آیا ایجاد فضای سبز با مصرف آب کمتر ممکن است

آناهیتا جمشیدنژاد

Anahita.jamshidnezhad@gmail.com

تعیین سرانه فضای سبز تا حدود بسیار زیادی بستگی به خصوصیات شهر و منطقه موردنظر دارد. هرگز نمی‌توان سرانه فضای سبز یک شهر ساحلی را با یک شهر کویری یکسان دانست. براساس مطالعات و بررسی‌های وزارت مسکن و شهرسازی، سرانه متعارف و قابل قبول فضاهای سبز شهری در شهرهای ایران بین ۷ تا ۱۲ مترمربع برای هر نفر است که در مقایسه با شاخص تعیین شده از سوی محیط‌زیست سازمان ملل متحد (۲۰ تا ۲۵ مترمربع برای هر نفر)، رقم کمتری است. با وجود این، در شهرهای مختلف کشور نیز این رقم، با توجه به ویژگی‌های متفاوت جغرافیایی و اقلیمی آنها، با اختلافاتی همراه است که میزان آن را طرح‌های مصوب هر یک از شهرها تعیین می‌کنند. (منبع: دانش‌نامه رشد) در این میان ایران باید نگرش پایدارتری در استفاده از گیاهان در فضای سبز شهری اتخاذ کند. اما آیا این امر امکان‌پذیر است؟

پوشش گیاهی در فضای سبز شهری در ایران سنت‌های طراحی بومی را با پوشش و لایه‌های آذینی اروپای غربی و آمریکای شمالی که ریشه در دهه ۱۹۷۰ میلادی دارد ترکیب می‌کند؛ یعنی دوره‌ای که آگاهی اندکی نسبت به آب به‌عنوان یک منبع کمیاب وجود داشت. یکی از چالش‌های ایران همزمان با افزایش شهری‌سازی این است که چگونه یک زیربنای مناسب برای چشم‌انداز شهری ایجاد کند که خدمات فرهنگی مثبت برای مردم و خدمات اکوسیستمی برابر برای پوشش گیاهی و جانوری (و البته مردم) بدون افزایش مصرف آب فراهم کند. این چالشی است که بسیاری از کشورها در اقصی نقاط جهان با آن روبه‌رو هستند. معمولا اولین قدم برای حل این چالش اتخاذ یک نگرش تکنولوژیک است: بررسی اینکه چگونه آب می‌تواند به‌طور کاراتر و بهینه‌تری استفاده شود. این امر به‌طور نمونه مستلزم بررسی در انواع مختلف سیستم آبیاری مانند جایگزینی آبیاری قطره‌ای به جای آبیاری بارانی و انواع دیگری از آبیاری زمین می‌شود که به شدت غیرکارا هستند. پیش از تغییر بدون برنامه و قاعده آبیاری بارانی باید تنظیم کننده های برقی نصب شود تا حجم واقعی آب را در خاک نشان دهد و این بخش مهمی از استراتژی است. این یک واکنش سازنده و مثبت است؛ اما بسته به درجه کمیابی آب و مقیاس این مشکل در کشور، عموما برای حل این بحران ناکافی و ناکارآمد است.

