یک شاعر از چگونگی سرودن میگوید
ورود زندگی خانوادگی به شعر
مجموعه شعر «جهان پشت گوش تو جا مانده است» چندی پیش روانه بازار کتاب شد و فروش قابلقبولی هم داشت. در این مجموعه شاعر رویکرد متفاوتی را نسبت به شعر ارائه کرده که از آن بهعنوان شعرموقعیت و رویکرد انضمامی نام میبرد. آنچه میخوانید گفتوگو با مصطفی بصیری شاعر این کتاب است که توسط نشر بوتیمار منتشر شده است. یکی از آسیبهایی که شاید این کتاب دچارش شده به این نکته برمیگردد که شاخصهایی را به کار میگیرد که پیشترها توسط دهه هفتادیها آزموده شد. درواقع بیمیلی شما به انتشار کتاب در آن سالها وضعیت متفاوتی را رقم زده و تجربههای شما در حوزه شعر به نوعی تکرار تجربههای پیشین است.
مجموعه شعر «جهان پشت گوش تو جا مانده است» چندی پیش روانه بازار کتاب شد و فروش قابلقبولی هم داشت. در این مجموعه شاعر رویکرد متفاوتی را نسبت به شعر ارائه کرده که از آن بهعنوان شعرموقعیت و رویکرد انضمامی نام میبرد. آنچه میخوانید گفتوگو با مصطفی بصیری شاعر این کتاب است که توسط نشر بوتیمار منتشر شده است. یکی از آسیبهایی که شاید این کتاب دچارش شده به این نکته برمیگردد که شاخصهایی را به کار میگیرد که پیشترها توسط دهه هفتادیها آزموده شد. درواقع بیمیلی شما به انتشار کتاب در آن سالها وضعیت متفاوتی را رقم زده و تجربههای شما در حوزه شعر به نوعی تکرار تجربههای پیشین است. بیتردید اگر این شعرها در همان سالها منتشر میشدند جایگاه بهتری پیدا میکردند. فکر نمیکنید با مولفههای شعر دهه هفتاد دارید شعر دهه 90را مینویسید؟
این مجموعه برگزیده است و گزیدهای از اشعار ۱۰ تا ۱۲ سال گذشته ام را دربرمیگیرد و طبیعی است که در حالوهوای خودش نوشته شدهاند. اینکه آسیبی در این قضیه وجود داشته باشد از دیدگاه من اینگونه نیست. اعتقادی ندارم که این کتاب با تعبیرهای قابلاشاره دهه هفتاد قابلسنجش است، چون این کتاب را دهه هفتادی نمیدانم. آنچه در دهه هشتاد شکل گرفت تفریط بود. اگر در دهه هفتاد افراطی وجود داشت، در دهه هشتاد هم تفریط به وجود آمد. اتفاقا آنچه در دهه هشتاد شکل گرفت فاجعه بزرگتری بود. به خیال ارتباط با مخاطب، شعر به رفتاری دمدستی بدون دروننگری و تلاش شاعرانهای برای نوشتن تبدیل شد. نمیتوانیم انکار کنیم که شعر هنر زبان است. وقتی شعر در زبان شکل میگیرد نمیتوانیم به زبان و فرآیندهای زبان و و ظرفیتهای آن بیتوجه بود. نوع پرداختی که در دهه هفتاد وجود داشت تاکید بر موضوعیت یافتن زبان بهعنوان موضوع اول در شعر به اتفاقاتی منجر میشد که شاید بتوانیم کلمه گولوار به معنای پیچیدهنمایی را برای آن به کار ببریم نه ابهامی که از اصالت و ذات شاعرانه و دروننگری و تعمق شاعرانه نشات گرفته باشد. گولوارهای از پیچیده نمایی برای اینکه به قول معروف کسی متوجه نشود پادشاه لخت است. از آن دست کارها در آن دوره فراوان داشتیم. آن نگاه برای من قابل قبول و جذاب نیست و با خیلیها هم در این رابطه بحث کردیم که ایدههایشان را به تئوریهایی نسبت میدادند که نسبت به آنها اشراف نداشتند و نتیجه کار هم تهی از تجربههای اینجایی و ضرورت زیباییشناسی فردی و خلاق بود.
