اتحادیه اروپا در سراشیبی سقوط

نویسنده: افشین زرگر
عضو هیات عملی دانشگاه آزاد کرج

روزهای طلایی اتحادیه اروپا مدت‌ها است که پایان یافته و دیگر خبرهای خوبی از آن به گوش نمی‌رسد. چند سالی هست که برخی از تحلیلگران و صاحب‌نظران روابط بین‌الملل و سیاست جهان، دورنمای روشنی را برای این اتحادیه به تصویر نمی‌کشند و بیشتر آینده‌پژوهی‌ها، واگرایی و اضمحلال را سرنوشت اجتناب‌ناپذیر آن می‌بینند. آن هنگام که صحبت از اروپای جدید در مقابل اروپای قدیم شد، آن زمان که برخی از کشورهای عضو فریاد جدایی از این اتحادیه را سر دادند، زمانی که جذابیت‌های جدایی از این ترتیبات همگرایانه بیش از وفادار ماندن و چسبیدن به ارزش‌های اروپای واحد و یکپارچه طرفدار پیدا کرد، زمانی‌ که ملی‌گرایی قدیم دوباره سربرآورد و موج انترناسیونالیسم نیروی محرکه همگرایی اروپایی کم‌توان‌تر شد، می‌شد چنین روزهای تلخی را برای اتحادیه اروپا پیش‌بینی کرد، امیدها به گسترش مرزهای اتحادیه کم رنگ شد و نگرانی‌ها نسبت به آغاز واگرایی و جدایی اعضا افزایش یافت تا نهایتا در 23 ژوئن 2016 بریتانیا اولین ضربه سخت را به پیکره اروپای متحد وارد کرد، ضربه‌ای چنان محکم که اتحادیه اروپا را دچار سرگیجه کرده، اگرچه هنوز روی پای خود ایستاده است.

بریتانیا این کشور نزدیک اما همواره دور به اروپا پس از چند سال رجزخوانی نهایتا کار خود را انجام داد و اتحادیه اروپا را با چالش بزرگی روبه رو کرد. بریتانیا اگرچه به‌عنوان یک جزیره همواره جزئی از اروپا بوده و خود را به‌عنوان بازیگر تاثیرگذار در تحولات این قاره نشان داده است، ولی عمدتا اولویت‌هایش را در خارج از اروپا دنبال کرده است، چه در عصر استعمار و زمانی که خورشید در سرزمینش غروب نمی‌کرد، و چه در عصر پس از استعمار که هم‌آوایی با آنسوی آتلانتیک و متحد خود ایالات‌متحده آمریکا و کشورهای مشترک‌المنافعش را ترجیح می‌داد. بریتانیا همواره سیاره ای مجزا از اروپا باقی مانده است، حتی در سال‌های آغازین دهه 1970 وقتی پر سر و صدا وارد جامعه اروپایی شد، خیلی‌ها نمی‌توانستند در فضای ذهنی خود بریتانیا را در کنار کشورهای اصالتا اروپایی مانند آلمان و فرانسه ببینند. بریتانیا زیرکانه، واقع‌بینانه و عملگرایانه چهره ژانوس‌وار خود را حفظ کرد، کشوری که از یک طرف به اروپا می‌نگریست و از سوی دیگر به آن‌سوی آتلانتیک.

