شریعتیِ پدر؛گوهر فراموششده روشنفکری دینی
رضا سلیمان نوری
کارشناسارشد ایرانشناسی وخراسانپژوه
شناسایی نخستین و موثرترین روشنفکران دینی ایران یکی از مواردی است که طی سالهای اخیر موردتوجه صاحب نظران قرار گرفته است. آیتالله طالقانی، دکتر علی شریعتی، شهید مطهری، مهندس بازرگان و دکتر سحابی از جمله افرادی هستند که همگان آنان را در ساخت این تفکر موثر میدانند اما غالبا نامی بزرگ را از قلم میاندازند؛ این فرد استاد محمدتقی شریعتی پیر روشنفکری دینی خراسان است که حتی از سوی تعدادی از کارشناسان تاریخ ایران ملقب به پدر بزرگ روشنفکری دینی ایران شده است.
کارشناسارشد ایرانشناسی وخراسانپژوه
شناسایی نخستین و موثرترین روشنفکران دینی ایران یکی از مواردی است که طی سالهای اخیر موردتوجه صاحب نظران قرار گرفته است. آیتالله طالقانی، دکتر علی شریعتی، شهید مطهری، مهندس بازرگان و دکتر سحابی از جمله افرادی هستند که همگان آنان را در ساخت این تفکر موثر میدانند اما غالبا نامی بزرگ را از قلم میاندازند؛ این فرد استاد محمدتقی شریعتی پیر روشنفکری دینی خراسان است که حتی از سوی تعدادی از کارشناسان تاریخ ایران ملقب به پدر بزرگ روشنفکری دینی ایران شده است.
رضا سلیمان نوری
کارشناسارشد ایرانشناسی وخراسانپژوه
شناسایی نخستین و موثرترین روشنفکران دینی ایران یکی از مواردی است که طی سالهای اخیر موردتوجه صاحب نظران قرار گرفته است. آیتالله طالقانی، دکتر علی شریعتی، شهید مطهری، مهندس بازرگان و دکتر سحابی از جمله افرادی هستند که همگان آنان را در ساخت این تفکر موثر میدانند اما غالبا نامی بزرگ را از قلم میاندازند؛ این فرد استاد محمدتقی شریعتی پیر روشنفکری دینی خراسان است که حتی از سوی تعدادی از کارشناسان تاریخ ایران ملقب به پدر بزرگ روشنفکری دینی ایران شده است. برای روشن شدن ذهن شما درباره دلایل این مدعا کافی است نگاهی کوتاه به زندگی او داشته باشیم. او سال۱۲۸۶ خورشیدی در خانه ملای روستای مزینان سبزوار بهدنیا آمد.
زندگی محمدتقی تا دوران جوانی همانند سایر روستاییان بود فقط شیخ محمود هر چه از علوم دینی و غیردینی میدانست به او آموخته بود تا در آینده بهعنوان ملای ده جانشینش باشد ولی ذهن محمدتقی افقی دورتر را میدید. براین اساس محمدتقی، سال ۱۳۰۶ برای استفاده از حوزه دینی مشهد راهی این شهر شد اما دوران طلبگی او دیری نپایید زیرا اقدامات رضاشاه درجهت محدود کردن پوشش اهل دین، وی را از پوشش لباس روحانی محروم کرد. او پس از این مسأله در قالب یک فرهنگی، تدریس علوم دینی را در مدارسی چون فردوسی و ابنیمین آن دوران مشهد آغاز کرد. ورود به این لباس همان گمشده سالیان گذشته وی بود تا جایی که وقتی آیتالله بروجردی پس از سقوط دولت رضاخانی، از وی خواستند تا لباس روحانیت را بار دیگر بر تن کند از این دستور امتناع کرد و گفت: «محیط کار اقتضا میکند من این لباس را نداشته باشم. این لباس در جامعه فرهنگی ما هنوز یک آثاری از بدبینی در جوانان ایجاد میکند به همین دلیل حرف را از آنها دیرتر میشنوند.»محمدتقی شریعتی در این دوران با درک جدیدی از اسلام، به مقابله با عقاید تودهایها برخاست. البته او برای مقابله با این تفکر تنها ترویج مذهب را پیشه نساخت بلکه به پالایش دین از خرافات رو آورد. استاد برهمین اساس به تغییر در شیوههای کهن درسی که در آن معلم متکلم وحده بود، اقدام کرده و دانشآموزان را نیز در بحثها شریک کرد. این اقدام تاثیر شگرفی در جوانان آن روز خراسان داشت. البته او به این امر هم بسنده نکرد و در هر وضعیتی به مباحثه با طرفداران حزب توده میپرداخت و همین امر باعث شد تا «سقراط خراسان» خوانده شود. این کار نیز او را قانع نکرد و به همین دلیل تصمیم به تاسیس کانون نشر حقایق اسلامی گرفت. حرکتی که در سال ۱۳۲۶ با در اختیار گرفتن ساختمانی در کوچه چهارباغ مشهد به سرانجام رسید تا فصلی نو در زندگی استاد ایجاد شود. شریعتیِ پدر در کانون از یکسو برای جوانان نهجالبلاغه و تفسیر قرآن میگفت و از سوی دیگر آنها را برای مباحثه و مجادله با تودهایها آماده میساخت. بدینگونه بود که کانون نشر حقایق اسلامی به پاتوق نواندیشان مذهبی تبدیل شد.
