کهن الگوها را بد فهمیده‌ایم

اشاره: دکتر سید‌جواد میری، دارای دکترای فلسفه علم و ادیان و عضو هیات علمی (دانشیار) پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. او مولف ده‌ها مقاله علمی در زمینه فرهنگ و تاریخ است. از آثار ایشان می‌توان به «ما و فارابی: فراسوی نگاه‌های کارمندوارانه به علوم انسانی، جامعه‌شناسان، تهران، ۱۳۹۴» و «تاملی بر فقر تئوریک در علوم انسانیِ ایران، جامعه‌شناسان، ۱۳۹۴» اشاره کرد. از او درباره دلایل زوال فرهنگ و اخلاق در میان جامعه ایرانی پرسش کردیم و اینکه چه عواملی موجب شده که به‌رغم داشتن پیشینه گرانسنگ فرهنگی، باورها و مناسک خاص و وجود آنچه «فلسفه اخلاق» خوانده می‌شود جامعه ایرانی به سراشیبی اخلاق در زمینه‌های کاری و اجتماعی افتاده، چنانکه مثلا فقر، عامل قتل نفس می‌شود و جنایت علیه کودکان بیشتر و بیشتر شده است. آنچه می‌خوانید پاسخ دکتر میری به این پرسش است. او بر این باور است که سه نوع سبک فرهنگی در تاریخ بشریت وجود داشته که نوع سوم آن حس‌گرایی بوده است. بر این اساس به جای برهان، دلایل عقلی و استدلال، حسیات است که انسان را اقناع می‌کند. به‌عبارت دیگر برداشت‌های حسی است که سبب حرکت یا انفعال می‌شود، اما انسان امروز از درک واقعیت آن عاجز است. در واقع روش‌های تعلیم و تربیت و روش‌های کلان فرهنگی ما انسان‌هایی را پرورش می‌دهد که عملا از تفکر انتزاعی آرام آرام عاجز می‌شوند.

نگاه جزیره‌ای راهگشا نیست

اساسا برای بررسی و فهم فرهنگ کار نمی‌توانیم به‌صورت منفک و جزیره‌ای نگاه کنیم بلکه باید در شبکه‌ای از مفاهیم، رویه‌ها، روش‌ها، کنش‌ها و نظام معنایی که مبتنی بر مناسبات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و حتی سیاسی آنها را ببینیم. اگر نگاهی به وضعیت فرهنگ کار در ایران بیندازید تقریبا می‌توان گفت فرهنگ کار در حوزه نهادهای دولتی یعنی کارمندان دولت اعم از دانشگاه‌ها، نهادها و سازمان‌ها و وزارتخانه‌های گوناگونی که به انحای مختلف مربوط به دولت می‌شود، یک نکته جالب توجه به چشم می‌آید و آن، این است که فرهنگ مستولی و حاکم در بستر نهادها و وزارتخانه‌های دولتی که کارمندان در ذیل آن تعریف می‌شوند؛ به انحای مختلف شباهت‌های زیادی به رویه‌های کشور‌های سوسیالیستی سابق دارد؛یعنی چه؟ یعنی شما اگر ۸ ساعت هم کار کنی همان حقوق و مزایا را داری، اگر در آن ۸ ساعت کار کردن هیچ کاری هم نکنی همان حقوق و مزایا؛یعنی به‌گونه‌ای مدارا کن و کج دار و مریز ساعات اداری را پاس کن و باز هم همان حقوق و مزایا را خواهی گرفت.

یعنی اساسا انگیزه‌ای ایجاد نمی‌شود و اساسا نظام پاداش و مجازات که در تمامی الگوهای کاری به مثابه یک مدل وجود دارد اعمال نمی‌شود یا اگر اعمال می‌شود سلیقه‌ای اعمال می‌شود یا اگر سلیقه‌ای اعمال می‌شود به‌صورت باندی رفتار می‌شود در نهادهای مختلف انگیزه‌ای برای تغییر و تحول، یادگیری و ارتقای فهم در حوزه‌های کاری وجود ندارد و این خود آسیب‌های زیادی را در کشور ایجاد کرده است؛ حداقل در حوزه‌ای که مربوط به نهادهای دولتی می‌شود ولی لازم است یک نکته دیگر به این بحث اضافه کنیم و آن این است که اساسا فرهنگ کار در کشور چگونه است؟ نه فقط در اداره‌های دولتی بلکه در سراسر ایران در ساحت‌های مختلف چگونه است؟ اولین چیزی که به چشم می‌آید این است که در ایران کار کردن خلاقیت فی‌نفسه یک عمل ایجابی و مثبت نیست. این مسائلی که به‌صورت تبلیغی در رسانه‌ها و تلویزیون و رادیو گفته می‌شود اینها زیاد نمی‌تواند ملاک باشد. آن چیزی که ملاک است رویه‌ها، کنش‌ها، رفتارها و کنش اجتماعی است. مثلا می‌گوییم در الگوهای ذهنی یا کهن الگوهای ذهنی چه چیزی وجود دارد؟ به‌عنوان مثال، یکی از دعاهایی که ممکن است مادران برای فرزندان‌شان بکنند این است که پسرم، دخترم ان‌شاءالله کار نکنی، بخوری، اگرچه نیت آنها هم خیر باشد ولی آن کهنه الگویی که در ذهن ایرانیان نقش بسته خیلی جالب است.