از هر طرف که به این جدایی بنگریم (چه از این منظر که اتحادیه اروپا بریتانیا را در کنار خود نمی‌بیند، یا از سوی دیگر بریتانیا هم دیگر اتحادیه اروپا را در کنار خود ندارد)، بریتانیا و اتحادیه اروپا مسیر خود را در پیش خواهند گرفت، یکی به ملی‌گرایی خود چنگ‌زده و سرنوشت جدیدی را دنبال می‌کند و دیگری خطر دومینوی جدایی‌های بیشتر را در دورنمای خود می‌بیند، خطری که می‌تواند اتحادیه اروپایی را تا مرز اضمحلال بزرگ پیش ببرد. اتحادیه اروپایی روزها و سال‌های طلایی را پشت سر گذاشته است، زمانی که به‌عنوان موفق‌ترین الگوی همگرایی منطقه‌ای معرفی می‌شد و نمونه‌ای ناب برای دیگر مناطق به تصویر کشیده می‌شد تا چنین ترتیبات همگرایی‌جویانه‌ای را دنبال و خود را به استانداردهای اروپایی نزدیک کنند. اتحاد جماهیر شوروی که فرو پاشید و عصر پس از جنگ سرد آغاز شد، ماه عسل اروپا هم آغاز شد، سال‌هایی که در زمینه‌های مختلف وحدت اروپایی گسترش می‌یافت و تحکیم می‌شد و کشورهای جدید یکی پس از دیگری به عضویت آن در می‌آمدند.

این گسترش اتحادیه تا چند سال پیش هم کماکان دنبال می‌شد، ولی زمانی که اوکراین و چند کشور دیگر تجزیه شده از شوروی سابق (مانند گرجستان و جمهوری آذربایجان) هم‌آوایی با این اتحادیه را نیرومندتر فریاد کردند، مشکلات جدید آغاز شد. روسیه اتحادیه اوراسیایی را در مقابل اتحادیه اروپایی پیش کشید و اوکراین را به بدترین شکل ممکن تنبیه کرد، ولی نه اتحادیه اروپا توانست کار چندانی انجام دهد و نه حتی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو). اتحادیه اروپایی، مرزهای شرقی‌اش را در چند سال اخیر پرمخاطره دیده است، جایی که در آن ژئوپلیتیک سنتی(آمیخته به رقابت سخت قدرت‌های بزرگ که یادآور دهه‌ها و قرن‌های گذشته است) دوباره خود را تحمیل می‌کند و اروپای شرقی دستخوش تحولات نگران‌کننده جدیدی می‌شود، جایی که به نظرمی رسد اروپا خود را بیشتر آسیب‌پذیر می‌بیند. اما این تنها خطر جدی برای اتحادیه اروپا نبوده است. مرزهای باز اروپا همان‌قدر که برای شهروندان اروپایی، مبادلات، ارتباطات و تجارت آزاد بین آنها جذاب می‌نماید، برای مهاجرین خارج از اروپا و در کنار آن هجوم تروریست‌های ناراضی از سیاست‌های برخی کشورهای اروپایی نیز مطلوب می‌نماید. ناآرامی‌ها در خاورمیانه و شمال آفریقا، در بین خطرات و مسائل بزرگی که برای جهان ایجاد کرده است، اروپا را در معرض تهدید بزرگی به نام هجوم مهاجران و پناهندگان قرار داده است، انسان‌هایی که از ترس و وحشت جنگ داخلی و خونریزی و کشتار در کشورهای شکست خورده به سوی اروپای توسعه‌یافته، امن و اتفاقا قابل دسترس‌تر هجوم آورده‌اند.

کشورهای اروپایی گزینه بستن مرزها و اتخاذ سیاست‌های سختگیرانه مهاجرتی را انتخاب کرده‌اند و امنیت ملی خود را بر هر چیزی ترجیح می‌دهند. اتحادیه اروپا و مرزهای باز، برای برخی از کشورهای اروپایی اینک زمینه چنین تهدیدی را تسهیل می‌کند و این مساله نمی‌تواند مطلوب آنها باشد. بین امنیت جمعی و مشترک با امنیت ملی و منحصر به خود، بین ارزش‌ها و هنجارهای مشترک با ارزش‌ها و هنجارهای ملی، بین پرچم اروپای واحد با پرچم ملی، برخی از ملت‌های اروپایی دومی را ترجیح می‌دهند، چه بسا از این طریق بتوانند از امنیت خود در مقابل خطر بزرگی مانند تروریسم و هجوم پناهندگان که می‌تواند هویت ملی آنها را در معرض تهدید بزرگی قرار دهد، دفاع کنند. انگلیسی‌ها نشان دادند هرچه اتفاق بیافتد، مردم اروپا هنوز پرچم‌های ملی‌شان را بیش از پرچم اروپا دوست دارند، هنوز هم حاضرند جانشان را برای پرچمشان و سرزمین و ارزش‌های خود فدا کنند، تا پرچم اتحادیه اروپا، سرزمین و ارزش‌های مشترک آن، شهروند بریتانیا (حتی اگر فاصله تعداد آنها را نسبت به اروپاگرایان خیلی هم زیاد نبینیم) بریتانیایی ماندن را بر اروپایی شدن ترجیح داد و بدون تردید این می‌تواند انتخاب بسیاری از مردم دیگر کشورهای اروپایی باشد، فرانسوی فرانسوی باقی بماند، هلندی کماکان هلندی باشد، ساکنین ایتالیا به ایتالیایی ماندن خود افتخار کنند و حتی ژرمن‌ها هم به آلمانی بودنشان همچنان پایبند بمانند، همچون دیگر ملت‌های اروپا.

