«برجام» در روند دکترین هستهای اوباما
میشل کوتله
شکلگیری توافق هستهای ایران و گروه ۱+۵ در وین اتریش فارغ از اضطرارهای ژئوپلیتیک و آمادگی ایران که زمینه را برای دستیابی به تفاهم فراهم آورد، اما بدون شک دکترین هستهای اوباما و رویکردهای چندجانبهگرایی او و تیم سیاست خارجیاش نقش بیبدیلی در شکلگیری این رخداد مهم ایفا کرد. چرخش در راهبردهای امنیتی آمریکا و توجه به مولفههای قدرت نرم بهجای دکترین پیشدستی و حمله تهاجمی که در دوره جرج بوش پسر منجر به یکجانبهگرایی شده بود، در روندهای منجر به تفاهم و توافق نقش کلیدی ایفا کرد.
میشل کوتله
شکلگیری توافق هستهای ایران و گروه ۱+۵ در وین اتریش فارغ از اضطرارهای ژئوپلیتیک و آمادگی ایران که زمینه را برای دستیابی به تفاهم فراهم آورد، اما بدون شک دکترین هستهای اوباما و رویکردهای چندجانبهگرایی او و تیم سیاست خارجیاش نقش بیبدیلی در شکلگیری این رخداد مهم ایفا کرد. چرخش در راهبردهای امنیتی آمریکا و توجه به مولفههای قدرت نرم بهجای دکترین پیشدستی و حمله تهاجمی که در دوره جرج بوش پسر منجر به یکجانبهگرایی شده بود، در روندهای منجر به تفاهم و توافق نقش کلیدی ایفا کرد. در این میان ایران نیز به دلایل اقتصادی و همچنین استراتژیک متقاعد شد تا از فرصت بهوجود آمده بیشترین بهره لازم را ببرد. بخصوص که از یکسو میتوانست بر محدودیتهای اقتصادی ناشی از تحریمهای فلجکننده فایق آید و از سوی دیگر برنامه هستهای خود را در یک روند راستیآزمایی تبدیل به یک برنامه مشروع بینالمللی کند. از اینرو ترکیب این دو دیدگاه در بستر بحرانهای منطقهای و بینالمللی، ایران و آمریکا را به این سمت هدایت کرد که باید در خصوص برنامه هستهای گفتوگوی مستقیم کنند. گفتوگوهایی که نزدیک به دو سال به طول انجامید و ماحصل آن انعقاد برنامه جامع اقدام مشترک موسوم به برجام در ژوئن ۲۰۱۵ (تیر ۱۳۹۴) شد.
نگاهی به دکترین هستهای اوباما و الگوهای رفتار سیاست خارجی آمریکا در این دوران نشان میدهد که ایالات متحده مولفههای قدرت نرم را در ترکیب با مولفههای قدرت سخت بهکار گرفته و قدرت هوشمند را تعریف و عملیاتی کرده است. رئیسجمهور آمریکا معتقد است که لفاظیهای به سبک چرچیل و داشتن عادات فکری چرچیل سبب شد جورج دبلیو بوش رئیسجمهور سابق آمریکا وارد جنگی ویرانگر در عراق شود. اوباما با وعده خارج شدن آمریکا از عراق و افغانستان وارد کاخ سفید شد. او در پی ایجاد دردسری جدید نبود. او در پی دادن وعده پیروزی در درگیریهایی بود که به باور او هیچ برندهای نداشت. بن رودز معاون اوباما در امور امنیت ملی و مشاور او در امور سیاست خارجی اعلام کرد: «برای مثال اگر بخواهید بگویید ما میخواهیم افغانستان را از شر طالبان خلاص کنیم و به جای آن یک دموکراسی شکوفا در این کشور ایجاد کنیم، رئیسجمهور از این موضوع آگاه است که افراد او را هفت سال بعد به سبب وعدههایش زیر سوال خواهند برد.»