اتفاق دوم در دهه هشتاد فاجعهبارتر بود.اگر آنجا تلاشهایی گولواره و خامدستانه برای خلاقیت و تاکید بر متفاوتبودن و متفاوت نوشتن وجود داشت اینجا همان هم از دست رفت و به بهانه جذب مخاطب، آثار بسیاری تولید شد که باز تولید سانتی مانتالیسم بود.البته نمیتوانیم خطکشی کنیم که چه آثاری باشند و چه آثاری نباشند. همیشه آثار عامهپسند در کنار کارهای جدی و خلاق وجود داشته است. در کنار نیما، دیگران هم حضورداشتند. اگر در دورههایی آن دیگران از نیما شاملو و فروغ بیشتر دیده میشدند و آثارشان بیشتر خوانده میشد، به این معنی نبود که آنها را بخواهیم منکوب کنیم. زمان نشان داد. چه آثاری اکنونیتر بودهاند و کدام شاعران تامل و عرقریزی روحی جدیتری داشتهاند. جریانی که شکل گرفت نپذیرفت که با مولفههای آثار عامهپسند نوشته میشود؛ بلکه تلاش کرد خودش را نماینده ادبیات خلاق معرفی کند و بعضی امکانات را هم در اختیار داشت و بههمینخاطر بازگشتی در شعر معاصر ایران در دهه هشتاد شکل گرفت.
یعنی نتیجه افراط و تفریط دو دهه اخیر شاعران جوان را به این سمتوسو سوق داد که به ذات شعر توجه کنند؟
شاید ذات شعر کلمهای است که استفاده از آن در نقد و نظریه ادبی دشوار است. من چنین نگاه ذاتمدارانهای به مقولات ادبی و هنری ندارم. پاسخ را میتوانم اینطوری بدهم فضایی که متاثر از تئوریها و نظریههای ادبی بود و اولویت هم با نظریه بود تا اجرا، سعی میکرد خودش را بر مبنای نظریه و فرمولهای برآمده از آثار فلاسفه ادبیات منطبق کند که این آسیب بود.
نمیشود به نظریهها بیتوجه بود اما آنهایی که سعی میکردند بدون تامل فرمولهایی را از این آثار تئوریک بیرون بکشند و خودشان را مقید کرده بودند که بدون توجه به ضرورت درونی و تجربه زیستی اجتماعی، آثاری را تولید کنند راه را به بیراهه کشاندند. بعد از آن هم جریان سادهنویسی شعر در دهه هشتاد باعث شد که فضای سانتیمانتال و عاطفهگرایانه و مقید بودن به دستور زبان و ایماژها و مضمونپردازیهای هندیوار و... غالب شود.امروز اما شاعرانی به صحنه آمدهاند که هم مدگرایی تئوریک را پشتسر گذاشتهاند و تجربه زیست خودشان را منتقل میکنند و فردیت را بازتاب میدهند و هم اینکه هدفشان تولید شعری با انتقال محتوای عاطفی سانتیمانتال و رمانتیک دم دستی نیست. pic۱
فکر میکنید شعر دهه 90 به تعادل برسد؟
حالا نمیتوانم بگویم تعادل.اگرچه درعرصه سیاسی هم به دوره تعادل رسیدهایم اما نمیتوانم بگویم اعتدال. چون بعضی گرایشهای شعری رادیکال است. چیزی که دارد اتفاق میافتد یک ویژگی بنیادی دارد و شاعرانی حضور دارند که معتقدند باید شعر خودشان را بنویسند و شعرشان پیشنهاددهنده باشد که این نکته نویددهنده یک جریان جدید است.
