حاکمیت، دیپلماسی و دموکراسی
مترجم: مریم رضایی یک «ملت» متمایز از دولت، هویتی مرکب است و علاوه بر اتحاد، کثرت نیز دارد. آیا دیپلماسی که از قدیم به‌عنوان فرآیندی شناخته می‌شود که دولت‌ها از طریق آن با هم تعامل دارند، می‌تواند امکان مشارکت توده مردم را به وجود آورد؟ عامل و ویژگی اساسی دیپلماسی نمایندگی کردن است که از نظر فلسفی مشکلی بسیار پیچیده است. توضیح اینکه یک انسان یا شیء چگونه می‌تواند نماد انسان یا شی‌ء دیگری باشد، یا بداند ماهیت ارائه شده دقیقا چیست، کار آسانی نیست. در دیپلماسی، نمایندگی اگرچه مفهومی است که به ندرت مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته، اما عاملی اساسی است. همان طور که پائول شارپ، دانشجوی آکادمیک متفکر در مورد این موضوع عنوان کرده، دیپلماسی «بر پایه مفهوم نمایندگی ایجاد شده است.»


اولین کارکرد یک ماموریت دیپلماتیک، همان گونه که در کنوانسیون روابط دیپلماتیک وین (سال ۱۹۶۱) این گونه اعلام شده است: «نمایندگی کشور فرستنده در کشور دریافت‌کننده.» در گذشته، خود پادشاهان عازم ماموریت‌های دیپلماتیک می‌شدند. امروزه این اتفاق کمتر رخ می‌دهد و حتی تعداد سفارتخانه‌های «سلطنتی» نیز اندک است که از میان آنها می‌توان به سفارتخانه سلطنتی نروژ، سفارتخانه سلطنتی عربستان سعودی و سفارتخانه سلطنتی کامبوج اشاره کرد. نمایندگی حاکمیتی امروز همه انواع دولت‌ها را دربرمی‌گیرد. در دولت‌های جمهوری، دیپلماسی در ذات و سبک «دموکراتیک» تلقی می‌شود.

«دیپلماسی عمومی» به‌عنوان یک نوآوری آمریکایی، مفهومی است که مدرسه حقوق و دیپلماسی فلچر به شکل‌گیری آن کمک کرده، ممکن است از تئوری حاکمیت عمومی گرفته شده باشد. در دیپلماسی عمومی، حتی شهروندان عادی می‌توانند مشارکت مشروع داشته باشند.


در دیپلماسی هر کشوری، صرف نظر از شکل دولت آن، این «افراد» هستند که چه به‌صورت رسمی یا کاملا غیررسمی در ماموریت‌ها شرکت می‌کنند. به‌ویژه اگر مشارکت به‌طور رسمی تصویب نشده باشد، مشخص نمی‌شود فرد، نماینده منافع یا سیاست چه کسی است. به دلیل همین مشکل، کنگره ایالات متحده آمریکا در سال 1799 قانون لوگان را به تصویب رساند که طبق آن حضور بدون مجوز هر شهروند در مذاکره‌ای که هدف آن تاثیرگذاری بر فعالیت‌های یک دولت خارجی در مناقشه با آمریکا باشد، غیرقانونی اعلام شد. بنابراین «دیپلماسی خصوصی» غیرقانونی است.

افزایش تنوع ابزارهای ارتباطی موجود امروزی دامنه و پیچیدگی فرآیند «بین‌المللی» را وسعت بخشیده است. ارتباطات برون‌مرزی می‌تواند به‌صورت فیزیکی و رو در رو یا به‌صورت «مجازی» باشد. در این شرایط همه افراد می‌توانند مشارکت داشته باشند و کنترل این فرآیند دشوار است. داستان سایت ویکی‌لیکس و افشای اطلاعات دولتی توسط ادوارد اسنودن از موارد اینچنینی در دنیای امروز است.


در اینجا با توصیف کوتاه مفاهیم حاکمیت، دیپلماسی، دموکراسی و ماهیت نمایندگی دیپلماتیک، ویژگی‌های‌ نمایندگی در سطح بین‌المللی توضیح داده شده است.


