دنیای اقتصاد، بهزاد هاشمی- در ابتدای برگزاری سی و سومین جشنواره فیلم فجر و با تکمیل شدن لیست نهایی فیلم‌ها این حدس و گمان از اول هم بر سر زبان‌ها بود که امسال با فیلم‌هایی نسبتا خنثی و معمولی روبه‌رو باشیم که حداقل بر خلاف جشنواره‌ سال گذشته، ضعف و کاستی فیلم‌ها، زیر نقاب اسامی بزرگ نادیده گرفته نخواهد شد و در نهایت با آثاری مواجه‌ایم که ادعایی ندارند و قرار است در حد بضاعت خودشان روایتی را تصویر کنند؛ اما گویا همین تصور خوش‌باورانه هم سال‌به‌سال رنگ می‌بازد و هرسال با این امید به استقبال این جشن باشکوه سینمایی می‌رویم که قرار است با دیدن محصولات یک ساله سینمای ایران حالمان خوش باشد و مسرور این عطر و بوی فیلم، سینما و جادویش بر پرده نقره‌ای شویم؛ اما انگار یاد کردن دوران گذشته‌ جشنواره هم تبدیل به نوعی عادت شده، که سالانه بر شدت حسرتش اضافه می‌شود. به عقیده نگارنده آثار جشنواره امسال جز مواردی انگشت‌شمار دچار نوعی ناکارآمدی و عدم ارتباط با مخاطبان بودند که عمده‌ این مشکلات هم به عنصر گمشده‌ فیلم نامه، ناآشنا بودن فیلم ساز با جامعه خود و همین طور به روز نکردن دانش و اطلاعات باز می‌گشت که انعکاس این دلایل کاملا در خروجی نهایی آثار قابل‌مشاهده و ارزیابی است. اکثر فیلم‌های جشنواره امسال در حد متوسط تلویزیونی یا فیلم کوتاهی‌اند که به مدت 90 دقیقه روی پرده‌ سینما جلوه‌گری می‌کنند و چنان مسحور ایده و چند خط داستان اولیه خود شده‌اند که به طور کلی قصه گویی و پیشبرد روند داستانی را فراموش کرده‌اند.در ادامه‌ این بحث به معرفی اجمالی چند اثر از جشنواره سی‌وسوم خواهیم پرداخت.
pic۱
خداحافظی طولانی
موتمن بعد از فیلم «سایه روشن» که وضعیت اکران آن تا به امروز نامشخص است با ساخت خداحافظی طولانی بازگشت خوبی به سینمای قصه‌گو که پیشتر از او می‌شناختیم، داشته است؛ اما این امتحان کردن ژانرهای مختلف توسط موتمن باعث شده تمامی آثار چند سال گذشته‌ این فیلمساز آن چنان که باید، به دل ننشیند و ما با تصاویر نسبتا مخدوشی تحت عنوان فیلم رو‌به‌رو باشیم. چیزی که دقیقا در چند دوره قبل جشنواره با دیدن فیلم «بیداری» اتفاق افتاد، که تکلیف این فیلم هم مانند سایه روشن تا به امروز معلوم نیست. با این حال فیلم خداحافظی طولانی، یک سعید آقاخانی دوست داشتنی دارد که در کنارتصاویر دیدنی، بازی‌های خوب و فضاسازی قابل تاملش از نقاط قوت فیلم محسوب می‌شود، اما چه بسا که بعضی تلقی‌های موجود در فیلم با فضای جنوب شهر و کاراکترهای آن به خوبی همراه نمی‌شود که باعث شده مخاطب در بعضی موارد سرگردان و مستأصل باشد. در نهایت فیلمی که پتانسیل این را داشت تبدیل به عاشقانه‌ای ماندگار شود به یک فیلم معمولی مبدل شده که فقط ارزش یک‌ بار دیدن را دارد.

