نگاهی به آثار تازه راه یافته به بازار کتاب
معاشقه چشم با یار خاموش
بهنام ناصح
از میان انبوه کتابهایی که در هفتههای گذشته روانه بازار کتاب شدهاند سه کتاب متنوع را برگزیدهایم تا شاید سلیقههای گوناگون با آثار مورد علاقهشان بیشتر آشنا شوند. این آثار با همه تفاوتهای ظاهریشان در یک نقطه اشتراک دارند؛ اینکه تمام آنها از نگاهی حرفهای و عاشق حکایت دارند؛ چه آنان که از دل نوشتهاند و چه آنان که شرح حالشان در کتاب بازتاب یافته است.
پا در کفش بنیانگذار نایکی
شرح حال آدمهای موفق معمولا از جهات مختلف برای مردم جذاب است؛ شرح زندگی واقعی هر کس با روایتهایی توأم میشود که خواندنشان را لذتبخش میکند به ویژه اگر فرد، کسی باشد که از پس فراز و فرودهای زندگی به نحو شایسته برآمده و بر قله موفقیت نشسته باشد؛ مثل «فیل نایت» بنیانگذار کفش نایکی و پانزدهمین ثروتمند جهان.
بهنام ناصح
از میان انبوه کتابهایی که در هفتههای گذشته روانه بازار کتاب شدهاند سه کتاب متنوع را برگزیدهایم تا شاید سلیقههای گوناگون با آثار مورد علاقهشان بیشتر آشنا شوند. این آثار با همه تفاوتهای ظاهریشان در یک نقطه اشتراک دارند؛ اینکه تمام آنها از نگاهی حرفهای و عاشق حکایت دارند؛ چه آنان که از دل نوشتهاند و چه آنان که شرح حالشان در کتاب بازتاب یافته است.
پا در کفش بنیانگذار نایکی
شرح حال آدمهای موفق معمولا از جهات مختلف برای مردم جذاب است؛ شرح زندگی واقعی هر کس با روایتهایی توأم میشود که خواندنشان را لذتبخش میکند به ویژه اگر فرد، کسی باشد که از پس فراز و فرودهای زندگی به نحو شایسته برآمده و بر قله موفقیت نشسته باشد؛ مثل «فیل نایت» بنیانگذار کفش نایکی و پانزدهمین ثروتمند جهان. کتاب «کفشباز» خاطرات این چهره کارآفرین برجسته عنوان بهترین کتاب مدیریتی سال ۲۰۱۶ به انتخاب آمازون و بهترین کتاب ۲۰۱۶ به انتخاب بیل گیتس را از آن خود کرده است.
در این کتاب میخوانیم: «هر دوندهای اینرا میداند؛ کیلومترها میدوی و میدوی، بدون آنکه واقعا دلیلش را بدانی. به خودت میگویی بهخاطر هدفی این کار را میکنی یا دنبال جمعیتی هستی؛ اما دلیل حقیقی دویدنِ تو آن است کـه جایگزین آن ـ یعنی ایستادن ـ تو را تا سرحد مرگ میترساند. بهاینترتیب، در آن صبح سال ۱۹۶۲ به خودم گفتم: بگذار همه بگویند کهایدهات ابلهانه است… تو ادامه بده. نایست. حتی به ایستادن فکر هم نکن تا اینکه به آنجا برسی و فکرت را زیاد مشغول این نکن که «آنجا» کجاست. هرچه پیش آمد فقط نایست. این پندی استثنایی، پیشگویانه و ضروری بود کـه بهطور غیرمنتظرهای موفق شدم بـه خودم بدهم و از خودم بگیرم. نیمقرن بعد از آن روز، اکنون بر این باورم کـه این بهترین یا شاید تنها پندی است که میتوانیم و باید به خود و به دیگران بدهیم.» کتاب «کفشباز» با ترجمه شورش بشیری و به قیمت ۳۴ هزار تومان از سوی نشر میلکان منتشر شده است.
طنزهایی از «آب» تا «یواشکی»
آنها که مجموعه «کتاب کوچه» اثر پژوهشی احمد شاملو را خواندهاند میدانند شاعر گرانقدر در آن اثر سترگ، پس از سالها مرارت و تحقیق، ضربالمثلها و واژگانی را گرد آورده و دربارهشان توضیح داده که بین عامه مردم رواج دارد. حال ابراهیم رها، طنزپرداز نامآشنا با الهام از این نام کتابی چاپ کرده با نام «کتاب پسکوچه» که در آن حدود ۳۵۰ کلمه و واژه به طنز تعریف شدهاند. ترتیب واژگان بر اساس الفبایی تنظیم شده و نویسنده درباره هر واژه به طنز مطالبی را بیان کرده است. ابتدای کتاب با «آ» و لغت «آب» شروع شده و با حرف «ی» و «یواشکی» به اتمام رسیده است.
دربخشی از توضیح واژه «یلدا» در این کتاب میخوانیم: «... پیشتر در شب یلدا حافظ میگشودند، الان از ده روز مانده به یلدا، هی اساماس میآید فلان شماره را بفرست تا در ازای دویست تومان برایت فال حافظ ارسال کنیم. چندسالی است که همه شب یلدا را مصرانه به همدیگر تبریک میگویند...» «کتابِ پس کوچه» در ۳۵۲ صفحه از سوی انتشارات فرهنگ معاصر منتشر و روانه بازار شده است.
دختری در دام تَردست
آنان که ادبیات و رمان را بهصورت جدی دنبال میکنند با نام محمدرضا کاتب به خوبی آشنایند؛ نویسندهای صاحب سبک که توانسته خود را با آثاری مثل «هیس» و «آفتابپرست نازنین» بهعنوان داستاننویسی مطرح در چند دهه اخیر تثبیت کند. اخیر رمانی از این نویسنده با نام «بالزنها» منتشر شده که انتظار میرود نظر علاقهمندان به آثار او را جلب کند. کاتب در رمان تازه خود، داستان دختری تنها را روایت میکند که به دام مردی عجیب و غیر قابل پیشبینی به نام تردست میافتد. تردست برای رسیدن به آرزوهایش از هیچ کاری روی گردان نیست. او به دنبال موجودی غریب وخاص به نام بالزن است و به همین دلیل هم مجبور است دختر را به سوی قتلگاه ببرد تا از چیزی مطمئن شود.
در «بالزنها» میخوانیم: «فقط چند تا درخت با مرگ فاصله داشتم. کافی بود پا بگذارم به فرار یا کار احمقانه دیگری بکنم تا آن روانی حسابم را برسد. حتم داشتم این بار دیگر گلولهاش دور وبرم نمیخورد. برای دیوانگیاش همین بس که تا حالا کلی آدم کشته بود و باز اسم خودش را گذاشته بود صید. دوست نداشتم بدانم صید باهام چکار میخواهد بکند: «زانو بزن.» سربلند کردم. همین طوری نگاهش میکردم. یعنی به همین راحتی رسیده بودم ته خط. آخر برای چه؟ به چه گناهی؟ سایه او هفت تیرش را گرفت طرف سایه من که زانو زده بود. عین فیلمها شده بود، فقط یک خرده سهبعدیتر بود. چیزی سنگین محکم از پشت به سر و گردنم خورد. حتی صدای شکستن جمجمهام را شنیدم و بعد همه جا تاریک شد.» رمان «بالزنها» در ۲۴۰ صفحه از سوی انتشارات هیلا روانه بازار شده است.
ارسال نظر