غزل‌سرای چیره‌دست
دنیای اقتصاد، گروه فرهنگ و هنر- در زندگی همه ما گوشه‌ای وجود دارد که هر وقت دلتنگ و غمزده می‌شویم به آنجا می‌رویم تا به خاطرات پناه ببریم و این خاطرات درست همان پلی هستند که مارا به جایی پرت می‌کنند که برایمان لذت‌بخش است.
گوشه‌ای از این خاطرات با شعر پیوند خورده و این شعر است که ما را به سمتی می‌برد تا آرام بمانیم و راحت‌تر زندگی کنیم. گوشه‌ای از این اشعار و دیوان‌ها از کوچکی با تک تک‌مان همراه بوده و هر بار خوانده شدنشان ما را به وجد آورده است چرا که شعر همیشه وجود دارد و زندگی می‌کند. از طرفی تاکنون شاعر هیچ‌گاه شعر را برای خود نگفته است و نمی‌تواند فقط برای خود بگوید. رَمبو می‌گوید «منْ دیگری‌ست.» و هوگو «آن‌گاه که من برای شما از خودم حرف می‌زنم، از شماست که سخن می‌گویم.» باز ژان دوهو می‌گوید «شاعر بیش‌تر آن کسی‌ست که الهام می‌دهد تا آن‌کس که الهام می‌گیرد. شعرها همیشه دارای حاشیه‌های بزرگ سفیدند، حاشیه‌های بزرگِ سکوت... این‌همه اشعارِ عاشقانه‌ بیهوده یک‌روز عاشقان را به‌هم می‌رساند... فهمیدن، مانندِ میل، مانندِ نفرت، از روابطی میانِ عاملِ فهم و دیگران تشکیل شده است ــ خواه این‌همه سنجیده باشد و خواه نسنجیده.» و تا این رابطه وجود نداشته باشد، شعری وجود ندارد و این شعر است که باعث می‌شود زندگی ادامه پیدا کند و مقداری از آن سختی‌ها رنگ و بوی دیگری بگیرد و قابل تحمل‌تر شود. شعر حافظ یک پدیده زیبای هنری است، می‌توان آن را بدون توجه به آفریننده‌اش خواند و لذت برد. لذت بردن از شعر حافظ در گرو دانستن رویدادهای زندگی حافظ نیست، اما شناخت تاریخ اجتماعی زمان حافظ و آگاهی از رخدادهای زمانه او راهنمایی کارساز و راه‌گشای سودمند در فهم بسیاری از سروده‌های او خواهد بود.

حافظ و زندگی
خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ هجری قمری - ۷۲۹ هجری قمری)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر اشعار او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند. او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او به گونه‌ای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت.
از جزئیات و پستی بلندی‌های زندگی شخصی شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی، آگاهی‌های دقیق و مستندی در دست نیست، متاسفانه شاعران و صاحبان‌تفکر بسیاری هستند که در این زمینه به سرنوشت حافظ دچارند و نمی‌توان در زندگی شخصی آن‌ها بسیار ریز شد. در واقع شاعر شیرین‌سخن شیراز در یک عمر طولانی چنان زیست که نه ردپای درستی از خود باقی گذاشت نه سرگذشتی که سایه او باشد و بتوان او را شناخت و آثارش هم آنچنان او را بازتاب نداد و به همین دلیل آنچنان که باید شناخته‌شده نیست و حتی ردی در شعر هم از او نیست و سرگذشت او آنقدر کم در شعرش رسوب کرده که نمی‌توان از خلال این اشعار سیمای واقعی اش را به درستی طرح کرد.

نام او شمس‌الدین محمد بود که بعد‌ها به دلیل پیوستگی با قرآن و حفظ این کتاب آسمانی، «حافظ» لقب یافت. حافظ اهل شیراز است. در همین شهر به دنیا آمده، زندگی کرده و به جهان‌بینی خود رسیده است. هوای معتدل و محیط زیبای این شهر همواره مورد توجه حافظ بوده است. حافظ با دل و جان به این شهر زیبا دل‌بسته بود و به همین دلیل حضر را بر سفر ترجیح می‌داده است. در مورد نیاکان او هم ظن و گمان بسیار است، جد حافظ را شیخ غیاث الدین از اهالی تویسرکان - نزدیک همدان - پنداشته‌اند. مادرش را از اهالی شهر کازرون دانسته‌اند که در محله دروازه کارون شیراز مسکن داشته است. سال وفات او به گواه حافظ‌شناسان در حوالی 706 - 727 بوده است اما باز هم به این دوره ایرادهایی وارد است.