شما هم با همین نگاه بعد از 9 سال کتاب جدیدتان را منتشر کردید؟
دقیقا. دغدغه من درجه اول پاسخ به نیازهای خودم بود و احساس ضرورت درونی برای نوشتن که هم سویه فردی دارد و هم سویه اجتماعی.در نوشتههای من یک نوع شخصیشدگی موتیفها و عناصر و اتفاقات و روندها را میتوان دنبال کرد. تجربه زیستی من و واکنش و بروز آن در زبان، در کتابم نمود پیدا کرد. با تجربههایی که در این عرصه داشتم و آنچه ضرورت نوشتن را در من پاسخ میداد رسیدن به موقعیتی در رفتار با زبان بود که میتوان از آن بهعنوان شعر موقعیت نام برد. به این معنا که موقعیتهای مختلف نوشتن و شرایط و فضای روحی و روانی و اجتماعی و مکانی که شاعر در آن قرار دارد و با آن روبهرو میشود در شعر متبلور میشود و در رفتار شاعر با زبان و در پروسه نوشتن نقش اساسی ایفا میکند. بنابر این وقتی میخواهید از زندگی خانوادگی بنویسید آنچه شما را به نوشتن وا میدارد تجربه زندگی و ابعاد زندگی خانوادگی و تجربه عاشقانگی است.این نکته موجب میشود رفتار یکدست با زبان مخدوش شود. شعر موقعیت شعری است که شاعر در جایگاه انضمامی خود مینویسد و بازتاب تجربهها و ضرورتهای شاعرانه است و رفتارهای متفاوت با زبان و عناصر مختلف را ایجاب میکند. گاهی زبان پرخاشگرانه و گاهی نرم و حسی و عاطفی است. ما در زندگی،شرایط متنوعی داریم و این شرایط متنوع، شعرهای متنوعی را ایجاد خواهد کرد.
این مجموعه برگزیده است و گزیدهای از اشعار ۱۰ تا ۱۲ سال گذشته ام را دربرمیگیرد و طبیعی است که در حالوهوای خودش نوشته شدهاند. اینکه آسیبی در این قضیه وجود داشته باشد از دیدگاه من اینگونه نیست. اعتقادی ندارم که این کتاب با تعبیرهای قابلاشاره دهه هفتاد قابلسنجش است، چون این کتاب را دهه هفتادی نمیدانم. آنچه در دهه هشتاد شکل گرفت تفریط بود. اگر در دهه هفتاد افراطی وجود داشت، در دهه هشتاد هم تفریط به وجود آمد. اتفاقا آنچه در دهه هشتاد شکل گرفت فاجعه بزرگتری بود. به خیال ارتباط با مخاطب، شعر به رفتاری دمدستی بدون دروننگری و تلاش شاعرانهای برای نوشتن تبدیل شد. نمیتوانیم انکار کنیم که شعر هنر زبان است. وقتی شعر در زبان شکل میگیرد نمیتوانیم به زبان و فرآیندهای زبان و و ظرفیتهای آن بیتوجه بود. نوع پرداختی که در دهه هفتاد وجود داشت تاکید بر موضوعیت یافتن زبان بهعنوان موضوع اول در شعر به اتفاقاتی منجر میشد که شاید بتوانیم کلمه گولوار به معنای پیچیدهنمایی را برای آن به کار ببریم نه ابهامی که از اصالت و ذات شاعرانه و دروننگری و تعمق شاعرانه نشات گرفته باشد. گولوارهای از پیچیده نمایی برای اینکه به قول معروف کسی متوجه نشود پادشاه لخت است. از آن دست کارها در آن دوره فراوان داشتیم. آن نگاه برای من قابل قبول و جذاب نیست و با خیلیها هم در این رابطه بحث کردیم که ایدههایشان را به تئوریهایی نسبت میدادند که نسبت به آنها اشراف نداشتند و نتیجه کار هم تهی از تجربههای اینجایی و ضرورت زیباییشناسی فردی و خلاق بود.
اتفاق دوم در دهه هشتاد فاجعهبارتر بود.اگر آنجا تلاشهایی گولواره و خامدستانه برای خلاقیت و تاکید بر متفاوتبودن و متفاوت نوشتن وجود داشت اینجا همان هم از دست رفت و به بهانه جذب مخاطب، آثار بسیاری تولید شد که باز تولید سانتی مانتالیسم بود.البته نمیتوانیم خطکشی کنیم که چه آثاری باشند و چه آثاری نباشند. همیشه آثار عامهپسند در کنار کارهای جدی و خلاق وجود داشته است. در کنار نیما، دیگران هم حضورداشتند. اگر در دورههایی آن دیگران از نیما شاملو و فروغ بیشتر دیده میشدند و آثارشان بیشتر خوانده میشد، به این معنی نبود که آنها را بخواهیم منکوب کنیم. زمان نشان داد. چه آثاری اکنونیتر بودهاند و کدام شاعران تامل و عرقریزی روحی جدیتری داشتهاند. جریانی که شکل گرفت نپذیرفت که با مولفههای آثار عامهپسند نوشته میشود؛ بلکه تلاش کرد خودش را نماینده ادبیات خلاق معرفی کند و بعضی امکانات را هم در اختیار داشت و بههمینخاطر بازگشتی در شعر معاصر ایران در دهه هشتاد شکل گرفت.
