عناصر فراموششده در ادبیات نسل جدید
اینجا و آنجای رمان
پوریا فلاح
نویسنده
با مقدمه کوتاه و با توجه به مجال اندک تلاش میکنم مواردی را که به گمان من باعث فاصله نویسنده اینجا با نویسنده آنجا یا بهعبارت دیگر رمان ایرانی با رمان خارجی است بیان کنم.
این روزها رمانهایی میخوانیم که از نظر نوشتارشباهتهای زیادی به تکنیک فیلمها و سریالهای بهخصوص آمریکایی دارند. البته برای بررسی دقیقتر، نیاز به کار میدانی در این زمینه هست؛ اما بهطور کلی میتوان این تاثیرات را دید. بهنظر میرسد در داستان کوتاه این اتفاق کمتر افتاده است و میتوان گفت داستان کوتاه بیشتر به خود داستان و تکنیکهای داستانی وفادار مانده است.
نویسنده
با مقدمه کوتاه و با توجه به مجال اندک تلاش میکنم مواردی را که به گمان من باعث فاصله نویسنده اینجا با نویسنده آنجا یا بهعبارت دیگر رمان ایرانی با رمان خارجی است بیان کنم.
این روزها رمانهایی میخوانیم که از نظر نوشتارشباهتهای زیادی به تکنیک فیلمها و سریالهای بهخصوص آمریکایی دارند. البته برای بررسی دقیقتر، نیاز به کار میدانی در این زمینه هست؛ اما بهطور کلی میتوان این تاثیرات را دید. بهنظر میرسد در داستان کوتاه این اتفاق کمتر افتاده است و میتوان گفت داستان کوتاه بیشتر به خود داستان و تکنیکهای داستانی وفادار مانده است.
پوریا فلاح
نویسنده
با مقدمه کوتاه و با توجه به مجال اندک تلاش میکنم مواردی را که به گمان من باعث فاصله نویسنده اینجا با نویسنده آنجا یا بهعبارت دیگر رمان ایرانی با رمان خارجی است بیان کنم.
این روزها رمانهایی میخوانیم که از نظر نوشتارشباهتهای زیادی به تکنیک فیلمها و سریالهای بهخصوص آمریکایی دارند. البته برای بررسی دقیقتر، نیاز به کار میدانی در این زمینه هست؛ اما بهطور کلی میتوان این تاثیرات را دید. بهنظر میرسد در داستان کوتاه این اتفاق کمتر افتاده است و میتوان گفت داستان کوتاه بیشتر به خود داستان و تکنیکهای داستانی وفادار مانده است. شاید این نه به این خاطر است که نویسنده این تمایل را نداشته یا ندارد بلکه ماهیت داستان کوتاه بهگونهای است که فرصت کافی را نمیدهد که به آن سمت کشیده شود و به همین خاطر است که ما در داستان کوتاه تنوع در مضمون چه در شیوه اجرا را بیشتر میبینیم. اما این به آن معنا نیست که اگر ما در داستان کوتاه فاصله خود را با جهان کم کردهایم، فقط بهخاطر وفاداری به تکنیک خود داستان است. بهنظر من موارد زیادی است که میتواند دلایلی باشد بر این پیشرفت، که یکی از این دلایل مساله فرهنگی است.
