گذری بر زندگی این روزهای جوانان طبقه متوسط در شهرهای بزرگ
ییلاقم فیس بوک است، قشلاقم کافه!
یکی از راههای مواجهه نزدیک با یک موضوع،گفتوگوی دوستانه با کسانی است که درگیر آن موضوع هستند! برهمین اساس برای ورود به بحث کافهها و زندگی جوانان ایران بهتر است با جوانان «کافهرو» گپ بزنیم. اصولا گپ زدن، مهمترین و معمولترین کاری است که در کافهها انجام میشود. گپ زدن با یک یا چند دوست درباره موضوعی خصوصی و یا گپ زدن با یک یا چند نفر تازه آشنا درباره مسایل روز و ادبیات و فلسفه و هنر. . . البته گپ زدن فقط ذاتی کافهها نیست! فیسبوک، تلگرام و وایبر و. . . هم کارشان همین است! همه دارند آدم را از سکوت میگریزانند و به حرف زدن وامیدارند.
یکی از راههای مواجهه نزدیک با یک موضوع،گفتوگوی دوستانه با کسانی است که درگیر آن موضوع هستند! برهمین اساس برای ورود به بحث کافهها و زندگی جوانان ایران بهتر است با جوانان «کافهرو» گپ بزنیم. اصولا گپ زدن، مهمترین و معمولترین کاری است که در کافهها انجام میشود. گپ زدن با یک یا چند دوست درباره موضوعی خصوصی و یا گپ زدن با یک یا چند نفر تازه آشنا درباره مسایل روز و ادبیات و فلسفه و هنر... البته گپ زدن فقط ذاتی کافهها نیست! فیسبوک، تلگرام و وایبر و... هم کارشان همین است! همه دارند آدم را از سکوت میگریزانند و به حرف زدن وامیدارند. حرف زدن، معاشرت کردن، هر روز، هر روز و
هر روز. برهمین اساس بود که گپ و گفت با برخی از دوستان را که دست کم هر هفته به کافهای سر میزنند، با حرفهایی درباره خود گپ و گفت شروع کردیم. با حرفهایی معمولی درباره جذابیت کافهها برای آنها؛ اینکه چرا استقبال از کافهها هنوز ادامه دارد و خواستنی است. مثلا به چند نفر از آنها گفتیم که مگر ما چقدر حرف داریم که هر روز در شبکههای اجتماعی میزنیم و تازه باز در کافهها هم حرف برای گفتن داریم. یکیشان گفت: «هرکسی به اندازه دردهایی که دارد، حرف دارد».
روایتهای روراست
«پریسا. ف» میگوید: «فضای کافهها آرامبخش است، اینجا نوشیدنیهای گیاهی آرام بخش به مشتریانشان میدهند و موسیقی آرامی پخش میشود که میتواند خستگی را از تن آدم بگیرد و حال و هوای ادامه روز آدم را خوب کند.»
«م. کشمیری» هم با چنین نگاهی به کافهها علت حضورش در کافهها را «محیط آرام بدون هیچ دغدغهای در خصوص مزاحمت افراد نادان» میداند و در تعریف نادان میگوید: «افرادی که سطح درک اجتماعی آنها پایین است». از این نظر به نظر این شهروند، کسانی که به کافهها میروند، کسانی هستند که سطح درک اجتماعی بالاتری دارند. این شهروند درباره استفاده ای که از محیط آرام کافه میبرد، میگوید: «برای ساعتی هم که شده دور از تنشهای اجتماعی این روزها میتونم به خودم به درونیاتم فکر کنم.»
«صدیقه. ح» هم که شاعر است میگوید: «کافی شاپ جذابیتهایی هم دارد، از دیزاین گرفته تا موسیقی که توی هر کافه پخش میشود و محیط خوب و آرام آن برای یک گپ زدن دوستانه» او در ادامه به استفاده ای که قشر شاعران و دوستداران ادبیات از کافهها میبرند اشاره میکند و میگوید: «هرچند حداقل توی قشر ما از کافهها استفادههای بهتری می شود برای دورهمیهای ادبی؛ جمع شاعرها و نویسندهها و برنامههای تخصصی ادبیات معمولا توی کافهها برگزار میشود که این حرکت مثبتی است.»