رفراندوم بریتانیا و انتخاب جدایی از اتحادیه اروپا، زنگ‌های خطر را برای این همگرایی بزرگ به صدا در آورده است، باد دیگر به پرچم اروپا نمی‌وزد، اتحادیه در سراشیبی سقوط قرار گرفته است، از دیگر کشورهای عضو اتحادیه همچون فرانسه و هلند و دیگران نیز صداهایی(خصوصا از سوی جناح‌های راست افراطی و ملی‌گرایان) که خواهان چنین رفراندومی هستند به گوش می‌رسد، و تاریخ امروز برای طرفداران اتحادیه اروپا به تلخی رقم می‌خورد، همان‌چیزی که وزیر خارجه آلمان نیز به آن اشاره کرد: «امروز برای اتحادیه اروپا و بریتانیا روز تلخی است.» این روز تلخ را اروپا در یاد نگاه خواهد داشت، روزی که رفراندوم بریتانیا می‌تواند سرنوشت اتحادیه اروپا و جناح‌بندی‌ها و توازن قدرت در این قاره را طور دیگری رقم بزند. و اما نهایتا می‌توان به چند نکته در مورد این واقعه اشاره کرد:

  • نتیجه رفراندوم ۲۳ ژوئن بریتانیا، مهر تاییدی است بر احیای مجدد نیروی ملی‌گرایی در مقابل انترناسیونالیسم، خصوصاً ملی‌گرایی قدرت‌های بزرگ دوباره جان گرفته است و این می‌تواند رقابت در راس نظام بین‌الملل را پرچالش‌تر کند.
  • خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا می‌تواند آغاز دومینوی عقب‌نشینی دیگر کشورهای عضو از این اتحادیه باشد، مساله‌ای که احتمالا می‌تواند واگرایی و سقوط اتحادیه را تسریع کند.
  • هم اتحادیه اروپا به بریتانیا نیاز دارد و هم بریتانیا به اروپا، و این جدایی می‌تواند برای هر دو طرف آثار منفی سیاسی، اقتصادی و هویتی برجای بگذارد.
  • این تحول می‌تواند جانی دوباره به کالبد راست افراطی و ملی‌گرایان و طرفداران بستن مرزها و اتخاذ سیاست‌های سختگیرانه‌تر مهاجرتی بدمد، جریانی که در سال‌های اخیر به نظر می رسد نیرومندتر نیز شده است.
  • رای مردم بریتانیا در همه نقاط آن یکسان نبود، مردم انگلستان و ولز بیشتر از مردم ایرلند شمالی و اسکاتلند از جدایی استقبال کردند، و حال این امکان وجود دارد که رفراندوم‌های دیگری از سوی ایرلندی‌ها و اسکاتلندی‌ها مطالبه شود، رفراندومی که می‌تواند آرزوی دیرینه این جدایی‌خواهان از بریتانیا را تحقق بخشد، مگر نه اینکه اسکاتلندی‌ها و ایرلندی‌ها سرنوشتی را که انگلیسی‌ها و ولزی‌ها برایشان رقم زده‌اند قبول ندارند. همچنین باید به یاد داشته باشیم که مرزهای اتحادیه و انگلستان از وسط ایرلند می‌گذرد، مرزی که در جنوب آن هنوز هم اروپای واحد مورد پذیرش است ولی در شمال آن به حکم انگلستان، دیگر خبری از اتحادیه اروپا نیست.