اساس ایجاد صدای دیگر یا به تعبیر دیگر صداهای متعدد در متن ،پذیرفتن ایدئولوژی دیگر و شنیدن نظر دیگر و بهطور کلی شنیدن صدای دیگر در متن را میطلبد. شنیدن یک حرف و نقض همان، بیان یک دیدگاه و به چالش کشیدن همان؛ اینها و مواردی از این دست در ساختار و مضمون رمانهای آنجایی قرار دارد و بهنظر میرسد این همان چیزی است که در ادبیات و مغز آن وجود دارد. حال وقتی اینها را بگیریم تنها یک صدا میماند و این همان صدای نویسنده است. مورد دیگری که شاید وجوه افتراق رمانهای اینجایی با رمانهای آنجایی است تشخص و شخصیت بخشیدن به مکان و زمان است. این قصهها کجا اتفاق افتاده و در چه زمانی اگر شهر است مختصات آن چیست و رویداد در چه زمانی اتفاق افتاده است ارتباط مکان و زمان چگونه است بهنظر من این جزییات بسیار مهم است. حال اگر ما با یک تکنیک زبانی خوب و استفاده از روشهای سینمایی؛ فقط به داستان رنگ و لعاب بدهیم تنها یک کار انجام دادهایم قصه تر و تمیزی تحویل مخاطب دادهایم؛ اما یک چیز بسیار مهم را رها کردهایم و بهنوعی به آن بیوفایی کردهایم وآن ادبیات و مفهوم آن است که در دل و مغز خود چیزهای زیادی دارد که سینما توان نمایش آن را نداشته و ندارد. البته این بدان معنا نیست که ما از ابزارهای هنری دیگر مثل تکنیکهای سینمایی و حتی تئاتر استفاده نکنیم که کم و بیش نمونههای خوبی هم میبینیم؛ اما در خدمت گرفتن با در خدمت رفتن تفاوت بسیار است.
گاهی دیده میشود نویسنده اینجا چنان غرق در این تکنیکها و جذابیت آن شده که یادش رفته داستاننویس است و این همان آفتی است که نویسنده را از ساختن لایههای عمیق داستانی غافل میکند. مورد دیگری که به نظرم در اکثر رمانهای اینجا آفت است و برعکس در رمانهای خوب آنجا نقطه قوت، صبوری و حوصله نویسنده است. شتابزدگی اگر بد نباشد، ویژگی خوبی نیست. وقتی برخی متنی چندصد صفحهای را حتی به ماه نمی رسد تمام میکنند از انصاف بهدور است اگر توقع داشته باشیم نویسنده آن متن تحقیقات کافی و حوصله لازم در نوشتن آن را داشته باشد. اگر توجه داشته باشیم از رمانهای کلاسیک آنجا گرفته تا رمانهای معاصر آنجا یک چیز هرگز نابود نشده و آن حوصله نویسنده در ساخت اثرش است و این را میتوان در سطر سطر نوشتهها دید. گویی عرق کلمات روی کاغذ هنوز چکه میکند و اگر انتظار داشته باشیم هنوز عرق نویسنده درنیامده توانسته گرمایی به کلمات بدهد بیانصافی است. بیانصافی اینجا بیشتر است که اینها در تاریخ ادبیات ما ثبت میشود؛ اینکه ما در این سالها در این زمان حال چه چیز را بهعنوان رمان به خواننده دادهایم و چه قدمی را برای ادبیات داستانی خود برداشتهایم!بله اینها ثبت میشود و همین تاریخ منصفانه آنها را دور خواهد کرد؛ آنقدر دور که فراموش شوند.
نویسنده
با مقدمه کوتاه و با توجه به مجال اندک تلاش میکنم مواردی را که به گمان من باعث فاصله نویسنده اینجا با نویسنده آنجا یا بهعبارت دیگر رمان ایرانی با رمان خارجی است بیان کنم.
این روزها رمانهایی میخوانیم که از نظر نوشتارشباهتهای زیادی به تکنیک فیلمها و سریالهای بهخصوص آمریکایی دارند. البته برای بررسی دقیقتر، نیاز به کار میدانی در این زمینه هست؛ اما بهطور کلی میتوان این تاثیرات را دید. بهنظر میرسد در داستان کوتاه این اتفاق کمتر افتاده است و میتوان گفت داستان کوتاه بیشتر به خود داستان و تکنیکهای داستانی وفادار مانده است. شاید این نه به این خاطر است که نویسنده این تمایل را نداشته یا ندارد بلکه ماهیت داستان کوتاه بهگونهای است که فرصت کافی را نمیدهد که به آن سمت کشیده شود و به همین خاطر است که ما در داستان کوتاه تنوع در مضمون چه در شیوه اجرا را بیشتر میبینیم. اما این به آن معنا نیست که اگر ما در داستان کوتاه فاصله خود را با جهان کم کردهایم، فقط بهخاطر وفاداری به تکنیک خود داستان است. بهنظر من موارد زیادی است که میتواند دلایلی باشد بر این پیشرفت، که یکی از این دلایل مساله فرهنگی است.