یعنی نتیجه افراط و تفریط دو دهه اخیر شاعران جوان را به این سمتوسو سوق داد که به ذات شعر توجه کنند؟
شاید ذات شعر کلمهای است که استفاده از آن در نقد و نظریه ادبی دشوار است. من چنین نگاه ذاتمدارانهای به مقولات ادبی و هنری ندارم. پاسخ را میتوانم اینطوری بدهم فضایی که متاثر از تئوریها و نظریههای ادبی بود و اولویت هم با نظریه بود تا اجرا، سعی میکرد خودش را بر مبنای نظریه و فرمولهای برآمده از آثار فلاسفه ادبیات منطبق کند که این آسیب بود.
نمیشود به نظریهها بیتوجه بود اما آنهایی که سعی میکردند بدون تامل فرمولهایی را از این آثار تئوریک بیرون بکشند و خودشان را مقید کرده بودند که بدون توجه به ضرورت درونی و تجربه زیستی اجتماعی، آثاری را تولید کنند راه را به بیراهه کشاندند. بعد از آن هم جریان سادهنویسی شعر در دهه هشتاد باعث شد که فضای سانتیمانتال و عاطفهگرایانه و مقید بودن به دستور زبان و ایماژها و مضمونپردازیهای هندیوار و... غالب شود.امروز اما شاعرانی به صحنه آمدهاند که هم مدگرایی تئوریک را پشتسر گذاشتهاند و تجربه زیست خودشان را منتقل میکنند و فردیت را بازتاب میدهند و هم اینکه هدفشان تولید شعری با انتقال محتوای عاطفی سانتیمانتال و رمانتیک دم دستی نیست. pic۱
فکر میکنید شعر دهه 90 به تعادل برسد؟
حالا نمیتوانم بگویم تعادل.اگرچه درعرصه سیاسی هم به دوره تعادل رسیدهایم اما نمیتوانم بگویم اعتدال. چون بعضی گرایشهای شعری رادیکال است. چیزی که دارد اتفاق میافتد یک ویژگی بنیادی دارد و شاعرانی حضور دارند که معتقدند باید شعر خودشان را بنویسند و شعرشان پیشنهاددهنده باشد که این نکته نویددهنده یک جریان جدید است.
شما هم با همین نگاه بعد از 9 سال کتاب جدیدتان را منتشر کردید؟
دقیقا. دغدغه من درجه اول پاسخ به نیازهای خودم بود و احساس ضرورت درونی برای نوشتن که هم سویه فردی دارد و هم سویه اجتماعی.در نوشتههای من یک نوع شخصیشدگی موتیفها و عناصر و اتفاقات و روندها را میتوان دنبال کرد. تجربه زیستی من و واکنش و بروز آن در زبان، در کتابم نمود پیدا کرد. با تجربههایی که در این عرصه داشتم و آنچه ضرورت نوشتن را در من پاسخ میداد رسیدن به موقعیتی در رفتار با زبان بود که میتوان از آن بهعنوان شعر موقعیت نام برد. به این معنا که موقعیتهای مختلف نوشتن و شرایط و فضای روحی و روانی و اجتماعی و مکانی که شاعر در آن قرار دارد و با آن روبهرو میشود در شعر متبلور میشود و در رفتار شاعر با زبان و در پروسه نوشتن نقش اساسی ایفا میکند. بنابر این وقتی میخواهید از زندگی خانوادگی بنویسید آنچه شما را به نوشتن وا میدارد تجربه زندگی و ابعاد زندگی خانوادگی و تجربه عاشقانگی است.این نکته موجب میشود رفتار یکدست با زبان مخدوش شود. شعر موقعیت شعری است که شاعر در جایگاه انضمامی خود مینویسد و بازتاب تجربهها و ضرورتهای شاعرانه است و رفتارهای متفاوت با زبان و عناصر مختلف را ایجاب میکند. گاهی زبان پرخاشگرانه و گاهی نرم و حسی و عاطفی است. ما در زندگی،شرایط متنوعی داریم و این شرایط متنوع، شعرهای متنوعی را ایجاد خواهد کرد.
ارسال نظر