  • با توجه به نزدیک بودن آرا(طرفداران جدایی و طرفداران عضویت در اتحادیه اروپا)، بریتانیا می‌تواند با خطر افزایش اختلاف‌های سیاسی داخلی و از آن مهم‌تر تقویت پارادوکس هویتی در جامعه خود مواجه شود. پارادوکس هویتی که موجب می‌شود عده‌ای کماکان به اروپای قاره‌ای و اتحادیه اروپا نظر داشته باشند و عده‌ای دیگر نیز به هویت مستقل بریتانیا، سیاره‌ای مجزا از منظومه اروپا، و متمایل به آن‌سوی آتلانتیک.
  • کشورهایی مانند ترکیه که سال‌ها پشت درهای عضویت در اتحادیه اروپا منتظر مانده‌اند، در شرایط کنونی فرصت را برای امتیازخواهی از اتحادیه مناسب می‌بینند. اردوغان برگزاری رفراندوم مشابهی برای عقب کشیدن از تقاضای عضویت یا تداوم انتظار برای عضویت را مطرح کرده است، حتی اگر این حرف را نمادین و تبلیغاتی ببینیم، ترکیه می‌تواند در مسائل مورد اختلاف ازجمله مساله مهاجران از اروپا امتیازهای بزرگی بگیرد.
  • برای دیگر بازیگران بین‌المللی قدرتمند به‌ویژه روسیه، این جدایی می‌تواند شرایط به مراتب بهتری باشد. به نظر می‌رسد روسیه از این امر استقبال می‌کند و با توجه به اینکه در چند سال اخیر روابطش با اتحادیه اروپا پر تنش شده است، در مسیر هدایت سیاست خارجی خود برای توسعه روابط با کشورهای بیرون از اتحادیه تلاش خواهد کرد. هر اندازه واگرایی در اتحادیه اروپا بیشتر باشد، روسیه با رقیب به مراتب ضعیف‌تری مواجه خواهد بود. ایالات متحده نیز که نزدیک‌ترین روابط(مشهور به روابط ویژه) و قوی‌ترین اتحاد را با بریتانیا دارد، کماکان به تداوم این اتحاد پایبند خواهد بود و حتی می‌تواند در مواقع ضروری، دیگر متحدان اروپایی‌اش را توسط انگلستان زیر فشار قرار دهد.نهایتا می‌توان گفت که نتیجه رفراندوم 23 ژوئن 2016 بریتانیا یک تحول بزرگ در روابط بین‌الملل و خصوصا معادلات اروپا و تحولات اتحادیه اروپایی به شمار می‌آید و آثار و تبعات سیاسی، اقتصادی و ژئوپلیتیک بزرگی برجای خواهد گذاشت، هم برای خود بریتانیا، هم اتحادیه اروپایی و هم معادلات قدرت در سطح جهانی و هم دیگر کشورهای جهان. ولی در بین همه این آثار و پیامدها شاید یک مورد مهم‌تر از بقیه باشد: مساله واگرایی در اتحادیه اروپا جدی‌تر شده است و حتی می‌تواند آن را تا آستانه فروپاشی پیش ببرد. گویی امروز اتحادیه اروپا در میدان رقابت بزرگی قرار دارد، در رینگی که یک ضربه مهلک به او وارد شده، هنوز ناک اوت نشده است، ولی سر و صداهایی که از دور و اطرافش برمی‌خیزد سرگیجه‌اش را بیشتر می‌کند. آری دیگر باد به پرچم اتحادیه اروپا نمی‌وزد!

اتحادیه اروپا در سراشیبی سقوط