روزگار حافظ
زندگی حافظ در یکی از پرآشوب‌ترین دوران تاریخ ایران، میان هجوم عظیم مغول و تاتار سپری شد. امیرانی که در آن زمان بر ایران حکومت می‌کردند اغلب از نژاد بیگانگان بودند. فرمانروایی این حکام ثباتی نداشت. جنگ‌های خونین این مدعیان سلطنت میان اعضای سلسله، میان پدر و پسر، میان برادران هیچ امید قرار و دوامی در وضع سیاسی و اجتماعی کشور باقی نمی‌گذاشت
حافظ در چنین فضایی بالیده است. شاید به همین دلیل است که از پس هزارتوی تاریخ؛ غریوی خاموش برمی‌دارد و همه عالم را امیدوار می‌کند. به هر روی حافظ شاعر غزل‌سراست اما برش‌هایی از مسائل اجتماعی در شعر منعکس می‌نماید. حافظ با دو سلسله که بر فارس و نواحی اطرافش حکومت می‌کردند معاصر بوده است: آل اینجو و آل مظفراز آل اینجو با جلال‌الدین مسعودشاه و برادر کوچکش شاه شیخ ابواسحاق اینجو روابطی داشته است اما شخصیتی که حافظ به او علاقه فراوان داشته ابو اسحاق اینجو است که در بین حاکمان فارس بسیار فرهنگ‌دوست و خوش‌برخورد بوده و با طبع کریم و دستی سخاوتمند مورد ستایش شاعران خاصه حافظ واقع گشته است و از آل‌مظفر با امیر مبارزالدین که او را محتسب می‌خواند، شاه شجاع، شاه یحیی و شاه مظفر و شاه زین‌العابدین معاصر بوده و از میان اینان با شاه شجاع روابط حسنه و طولانی داشته است.

ناپیوستگی‌های ظاهری شعر حافظ
شعر حافظ و گاهی ابیاتش را مستقل فرض کرده‌اند تا بتوانند با فروریختن کلیت غزل‌ها از گزند انتقاد او در امان باشند، اما در روزگار معاصر، مساله استقلال ابیات و عدم‌انسجام ساختاری غزل‌ها را طنز حافظ شمرده‌اند. چنین تصوری موجب شده ارزش واقعی شعر وی پنهان بماند، همچنین نسبت به عناصر و شخصیت‌های غزل‌ها، دیدگاه‌های مختلف و متضاد رواج بیابد. بسیاری از تاویل‌های بی‌پشتوانه نیز براساس همین توجه نکردن به انسجام متن غزل‌ها شایع شده است، زیرا گزاره‌های ابیات را مستقل فرض کرده‌اند.

برخی محققان برای رعایت توالی ابیات با جابه‌جایی یا حذف ابیات خواسته‌اند ناپیوستگی معنایی غزل‌ها را اصلاح کنند، درحالی‌که ناپیوستگی نیست که لازم باشد آن را اصلاح کنند؛ این ناپیوستگی‌ها ظاهری و جزء ذات غزل حافظ است و باید گفت زمانه‌ای که حافظ در آن به سر می‌برد، باعث ایجاد چنین شکل گفتاری شده است. زمانه فقط سبب ایجاد ایهام و طنز نگشته، بلکه یکی دیگر از مصداق‌های آن ایجاد شیوه‌های مختلف گفتار است که برخی به سبب درک نکردن،آن را استقلال ابیات خوانده‌اند. ساختار بعضی از غزل‌های حافظ ساده است، نظیر غزل های عاشقانه و مواردی که به وصف می‌پردازد. در این موارد، محققان عمدتا به انسجام معنایی غزل معتقد شده اند، لیکن ساختار بسیاری از غزل‌های حافظ پیچیده است، مثل غزل‌هایی که حاوی مفاهیم رندانه است.

