میان ماه من تا ماه گردون
یاسر میرزایی وضع اقتصاد نامناسب است. این را همه مردم درک کردهاند. کافی است همین فردا به صورت تصادفی از هر کسی که در طول روز به او برمیخورید درباره اوضاع اقتصاد بپرسید تا مطمئن شوید که این تنها حقیقتی است که اکنون هیچ کسی در ایران نسبت به آن مشکوک نیست. درک مردم نسبت به چیستی خرابی وضع اقتصاد نیز کمابیش شبیه هم است. همه به قیمتهایی که دائم افزایش مییابد اشاره میکنند و بیکاری حداقل یکی از اعضای بزرگسال و احتمالا تحصیلکرده خانوادهشان و کند بودن نرخ رشد درآمدهایشان را به نسبت هزینههاشان یادآور میشوند؛ اینکه جوانان پا به سن گذاشتهشان جرات ازدواج کردن ندارند یا اگر ازدواج کردهاند جرأت بچهدار شدن ندارند یا اگر بچهدار شدهاند جرأت بیشتر کردن تعداد بچهها را ندارند.
یاسر میرزایی وضع اقتصاد نامناسب است. این را همه مردم درک کردهاند. کافی است همین فردا به صورت تصادفی از هر کسی که در طول روز به او برمیخورید درباره اوضاع اقتصاد بپرسید تا مطمئن شوید که این تنها حقیقتی است که اکنون هیچ کسی در ایران نسبت به آن مشکوک نیست. درک مردم نسبت به چیستی خرابی وضع اقتصاد نیز کمابیش شبیه هم است. همه به قیمتهایی که دائم افزایش مییابد اشاره میکنند و بیکاری حداقل یکی از اعضای بزرگسال و احتمالا تحصیلکرده خانوادهشان و کند بودن نرخ رشد درآمدهایشان را به نسبت هزینههاشان یادآور میشوند؛ اینکه جوانان پا به سن گذاشتهشان جرات ازدواج کردن ندارند یا اگر ازدواج کردهاند جرأت بچهدار شدن ندارند یا اگر بچهدار شدهاند جرأت بیشتر کردن تعداد بچهها را ندارند. این همگرایی عمومی درباره هستی و چیستی اوضاع بد اقتصاد، وقتی به چراییاش میرسد واگرا میشود و وقتی پیشتر میرویم و درباره چگونگی حل معضلات اقتصادی سوال میکنیم، ناگهان با تشتت و تکثری عجیب مواجه میشویم. ذهن شهروند ایرانیای که سالهاست در سایه دولتها به استراحت مشغول بوده و هنوز مزه آب باریکه حقوق استخدام رسمی زیر زبانش است، نمیتواند
مسیری جز بذل و بخشش بیشتر دولت از جیب مبارک بیتالمال را بفهمد و وقتی میبیند محصول هشت سال عملکرد مسوولان، از دست رفتن سرمایهها و کم شدن توان خریدش است، تنها میتواند گوشهای بنشید و گیج بزند که پس پول نفتمان چه شد؟ وقتی از شهروند معمول ایرانی میپرسی به نظرت راه حل معضلات اقتصادی چیست؟ احتمالا پاسخی از این قبیل میشنوی که دولت باید برق و آب و تلفن و سوخت را ارزان کند؛ جلوی گرانفروشی بازاریها را بگیرد؛ حقوق کارمندان را زیاد کند؛ جوانان را استخدام کند؛ وامهای بیبهره بدهد؛ یارانهها را بیشتر کند و خلاصه ردیفی از خواستههایی که معلوم نیست بودجه متناسب با آن قرار است سر به کدام فلک بزند و خزانه کدام پادشاهی را یارای تامین آن است. ما به عنوان شهروندان ایرانی عادت نداریم همان محاسبات سادهای را که برای چرخاندن اقتصاد خانواده انجام میدهیم در سطحی بزرگتر انجام دهیم. پدر و مادر خانواده، وقتی فرزندانشان از آنها تقاضایی مادی دارند، نگاهی به پول توی جیبشان و درآمد سر ماهشان و هزینههای مختلف ماه و حتی سال و حتی سالهای بعد میکنند و با محاسبه همه این موارد سعی میکنند پاسخی درخور به فرزندانشان بدهند. اگر امکان
برآوردن آن خواسته نباشد، به او توضیح میدهند که چقدر درآمد دارند و چه هزینههایی باید بکنند و در یک دودوتاچهارتای ساده سعی میکنند فرزند را شیرفهم کنند که کف این دست مویی برای کندن نیست. فرزندان اگر به پدر و مادرشان اعتماد نداشته باشند، احتمالا آنها را خودخواه یا پنهانکار یا در بدترین حالت، طماع میخوانند. عموم فرزندان این جامعه البته چنین فکر نمیکنند و به همین دلیل است که توضیحات اقتصادی والدین در سطح خانواده، عموما قانعکننده است. فرزندان درک میکنند که اگر مثلا کتاب و کفش و لباسی را دوست دارند، باید آنها را طی مراحلی و نه یکجا به دست آورند. آنها یاد گرفتهاند که خواستههایشان را در مسیری بلندمدت پیگیری کنند. شهروندان ایرانی، اما گویا وقتی به حل معضلات اقتصادی خانوادهای کلانتر به نام کشور ایران فکر میکنند، آن محاسبات ساده را فراموش میکنند. به همین خاطر است که در اظهاراتی عجیب و غریب، هم خدا را طلب میکنند و هم خرما را؛ هم افزایش یارانه را میخواهند و هم کاهش قیمتها و هم ارزانبودن آب و برق و گاز. وقتی یک دودوتاچهارتای ساده بگوید اینها لااقل در کوتاهمدت و با هم ممکن نیست، به جای درنگ کردن و مقایسه
