یک فیلمساز خراسانی در گفتوگو با «دنیای اقتصاد» مطرح کرد؛
سینمای مستند، وامدار جیب کوچک فیلمسازانش
دنیای اقتصاد، ضحی زردکانلو- امروزه فیلم مستند علیرغم جایگاه تعریف شده والایی که در سطح جهانی دارد، در صنعت سینمای ایران دارای اقبال کمرنگتری است. خراسان بزرگ هم که همواره مهد پرورش هنرمندان بسیاری بوده و هست و هنر فیلمسازی نیز از این قاعده مستثنا نبوده اما در راستای حفظ هنرمندان خود در استان موفق عمل نکرده است. رضا فرهمند از زمره هنرمندان خراسانی پایتخت نشین است که بهخاطر کارگردانی فیلمهای مستند متفاوت موفق به دریافت جوایز متعدد شده است. با او درباره فضای کار هنری و شرایط فیلمسازی مستند در ایران به گفتوگو نشستیم و بخشهایی از درددلهایش را شنیدیم که میخوانید:
در ابتدا کمی از خودتان و از سابقه فعالیت هنریتان بگویید.
در ابتدا کمی از خودتان و از سابقه فعالیت هنریتان بگویید.
دنیای اقتصاد، ضحی زردکانلو- امروزه فیلم مستند علیرغم جایگاه تعریف شده والایی که در سطح جهانی دارد، در صنعت سینمای ایران دارای اقبال کمرنگتری است. خراسان بزرگ هم که همواره مهد پرورش هنرمندان بسیاری بوده و هست و هنر فیلمسازی نیز از این قاعده مستثنا نبوده اما در راستای حفظ هنرمندان خود در استان موفق عمل نکرده است. رضا فرهمند از زمره هنرمندان خراسانی پایتخت نشین است که بهخاطر کارگردانی فیلمهای مستند متفاوت موفق به دریافت جوایز متعدد شده است. با او درباره فضای کار هنری و شرایط فیلمسازی مستند در ایران به گفتوگو نشستیم و بخشهایی از درددلهایش را شنیدیم که میخوانید:
در ابتدا کمی از خودتان و از سابقه فعالیت هنریتان بگویید.
من رضا فرهمند هستم و در شهری به نام بیرجند بهدنیا آمدهام اما هیچگاه فکر نکردم در کجا بهدنیا آمدهام زیرا همه جا برایم معنای زمین و محلی برای زیستن وکشف بوده است. حاصل این اتفاق ساخت هزاران دقیقه برنامه تلویزیونی وساخت دهها مستند است که مرزش در هیچجا محدود نیست، برای ساخت «اتاق صعود» به قله دماوند و برای ساخت «شیر+ زاد» به درون زندگی یک خانواده جنگزده وارد میشوم و برای ساخت «خیابان خانه من است» در ساعاتی از شروع صبح در خیابانها خانه میکنم. «لطفا بوق بزنید» را در هند میسازم و «آزادی» را در میان پرندگان مهاجر بهوجود میآورم و برای یافتن نامهای گمشده به ژاپن و در جستجوی مهاجران سوریه از ترکیه به یونان واز آنجا به اروپا میروم و این سفریست که هنوز ادامه دارد.
درباره مستند «اتاق صعود» که پیشتر با آن موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلم مستند در جشنواره فجر بیست و هشتم شدید، بیشتر بگویید.
هیچگاه در مستند نمیتوانی متوجه باشی که زندگی تو را باخود به کجا میبرد، مهم این است که تو خود را به زندگی بسپاری وبه آن اعتماد کنی، زیرا او تو را با خود به جاهایی میبرد که حتما در آن زاویههایی است که کمتر دیده شده است. «اتاق صعود» در این شرایط ساخته شد، در زمانی که من مشغول خدمت سربازی بودم اما خدمت نتوانست جلوی تولد اتاق صعود را بگیرد و این اثر در هر حال و در وضعیتی که من هیچ شناختی از موقعیت جشنواره فجر نداشتم بالا رفت و سیمرغ گرفت و این اتفاقی بود که هیچ گاه برایم قابل پیشبینی نبود. بهنظرم زیبایی مستند به همین لحظههای غیرقابل پیشبینی است.
