ابراهیم حاتمی‌کیا؛ بادیگاردِ ارزش‌ها در سینمای امروز
ملیحه جهانبخش
ما نسلی هستیم که هزاران سوال بی‌پاسخ را با تردیدهای مبهم‌مان گره زده‌ایم، در دور همی‌های ساده‌مان به کافه‌ها، در ساعت‌های خلوت‌مان به کتاب‌ها، در کندوکاو پرسش‌های خاک خورده‌مان به تاریخ و در ساعت‌های روشنفکری‌مان به سینماها... پناه برده‌ایم تا مگر ردی، نشانی از حقیقت‌هایی را بیابیم که چون مرهمی بر سوال‌های بی‌جواب‌مان باشد. می‌خواستم بگویم ما دهه شصتی‌ها... اما دوست دارم بگویم ما نسل امروز که دهه هفتاد و هشتاد و نودی‌ها را نیز فراموش نکرده باشم. حالا شاید کمی دغدغه‌های‌مان و سوال‌های‌مان متفاوت باشد اما فرقی نمی‌کند وقتی صحبت از جنگ می‌شود، وقتی برخی از مردان رنجور کشورمان را با دردهای روزهای جانبازی‌شان می‌بینیم... هنوز وقتی شهدای گمنام پس از سال‌ها باز می‌گردند و مهمان سکوت دانشگاه‌هایمان می‌شوند. دوست داریم از آن‌ها بپرسیم که عشق را، وطن را، اعتقاد را برای‌مان معنا کنند... به سینماها پناه بردیم تا شاید در فیلم‌های ارزشی بتوانیم پاسخ سوال‌های مان را پیدا کنیم.
برخی نسل ما را میان زرق و برق‌ها و گیشه‌های رنگارنگ با موضوعات کلیشه‌ای سرگرم کردند و برخی فراموش نکردند که نسل ما، بیگانه از نسل بچه‌های انقلاب، نسل بچه‌های سال‌های جنگ نیست... برخی باور دارند که حیف است سینمای نسل ما را به سینمای اوقات فراغتی محدود کرد و «حاتمی‌کیا» از جمله مردان روزگار بود که از یادمان نبرد.چه آن سال‌های دور که در «از کرخه تا راین» از سرنوشت جانبازان شیمیایی گفت؛ از سعید، جانباز شیمیایی که برای درمان، به آلمان رفت و پناهندگی دوست همرزم‌اش را دید و به پای اعتقاداتش رنج کشید. چه در فیلم «بوی پیراهن یوسف» که حکایت از چشم‌انتظاری‌ای سخت برای رسیدن مردی بود که سال‌هاست گفته‌اند مفقودالاثر است. چه در فیلم «آژانس شیشه‌ای» که بار دیگر جدال بین اعتقاد و وظیفه را با بازی درخشان پرویز پرستویی و حبیب رضایی در نقش کاظم و عباس نشان داد؛ رزمندگانی که از معصومیت و مظلومیت نسلی گفتند که با زمانه خود بیگانه بودند و تا امروز که «بادیگارد» را ساخت! دوست دارم بگویم «بادیگارد» نقطه اوج کارهای حاتمی‌کیا است اما به سخن ابراهیم حاتمی‌کیا احترام می‌گذارم که بر این باور است: فقط این مسیر را ادامه داده است. سینمایی که در آن جنگ، مفهومی تازه یافته، جنگ امروز، جدال میان اعتقاد و وظیفه است! جنگ میان آن‌ها که در قالب میان خودی‌ها و ناخودی‌ها تقسیم شده‌اند... جنگ میان ارزش‌ها و بی‌ارزش شدن‌ها... ماندن به پای اعتقاداتی که پس از سال‌ها، مردان سال‌هایِ جنگ دردش را با پوست و گوشت و جان‌شان لمس می‌کنند و هنوز عاشق‌اند! عاشق‌اند اما غریب‌اند در زمانه‌ای که از یک سو طرد شده‌اند و از سویی دیگر با دیدِ شک به آنان نگاه می‌شود. حاج حیدرِ بادیگارد از نسل مردانی ست که ایستادن پای اعتقاد را به نسل امروز یادآوری می‌کند! درد می‌کشد، طرد می‌شود، زیر سوال می‌رود، از کار تعلیق می‌شود اما باز هم می‌گوید که اعتقاد را بازیچه زندگی و شرایط نباید کرد!

حاتمی‌کیا بادیگارد را می‌آفریند و نقش حاج حیدر را تا به نسل ما بگوید تردید فقط برای شما نیست! گاهی گریبان‌گیر بچه‌هایِ سال‌های جنگ هم می‌شود اما در این میان اعتقاد است که فراموش نمی‌شود! حتی اگر دوباره پای جان در میان باشد.حاتمی‌کیا می‌گذارد ما برای دقایقی هم شده مهمان رنج مردان سال‌های جنگ شویم. رنج و غربت‌شان را نشان‌مان می‌دهد تا با تردیدهایشان ما هم بمیریم و زنده شویم. تا شاید بفهمیم هنوز هم مرز میان حق و باطل شبیه همان سال‌های جنگ، سال‌هایی که هرگز نسل ما نفهمیدش باریک‌تر از موست.من یقین دارم حاتمی‌کیا هنگام نوشتن فیلم نامه بادیگارد، حال و هوای غریبی داشته است که توانست مخاطب خودش را با حس‌هایی توام با بغض و تردید در لحظه به لحظه فیلم با حاج حیدر همراه کند و یقین دارم «پرویز‌پرستویی» نیز جنس این دردها را خوب می‌شناسد که توانست نقشِ حاج حیدر را چنان باورپذیر، بازی کند که وقتی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد را_ برای بازی در این فیلم_ در جشنواره فیلم فجر از آن خود می‌کند؛ دوست داری بگویی حاج حیدر است که سیمرغ را از آن خود کرده است.هر چند که نسل حاج حیدر، نسل مردان روزهای جنگ حال و هوایشان آنقدر غریب است که با فرش قرمزها و سیمرغ‌ها نسبتی ندارند و شاید برای همین است که حاتمی‌کیا به همراه عوامل این فیلم روی فرش قرمز بادیگارد نرفتند. حاتمی‌کیا خود، بادیگاردِ ارزش ها در سینمای امروز است! درست شبیه حاج حیدرِ بادیگارد که پایِ اعتقاداتش ماند!اما بی‌انصافی است اگر آثار حاتمی‌کیا را متعلق به گروه و طبقه خاصی از جامعه بدانیم. چون ما، همین «نسل امروز» بودیم که پایِ بادیگارد حاتمی‌کیا نشستیم. لحظه به لحظه بغض کردیم. پنهانی گریستیم و با تمام تفاوت‌ها و اختلاف سلیقه‌ها و نگاه‌ها و... پس از پایان اکران فیلم، تمام قد به افتخارش ایستادیم و با هم کف زدیم!