اوباما در مجموع بر این باور نیست که یک رئیسجمهور باید سربازان آمریکایی را بهمنظور ممانعت از وقوع فجایع انسانی در معرض خطر قرار دهد، مگر آنکه این فجایع تهدیدی مستقیم برای امنیت آمریکا محسوب شوند. تحلیلگران اندیشکدههای راهبردی آمریکا معتقدند که اوباما همان اوایل با وجود انتقادات بسیار، تصمیم گرفت به سرسختترین دشمن خاورمیانهای آمریکا یعنی ایران نزدیک شود. توافق هستهای که او با ایران منعقد کرد، ثابت میکند که اوباما ریسکگریز نیست. او قول داد ایران را متقاعد به پایبندی به توافق کند و برنامه هستهایاش را محدود کند. دستکم در میان منتقدانش اینطور تصور میشود که اوباما به دنبال توافق با ایران بود، زیرا تصوری درباره نزدیکی تاریخی بین ایران و آمریکا داشت، اما تمایل او به توافق هستهای حاصل بدبینی نیز بود. سوزان رایس در همین زمینه میگوید که توافق ایران هرگز از اساس به قصد گشودن دورهای جدید در روابط بین ایران و آمریکا نبود. هدف اصلی این بود که کشوری خطرناک که توان هستهای داشت را کمخطرتر کنیم. کسی انتظار نداشت ایران عنصری بی خطر باشد.
اوباما در عین حال گفت سعودیها باید خاورمیانه را با دشمنان ایرانی خود «به اشتراک» بگذارند. او گفت: «رقابت بین سعودیها و ایرانیها -که به تشدید جنگهای نیابتی در سوریه و عراق و یمن کمک کرده است- مستلزم آن است که ما در کنار دوستان خود و همچنین در کنار ایرانیها قرار بگیریم زیرا آنها باید بتوانند به راهی موثر برای به اشتراک گذاشتن صلح دست پیدا کنند.» او افزود: «اتخاذ این رویکرد که به دوستان ما گفته شود حق با شماست، ایران منبع همه مشکلات است، و ما از شما در مقابل ایران حمایت میکنیم، لزوما بدین معناست که درحالیکه این درگیریهای فرقهای در حال تشدید هستند، همپیمانان ما در حوزه خلیج (فارس) و دوستان سنتی ما توانایی کاهش این تنشها را ندارند. این بدان معناست که ما باید وارد ماجرا شویم و با استفاده از قدرت نظامی خود اوضاع را حل و فصل کنیم و این اقدام نه به نفع آمریکا و نه به نفع خاورمیانه است.»
بنابراین توجه به این الگوی رفتاری جدید در دولت دموکراتها که مبتنی بر عناصر قدرت نرم، تعامل، چندجانبهگرایی، ائتلافسازی، استفاده از سازمانها و نهادهای بینالمللی و عدم به کارگیری قوه قهریه بود، توانست آمریکا را به سمت توافق هستهای با ایران هدایت کند. نشانههای این گرایش در اواخر دوران محمود احمدینژاد آغاز شد و در همان موقع مقامات آمریکایی به رهبری بیل برنز گفتوگوهایی را با مقامات ایران در عمان ترتیب دادند. اما آنچه باعث شد تا این گرایش آمریکا در عمل نهایی شود، روی کارآمدن دولت روحانی و گفتمان تنشزدایی و حلوفصل بحران هستهای بود که توانست گفتوگوها را از شهریور ۹۲ در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل افتتاح کند و پس از چهار ماه منجر به توافق اولیه ژنو در ۳ آذر ۹۲ شد. از آذر ۹۲ تا تیر ۹۴ نیز چندین دور گفتوگوها در شهرهای وین، ژنو، مونرو، استانبول، نیویورک و لوزان برگزار شد که در نهایت منجر به توافق اصلی در ۲۳ تیر ۹۴ در شهر وین اتریش شد. ۶ ماه پس از این تاریخ یعنی در ۲۶ دی ماه ۹۴ نیز برجام اجرایی شد و تاکنون منجر به رفع بسیاری از محدودیتها و تحریمهای اقتصادی شده است.
ارسال نظر