کار نکن، دلال باش!

اولین نکته‌ای که می‌توان فهمید این است که اگر کار نکنی و بخوری، یعنی مثلا دلال باید باشی؟ یکی از شاخصه‌های جامعه ایرانی مفهوم دلالی است یعنی اساسا در ایران اگر دلال باشی، با این نهاد و آن نهاد درگیر نمی‌شوی، ولی راحت می‌توانی از طریق نقل و انتقال پول ثروتمند شوی. بدون دغدغه.

کهن الگوهای اشتباه

دومین نکته خود مفهوم کار است یعنی اساسا کهن الگویی که در ذهن ایرانیان وجود دارد این است که کارکردن مساوی با حمالی و رنج بردن است. اساسا کار همان‌گونه که فیلسوفان آلمانی و سوئدی گفته‌اند «work» نیست که در آن عنصری از خلاقیت خودشکوفایی، هنر، زیبا شناختی وجود داشته باشد. به‌نظر می‌آید کار کردن در ذهن ایرانیان فقط معطوف به این است که شما درآمد داشته باشی تا بتوانی امورات زندگی‌ات را بگذرانی. این البته در یک مقطعی از نظام سرمایه‌داری که خیل کارگران و سربازان کارگر را به خدمت خودش می‌گمارد، شاید می‌توانست توجیه داشته باشد، ولی در قرن ۲۱ نشان از این دارد که ما اساسا در درک مفهوم کار دچار اشکالات و آسیب‌های بی‌شماری هستیم. یعنی مجموعه اینها را اگر در نظر بگیریم به این نتیجه می‌توانیم برسیم که فرهنگ کار در ایران اگر بخواهیم مقایسه کنیم با کشورهای دیگر دچار بازدارنده‌های بیرونی و درونی است. یکی از آنها این مساله است که اساسا اقتصاد ایران عرصه‌ای نیست که بتوان کارهایی انجام داد که ضمن آمدزایی هم بتواند به بسط شبکه‌های خدماتی کشور هم کمک کند و هم برای فرد سودآور باشد. این عرصه بسیار بسیار ضعیف و لاغر و کوچک است. چرا؟ چون اساسا اقتصاد یک مفهوم یا مقوله حکومتی، یا حاکمیتی و دولتی است و عرصه‌های خصوصی به معنای واقعی کلمه هنوز نتوانسته در ایران پا بگیرد.

اخلاق و اقتصاد

به‌عبارت دیگر اقتصاد فقط مقوله‌ای اکونومیستی نیست بلکه مقوله‌ای از نوع پولیتیکال یا سیاسی است؛ یعنی باید بتوانیم این فضا را باز کنیم که عرصه‌ای باشد تا فعالان و کارآفرینان و کسانی که دغدغه درآمد بیشتر برای خودشان و ایجاد شبکه‌های خدمات در جامعه دارند، بتوانند رشد و پویایی و بالندگی داشته باشند که این وجود ندارد. یک علت هم این است که اساسا نوع نگاه به مسائل اقتصادی، نوع نگاه درون‌نگر است نه درون‌زا. اقتصادهای بزرگ معمولا درون‌زا هستند ولی درون‌نگر نیستند. تفاوت‌های عمده‌ای بین نگاه درون‌نگر و درون‌زا وجود دارد؛ در اقتصاد درون‌نگر چون متولی حاکمیت است سعی می‌کند به انحاء مختلف یک ارتباط رانتی کوچکی با عرصه اقتصاد بین‌المللی داشته باشد و این اقتصادها معمولا تولید روابط رانتی می‌کنند و باعث می‌شوند اساسا بسیاری از مردم در یک حالت طفیلی قرار بگیرند و یک درآمدی وارد کشور شود و بعد به‌گونه‌ای توزیع شود، حالا توزیعش چگونه است؟ عادلانه یا ناعادلانه خوب یا بد این بحث دیگری است. ولی اساسا رابطه بین‌المللی و جهانی به وجود نمی‌آید و نمی‌توانیم فرهنگ کار خودمان را تغییر بدهیم بدون اینکه همزمان یک نگاه درون‌زا داشته باشیم و هم‌زمان یک نگاه جهانی داشته باشیم. امروزه ما دچار یک نگاه درون‌نگر و نگاه محلی به اقتصاد هستیم که خود این باعث شده فرهنگ کار ما یک فرهنگ بسیار خطی باشد یعنی در آن مفهوم تولید، خلاقیت، خودشکوفایی و... نتواند پا گیرد. این نکاتی است که به‌صورت مقدمه می‌توان اشاره کرد.