جشنواره امسال را که خودتان هم با مستند آزادی مورد تقدیر قرار گرفتید، چطور ارزیابی میکنید؟
در واقع فیلم مستند «آزادی» سومین حضور من بعد از «اتاق صعود» در جشنواره فجر بود که به هرنحو توانست کاندیدای کارگردانی در این جشنواره باشد. جشنواره فجر آخرین ویترین سینمای ایران و موفقیت در آن آرزوی هر فیلمسازی است، اما جشنواره، جشنواره است و باید به آن وارد شد و بهنظر هیچ گاه نمیتوان به آن اعتماد کرد، زیرا معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد. به هرنحو اصلا دوست ندارم در مورد داوریها صحبت کنم اما فکر میکنم جشنواره امسال نسبت به دورههای قبلی مدیریت هنری بهتری در به رسمیت شناختن مستندسازان داشت.
بهنظر شما وضعیت و فضای کار فیلمسازی مستند در ایران و بهطور خاص در خراسان چه گونه است؟
بهنظر میرسد مستند در ایران، رشد خود را معلول عشق وعلاقهای میداند که مستندسازان مستقل از فضای مدیریتی هنر بهوجود آوردهاند. در واقع اینگونه سینما در ایران که علاوه بر آبروداری در فضای بینالملل، تاثیرگذاری ویژهای در سینمای داستانی دارد فقط وفقط در حوزه دغدغههای شخصی فیلمساز رشد میکند. درمورد خراسان نیز بهتر است بگویم باید از مادرانش تشکر کرد زیرا توانستهاند مستندسازان خوبی را به جامعه ایران معرفی کنند، اگر از عامل مادران بگذرم باید بگویم هیچ عامل دیگری در حوزه مدیریتی هنر در خراسان وجود ندارد که بتواند فیلمساز مستند را تربیت و یا حفظ کند زیرا به خوبی با تحقیق کوچکی میتوان متوجه شد که هیچ فیلمسازی در خراسان نمیتواند به حیات خود ادامه دهد و برای خراسان بماند!
مزیت تهران نسبت به مشهد را برای مستند سازان در چه چیزی میدانید؟
از نگاه فیلمساز مشهدی هیچ تفاوتی میان مشهد و تهران وجود ندارد، حتی تهران از بعضی لحاظ برایش بسیار طاقتفرسا است، آنچه فیلمساز را به تهران میبرد حداقل روزنههای امیدی است که میتواند وجود داشته باشد واین همان سیاست تمزکزگرایی در پایتخت است که در حال حاضر مشکلات زیادی را بهوجود آورده است. این سیاست منجر به مهاجرت سرمایهگذار، تهیهکننده، تصویربردار، تدوینگر و... شده است. در ظاهر امر و در بدو ورود به پایتخت، فیلمساز با دنیایی از تنوع و روزنههای امید مواجه میشود اما در واقع این دنیا بسیار کوچکتر از آن چیزی است که تصور میشود. مثلا در حوزه مستند تنها سه یا چهار ارگان تولیدکننده فعال وجود دارد. اگر بخواهیم نسبت پتانسیل بصری ایران و فیلمساز ایرانی را در حوزه سینما با متولیان امر مقایسه کنیم به خوبی به این احساس میرسیم که این نسبت یک شوخی بزرگ است و به هیچ وجه نمیتواند پاسخگوی آنهمه استعداد باشد و در این میان آنهایی زنده میمانند که صبر ایوب وتیشه فرهاد را دارند.