همچنین «مسعود. ل» میگوید: اتفاقی که در این کافهها میافتد چیزی است که در نبود جنب و جوش جدی در فرهنگسراها و دیگر جاهای فرهنگی میافتد. خیلی از تبادلات فکری و فرهنگی را این کافهها شکل میدهند. از دل این کافهنشینیها چه حرکات خوب و مثبتی هم شکل میگیرد. چه بسیار ناشرانی که جرقه آغاز به کارشان از خلال قهوهخوری آن کافهها زده شده است. اما در کنار این روایتها از کافهنشینی جوانان «حمیدرضا. م» با بیان اینکه کافه برای جوانان محیطی است که «عموما دور هم جمع شوند و گپ و گفت کنند»، میگوید: «البته فضای کافهها به اصطلاح جوانان امروز، «خسته» ست و لابد مناسب حال آنها » اشاره او به اصطلاحی به نام «تریپ خسته» است که گویا این روزها به گونهای خاص از آرایش لباس و صورت گفته میشود. شیوهای که فرد را خستهتر از آنچه واقعا هست، نشان میدهد!
نشستهای تخصصی در کافه
«وحید» با جمعی از دوستانش در کافه نشسته و برای آنها مشغول خواندن یک شعر است. آنها هر هفته نشستی در کافه دارند که در آن هربار یکی از اعضا شعری میخواند و دیگران نقد و بررسیاش میکنند. وحید میگوید: کافه برای ما یک فرصت است! یک فرصتی برای اینکه همدیگر را ببینیم و به همدیگر کمک کنیم تا در حوزههایی که کار میکنیم رشد داشته باشیم.
«ترانه» هم که یکی از اعضای گروه آنهاست، با تاکید بر اینکه توانسته است در این نشستها اضافه بر کلاسهای دانشگاهی هم مطالبی ارزنده بیاموزد، میگوید: محیط اینجا جدی است، دوستانه است اما رسمیت دارد و هرکسی بر اساس حوزه کاری خود سعی میکند از دیگران کمک بگیرد تا در نهایت اثر شستهرفتهای را منتشر کند.
سرعت اینترنت کافه ما بالاست
«کامران» دانشجوی معماری است و البته بیشتر از معماری به سینما و فلسفه علاقه دارد. او به نکته جالبی اشاره میکند: «من توی کافه هم دوستانم را میبینم، هم سرعت اینترنتش بالاست، چایی اش هم خیلی گران نیست؛ 4000 تومان!» در واقع کامران میگوید که مثلا میتواند در مدت یک ساعت با هزینهای چهار هزار تومانی هم دوستانش را ببیند، هم از اینترنت پر سرعت کافه استفاده کند و تازه چایی هم نوشیده باشد. اما این اتفاق مخصوص کامران نیست، درست در نقطه مقابل کامران یعنی در غرب تهران، «سپیده» که با آغاز تعطیلات تابستانی، پس از سه ماه از دانشگاه شیراز به تهران برگشته است، میگوید: «سرعت اینترنت کافهای که من میروم خیلی خوب است، البته من فقط اینستاگرام رو چک میکنم که فیلتر نیست و سرعت بالا نمیخواهد.»
کافهها در مقابل شبکههای اجتماعی؟
با وجود کسانی مثل کامران و سپیده که بیشتر از WiFi کافهها استفاده میکنند، تعداد بیشتری از کسانی که با ما گپ زدند، اعتقاد داشتند که آمدن به کافه برای دیدن دوستان «نزدیک» و «همیشگی» است و با وجود آنها نیازی نیست که مدام سرشان توی گوشی یا تبلتشان باشد. «مهدی» در این باره اصرار دارد بگوید که «معنی ندارد وقتی با دوستانت آمدهای کافه، بازهم سرت توی گوشیات باشد و چت کنی »، «پیام» هم که همراه اوست اضافه میکند: «به نظرم بهتر است به جای اینکه همهاش در فیسبوک و توییتر و اینترنت بچرخند، بیایند از محیط پارکها و کافهها استفاده کنند تا همه دوستیها تبدیل به دوستیهای مجازی نشود.»
