یک کودک، یعنی انسانی بکر که پای بر این دنیا نهاده است.
در واقع بهتر است زندگی کردن را از کودکان بیاموزیم. یک کودک زمانی که احساس گرسنگی می‌کند واکنش نشان می‌دهد، زمانی که ناراحت است ناراحتی خود را با اخم، بغض یا گریه بروز می‌دهد، زمانی که خوشحال است قهقهه می‌زند. اما کودکان به مرور زمان با بزرگ‌تر شدنشان آموزش سرکوب احساسات خود را از بزرگ‌ترها و جامعه‌ای که در آن رشد می‌کنند، اکتساب می‌کنند. یعنی از محیط و اطرافیان خود سرکوب کردن احساسات را با توجیهات مختلف، می‌آموزند. کم‌کم با بزرگ‌تر شدنمان می‌آموزیم که بغض خود را قورت دهیم، خشم خود را پشت نقاب آرامش و خونسردی پنهان کنیم، آسیب‌پذیری خود را پنهان کرده و تظاهر به قدرت‌مندی کنیم و... اما غافل از این حقیقت هستیم که اینها احساسات و حرف روان ما هستند. کسی که به خود و به حرف خود توجهی نمی‌کند نمی‌تواند از دیگران توقع توجه و احترام داشته باشد. یکی از دلایل مهرطلبی ما هم همین است که آن مهر، احترام و توجهی که خود باید به خودمان بدهیم را نمی‌دهیم و آن را از بیرون از خود طلب می‌کنیم و نه تنها هیچ‌وقت سیر نمی‌شویم، بلکه روز به روز سرخورده‌تر و ناامیدتر از جهان بیرون از خود نیز می‌شویم. احساسات ما حرف‌های روان ما هستند.

زمانی که احساسی در ما به‌وجود می‌آید در واقع این روان ما است که دارد با ما صحبت می‌کند، اگر به صحبت او توجه نکنیم و آن را زندانی کنیم درون خود خلائی ایجاد می‌کنیم که با هیچ چیزی پر نمی‌شود. گاه با سرکوب و نادیده گرفتن احساساتمان به جایی می‌رسیم که برخی از نرم‌افزارهای احساسی خود را غیرفعال می‌کنیم. همچنین بسیاری از بیماری‌های ما (ازجمله: بی‌خوابی، فشار خون، تپش قلب، اختلالات تیروئید، سردرد، گرفتگی غضلات، ضعیف شدن سیستم ایمنی بدن، بیماری MS، افسردگی، اضطراب، تنش‌های قلبی، زخم معده، کولیت، شب ادراری، جویدن ناخن‌ و...) ناشی از سرکوب و عدم رهاسازی احساسات هستند. به این نوع بیماری‌ها، بیماری‌های روان‌تنی می‌گویند که در واقع مشکلات در بخش روان ما موجب بیماری جسمی ما نیز می‌شوند. رفتارهای دوگانه مانند: تظاهر، سرکوب، سازش و تحمل بیش از ظرفیت و... منجر به بروز بیماری‌های روان-تنی در افراد می‌شوند.
تمرینی که باید بکنیم این است که:

«احساسات خود را رها کنیم. در مقابل احساساتمان مقاومت نکنیم. احساساتمان را نادیده نگیریم و انکار نکنیم. اگر ناراحت هستیم، ناراحت باشیم. اگر خشمگین هستیم، خشمگین باشیم (نکته: هنگام خشم، می‌توانیم خشمگین باشیم اما خشونت نکنیم. خشونت فعلی است که از خشم ناشی می‌شود و مخرب است. دیدن و احساس کردن خشم به معنی ابراز خشونت نیست). اگر خوشحال هستیم، خوشحال باشیم. اگر نگران هستیم، نگران باشیم. گاهی بهتر است در سکوت فرو رویم و فقط گوش دهیم به اینکه روان ما به ما چه می‌گوید و احساسات ما به ما چه می‌گویند. کسی که نتواند به حرف خود گوش دهد، به حرف دیگران هم نمی‌تواند گوش دهد، پس اگر می‌خواهیم شنونده خوبی باشیم بهتر است اول گوش دادن به خود را بیاموزیم. می‌توانیم حرف‌های روانمان را به خود، بنویسیم و راه‌حل‌های مناسبی را برای حل مشکلات روان‌مان پیدا کنیم و به‌کار بگیریم و این یعنی «خود را دوست داشتن، به خود توجه کردن و مراقبت از خود.»

برای موفقیت در تمام عرصه‌های زندگی به سلامتی نیاز داریم، سلامتی در بعد ذهن، روان و جسم. تا زمانی که ذهنیت و باورهای ما تغییر نکنند هیچ تغییری در زندگی ما حاصل نمی‌شود و اگر تغییری هم رخ دهد، پایدار نخواهد ماند. پس از تغییر ذهن، ذهنیت و باورهایمان، نوبت به روان ما می‌رسد. روان ما مانند کودکی است که نیاز به توجه ما، سپس رهاسازی دارد. با تغییر و تربیت ذهن و روان، می‌توانیم زندگی زیبایی را به خود هدیه دهیم. با داشتن ذهن و روانی سالم، جسمی سالم نیز خواهیم داشت و می‌توانیم از این زندگی زیبا نهایت بهره را ببریم. هدف ما از ارائه این مقالات آگاهی‌رسانی به جامعه، برای زندگی بهتر، موفق‌تر و شادتر است.
«همه چیز درون من است. اگر من تغییر نکنم، هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد.»