فکر میکنید برای فراهم شدن فضای کار هنری برای هنرمندان خراسانی در استان، چه چیزی کم داریم؟
در این حوزه دو موضوع دارای اهمیت بسزایی است، اول مدیریت صحیح هنری و دوم اقتصاد هنری است. فکر نمیکنم کسی وجود داشته باشد که این پاسخ را نداند اما پس چرا اتفاقی نمیافتد چرا ما هیچ وقت دارای دوران طلایی در حل شدن اینگونه مشکلات نیستیم، چرا خراسان با دارا بودن بالاترین پتانسیلها نمیتواند کاری بکند؟ بهنظرم میرسد در کشوری که نفت وجود دارد هیچ چیز نمیتواند معنایی جدی داشته باشد زیرا مدیران هنری ما بهخوبی میدانند که قرار نیست هیچ انتظاری از آنها برای درآمدزایی وجود داشته باشد. بنابراین هنر هیچگاه شکل جدی بهخود نمیگیرد وتنها در حوزه انگیزههای فردی میماند. از سویی وابسته بودن استانها به پایتخت نیز معضل را چندبرابر میکند، از سوی دیگر آگاهی متولیان هنر در ایران نسبت به دغدغه هنرمندان، آنها را دچار تنبلی هوشمندانهای کرده است زیرا آنها میفهمند که با کمترین هزینهها میتوانند جان هنرمندان را خریداری کنند! هنرمند در ایران تا چه اندازه میتواند نداشتن را تجربه کند، او هم باید زندگی کند. بنابراین میتوانید به وضوح این همزیستی ناجوانمردانه را حس کنید واینکه نتیجه این همزیستی چه خواهد بود برایتان مثالی میزنم از خودم. بنده بهعنوان یک فیلمساز خراسانی در سه دوره جشنواره فجر در اندازه کاندیدای کارگردانی و تصویربرداری و البته سیمرغ جشنواره، فیلم داشتهام اما بهواقع در کدامیک از این فیلمها مدیریت هنری استان نقش داشته است و در کدامیک از این فیلمها اندک هزینهای از سوی مدیران استان شده است، جواب مشخص است هیچکدام، اما در پایان آنچه میماند تریبون استان خراسان است که با دادن یک سکه و یک لوح خود را در تلاش فیلمساز شریک میکند. باید بگویم هنر در ایران تنها به مدد تلاشهای شخصی پیش میرود نه با مدیریت هنری.
فکر میکنید جایگاه و اقبال فیلم مستند در هنر هفتم و نیز در نزد مردم چه گونه است؟ و دلیلش چیست؟
امروز سینمای پیشرو در دنیا فاصله خود را با فضای مستند کمتر میکند و اینها همه بهدلیل نزدیکی و صداقتی است که در سینمای مستند وجود دارد. این اتفاق در فضای سینمای ایران هم وجود دارد زیرا به خوبی میبینیم که دو فیلم برجسته «ایستاده درغبار» و «اژدها وارد میشود» در جشنواره فجر امسال، بهطور ویژهای حیات خود را وامدار فضای مستند میدانند. مخاطب برای نزدیکی به فیلم به صداقت و باورپذیری نیاز دارد واین دوعنصر تنها در گونه مستند وجود دارد. هرچند که سینمای داستانی خود را به آن راه بزند واین موضوع را معترف نباشد اما به وضوح باور دارم که مستندساز در مصداق به کشتیگیری میماند که بهتر از هر فوتبالیستی میتواند بازی کند و فیلم بسازد. امیدوارم یک روز بتوانم آنچنان صبور باشم که پایم را در اتاق بیاکسیژن سینماگران داستانی نگذارم وآنقدر تحمل داشته باشم که به آنها ثابت کنم کارگردانی در فضای داستانی برای یک مستندساز بهاندازه یک بشکن زدن زمان میبرد.
