داود احمدزاده
استاد دانشگاه

در واپسین روز خردادماه 1396 انعکاس خبر صدور حکم ملک سلمان، پادشاه عربستان مبنی بر برکناری محمد بن‌نایف از ولیعهدی عربستان و گماردن فرزند جوان خود محمد بن‌سلمان به این مقام، فضای رسانه‌ای و سیاسی منطقه را به‌طور کامل تحت‌الشعاع قرار داد، به‌گونه‌ای از آن با عنوان زلزله سیاسی در عربستان تعبیر شد. به نظر می‌رسد که واشنگتن در این تغییر و تحولات نقش مهمی دارد؛ درواقع تصمیم‌گیران کاخ سفید پس از شناسایی مهره‌های اصلی خود در خاورمیانه در ادامه سیاست‌های جنگ‌طلبانه خویش و نیز تقویت مواضع اسرائیل در منطقه‌ خاورمیانه روی مهره اصلی خویش یعنی بن‌سلمان حساب ویژه‌ای بازکرده‌‌‌اند. همچنین باید توجه داشت که به قدرت رسیدن بن‌سلمان موجب رادیکالیزه شدن سیاست خارجی عربستان نسبت به بحران‌های اخیر منطقه خواهد شد چراکه از همان ابتدای کار، زمانی که وی نایب ولیعهد عربستان نیز محسوب می‌شد، سیاست جنگ‌طلبانه‌ای را نسبت به بحران یمن و سوریه و نیز تقابل بیشتر با ایران اتخاذ کرده بود.

از سوی دیگر وی تلاش کرده به نوعی با پیام‌های پنهانی و آشکار به مقامات اسرائیلی، راه را برای برقراری روابط دیپلماتیک و همکاری بیشتر نظامی و امنیتی در منطقه مهیا سازد. در حوزه داخلی هم با سرکوب بیشتر جریانات مخالف و نیز سرکوب شیعیان در بخش‌های شرقی عربستان با تداوم سیاست مشت آهنین نوع دیگری از سیاست‌های رادیکال را از خود بروز خواهد داد. اگر به سیاست کلی عربستان در دو دهه اخیر نگاهی بیندازیم، اغلب یک سیاست محافظه‌کارانه و همراه با تحجر دینی و مذهبی بوده است. در این‌خصوص که با روی کار آمدن بن‌سلمان آیا شاهد نوعی دگردیسی در حوزه آزادی‌های مدنی و بهبود حقوق زنان خواهیم بود، باید اشاره کرد که با توجه به حاکمیت وهابیون در عربستان و فتواهای عجیب و غریب آنها نسبت به آزادی‌های مدنی و دموکراسی نیمه‌بندی که در منطقه رایج است، سخن گفتن از لیبرالیسم، سیاست‌های لیبرالی و دادن آزادی‌های مدنی و برابری زنان و مردان شاید هنوز خیلی زود باشد یا سخن ناپخته‌ای تلقی شود.

ولی ممکن است با توجه به روابط استراتژیکی که میان آمریکا و عربستان حاکم است و نیز برخی مخالفت‌ها و نارضایتی‌هایی که کشورهای اروپایی از سیاست‌های داخلی عربستان دارند، بن‌سلمان مجبور شود به برخی از آزادی‌های مدنی و حقوق انسانی تن دردهد اما در واقع حاکمیت دموکراسی در این کشور با ساختار موجود و رژیم سیاسی آن ناهمخوانی دارد.از سوی دیگر سیاست خارجی بن‌سلمان در دو سال اخیر بیشتر با رادیکالیسم و نیز ستیز همه‌جانبه با برخی از کشورهای منطقه عجین بوده است. قراین موجود نشان می‌دهد که حمله به یمن برای اعاده حاکمیت به پادشاه فراری آن کشور به نوعی با فرمان و هماهنگی وی صورت گرفته است. در مورد سوریه هم باید گفت که بن‌سلمان نیز مانند پدرش ملک‌سلمان به سوریه بدون بشار اسد فکر می‌کند و همه تلاش‌های وی و بازیگردانی‌اش در بحران سوریه برای تضعیف هرچه بیشتر حاکمیت ملی این کشور و تقویت گروه‌های معارض سوریه که بیشتر گروه‌های تکفیری مانند جبهه النصره و جندالشام را شامل می‌شود، بوده است.