حاکمیت
تعریف مفهوم حاکمیت به وضوح کار سختی است. دلیل آن تا حدی این است که حاکمیت یک مفهوم واحد نیست، بلکه مجموعه‌ای از قدرت‌ها و امتیازاتی است که در حوزه‌های کاربردی مختلف به کار می‌رود. حاکمیت از نظر منطقه‌ای یعنی «داشتن قدرت مستقل در یک حوزه جغرافیایی.» البته دامنه نفوذ آن می‌تواند فراتر از مرزهای یک کشور برود. «حاکمیت موثر» می‌تواند فرامنطقه‌ای و حتی سلطه‌جویانه باشد. شرکت‌های چندملیتی در معرض کنترل‌های حاکمیتی هستند. همچنین شهروندان به‌صورت انفرادی نیز هنگامی که خارج از کشوری به سر می‌برند، تحت نفوذ آن هستند.


حاکمیت در دنیای امروز بر مبنای «مالکیت شخصی» و «کنترل شخصی» است و به تک تک افراد اطلاق می‌شود، نه فقط سران کشورها. البته اعضای اصلی «جامعه بین‌الملل» همچنان دولت‌ها هستند و تقریبا همه آنها اعضای سازمان ملل متحد محسوب می‌شوند. طبق ماده 2 منشور سازمان ملل، «این سازمان بر اساس اصل برابری حاکمیت همه اعضای آن تشکیل شده است.» باید یادآوری کرد در مقدمه این سند آمده «ما مردم سازمان ملل.»


دیپلماسی
دیپلماسی مثل حاکمیت اصطلاحی مبهم و متغیر است. تعاریف بسیاری در مورد دیپلماسی پیشنهاد شده است. من شخصا به‌طور خلاصه و ابتدایی آن را اداره سازماندهی شده روابط بین کشورها تعریف می‌کنم. این تعریف با تعریف کنوانسیون روابط دیپلماتیک وین که خود محصول توافق تنظیم شده توسط نمایندگان کشورها است، سازگار است. در مقدمه این کنوانسیون آمده «کشورهای طرف توافق یادآوری می‌کنند که مردم همه کشورها از دوران باستان تاکنون وضعیت عاملان دیپلماتیک را به رسمیت شناخته‌اند.» بنابراین مدت‌ها یک تمایز مفهومی و نیز لزوم رفتار رسمی بوده که یک دیپلمات را از یک مسافر معمولی، بازرگان یا حتی دیگر انواع نمایندگان فرستاده شده مجزا می‌کند. دیپلمات‌ها اختیاراتی همراه با خود دارند و از امتیازات و مصونیت‌هایی برخوردارند. این امتیازات تا حدی از مفهوم حاکمیت مشتق شده‌اند؛ این مفهوم که سفیران «نمایندگان شخصی» حاکم خود هستند.


دیپلماسی در واقع چگونه باید «سازماندهی شده» باشد؟ آیا «تشکیلاتی» رسمی لازم است؟ آیا وزرای امور خارجه باید وارد کار شوند؟ آیا دیگر وزارتخانه‌ها و آژانس‌های دولتی می‌توانند دیپلماسی را اجرا کنند؟ آیا حتی شهروندانی که کاملا خارج از دستگاه‌های دولتی هستند و منافع، اهداف و روش‌های آنها ویژگی «دیپلماتیک» داشته باشد، می‌توانند این کار را انجام دهند؟ آیا نوع اختیار سیاسی است که مشخص می‌کند این دیپلماسی است که در حال اجرایی شدن است؟


در دنیای دموکراسی، شهروندان عادی شانس بیشتری برای دخالت مستقیم در تعاملات بین‌المللی و مباحث سیاسی دارند. این موضوع با عنوان ایده «دیپلماسی شهروندی» شناخته می‌شود. هدف اصلی دیپلماسی شهروندی، مثل دیپلماسی عمومی دولتی، با «کاربرد» پنجم و آخر یک ماموریت دیپلماتیک که در کنوانسیون روابط دیپلماتیک وین عنوان شده، متفاوت نیست. این بند عنوان می‌کند: «ایجاد روابط دوستانه بین کشور فرستنده و کشور دریافت‌کننده و توسعه روابط اقتصادی، فرهنگی و علمی.» به هر حال، هدف دیپلماسی شهروندی «دولت‌های» کشورهای دیگر نیست، بلکه «مردم» است. این یک تعامل مستقیم جامعه به جامعه است. برخلاف دیپلماسی عمومی که می‌تواند تعامل با جوامع خارجی را نیز دربربگیرد، دیپلماسی شهروندی بر نقش افراد متمرکز می‌شود.