برخی فرهنگ‌ها حرکت به سوی این مرحله تکنولوژیک را بسیار دشوار می‌بینند؛ چرا که این مرحله بعدی به تطبیق و تغییر فرهنگی بیشتری نیاز دارد که اجرایی کردن آن بسیار دشوارتر است. در مرحله دوم منافع شخصی طرفداران این شیوه آبیاری در جهت افزایش تبلیغات برای حفظ وضع موجود است. مرحله دوم به بازبینی شیوه‌ها می‌پردازد؛ اینکه کدام شیوه آبیاری مدیریت شده است، به خصوص مفاهیم کشاورزی که مدیریت آبیاری فضای سبز باید بر مبنای اجتناب از فشار باشد. مورد اخیر به شدت در کشاورزی و باغبانی مولد به‌عنوان ابزاری برای دسترسی به سطوح بالای فتوسنتز به منظور حداکثر کردن بازدهی و برگشت اقتصادی گسترش یافته است. گرچه سطوح سریع رشد ضرورتا یک ویژگی دائمی در فضای سبز شهری نیست. اینجا رشد مازاد یک مشکل به حساب می‌آید که نیازمند کنترل بیشتری است. بنابراین هدف کشت گیاهانی است که رضایت‌بخش به نظر بیایند (به‌عنوان مثال پژمرده و پلاسیده نباشند) اما به سرعت نیز رشد نکنند. برای دستیابی به این امر، برنامه‌ریزان، طراحان و مدیران فضای سبز نیاز به تسلط بر آن چیزی دارند که مدیریت فشار خوانده می‌شود؛ اینکه پیش از توقف آبیاری در فضاهای مفروض، ببینیم چگونه این فضاها به ندرت آبیاری می‌شوند تا در نقش خود در فضای سبز شهری قابل قبول واقع شوند.

پژوهش کاربردی در آگاه‌سازی این تصمیمات بسیار مفید است؛ اما مقدار بسیار اندکی از این کار منتشر شده است. مطالعات انجام شده نشان داده است که بیشتر گیاهان می‌تواند بسیار کمتر از حد معمول بدون تغییر در اثرات ظاهری و کارکردی گیاهان آبیاری شوند. وقتی شما از فراوانی آبیاری سوال می‌پرسید، مرحله بعد این است که از نوع گیاهان استفاده شده بپرسید؛ این سوال می‌تواند به معنای دور شدن از سنت باشد. هدف نهایی یافتن گونه‌هایی است که با آبیاری بسیار کم یا بدون آبیاری به نظر خوب باشند. در سطح علمی، دانشمندان تکنیک‌ها را، با استفاده از ابزاری که به‌عنوان اسموز(فرآیند شیمیایی است که منجر به فعل و انفعالات آب می شود) سنج شناخته می‌شود، تصحیح کرده‌اند؛ تا به سرعت ظرفیت دامنه تغییرات اصلی فشار درختان، بوته‌ها و گیاهان علفی را ارزیابی کنند. ایده جایگزینی گونه‌های جدید با گونه‌هایی که به‌طور سنتی در فضای سبز استفاده می‌شدند، به‌طور گسترده‌ای در ۳۰ سال گذشته در همه جای دنیای پذیرفته شده‌اند. در بخش‌های خشک ایالات متحده آمریکا به‌عنوان مثال آریزونا، کلرادو و کالیفرنیا، باغهای گیاه‌شناختی و دیگر سازمان‌‌ها، پروژه‌های ارزیابی گیاهان ایجاد کرده‌اند تا صنعت فضای سبز و باغبانی خانگی با گیاهانی که به آب کمتر نیاز دارد ایجاد کنند. با وجود گیاهان به غایت غنی در ایران، پتانسیل عظیمی برای تسلط بر این فرآیند در این کشور وجود دارد؛ اما این امر به مدیریتی نیاز دارد که توسط افرادی انجام شود که هم گیاهان ایرانی را بشناسند و هم نگرش‌های فرهنگی را درک کنند.