«سمیرا. م» هم میگوید: «من زمانهایم را تقسیمبندی کردهام! معمولا در روز زمانی کمتر از سه ساعت را به اینترنت اختصاص دادهام، دو تا سه ساعت را به بیرون رفتن با دوستانم که معمولا به کافه میآییم و باقی زمانهایم را در خانه هستم» سمیرا میگوید: «وقتی هوا سرد است رفتن و نشستن توی کافهها و قهوه و چای خوردن میچسبد و وقتی هوا گرم است چرخیدن توی اینترنت.»
یک بازخوانی کوتاه
همانطور که در ابتدای این گزارش اشاره شد، از تنی چند از دوستان مصاحبه شونده به شوخی پرسیدیم که مگر ما چه مقدار در طول روز حرف داریم که نه اینترنت و شبکههای اجتماعی و موبایلی و نه کافهها و... پاسخگوی نیاز ما نیست؟ حاصل این سوال همچنان که قابل انتظار است پر از خنده و شوخیهایی بود که انعکاس دوباره آنها در این گزارش چندان که باید و شاید مقدور نیست. اما نکته قابل توجه در این پاسخها، برخی نکات جدی و تلخی بود که بازتاب آنها ممکن است درک و دریافت کاملتری از گسترش روزافزون و بیوقفه کافهنشینی جوانان در شهرهای بزرگ به دست بدهد.
«پرستو» میگوید: «شما هرقدر که درد داشته باشید، میتوانید از دردهایتان حرف بزنید و حرف برای گفتن داشته باشید.» «محسن» میگوید: وقتی که در جامعهای تعداد بیکاران از بیست درصد و سی درصد بالاتر برود، چه کاری میشود کرد؟ غیر از این است که برای گذراندن وقت و پرهیز از این که مرتب به فکرت بیاید که بیکاری یا بیپولی و هر روز به کافه یا پارک یا کوه بروی و خیالت را راحت کنی؟ و البته در کنار اینها طعنه «فرزان. ر» که در پاسخ به سوالم گفت: حرف نزنیم چیکار کنیم؟
به هر حال چنان که از این گزارش میتوان دریافت، حضور جوانان در کافهها معمولا برای خودشان توجیه قابل قبولی دارد. البته ناگفته پیداست که انگیزههای کافهنشینی در میان جامعه جوانان، قابل تقلیل به آنچه در این گزارش ذکر شده نیست و ادله و علل فراتر و فراختری دارد که مجال بازگفتنش در فرصت کوتاه این چند سطر نیست و بازگو کردنش حوصلههای بسیار میطلبد و ملاحظههای بسیار.
با این همه باید گفت که کافهنشینی اگرچه تامینکننده برخی از نیازهای جوانان طبقه متوسط ایرانی است اما همچنان که برخی از پاسخگویان ما گفتند، تفریح ارزانی نیست. فقط یک لیوان چای با یک شکلات یا بیسکویت در کافهای که کامران میرود، چهار هزار تومان است! گاهی همین یک لیوان چای قیمتش به 20 هزار تومان هم میرسد.
هر روز. برهمین اساس بود که گپ و گفت با برخی از دوستان را که دست کم هر هفته به کافهای سر میزنند، با حرفهایی درباره خود گپ و گفت شروع کردیم. با حرفهایی معمولی درباره جذابیت کافهها برای آنها؛ اینکه چرا استقبال از کافهها هنوز ادامه دارد و خواستنی است. مثلا به چند نفر از آنها گفتیم که مگر ما چقدر حرف داریم که هر روز در شبکههای اجتماعی میزنیم و تازه باز در کافهها هم حرف برای گفتن داریم. یکیشان گفت: «هرکسی به اندازه دردهایی که دارد، حرف دارد».
روایتهای روراست
«پریسا. ف» میگوید: «فضای کافهها آرامبخش است، اینجا نوشیدنیهای گیاهی آرام بخش به مشتریانشان میدهند و موسیقی آرامی پخش میشود که میتواند خستگی را از تن آدم بگیرد و حال و هوای ادامه روز آدم را خوب کند.»