مزیت فیلم مستند بر فیلم داستانی از نظر شما چیست؟ و آیا میشود این دو حرفه را به لحاظ ارزشی باهم مقایسه کرد؟
بهنظرم در این سوال نوعی از افراطگرایی مرسوم در رویکردهای ما در ایران وجود دارد. ببینید این دوگونه هرکدام دارای کارکردهای متفاوتی هستند وتاثیرات متفاوتی دارند. آنچه مسلم است این است که امروز دنیا برای توسعه فرهنگی و البته اقتصادی به همه راهها دست میزند و این بسیار جالب است که این دوگونه علاوه بر اینکه نوعی توسعه فرهنگی هستند درواقع و در اولویتهای دیگرش یک توسعه سیاسی واقتصادی است که دنیا هیچگاه از آن دست برنمیدارد. بنابراین میخواهم بگویم که این دو یعنی مستند و داستانی درواقع در رقابت و در موازات هم حرکت میکنند گاهی اوقات مستند دارای تاثیرگذاری اجتماعی بیشتری است و میتواند مسیرهای جدیدتری به جامعه ارائه دهد والبته این درحالی است که هر دو نیز به سمت هم گرایش داشته باشند. گاهی مستند در بیان خود از فضای داستان کمک میگیرد وگاهی داستان از واقعیتگرایی باورپذیر مستند کمک میگیرد.
جذابیت مستند برای شما و دلیل گرایشتان به این هنر بهعنوان یک مستندساز چه بوده است؟
مستند دنیایی است که درآن زاویهها ولحظهها با شما حرف میزنند، با تولد یک مستند وجود شما در حال رشد است زیرا شما به قسمتی از وجود زندگی متصل شدهاید که صادقترین حالتش را با شما درمیان میگذارد. مستند در فضایی آرام و مستقل از هزاران چرک خلق میشود و این حاصل رابطهای دوطرفه بین مستندساز وآسمان است.
درباره نحوه تأمین هزینهها و احتمالا مشکلات ساخت یک فیلم مستند در ایران بگویید.
در این مورد گفتوگو کردن یعنی خارج شدن از دنیای زیبای مستند. درواقع اینگونه در بخش بزرگی از تولیداتش وامدار جیب کوچک فیلمساز است. میدانید وقتی مستندساز، باردار یک سوژه میشود بهواقع هیچ چارهای ندارد جز آنکه به جلو برود واز هیچ چیزی نهراسد، او باید از وجودش باج بدهد، او باید از زندگیاش ببخشد تا بتواند بارش را به زمین بگذارد. مستند در ایران در واقع همیشه دچار پیری زودرسی است که به پاس جان دادنهایش او را نابود میکند و متولیان چه میکنند جز آنکه در پایان یک سال با اندکی پول وکلی منت، حاصل جان کندنها را بر قابهای افتخارشان میزنند وخود را دایههای عزیزتر از مادر معرفی میکنند. بسیار متاسفم از اینکه ماجرا را تا این اندازه سیاه میبینم اما بهنظرم میرسد باید با خودمان صادق باشیم، تلویزیون در ایران یکی از مصرفکنندگان اصلی مستند است و در واقع این جایگاه میتواند با هدایت درست فضای مستند علاوه بر بالارفتن سطح کیفی مستند باعث بالارفتن سطح کیفی شعور اجتماعی هم باشد، اما بودجههای منفی مستند تنها منجر به تولید پروژههای فرمایشی میشود که هم فضای مستند را بیمخاطب وهم سلیقه مخاطب را سطحی میکند.
در ابتدا کمی از خودتان و از سابقه فعالیت هنریتان بگویید.
من رضا فرهمند هستم و در شهری به نام بیرجند بهدنیا آمدهام اما هیچگاه فکر نکردم در کجا بهدنیا آمدهام زیرا همه جا برایم معنای زمین و محلی برای زیستن وکشف بوده است. حاصل این اتفاق ساخت هزاران دقیقه برنامه تلویزیونی وساخت دهها مستند است که مرزش در هیچجا محدود نیست، برای ساخت «اتاق صعود» به قله دماوند و برای ساخت «شیر+ زاد» به درون زندگی یک خانواده جنگزده وارد میشوم و برای ساخت «خیابان خانه من است» در ساعاتی از شروع صبح در خیابانها خانه میکنم. «لطفا بوق بزنید» را در هند میسازم و «آزادی» را در میان پرندگان مهاجر بهوجود میآورم و برای یافتن نامهای گمشده به ژاپن و در جستجوی مهاجران سوریه از ترکیه به یونان واز آنجا به اروپا میروم و این سفریست که هنوز ادامه دارد.