گسترش فعالیت جریان ملی مذهبی در جغرافیای سیاسی کشور در نخستین سالهای دهه ۳۰، عاملی شد تا استاد کاندیدای انتخابات هفدهمین دوره مجلس شورای ملی شود. انتخاباتی که هرچند به دلیل تخلفات گسترده دربار در برخی ولایات به سرانجام نرسید و منتخبین آن نرفته به خانه ملت از آن خارج شدند اما زنگ خطر را برای بزرگان سنتی حوزه مشهد به صدا درآورد زیرا مردم مشهد رأی نخست خود را به محمدتقی شریعتی دادند. پس از این ماجرا بود که برخی متحجران هدف اصلی خود را به جای مبارزه با شاه و درباریان فاسد به مبارزه با کانون نشر حقایق دینی و در رأس آن محمدتقی شریعتی تغییر دادند.روند این نوع برخورد سنتی با کانون و استاد ادامه داشت تا سرانجام او به همراه تعدادی دیگر از اعضای کانون درسال ۱۳۳۶به جرم همکاری با نهضت مقاومت ملی بازداشت شد. این بازداشت کمی بیشتر از یک ماه طول کشید، ولی حاصلش تعطیلی کانون بود تا هم دولتیان شاد شوند و هم متحجران. البته این اقدام دولت باعث شد تا سقراط خراسان حضور رسمی در صحنه سیاسی کشور را به کنار نهاده و تلاش برای روشنگری دینی را افزایش دهد. برهمین اساس جلسات تفسیر و سخنرانی خود را در منزل آیتالله العظمی میلانی تشکیل داد و سپس در سال ۱۳۳۹ کانون نشر حقایق اسلامی را بازگشایی کرد. از این تاریخ تا خرداد ۱۳۴۲ که دولت همزمان با جلوگیری از مراسم سوگواری سالانه کانون باردیگر آن را تعطیل کرد فعالیت درکانون، نوشتن مقالات دینی و پرورش جوانان، عمده اقدامات وی بود. تعطیلی کانون در سال ۱۳۴۲ توسط دولت عاملی شد تا استاد با قبول دعوت حسینیه ارشاد برای سخنرانی در آن موسسه، راهی تهران شود.
گام بعدی شریعتیِ پدر، برگزاری جلسات سخنرانی و تفسیر قرآن در مسجد هدایت تهران پس از دستگیری آیتالله طالقانی بود تا هم سنگر ابوذر زمان خالی نماند و هم او با طیفی دیگر از جوانان ارتباط برقرارکند. استاد سپس طی ۲۳ جمعهشب متوالی به بیان نظرات خود درباره خلافت و امامت در حسینیه ارشاد پرداخت و تعاریف جدیدی را پیش روی مخاطبان قراردادکه توسط پسرش علی همهفهمتر شد. ۱۷ آبان۵۱ آخرین سخنرانی استاد پیش از انقلاب در حسینیه ارشاد انجام شد زیرا پس از آن سازمان امنیت وقت دستور تعطیلی حسینیه و بازداشت گردانندگان آن را داد. البته او چند ماهی را به سلامت طی کرد تا اینکه چندی بعد ماموران ساواک به سراغ وی رفته و به بهانه کشف محل زندگی مخفی پسرش علی، دستگیرش کردند.نوشتن و تربیت نسل جدیدی از شاگردان، سرگرمیهای استاد در سالهای نخستین پس از انقلاب بود ولی فضای نامناسب آن سالها، باعث دلسردی استاد و بازماندن وی از فعالیتهای علمی و فرهنگی و ارشادی شد. سرانجام در ۳۱ فروردین ۶۶ در حالی روح بلندش قفس تنگ جسم را ترک کرد که با تمام محدودیتهای ایجاد شده برایش بازهم نسلهای گوناگونی از ملت ایران بهویژه خراسانیان بخش بزرگی از خودی خویش را وامدار او و اندیشههایش بوده و هستند.