«م. کشمیری» هم با چنین نگاهی به کافهها علت حضورش در کافهها را «محیط آرام بدون هیچ دغدغهای در خصوص مزاحمت افراد نادان» میداند و در تعریف نادان میگوید: «افرادی که سطح درک اجتماعی آنها پایین است». از این نظر به نظر این شهروند، کسانی که به کافهها میروند، کسانی هستند که سطح درک اجتماعی بالاتری دارند. این شهروند درباره استفاده ای که از محیط آرام کافه میبرد، میگوید: «برای ساعتی هم که شده دور از تنشهای اجتماعی این روزها میتونم به خودم به درونیاتم فکر کنم.»
«صدیقه. ح» هم که شاعر است میگوید: «کافی شاپ جذابیتهایی هم دارد، از دیزاین گرفته تا موسیقی که توی هر کافه پخش میشود و محیط خوب و آرام آن برای یک گپ زدن دوستانه» او در ادامه به استفاده ای که قشر شاعران و دوستداران ادبیات از کافهها میبرند اشاره میکند و میگوید: «هرچند حداقل توی قشر ما از کافهها استفادههای بهتری می شود برای دورهمیهای ادبی؛ جمع شاعرها و نویسندهها و برنامههای تخصصی ادبیات معمولا توی کافهها برگزار میشود که این حرکت مثبتی است.»
همچنین «مسعود. ل» میگوید: اتفاقی که در این کافهها میافتد چیزی است که در نبود جنب و جوش جدی در فرهنگسراها و دیگر جاهای فرهنگی میافتد. خیلی از تبادلات فکری و فرهنگی را این کافهها شکل میدهند. از دل این کافهنشینیها چه حرکات خوب و مثبتی هم شکل میگیرد. چه بسیار ناشرانی که جرقه آغاز به کارشان از خلال قهوهخوری آن کافهها زده شده است. اما در کنار این روایتها از کافهنشینی جوانان «حمیدرضا. م» با بیان اینکه کافه برای جوانان محیطی است که «عموما دور هم جمع شوند و گپ و گفت کنند»، میگوید: «البته فضای کافهها به اصطلاح جوانان امروز، «خسته» ست و لابد مناسب حال آنها » اشاره او به اصطلاحی به نام «تریپ خسته» است که گویا این روزها به گونهای خاص از آرایش لباس و صورت گفته میشود. شیوهای که فرد را خستهتر از آنچه واقعا هست، نشان میدهد!
نشستهای تخصصی در کافه
«وحید» با جمعی از دوستانش در کافه نشسته و برای آنها مشغول خواندن یک شعر است. آنها هر هفته نشستی در کافه دارند که در آن هربار یکی از اعضا شعری میخواند و دیگران نقد و بررسیاش میکنند. وحید میگوید: کافه برای ما یک فرصت است! یک فرصتی برای اینکه همدیگر را ببینیم و به همدیگر کمک کنیم تا در حوزههایی که کار میکنیم رشد داشته باشیم.
«ترانه» هم که یکی از اعضای گروه آنهاست، با تاکید بر اینکه توانسته است در این نشستها اضافه بر کلاسهای دانشگاهی هم مطالبی ارزنده بیاموزد، میگوید: محیط اینجا جدی است، دوستانه است اما رسمیت دارد و هرکسی بر اساس حوزه کاری خود سعی میکند از دیگران کمک بگیرد تا در نهایت اثر شستهرفتهای را منتشر کند.
سرعت اینترنت کافه ما بالاست
«کامران» دانشجوی معماری است و البته بیشتر از معماری به سینما و فلسفه علاقه دارد. او به نکته جالبی اشاره میکند: «من توی کافه هم دوستانم را میبینم، هم سرعت اینترنتش بالاست، چایی اش هم خیلی گران نیست؛ 4000 تومان!» در واقع کامران میگوید که مثلا میتواند در مدت یک ساعت با هزینهای چهار هزار تومانی هم دوستانش را ببیند، هم از اینترنت پر سرعت کافه استفاده کند و تازه چایی هم نوشیده باشد. اما این اتفاق مخصوص کامران نیست، درست در نقطه مقابل کامران یعنی در غرب تهران، «سپیده» که با آغاز تعطیلات تابستانی، پس از سه ماه از دانشگاه شیراز به تهران برگشته است، میگوید: «سرعت اینترنت کافهای که من میروم خیلی خوب است، البته من فقط اینستاگرام رو چک میکنم که فیلتر نیست و سرعت بالا نمیخواهد.»