اساس ایجاد صدای دیگر یا به تعبیر دیگر صداهای متعدد در متن ،پذیرفتن ایدئولوژی دیگر و شنیدن نظر دیگر و بهطور کلی شنیدن صدای دیگر در متن را میطلبد. شنیدن یک حرف و نقض همان، بیان یک دیدگاه و به چالش کشیدن همان؛ اینها و مواردی از این دست در ساختار و مضمون رمانهای آنجایی قرار دارد و بهنظر میرسد این همان چیزی است که در ادبیات و مغز آن وجود دارد. حال وقتی اینها را بگیریم تنها یک صدا میماند و این همان صدای نویسنده است. مورد دیگری که شاید وجوه افتراق رمانهای اینجایی با رمانهای آنجایی است تشخص و شخصیت بخشیدن به مکان و زمان است. این قصهها کجا اتفاق افتاده و در چه زمانی اگر شهر است مختصات آن چیست و رویداد در چه زمانی اتفاق افتاده است ارتباط مکان و زمان چگونه است بهنظر من این جزییات بسیار مهم است. حال اگر ما با یک تکنیک زبانی خوب و استفاده از روشهای سینمایی؛ فقط به داستان رنگ و لعاب بدهیم تنها یک کار انجام دادهایم قصه تر و تمیزی تحویل مخاطب دادهایم؛ اما یک چیز بسیار مهم را رها کردهایم و بهنوعی به آن بیوفایی کردهایم وآن ادبیات و مفهوم آن است که در دل و مغز خود چیزهای زیادی دارد که سینما توان نمایش آن را نداشته و ندارد. البته این بدان معنا نیست که ما از ابزارهای هنری دیگر مثل تکنیکهای سینمایی و حتی تئاتر استفاده نکنیم که کم و بیش نمونههای خوبی هم میبینیم؛ اما در خدمت گرفتن با در خدمت رفتن تفاوت بسیار است.
گاهی دیده میشود نویسنده اینجا چنان غرق در این تکنیکها و جذابیت آن شده که یادش رفته داستاننویس است و این همان آفتی است که نویسنده را از ساختن لایههای عمیق داستانی غافل میکند. مورد دیگری که به نظرم در اکثر رمانهای اینجا آفت است و برعکس در رمانهای خوب آنجا نقطه قوت، صبوری و حوصله نویسنده است. شتابزدگی اگر بد نباشد، ویژگی خوبی نیست. وقتی برخی متنی چندصد صفحهای را حتی به ماه نمی رسد تمام میکنند از انصاف بهدور است اگر توقع داشته باشیم نویسنده آن متن تحقیقات کافی و حوصله لازم در نوشتن آن را داشته باشد. اگر توجه داشته باشیم از رمانهای کلاسیک آنجا گرفته تا رمانهای معاصر آنجا یک چیز هرگز نابود نشده و آن حوصله نویسنده در ساخت اثرش است و این را میتوان در سطر سطر نوشتهها دید. گویی عرق کلمات روی کاغذ هنوز چکه میکند و اگر انتظار داشته باشیم هنوز عرق نویسنده درنیامده توانسته گرمایی به کلمات بدهد بیانصافی است. بیانصافی اینجا بیشتر است که اینها در تاریخ ادبیات ما ثبت میشود؛ اینکه ما در این سالها در این زمان حال چه چیز را بهعنوان رمان به خواننده دادهایم و چه قدمی را برای ادبیات داستانی خود برداشتهایم!بله اینها ثبت میشود و همین تاریخ منصفانه آنها را دور خواهد کرد؛ آنقدر دور که فراموش شوند.
ارسال نظر