مرحله سوم بر مبنا و در تکمیل مرحله دوم است. این مرحله اساسا در مورد پذیرش عمومی نگران است و شامل ارزیابی واکنش‌های روان‌شناختی بر مبنای موقعیت‌های فرهنگی در مورد میزان رطوبت در مناطق شهری می شود. اگر شما بتوانید مردم را با نشانه‌های بصری فشار رطوبت1 و گیاهان خشک‌زی (منظور گیاهانی که در نواحی خشک می‌رویند و در برابر کم‌آبی مقاوم هستند) عادت دهید، احتمال داشتن فضای فصلی سبزتر یا متمایل به سبز در شهرها افزایش خواهد یافت. تحت نگرش‌های فعلی در ایران گسترش فضای «متمایل به سبز» در بخش‌هایی از شهر که فقیرتر است و اجازه فروش آب داده می‌شود دشوار است. این امر به نابرابری شهری منجر می‌شود؛ مردم فقیرتر فضای سبز عمومی و خصوصی بسیار توسعه‌نیافته‌ای را تجربه می‌کنند؛ در حالی که افراد ثروتمندتر در فضای بسیار زیباتری زندگی می‌کنند. ما از تحقیقات روانشناسی محیطی می‌دانیم که بسیار عادی است که مردم به برگ‌های بزرگ مرطوب نسبت به برگ‌های خشک ارزش بیشتری بدهند. ممکن است حتی این ارزش‌ها به سختی در ذهن ما به‌عنوان بخشی از تکامل بیولوژیکی و فرهنگی حک شده باشند. مکان‌هایی با برگ‌های مرطوب بزرگتر و رشد زیاد، ما را از این موضوع آگاه می‌سازند که آب و منابع در همین نزدیکی است و این مکان، جای مناسبی محسوب می‌شود. به عبارت دیگر، مکان‌های با برگ‌های خشک و گیاهان خشک‌زی عکس این قضیه را به ما انعکاس می‌دهند. این نگرش‌های فرهنگی و شاید حتی بیولوژیکی به نظر می‌آید تنها در فرهنگ‌هایی قوی است که قرن‌ها در مناطق خشک زندگی کرده‌اند؛ تا آنهایی که در نقاط مرطوب‌تر بوده‌اند. هر چند به نظر می‌رسد این نگرش‌ها می‌توانند تغییر یابند. شاید بهترین مثال از این مورد برخی شهرهای آریزونا به خصوص فینیکس و توسان باشد. بارندگی در این مناطق حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلی‌متر در سال است که عموما در فصل تابستان که دمای هوا بالاست توزیع شده است اما مشابه فلات ایران در بلندی از سطح دریا واقع شده است. زمستان‌های خشک، آفتابی و معتدل این شهرها را برای آمریکایی‌های شمالی به‌عنوان مقاصد بازنشستگی از اوایل قرن بیستم بسیار جذاب کرد.

چشم‌انداز این شهرها کوششی برای این موضوع است که فینیکس مکانی مناسب برای بازنشستگان است. طی ۴۰ سال گذشته به نظر می‌رسد تغییر فرهنگی بزرگی رخ داده است و خشکی بیابان‌ها به‌عنوان مکانی زیبا دیده می‌شود تا جایی خشک و بی‌آب و علف. شما این موضوع را در کاشت‌های فضاهای عمومی می‌بینید که از گیاهانی که بی‌نهایت با خشکی سازگار هستند و نیاز به آبیاری ندارند یا حداقل به مقدار کمی آب نیاز دارند استفاده می‌کنند. در بسیاری از موارد این گیاهان گونه‌های بومی هستند. به نظر می‌رسد که این تغییرات از طریق فعالیت افراد و زیرگروه‌های مختلف رخ داده است.امروزه تغییرات فرهنگی بسیاری رخ داده است امروزه زندگی در یک محیط نسبتا کم‌آب و نزدیک به بیابان چندان بد نیست. خشکی از نظر فرهنگی جذاب شده است و جایی مانند فینیکس مکانی مطلوب برای زندگی شناخته می‌شود. پوشش گیاهی خشک که به‌طور طبیعی در آریزونا رخ می‌دهد اغلب یک نمایش بسیار رنگارنگ از گیاهان و بوته‌ها در فصل بهار ایجاد می‌کند و به‌طور گسترده‌ای در ایجاد حس واقعی غرور در چشم‌انداز آریزونایی‌ها کمک می‌کند.اما در مورد ایران چه می‌توان گفت؟ آیا ادغام این فرآیندها در قرن بیست‌و‌یکم با آنچه در آریزونا اتفاق افتاده است (اما نه همان گیاهان و کاشت‌ها) با سنت‌های فرهنگی جدید/قدیم این کشور کاربردی با گیاهان مقاوم در برابر خشکی ایران ممکن است؟

1. فشار رطوبت زمانی رخ می‌دهد که آب در سلول‌های گیاه به کمتر از حد نرمال کاهش یابد.

منبع: middle east in london