کارشناسارشد ایرانشناسی وخراسانپژوه
شناسایی نخستین و موثرترین روشنفکران دینی ایران یکی از مواردی است که طی سالهای اخیر موردتوجه صاحب نظران قرار گرفته است. آیتالله طالقانی، دکتر علی شریعتی، شهید مطهری، مهندس بازرگان و دکتر سحابی از جمله افرادی هستند که همگان آنان را در ساخت این تفکر موثر میدانند اما غالبا نامی بزرگ را از قلم میاندازند؛ این فرد استاد محمدتقی شریعتی پیر روشنفکری دینی خراسان است که حتی از سوی تعدادی از کارشناسان تاریخ ایران ملقب به پدر بزرگ روشنفکری دینی ایران شده است. برای روشن شدن ذهن شما درباره دلایل این مدعا کافی است نگاهی کوتاه به زندگی او داشته باشیم. او سال۱۲۸۶ خورشیدی در خانه ملای روستای مزینان سبزوار بهدنیا آمد.
زندگی محمدتقی تا دوران جوانی همانند سایر روستاییان بود فقط شیخ محمود هر چه از علوم دینی و غیردینی میدانست به او آموخته بود تا در آینده بهعنوان ملای ده جانشینش باشد ولی ذهن محمدتقی افقی دورتر را میدید. براین اساس محمدتقی، سال ۱۳۰۶ برای استفاده از حوزه دینی مشهد راهی این شهر شد اما دوران طلبگی او دیری نپایید زیرا اقدامات رضاشاه درجهت محدود کردن پوشش اهل دین، وی را از پوشش لباس روحانی محروم کرد. او پس از این مسأله در قالب یک فرهنگی، تدریس علوم دینی را در مدارسی چون فردوسی و ابنیمین آن دوران مشهد آغاز کرد. ورود به این لباس همان گمشده سالیان گذشته وی بود تا جایی که وقتی آیتالله بروجردی پس از سقوط دولت رضاخانی، از وی خواستند تا لباس روحانیت را بار دیگر بر تن کند از این دستور امتناع کرد و گفت: «محیط کار اقتضا میکند من این لباس را نداشته باشم. این لباس در جامعه فرهنگی ما هنوز یک آثاری از بدبینی در جوانان ایجاد میکند به همین دلیل حرف را از آنها دیرتر میشنوند.»محمدتقی شریعتی در این دوران با درک جدیدی از اسلام، به مقابله با عقاید تودهایها برخاست. البته او برای مقابله با این تفکر تنها ترویج مذهب را پیشه نساخت بلکه به پالایش دین از خرافات رو آورد. استاد برهمین اساس به تغییر در شیوههای کهن درسی که در آن معلم متکلم وحده بود، اقدام کرده و دانشآموزان را نیز در بحثها شریک کرد. این اقدام تاثیر شگرفی در جوانان آن روز خراسان داشت. البته او به این امر هم بسنده نکرد و در هر وضعیتی به مباحثه با طرفداران حزب توده میپرداخت و همین امر باعث شد تا «سقراط خراسان» خوانده شود. این کار نیز او را قانع نکرد و به همین دلیل تصمیم به تاسیس کانون نشر حقایق اسلامی گرفت. حرکتی که در سال ۱۳۲۶ با در اختیار گرفتن ساختمانی در کوچه چهارباغ مشهد به سرانجام رسید تا فصلی نو در زندگی استاد ایجاد شود. شریعتیِ پدر در کانون از یکسو برای جوانان نهجالبلاغه و تفسیر قرآن میگفت و از سوی دیگر آنها را برای مباحثه و مجادله با تودهایها آماده میساخت. بدینگونه بود که کانون نشر حقایق اسلامی به پاتوق نواندیشان مذهبی تبدیل شد.