اخلاق کار و مفهوم توسعه

یک نکته‌ که باید به آن اشاره کرد این است که ما وقتی داریم در مورد اخلاق کاری صحبت می‌کنیم باید ببینیم در چه زمینه‌ای و زمانه‌ای می‌خواهیم در مورد آن صحبت کنیم، یکی از مهم‌ترین مولفه‌های بحث فرهنگ کاری مفهوم توسعه است. یعنی در زمینه و زمانه توسعه فرهنگ کار باید چگونه باشد؟ امروز یکی از مهم‌ترین موانع و آسیب‌های مهم ، نوع نگاه ما به توسعه است. ما هنوز داریم در مورد این بحث می‌کنیم که آیا توسعه باشد یا نباشد یا آیا ما توسعه می‌خواهیم یا پیشرفت می‌خواهیم؟ ِآیا اساسا توسعه مفهوم غربی است یا شرقی است؟ زمانی شما می‌توانید در مورد اینها بحث کنید که فرصت انتخاب داشته باشید ولی زمانی که شما در یک جهانی قرار گرفته‌اید که این جهان اساسا و سراسر دگرگون شده است در چنین فرهنگی در چنین فضایی، در چنین زمینه‌ای بهترین کار برای کشور این است که ببینید کدامین سیاست‌های توسعه توانسته جواب دهد. اگر از این منظر نگاه کنیم نیازی نیست که ما فرهنگ کار خود را با کشورهای غربی مقایسه کنیم. چرا؟ چون تفاوت‌های بنیادینی از نظر تاریخی، دینی، تمدنی و بعد از منظر سطح توسعه‌یافتگی داریم. در این چند دهه بسیار توسعه پیدا کرده‌ایم.

یعنی ما دچار یک دیالکتیک معکوس شده‌ایم. از یک طرف باید به‌دنبال توسعه می‌بودیم اما نرفتیم (ما توسعه را به سخره گرفتیم) یا به شاخصه‌های آن توجه نداشتیم و از طرف دیگر این عدم توجه به توسعه باعث شده که توسعه‌نیافتگی ما به‌صورت تصاعدی توسعه پیدا کند. اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم فکر می‌کنم کشورهایی مثل ترکیه، مالزی، اندونزی، هند و چین و کره و برزیل می‌توانند به ما شاخصه بدهند که آیا اساسا در راه درستی گام بر می‌داریم یا نه؟ ببینید اگر از این منظر نگاه کنیم خیلی مثال‌های جالبی می‌توانم ارائه کنم: مثلا در چین تقریبا می‌توان گفت عرصه اقتصادی به انحاء مختلف بازتعریف شده. ما نیازمند این هستیم در دانشگاه‌های خودمان کشورهای توسعه یافته را مورد بازبینی قرار دهیم. چه عواملی یا چه دلایلی باعث شد که چین سال‌های ۱۹۸۰ که از توسعه‌نیافتگی رنج می‌برد در قرن ۲۱ به یکی از قطب‌های اقتصادی تبدیل شود. یا چه عواملی باعث شد که برزیل از یک کشور توسعه نیافته به یک کشور توسعه یافته تبدیل شود. پاسخ درست و تحلیلی به این پرسش‌ها می‌تواند ما را از آنچه که به‌عنوان زوال فرهنگ کار و اخلاق نام می‌برید، نجات دهد.

کهن الگوها را بد فهمیده‌ایم