در دنیای تو ساعت چند است؟
اولین فیلم صفی یزدانیان اثری قابل‌توجه و شایسته‌ تقدیر است که در نگاه اول شلختگی و مشکلات یک فیلمساز اولی را در خود ندارد و همین عامل باعث شده تا مخاطب با جهان شخصی که فیلمساز تعریف می‌کند، همراه شود. از نکات حائز اهمیت فیلم می‌توان به موسیقی شنیدنی کریستف رضاعی و بازی‌های همیشه جذاب علی مصفا و لیلا حاتمی اشاره کرد.

ماهی سیاه کوچولو
روایتی از دوره‌ گروه منافقین و مجاهدین که براساس اسناد موجود کمترین اطلاعاتی از آن‌ها در دسترس عموم است و فیلمساز نیز با تکیه بر فیلمنامه و قوه تخیل خود توانسته با فضاسازی مناسب و استفاده‌ هوشمندانه از بازیگران مسلط تا حدودی روایت خود را با موفقیت به تصویر بکشاند که اگر کمترین لغزشی در شیوه هدایت بازیگران صورت می‌گرفت، قطعا با یک کمدی ناخواسته روبه‌رو بودیم.

جزیره رنگین
باید این سوال را از خود پرسید که آیا تصاویر جلوی رویمان واقعا متعلق به کسی است که روزگاری در سینمای ایران «عروس آتش» را ساخته است؟ فیلمی که می‌توانست مستند داستانی جذاب و دیدنی در مورد جزیره هرمز و ساکنان آن باشد به شبه‌فیلمی سطحی و نازل تبدیل شده که در برخی صحنه‌ها از شدت ضعف به زور می‌توان جلوی خنده خود را گرفت و جز همراهی موسیقی دلنشین لوریس چکناوایان در لحظاتی از فیلم نکته‌ قابل‌توجه دیگری وجود ندارد.
تگرگ و آفتاب
فیلم که اقتباسی آزاد از داستان داش آکل نوشته‌ صادق هدایت است، به ساده‌ترین شکل ممکن این داستان را به دوران دفاع مقدس پیوند داده و فیلمساز نیز سعی کرده از دل این قصه‌ شورانگیز، عشقی پاک و جوانمردانه را به تصویر بکشد که هم در هیبت یک رزمنده‌ جنگ باشد و هم خاطره‌ آن دوران را زنده کند؛ که در بهترین حالتش با یک تله‌فیلم طرف هستیم که سراسر ضعف است و خلاقیتی در شیوه‌‌‌ روایتش دیده نمی‌شود.

ایران برگر
با غیبت طولانی‌مدت جعفری جوزانی از سینما، این فیلم می‌توانست برگ برنده‌ای برای درخشش دوباره فیلمسازی این کارگردان باشد که متاسفانه باید گفت عکس این قضیه اتفاق افتاد و با فیلمی طرف بودیم که بیشتر شبیه آثار تلویزیونی بود، با انبوهی بازیگر امتحان پس‌داده که قبلا با تیپ‌های ارائه شده آنان آشنایی کاملی داشته‌ایم. مخاطبی که با عشق بلیت تهیه کرده و منتظر تماشای یک اثر دلنشین است، متاسفانه با داستانی شعارزده و به شدت محافظه‌کارانه روبه‌رو می‌شود.

مزار شریف
در مورد کارکنان کنسولگری سفارت ایران در افغانستان است. هیچ‌گاه روایتی از شهادت این افراد و ترور آنان در سینمای ایران ساخته نشده بود و یکی از شانس‌های اصلی فیلم، همین بکر بودن سوژه‌اش بود که اگر به دست کارگردانی کاربلد و فیلمنامه‌نویس قهاری سپرده می‌شد قطعا ما با فیلمی مواجه بودیم که ضعف‌های خود را تنها با جلوه‌های بصری و میدانی پر نمی‌کرد. اما با تمام این نقاط ضعف، تنها حسن و ویژگی فیلم، فیلمبرداری استادانه علیرضا زرین‌دست است که لحظاتی از فیلم بیننده را مجذوب تصاویر همیشه خوبش می‌کند.