گسترش فعالیت جریان ملی مذهبی در جغرافیای سیاسی کشور در نخستین سالهای دهه ۳۰، عاملی شد تا استاد کاندیدای انتخابات هفدهمین دوره مجلس شورای ملی شود. انتخاباتی که هرچند به دلیل تخلفات گسترده دربار در برخی ولایات به سرانجام نرسید و منتخبین آن نرفته به خانه ملت از آن خارج شدند اما زنگ خطر را برای بزرگان سنتی حوزه مشهد به صدا درآورد زیرا مردم مشهد رأی نخست خود را به محمدتقی شریعتی دادند. پس از این ماجرا بود که برخی متحجران هدف اصلی خود را به جای مبارزه با شاه و درباریان فاسد به مبارزه با کانون نشر حقایق دینی و در رأس آن محمدتقی شریعتی تغییر دادند.روند این نوع برخورد سنتی با کانون و استاد ادامه داشت تا سرانجام او به همراه تعدادی دیگر از اعضای کانون درسال ۱۳۳۶به جرم همکاری با نهضت مقاومت ملی بازداشت شد. این بازداشت کمی بیشتر از یک ماه طول کشید، ولی حاصلش تعطیلی کانون بود تا هم دولتیان شاد شوند و هم متحجران. البته این اقدام دولت باعث شد تا سقراط خراسان حضور رسمی در صحنه سیاسی کشور را به کنار نهاده و تلاش برای روشنگری دینی را افزایش دهد. برهمین اساس جلسات تفسیر و سخنرانی خود را در منزل آیتالله العظمی میلانی تشکیل داد و سپس در سال ۱۳۳۹ کانون نشر حقایق اسلامی را بازگشایی کرد. از این تاریخ تا خرداد ۱۳۴۲ که دولت همزمان با جلوگیری از مراسم سوگواری سالانه کانون باردیگر آن را تعطیل کرد فعالیت درکانون، نوشتن مقالات دینی و پرورش جوانان، عمده اقدامات وی بود. تعطیلی کانون در سال ۱۳۴۲ توسط دولت عاملی شد تا استاد با قبول دعوت حسینیه ارشاد برای سخنرانی در آن موسسه، راهی تهران شود.
گام بعدی شریعتیِ پدر، برگزاری جلسات سخنرانی و تفسیر قرآن در مسجد هدایت تهران پس از دستگیری آیتالله طالقانی بود تا هم سنگر ابوذر زمان خالی نماند و هم او با طیفی دیگر از جوانان ارتباط برقرارکند. استاد سپس طی ۲۳ جمعهشب متوالی به بیان نظرات خود درباره خلافت و امامت در حسینیه ارشاد پرداخت و تعاریف جدیدی را پیش روی مخاطبان قراردادکه توسط پسرش علی همهفهمتر شد. ۱۷ آبان۵۱ آخرین سخنرانی استاد پیش از انقلاب در حسینیه ارشاد انجام شد زیرا پس از آن سازمان امنیت وقت دستور تعطیلی حسینیه و بازداشت گردانندگان آن را داد. البته او چند ماهی را به سلامت طی کرد تا اینکه چندی بعد ماموران ساواک به سراغ وی رفته و به بهانه کشف محل زندگی مخفی پسرش علی، دستگیرش کردند.نوشتن و تربیت نسل جدیدی از شاگردان، سرگرمیهای استاد در سالهای نخستین پس از انقلاب بود ولی فضای نامناسب آن سالها، باعث دلسردی استاد و بازماندن وی از فعالیتهای علمی و فرهنگی و ارشادی شد. سرانجام در ۳۱ فروردین ۶۶ در حالی روح بلندش قفس تنگ جسم را ترک کرد که با تمام محدودیتهای ایجاد شده برایش بازهم نسلهای گوناگونی از ملت ایران بهویژه خراسانیان بخش بزرگی از خودی خویش را وامدار او و اندیشههایش بوده و هستند.
ارسال نظر