ویژگی‌های شعر حافظ
حافظ مردی بود ادیب، عالم به دانش‌های ادبی و شرعی و مطلع از دقیقه‌های حکمت و حقیقت‌های عرفان. استعداد خارق‌العاده‌ فطری او به وی مجال تفکرهای طولانی، همراه با تخیل‌های بسیار باریک شاعرانه می‌داد و او جمیع این موهبت‌های ربانی را با ذوق لطیف و کلام دلپذیر استادانه‌ خود درمی‌آمیخت و از آن میان شاهکارهای بی‌بدیل خود را به‌صورت غزل‌های عالی به‌وجود می‌آورد.

الف)صنایع ادبی در شعر حافظ
حافظ در بکارگیری انواع علوم بلاغی و صنایع ادبی از بدیع، بیان و معانی از همه شعرای قبل از خود و معاصران گوی سبقت برد و پس از او نیز کسی به پای او نرسیده است. حافظ از ایهام بیشتر از همه صنایع استفاده کرده به گونه‌ای که جزء مختصات سبکی او درآمده است و عده‌ای معتقدند که حافظ نخستین بار این صنعت را کشف کرده و ظرفیت‌های هنری آن را دریافته است. همان‌گونه که گفته شد در بدیع معنوی بیشتر به ایهام و انواع آن پرداخته و در بدیع لفظی به انواع جناس، در بیان عمده توجه او به استعاره است و از طرف دیگر تلمیح و طنز زیور اشعار او گردیده است.

ب) مضامین و درون مایه شعر حافظ
به طور کلی می‌توان درون مایه اشعار حافظ را به سه دسته «عارفانه، عاشقانه و رندانه» تقسیم کرد :
البته آن گونه که در نگاه اول نیز می‌توان دریافت غزل‌هایی که بتوان به طور کامل در این دسته بندی گنجاند، بسیار اندک اند. بعضی غزل‌ها هستند که ادبیات یا بیتی از هر سه دسته در آن جای گرفته است. شعر حافظ را می‌توان از منظری دیگر نماینده سه جریان عمده شعری قبل از او دانست که عبارت بودند از شعر مدحی، عرفانی و عاشقانه. حافظ با زبان ایهام و طنز به مسائل حاد اجتماعی دوره خود پرداخته و با نوع شاهان متظاهر و زاهدان ریایی و صوفیان دروغین به مبارزه پرداخته است.

حافظ روشنفکر عاصی
حافظ یک روشنفکر عاصی و بدبین است. هیچ طرح و برنامه مشخصی نه برای خود دارد و نه برای دیگران. روزگار حافظ، روزگار زهد فروشی و ریاورزی بوده‌است. آنان به‌جای آن‌که به‌راستی مردان خدا باشند و روندگان راه حقیقت، اغلب خرقه‌داران و پشمینه‌پوشانی بودند که بویی از عشق نبرده، به تندخویی شهرت داشتند و پای از سرای طبیعت بیرون نمی‌نهادند. در برابر صوفی، حافظ از عارف، با نیکویی و احترام یادکرده است. او باده نوشی را برتر از زهدفروشی ریاکاران می‌داند. برخی حافظ را مانند نیچه و گوته فیلسوفی حساس به مسائل وجودی انسان می‌دانند که آزاداندیش، دروغ ستیز و ضدخرافات است. عرفان حافظ او را به اعماق محصور راهب منشان متعصب نمی‌کشاند بلکه اخلاق فردی توأم با اخلاق اجتماعی را در حافظ به تعالی می‌رساند تا آنجا که شدیدترین انتقادات به بداخلاقی‌های فردی و اجتماعی را می‌توان در اشعار حافظ مشاهده کرد. نظام هستی در اندیشه حافظ همچون دیگر متفکران عارف، نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی می‌یابند و انتظار رسیدن به فضایی آرمانی از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبل و گاه به استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته ها و نیازهای متعالی بشر کرده است.

حافظ گاهی رند را ستایش می کند. اما منظور او لزوما بی‌کارِگان بی‌عار نیست. منظور او کسی است که لابد فرهیخته است اما دلبستگی به دنیا و وابستگی به مقام و موقعیت، او را به دروغ‎گویی و انکار حقیقت و در پیچیده شدن در شبکه ای از روابط و مصالح گروهی نکشانده است. از جنبه‌ای این دقیقا همان تلخ اندیشی و اوج بدبینی و بی‌اعتنایی به همه چیز است که حافظ در کلام خود آن را مدام پنهان می‌کند اما باید کوشید تا آن را پیدا کرد و به آن پرداخت.