روباه
از زمان خبر آغاز تولید فیلم با توجه به سابقه‌‌ درخشان افخمی در فیلمسازی و همین‌طور خاطره‌ خوب ساخت فیلم «روز شیطان» انتظارها به خودی خود از این فیلم بالا بود، که باز هم مانند خیلی از آثار فیلمسازان مهم چندساله‌ اخیر سینمای ایران، متاسفانه این انتظارات برآورده نشد و با فیلمی مواجه بودیم که در بین کمدی و جدی بودن به شدت سرگردان است و این میزان حیرت و واماندگی به فیلم لطمه‌ای جبران‌ناپذیر زده و باعث ایجاد چند دستگی و غیرقابل باور بودن خیلی از بخش‌های فیلم شده است، اما تنها دلیلی که باعث می‌شود فیلم مخاطب را آزار ندهد و با خود همراه کند همان تعقیب و گریزهای اثر است که با تمام کم‌وکاستی‌هایش قابل‌تحمل است. با اینکه فیلم برای شخصی چون افخمی دستاورد چندانی ندارد؛ اما در این وانفسای فیلم‌های جشنواره جزء معدود آثاری بود که به خوبی مخاطب را تا پایان قصه‌ جاسوسی خود همراه می‌کرد؛ اما اشکلاتی مانند دوربین غلط در بعضی از سکانس‌ها را نمی‌شود از افخمی چشم‌پوشی کرد. چگونه می‌شود با کلوزآپ بازیگر، سرعت موتور را تداعی کرد؟ این یکی از سوالاتی است که مدام در طول فیلم از خود پرسیدم.

عصر یخبندان
مصطفی کیایی بعد از سه فیلم با مضامین مختلف و پس‌زمینه‌ طنز، با عصر یخبندان به ساخت فیلمی جدی با نگاهی تلخ در مقوله‌ اعتیاد و خانواده دست زده که با این کار اوج توانمندی خود را ثابت کرده است. فیلم به خاطر شیوه روایت غیرخطی و جذابش در نگاه اول مورد توجه قرار می‌گیرد، ولی این اثر نیز مانند دیگر آثار این دوره‌ جشنواره از شدت گره‌های داستانی موجه واتفاقات قابل‌توجیه حاضر در فیلم رنج می‌برد و عاملی که به این تصور دامن می‌زند داشتن چندین پایان برای فیلم است که این القا را در مخاطب ایجاد می‌کند که هر لحظه با این تصویر فیلم به اتمام می‌رسد، ولی چنین چیزی به وقوع نمی‌پیوندد و در بی‌ربط‌ترین بخش که نباید در آخر گنجانده می‌شد فیلم به اتمام می‌رسد و جالب تر از آن این است که فیلمی با این تدوین آشفته و نسنجیده، سیمرغ بهترین تدوین فیلم را هم از آن خود می‌کند. از نقاط مثبت فیلم می‌توان به اوج پختگی کیایی در لحن و اجرا اشاره کرد که نوید کارگردانی با استعداد را به سینمای از نفس‌افتاده ایران می‌دهد.

رخ دیوانه
ابوالحسن داوودی بعد از چندین سال دوری با دست پر به سینما برگشته است که از همان ابتدای روایت فیلم، قصه میخ خود را در ذهن می‌کوبد و به خاطر سر و شکل امروزی و داستان جذابش باعث می‌شود مخاطب با فیلم همراه شود و مانند فیلم‌های دیگر متوجه زمان نشده و انتظار بالا رفتن زود هنگام تیتراژ فیلم را نکشد. فیلم نامه‌ دقیق و حساب شده و پر از رو دست زدن به مخاطب، اهمیت دادن به شبکه‌های اجتماعی و موضوعات روز جوانان، تیم بازیگری قوی و بازی‌های یک دست، کارگردانی مسلط، فیلمبرداری خیلی خوب و ... باعث شده با فیلمی استاندارد و خوش‌ساخت روبه‌رو باشیم که چند سروگردن از فیلم‌های داخل جشنواره بالاتر باشد و خودنمایی کند. با دیدن رخ دیوانه که فیلمی خوب و قصه‌گو است چنان سرذوق می‌آییم که یادمان می‌رود زمانی فیلمسازان کاربلد و تکنیکالی چون داوودی داشته ایم.