درباره مستند «اتاق صعود» که پیشتر با آن موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلم مستند در جشنواره فجر بیست و هشتم شدید، بیشتر بگویید.
هیچگاه در مستند نمیتوانی متوجه باشی که زندگی تو را باخود به کجا میبرد، مهم این است که تو خود را به زندگی بسپاری وبه آن اعتماد کنی، زیرا او تو را با خود به جاهایی میبرد که حتما در آن زاویههایی است که کمتر دیده شده است. «اتاق صعود» در این شرایط ساخته شد، در زمانی که من مشغول خدمت سربازی بودم اما خدمت نتوانست جلوی تولد اتاق صعود را بگیرد و این اثر در هر حال و در وضعیتی که من هیچ شناختی از موقعیت جشنواره فجر نداشتم بالا رفت و سیمرغ گرفت و این اتفاقی بود که هیچ گاه برایم قابل پیشبینی نبود. بهنظرم زیبایی مستند به همین لحظههای غیرقابل پیشبینی است.
جشنواره امسال را که خودتان هم با مستند آزادی مورد تقدیر قرار گرفتید، چطور ارزیابی میکنید؟
در واقع فیلم مستند «آزادی» سومین حضور من بعد از «اتاق صعود» در جشنواره فجر بود که به هرنحو توانست کاندیدای کارگردانی در این جشنواره باشد. جشنواره فجر آخرین ویترین سینمای ایران و موفقیت در آن آرزوی هر فیلمسازی است، اما جشنواره، جشنواره است و باید به آن وارد شد و بهنظر هیچ گاه نمیتوان به آن اعتماد کرد، زیرا معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد. به هرنحو اصلا دوست ندارم در مورد داوریها صحبت کنم اما فکر میکنم جشنواره امسال نسبت به دورههای قبلی مدیریت هنری بهتری در به رسمیت شناختن مستندسازان داشت.
بهنظر شما وضعیت و فضای کار فیلمسازی مستند در ایران و بهطور خاص در خراسان چه گونه است؟
بهنظر میرسد مستند در ایران، رشد خود را معلول عشق وعلاقهای میداند که مستندسازان مستقل از فضای مدیریتی هنر بهوجود آوردهاند. در واقع اینگونه سینما در ایران که علاوه بر آبروداری در فضای بینالملل، تاثیرگذاری ویژهای در سینمای داستانی دارد فقط وفقط در حوزه دغدغههای شخصی فیلمساز رشد میکند. درمورد خراسان نیز بهتر است بگویم باید از مادرانش تشکر کرد زیرا توانستهاند مستندسازان خوبی را به جامعه ایران معرفی کنند، اگر از عامل مادران بگذرم باید بگویم هیچ عامل دیگری در حوزه مدیریتی هنر در خراسان وجود ندارد که بتواند فیلمساز مستند را تربیت و یا حفظ کند زیرا به خوبی با تحقیق کوچکی میتوان متوجه شد که هیچ فیلمسازی در خراسان نمیتواند به حیات خود ادامه دهد و برای خراسان بماند!
مزیت تهران نسبت به مشهد را برای مستند سازان در چه چیزی میدانید؟
از نگاه فیلمساز مشهدی هیچ تفاوتی میان مشهد و تهران وجود ندارد، حتی تهران از بعضی لحاظ برایش بسیار طاقتفرسا است، آنچه فیلمساز را به تهران میبرد حداقل روزنههای امیدی است که میتواند وجود داشته باشد واین همان سیاست تمزکزگرایی در پایتخت است که در حال حاضر مشکلات زیادی را بهوجود آورده است. این سیاست منجر به مهاجرت سرمایهگذار، تهیهکننده، تصویربردار، تدوینگر و... شده است. در ظاهر امر و در بدو ورود به پایتخت، فیلمساز با دنیایی از تنوع و روزنههای امید مواجه میشود اما در واقع این دنیا بسیار کوچکتر از آن چیزی است که تصور میشود. مثلا در حوزه مستند تنها سه یا چهار ارگان تولیدکننده فعال وجود دارد. اگر بخواهیم نسبت پتانسیل بصری ایران و فیلمساز ایرانی را در حوزه سینما با متولیان امر مقایسه کنیم به خوبی به این احساس میرسیم که این نسبت یک شوخی بزرگ است و به هیچ وجه نمیتواند پاسخگوی آنهمه استعداد باشد و در این میان آنهایی زنده میمانند که صبر ایوب وتیشه فرهاد را دارند.