کلان کشور با اقتصاد خانواده، قافلهدار را مقصر میدانند، البته اکنون و پس از هشت سال تجربه زیستن در سایه دولتهایی که مدعی قطع ید دزدان بودند، دیگر آن بینش کهنه و همیشه مقبول نیز قادر به حل این گره دشوار در ذهن شهروندان ایرانی نیست. حال پیش از هر چیز باید پرسید با این اوصاف که گفتیم چه امیدی میتوان به دولت تدبیر و امید داشت؟ دولت تدبیر و امید اگر بخواهد مسیر معقول و معتدلی را که از انتخابات آغاز کرده به همین نحو پیش ببرد باید پیش از هر چیز به شهروند ایرانی بیاموزاند که در منطق اقتصادی هیچ فرقی درون خانواده و بیرون از آن وجود ندارد. من قصد دارم در ادامه این مطلب اندکی این منطق را در سطحی کلانتر توضیح دهم. بودجه کل کشور در سال ۹۲ که به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است چنین رقمی دارد: ۷۲۲۷۰۶۴۵۱۰۰۰۰۰۰ تومان. توجه کنید که این، عددی روی کاغذ است و بسیار امیدوارانه نوشته شده است. آنچه به واقع در طول سال به دست میآید عمدتا کمتر از این مقدار است، مثلا در سال ۹۱ گویا عددی نزدیک به ۶۰ درصد رقم بودجهای که در ابتدای سال تصویب شده بود، در طول سال به دست آمد. حالا، از آن نکته باریک که بگذریم، بهتر است این رقم را بر
کل جمعیت تقسیم کنیم تا ببینیم قرار است در سال ۹۲ چقدر پول برای هر ایرانی از طرف دولت خرج شود. حاصل یک محاسبه ساده میشود: ۹۷۰۲۷۵۲ تومان؛ به حروف چیزی نزدیک و کمتر از ده میلیون تومان؛ یعنی اگر قرار باشد کل بودجه کشور در سال ۹۲ را بین شهروندان ایرانی به تساوی تقسیم کنیم، توی جیب هر کسی ۱۰ میلیون تومان میرود. با این ۱۰ میلیون تومان قرار است به هر شهروند یارانه بدهند، به خود او یا یکی از اقوامش که کارمند دولت است حقوق بدهند، مابهالتفاوت قیمت گاز، برق، آب و سوختی را که مصرف میکند پرداخت کنند، برایش جاده بکشند، سد بسازند، صنایع ملی را بازسازی و نوسازی کنند و توسعه دهند، برایش فیلم و سریال بسازند، جشنهای مختلف ملی و مذهبی را به همراه شربت و شیرینی برگزار کنند، در ماه محرم برای نذرهایش کالای ارزان تهیه کنند، برای ماه رمضانش کالای خوب و ارزان تهیه کنند و برای شب عیدش میوه و گوشت و خواربار ارزان پیش بگذارند. حال خوب است از هر شهروند ایرانی که به خوبی با اقتصاد خانواده و نحوه جمع و تفریق کردن درآمدها و هزینهها در سطح خانواده آشنا است، بپرسیم آیا حاضر است ۱۰ میلیون تومانش را نقد بگیرد و در عوض دیگر نه توقع کاهش
قیمتها را داشته باشد، نه استخدام خود یا فرزندانش، نه توسعه جادههایش و نه کانال تلویزیون؟ و از فردا بابت همه این خدماتی که دریافت میکند پول پرداخت کند؟ اگر نه، دولت جدید کارش را از کجا شروع کند؟ ۱۰ میلیون تومان شما را بردارد و به کدام زخم بزند؟ قطعا پاسخ به این سوال از عهده چون منی که تنها اقتصاد خانواده را بلدم برنمیآید. شهروندان ایرانی به دولت تدبیر و امید، امیدوارانه اعتماد کردهاند. باید ببینیم متخصصانی که در این دولت به کار گرفته میشوند چه نسخهای برای این درد پیچیدهاند؛ اما پیش از آن باید به عنوان شهروندانی که دودوتاچهارتای اقتصادی را در سطح کلان نیز میفهمیم، درک کنیم که همه خرماها را با یک دست نمیتوان چید؛ دانهدانه و نوبت به نوبت. آخـر هفتـهها بـا «آخـر هفتـه دنیـای اقتصـاد» شما میتوانید از طریق شماره تلفن 87762120 نظر خود را در مورد مطالب «آخر هفته» با ما در میان بگذارید.
ارسال نظر