دموکراسی
ارتباط بین دیپلماسی شهروندی و دموکراسی جهانی، با تئوری لیبرالیسم القا می‌شود که آزادی فردی را از محدودیت‌های ساختگی مورد تاکید قرار می‌دهد. ایده مرزبندی بین کشورها، اگرچه به دلیل اهداف کاربردی متعدد ضروری است، اما از چشم‌انداز لیبرال‌گرایی ناب به‌صورت تئوریک زیر سوال می‌رود. مرزها می‌تواند توسط شهروندان مهاجم مورد تجاوز قرار گیرد. «شورای ملی بازدیدکنندگان بین‌المللی» در واشنگتن، ارتباط دموکراسی- دیپلماسی را تصریح کرده است: در یک «دموکراسی زنده» افراد حق و حتی وظیفه شکل‌دهی روابط خارجی را دارند.


تعریف دموکراسی یعنی حکومت کردن توسط مردم. در اروپای امروز، از آنجا که اتحادیه اروپا به دنبال سیاست‌گذاری برای جمعیت ۲۸ کشور عضو اتحادیه است، مشکل «کسری دموکراتیک» مشکل را پیچیده می‌کند. کسری دموکراتیک مفهوم گسترده‌ای است که می‌گوید نهادهای اتحادیه اروپا، از جمله پارلمان اروپا، به اندازه کافی نقش نمایندگی خود را ایفا نمی‌کنند. مساله وجود «توده مردم» بسیار عمیق است. حتی طرفداران «دموکراسی جهانی»، مانند دنیله آرچیبوگی، اذعان دارند که ارتباط این مفهوم به وجود «توده مردم» بستگی دارد، افرادی که خود را متعلق به یک جامعه واحد می‌دانند.


از نظر این نظریه‌پرداز دموکراسی جهانی، به یک جامعه باید بر حسب سطوح مختلف حاکمیت آن نگاه کرد. در سطح محلی می‌تواند شبکه‌هایی ایجاد شود که کاربرد بین مرزی دارند. این شبکه‌ها حتی می‌توانند ابعاد جهانی داشته باشند. در این صورت، ذی‌نفعانی که تحت تاثیر قرار می‌گیرند، چه شهروندان باشند و چه نباشند، از قدرت بیشتری در زندگی خود برخوردار می‌شوند. این امر از طریق تفویض اختیار، همکاری منطقه‌ای و دیپلماسی جهانی محقق می‌شود.


نمایندگی دیپلماتیک
مواردی که در بالا مطرح شد، یعنی تحول دموکراتیک از حاکمیت به مردم، چه معنایی برای دیپلماسی دارند؛ به خصوص برای دیپلمات‌های حرفه‌ای به‌عنوان نماینده یک کشور؟ این دیپلمات قرار است نماینده چه کسی باشد؟ به‌طور عمیق‌تر، دیپلمات یک کشور نماینده چه چیزی است؟ و فراتر از آن، قرار است او چگونه این نمایندگی را انجام دهد؟ آیا روش تغییر می‌کند؟


اساسا دو شیوه «نمایندگی کردن» وجود دارد. یکی از طریق نمایش عملی مهارت که به سرانجام رساندن کار و در یک کلمه «اثربخشی» است. نمونه این روش دیپلماتی است که به‌عنوان نماینده سیاسی یک کشور اقدامی دیپلماتیک انجام می‌دهد و تغییر مطلوب را در سیاست یا رفتار دولت میزبان موجب می‌شود. بسیاری از مواردی که امروز وجود دارند، جزو این دسته می‌توانند مورد اشاره قرار گیرند، از جمله مذاکرات نمایندگان ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا برای حل و فصل برخی مسائل با دولت‌های خاورمیانه. روش دیگر از طریق اقدام نمادین است تا به شیوه‌های مختلف صحبت شود و می‌توان به آن «بیانگری» گفت. هر دو نوع نمایندگی هدفمند هستند و با اندیشه قبلی انجام می‌شوند. حتی طرز لباس پوشیدن می‌تواند معنادار باشد. در مورد تاریخی بنجامین فرانکلین، از بنیان‌گذاران آمریکا و نخستین سفیر این کشور به فرانسه در دوران لویی چهاردهم، پوشیدن کت بلند مخصوص کواکرها (جنبشی مذهبی که دکترین اصلی آن کشیش بودن همه مومنان است) ابزار نفوذ بود. مورد دیگر، شخصیت انعطاف‌ناپذیر ویلیام ای. داد (William E. Dodd) استاد پیرو دموکراسی توماس جفرسون بود که فرانکلین روزولت، او را به‌عنوان سفیر آمریکا به آلمان نازی فرستاد. دو روش نمایندگی کردن می‌توانند به‌صورت دوجانبه کمک‌کننده باشند. در مورد فرانکلین این‌گونه بودند و در مورد داد نبودند.