فکر میکنید برای فراهم شدن فضای کار هنری برای هنرمندان خراسانی در استان، چه چیزی کم داریم؟
در این حوزه دو موضوع دارای اهمیت بسزایی است، اول مدیریت صحیح هنری و دوم اقتصاد هنری است. فکر نمیکنم کسی وجود داشته باشد که این پاسخ را نداند اما پس چرا اتفاقی نمیافتد چرا ما هیچ وقت دارای دوران طلایی در حل شدن اینگونه مشکلات نیستیم، چرا خراسان با دارا بودن بالاترین پتانسیلها نمیتواند کاری بکند؟ بهنظرم میرسد در کشوری که نفت وجود دارد هیچ چیز نمیتواند معنایی جدی داشته باشد زیرا مدیران هنری ما بهخوبی میدانند که قرار نیست هیچ انتظاری از آنها برای درآمدزایی وجود داشته باشد. بنابراین هنر هیچگاه شکل جدی بهخود نمیگیرد وتنها در حوزه انگیزههای فردی میماند. از سویی وابسته بودن استانها به پایتخت نیز معضل را چندبرابر میکند، از سوی دیگر آگاهی متولیان هنر در ایران نسبت به دغدغه هنرمندان، آنها را دچار تنبلی هوشمندانهای کرده است زیرا آنها میفهمند که با کمترین هزینهها میتوانند جان هنرمندان را خریداری کنند! هنرمند در ایران تا چه اندازه میتواند نداشتن را تجربه کند، او هم باید زندگی کند. بنابراین میتوانید به وضوح این همزیستی ناجوانمردانه را حس کنید واینکه نتیجه این همزیستی چه خواهد بود برایتان مثالی میزنم از خودم. بنده بهعنوان یک فیلمساز خراسانی در سه دوره جشنواره فجر در اندازه کاندیدای کارگردانی و تصویربرداری و البته سیمرغ جشنواره، فیلم داشتهام اما بهواقع در کدامیک از این فیلمها مدیریت هنری استان نقش داشته است و در کدامیک از این فیلمها اندک هزینهای از سوی مدیران استان شده است، جواب مشخص است هیچکدام، اما در پایان آنچه میماند تریبون استان خراسان است که با دادن یک سکه و یک لوح خود را در تلاش فیلمساز شریک میکند. باید بگویم هنر در ایران تنها به مدد تلاشهای شخصی پیش میرود نه با مدیریت هنری.
فکر میکنید جایگاه و اقبال فیلم مستند در هنر هفتم و نیز در نزد مردم چه گونه است؟ و دلیلش چیست؟
امروز سینمای پیشرو در دنیا فاصله خود را با فضای مستند کمتر میکند و اینها همه بهدلیل نزدیکی و صداقتی است که در سینمای مستند وجود دارد. این اتفاق در فضای سینمای ایران هم وجود دارد زیرا به خوبی میبینیم که دو فیلم برجسته «ایستاده درغبار» و «اژدها وارد میشود» در جشنواره فجر امسال، بهطور ویژهای حیات خود را وامدار فضای مستند میدانند. مخاطب برای نزدیکی به فیلم به صداقت و باورپذیری نیاز دارد واین دوعنصر تنها در گونه مستند وجود دارد. هرچند که سینمای داستانی خود را به آن راه بزند واین موضوع را معترف نباشد اما به وضوح باور دارم که مستندساز در مصداق به کشتیگیری میماند که بهتر از هر فوتبالیستی میتواند بازی کند و فیلم بسازد. امیدوارم یک روز بتوانم آنچنان صبور باشم که پایم را در اتاق بیاکسیژن سینماگران داستانی نگذارم وآنقدر تحمل داشته باشم که به آنها ثابت کنم کارگردانی در فضای داستانی برای یک مستندساز بهاندازه یک بشکن زدن زمان میبرد.