کافهها در مقابل شبکههای اجتماعی؟
با وجود کسانی مثل کامران و سپیده که بیشتر از WiFi کافهها استفاده میکنند، تعداد بیشتری از کسانی که با ما گپ زدند، اعتقاد داشتند که آمدن به کافه برای دیدن دوستان «نزدیک» و «همیشگی» است و با وجود آنها نیازی نیست که مدام سرشان توی گوشی یا تبلتشان باشد. «مهدی» در این باره اصرار دارد بگوید که «معنی ندارد وقتی با دوستانت آمدهای کافه، بازهم سرت توی گوشیات باشد و چت کنی »، «پیام» هم که همراه اوست اضافه میکند: «به نظرم بهتر است به جای اینکه همهاش در فیسبوک و توییتر و اینترنت بچرخند، بیایند از محیط پارکها و کافهها استفاده کنند تا همه دوستیها تبدیل به دوستیهای مجازی نشود.»
«سمیرا. م» هم میگوید: «من زمانهایم را تقسیمبندی کردهام! معمولا در روز زمانی کمتر از سه ساعت را به اینترنت اختصاص دادهام، دو تا سه ساعت را به بیرون رفتن با دوستانم که معمولا به کافه میآییم و باقی زمانهایم را در خانه هستم» سمیرا میگوید: «وقتی هوا سرد است رفتن و نشستن توی کافهها و قهوه و چای خوردن میچسبد و وقتی هوا گرم است چرخیدن توی اینترنت.»
یک بازخوانی کوتاه
همانطور که در ابتدای این گزارش اشاره شد، از تنی چند از دوستان مصاحبه شونده به شوخی پرسیدیم که مگر ما چه مقدار در طول روز حرف داریم که نه اینترنت و شبکههای اجتماعی و موبایلی و نه کافهها و... پاسخگوی نیاز ما نیست؟ حاصل این سوال همچنان که قابل انتظار است پر از خنده و شوخیهایی بود که انعکاس دوباره آنها در این گزارش چندان که باید و شاید مقدور نیست. اما نکته قابل توجه در این پاسخها، برخی نکات جدی و تلخی بود که بازتاب آنها ممکن است درک و دریافت کاملتری از گسترش روزافزون و بیوقفه کافهنشینی جوانان در شهرهای بزرگ به دست بدهد.
«پرستو» میگوید: «شما هرقدر که درد داشته باشید، میتوانید از دردهایتان حرف بزنید و حرف برای گفتن داشته باشید.» «محسن» میگوید: وقتی که در جامعهای تعداد بیکاران از بیست درصد و سی درصد بالاتر برود، چه کاری میشود کرد؟ غیر از این است که برای گذراندن وقت و پرهیز از این که مرتب به فکرت بیاید که بیکاری یا بیپولی و هر روز به کافه یا پارک یا کوه بروی و خیالت را راحت کنی؟ و البته در کنار اینها طعنه «فرزان. ر» که در پاسخ به سوالم گفت: حرف نزنیم چیکار کنیم؟
به هر حال چنان که از این گزارش میتوان دریافت، حضور جوانان در کافهها معمولا برای خودشان توجیه قابل قبولی دارد. البته ناگفته پیداست که انگیزههای کافهنشینی در میان جامعه جوانان، قابل تقلیل به آنچه در این گزارش ذکر شده نیست و ادله و علل فراتر و فراختری دارد که مجال بازگفتنش در فرصت کوتاه این چند سطر نیست و بازگو کردنش حوصلههای بسیار میطلبد و ملاحظههای بسیار.
با این همه باید گفت که کافهنشینی اگرچه تامینکننده برخی از نیازهای جوانان طبقه متوسط ایرانی است اما همچنان که برخی از پاسخگویان ما گفتند، تفریح ارزانی نیست. فقط یک لیوان چای با یک شکلات یا بیسکویت در کافهای که کامران میرود، چهار هزار تومان است! گاهی همین یک لیوان چای قیمتش به 20 هزار تومان هم میرسد.
ارسال نظر