در این نمایندگی‌ها، اگر دیپلماتی به سادگی بگوید من نماینده «دولتم» یا «کشورم» هستم، این دقیقا چه معنایی دارد؟ اگر نمایندگی به جای دولت، به «هویت» اشاره داشته باشد، پیچیدگی زیادی ایجاد می‌شود. در اینجا می‌توان به مایکل کیدوکس، دیپلمات کانادایی اشاره کرد که از پدر و مادری فرانسوی- کانادایی در شهر مونرآل کانادا متولد شد و اولین سفیر فرانسوی زبان کانادا به آمریکا بود و بعدا به‌عنوان رئیس هیات اعزامی به جوامع اروپایی انتخاب شد. کانادا خود را کشوری چندملیتی و چندفرهنگی می‌داند. بنابراین یک دیپلمات کانادایی می‌تواند هویتی دوگانه و حتی چندگانه داشته باشد.


یک دیپلمات همچنین می‌تواند نماینده منافع کشورش باشد. در کنوانسیون روابط دیپلماتیک وین «حفاظت از منافع کشور فرستنده نماینده، در کشور پذیرنده» دومین کارکرد در لیست یک ماموریت اداری دیپلماتیک است. برخی کشورها مانند فرانسه مفاهیم منافع ژئوپلیتیک و دیگر منافع خود را به خوبی تعریف کرده‌‌اند. یک دیپلمات نه تنها باید منافع کشورش را بداند، بلکه باید بتواند به خوبی آنها را بیان کند. سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، به نقل از الکساندر گورچاکف، دیپلمات برجسته در تاریخ روسیه، می‌گوید: «شفافیت کلید موفقیت است.

در سیاست خارجی همواره باید منافع خود را بی‌پرده مطرح کنید؛ به‌طوری که همه مردم آن را درک کنند؛ حتی اگر این منافع با منافع شریک شما همراستا نباشد و حتی اگر این منافع با منافع شریک شما در تناقض باشد.» آیا یک دیپلمات همچنین نباید نماینده ارزش‌های یک کشور باشد؟ در برخی موارد این ارزش‌ها در نام یک کشور گنجانده می‌شود: جمهوری اسلامی افغانستان، جمهوری سوسیال دموکرات سریلانکا، جمهوری خلق دموکراتیک الجزایر و غیره. دیپلماسی رسمی این کشورها فراتر از سطح زبانی، باید ارزش‌‌هایی را که برای آنها ساختاری است بیان کند. البته سیاست‌های خاص یک دولت نیز باید به‌صورت دیپلماتیک بیان شود و نیازمند نمایندگی است. دیپلمات‌ها یک فضای میانجی‌گرایانه را بین جوامع پر می‌کنند. آنها گاهی اختلاف‌های حاکمیتی را محو می‌کنند.


نمایندگی در عصر دیجیتال
اریک اشمیت، مدیر اجرایی شرکت گوگل و جرد کوهن، عضو شورای روابط خارجی، در کتابی پیش‌بینی کرده بودند «به زودی همه افراد کره زمین با هم ارتباط خواهند داشت.» آنها در این کتاب می‌گویند شهروندان، به‌عنوان افراد و احتمالا توده مردم، بیش از هر زمان دیگر در تاریخ، قدرت خواهند داشت. نتیجه این موضوع برای دولت‌ها و دیپلماسی دولتی چه خواهد بود؟ ریچارد هاس (Richard Haass)، رئیس شورای روابط خارجی در سال ۲۰۰۶ نوشته بود «انحصار تقریبی قدرت که زمانی در دست نهادهای حاکم بود در حال فرسایش است.» امروز شهروندان به‌صورت فردی در موقعیتی هستند که کنترل دولتی را به چالش بکشند.
حاکمیتی که زمانی انحصاری و از نظر ژئوپلیتیک محدودکننده بود، امروز در حال از بین رفتن است و مرز نمی‌شناسد. امروز جمعیت بیشتر کشورها که دیگر محدود به جنبش‌های فیزیکی نیستند، بیش از پیش جهانی‌ شده‌اند و به کمک اینترنت و استفاده از رسانه‌های اجتماعی، خود در دیگر قسمت‌های دنیا نمایندگی می‌کنند.