مزیت فیلم مستند بر فیلم داستانی از نظر شما چیست؟ و آیا میشود این دو حرفه را به لحاظ ارزشی باهم مقایسه کرد؟
بهنظرم در این سوال نوعی از افراطگرایی مرسوم در رویکردهای ما در ایران وجود دارد. ببینید این دوگونه هرکدام دارای کارکردهای متفاوتی هستند وتاثیرات متفاوتی دارند. آنچه مسلم است این است که امروز دنیا برای توسعه فرهنگی و البته اقتصادی به همه راهها دست میزند و این بسیار جالب است که این دوگونه علاوه بر اینکه نوعی توسعه فرهنگی هستند درواقع و در اولویتهای دیگرش یک توسعه سیاسی واقتصادی است که دنیا هیچگاه از آن دست برنمیدارد. بنابراین میخواهم بگویم که این دو یعنی مستند و داستانی درواقع در رقابت و در موازات هم حرکت میکنند گاهی اوقات مستند دارای تاثیرگذاری اجتماعی بیشتری است و میتواند مسیرهای جدیدتری به جامعه ارائه دهد والبته این درحالی است که هر دو نیز به سمت هم گرایش داشته باشند. گاهی مستند در بیان خود از فضای داستان کمک میگیرد وگاهی داستان از واقعیتگرایی باورپذیر مستند کمک میگیرد.
جذابیت مستند برای شما و دلیل گرایشتان به این هنر بهعنوان یک مستندساز چه بوده است؟
مستند دنیایی است که درآن زاویهها ولحظهها با شما حرف میزنند، با تولد یک مستند وجود شما در حال رشد است زیرا شما به قسمتی از وجود زندگی متصل شدهاید که صادقترین حالتش را با شما درمیان میگذارد. مستند در فضایی آرام و مستقل از هزاران چرک خلق میشود و این حاصل رابطهای دوطرفه بین مستندساز وآسمان است.
درباره نحوه تأمین هزینهها و احتمالا مشکلات ساخت یک فیلم مستند در ایران بگویید.
در این مورد گفتوگو کردن یعنی خارج شدن از دنیای زیبای مستند. درواقع اینگونه در بخش بزرگی از تولیداتش وامدار جیب کوچک فیلمساز است. میدانید وقتی مستندساز، باردار یک سوژه میشود بهواقع هیچ چارهای ندارد جز آنکه به جلو برود واز هیچ چیزی نهراسد، او باید از وجودش باج بدهد، او باید از زندگیاش ببخشد تا بتواند بارش را به زمین بگذارد. مستند در ایران در واقع همیشه دچار پیری زودرسی است که به پاس جان دادنهایش او را نابود میکند و متولیان چه میکنند جز آنکه در پایان یک سال با اندکی پول وکلی منت، حاصل جان کندنها را بر قابهای افتخارشان میزنند وخود را دایههای عزیزتر از مادر معرفی میکنند. بسیار متاسفم از اینکه ماجرا را تا این اندازه سیاه میبینم اما بهنظرم میرسد باید با خودمان صادق باشیم، تلویزیون در ایران یکی از مصرفکنندگان اصلی مستند است و در واقع این جایگاه میتواند با هدایت درست فضای مستند علاوه بر بالارفتن سطح کیفی مستند باعث بالارفتن سطح کیفی شعور اجتماعی هم باشد، اما بودجههای منفی مستند تنها منجر به تولید پروژههای فرمایشی میشود که هم فضای مستند را بیمخاطب وهم سلیقه مخاطب را سطحی میکند.
ارسال نظر