رد پای دو غریبه (بخش نوزدهم)
ترجمه: محمدحسین باقی
گفته میشود بخشی از مشکلات خاورمیانه برخاسته از توافقاتی است که قدرتهای پیروز در جنگ جهانی دوم به آن دست یافتند. پس از پایان جنگ دوم جهانی امپراتوری عثمانی که مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود بهواسطه تبانی فرانسه و بریتانیا تجزیه شد. از دل این تجزیه مهمترین توافق قرن بیستم زاده شد که همان سایکسپیکو بود. این توافق مبنای خطکشیهای مرزی کشورهای خاورمیانه را تشکیل داد و ریشه بسیاری از مشکلات کنونی در خاورمیانه عربی به همین توافق بازمی گردد.
ترجمه: محمدحسین باقی
گفته میشود بخشی از مشکلات خاورمیانه برخاسته از توافقاتی است که قدرتهای پیروز در جنگ جهانی دوم به آن دست یافتند. پس از پایان جنگ دوم جهانی امپراتوری عثمانی که مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود بهواسطه تبانی فرانسه و بریتانیا تجزیه شد. از دل این تجزیه مهمترین توافق قرن بیستم زاده شد که همان سایکسپیکو بود. این توافق مبنای خطکشیهای مرزی کشورهای خاورمیانه را تشکیل داد و ریشه بسیاری از مشکلات کنونی در خاورمیانه عربی به همین توافق بازمی گردد. کتاب مذکور که بهصورت پاورقی در این صفحه منتشر و ترجمه میشود مبتنیبر ریشهیابی دلایل بحران خاورمیانه با نگاه به قرارداد سایکسپیکو است.
سایکس کمبریج را در حالی رها کرد که مدرکی دریافت نکرد اما از طریق ارتباطاتش توانست در سفارت بریتانیا در قسطنطنیه بهعنوان آتاشه (وابسته سفارت) افتخاری۱ شغلی برای خود دست و پا کند. لورنس باهوش و زیرک با رتبه اول فارغالتحصیل شد و تز خود را در مورد قدرتمندی قلعههای صلیبیون نوشت و در مجموعهای از حفاریهای باستانشناختی در شرق سوریه هم کارهایی انجام داد. او در سوریه عنان کارگران عربی را که زیر دستش کار میکردند و او مسوول مدیریتشان بود به دست داشت و وقتی آنها شیء ارزشمندی مییافتند با شلیک گلولهای از تپانچه خود به آنها هشدار میداد که نزدیک آن نشوند. این تجربه درکی خوب از محاورههای عربی و تحسینی عمیق به خاطر کارش به او داد و این تحسین متقابل بود. به همین خاطر، گزارش شده که او «رابطهای خوب با بومیها داشت».
یک توریست میهمان به خاطر میآورد که با لورنس در درون فنجانهای کثیف اما تازه حفاری شده نوشیدنی مینوشید و با هم از فاصله حدود ۲۷متری و برای تمرین تیراندازی یک قوطی کبریت را هدف قرار داده و به آن تیراندازی میکردند. نویسندهای به نام «گرترود بل۲»، که بیست سال بزرگتر از لورنس بود، در این زمان با او دیدار کرد. خانم «بل» پیش از پیشبینی در مورد او گفت: «پسر جالبی است. او یک سیاح خواهد شد.» وقتی جنگ در سال ۱۹۱۴ شروع شد، لورنس داوطلب شد و به سرعت به دپارتمان اطلاعات ارتش بریتانیا در قاهره منتقل شد. اما کارش - کشیدن نقشه تحرکات و جابهجاییهای واحدهای نظامی عثمانی- او را فوقالعاده کسل و بی حوصله کرد و وقتی برادرانش «ویل۳» و «فرانک» در عملیاتی در جبهه غربی در سال ۱۹۱۵ کشته شدند او خود را گناهکار میدانست.
لورنس به یکی از دوستانش میگفت:«آنها هر دو جوانتر از من بودند و درست نیست که من زندگانی صلحآمیزی در قاهره داشته باشم.» فرصت به او رو نمود پس از آنکه طغیانی که حسین مدتها انتظارش را میکشید در ژوئن ۱۹۱۶ شروع شد اما به سرعت و پس از تسخیر مکه به دست ترکهای عثمانی طومار این طغیان برچیده شد. وقتی - همان اکتبر- لورنس به ماموریت کوتاهی به عربستان فرستاده شد تا دریابد که چرا آن طغیان در آستانه شکست قرار گرفت، از فرصت استفاده کرد تا از آن کاری که داشت برای همیشه بگریزد. اگر لورنس میتوانست این ماجرا را به یک انتصاب یا شغل دائمیتر تبدیل کند، این فرصت را به او میداد که انتقامگیری شخصیای را که به دنبالش بود محقق سازد. همچون سایکس، او نیز متوجه امیال و چشم طمع روزافزون فرانسه به امپراتوری عثمانی پیش از جنگ شده بود- او آن را «یورش فرانسویها» مینامید- و او مصمم بود که نگذارد آنها بیش از این جلو بیایند. لورنس از سوریه و پیش از جنگ در نامهای به مادرش نوشت: «اگر تو خرابیای را که با نفوذ فرانسویها به بار آمده میدیدی آرزو میکردی که هیچ وقت این نفوذ بسط نیابد. اینکه اعراب و سرزمینهایشان دست نخورده باقی بماند هزار بار بهتر از این است که فرانسویها در آنجا حضور یابند.»
لورنس هنگام ورود خود به قاهره خود را در محاصره افرادی همفکر و همعقیده یافت. در آنجا، حادثه فاشودا همچنان خاطرهای زنده برای برخی از مقامهای ارشدتر او بود. رئیس مستقیم او، یعنی «برتی کلایتون» رئیس دپارتمان اطلاعات، در سفر کیچنر خدمت کرده بود، در کنار «رجینالد وینگیت۴» که جانشین مک ماهون بهعنوان کمیسیونر عالی در ۱۹۱۷ شده بود حضور داشت و بهعنوان افسر اطلاعاتی ارشد کیچنر در مورد تهدید جنبش مهدی سودانی۵ گزافهگویی میکرد تا دلیلی برای فشار بر جنوب به سوی فاشودا فراهم آورد. هر دو نفر «آنتانت کوردیال» را در این رقابت تاریخی و کهن چیزی بیش از یک «وقفه مقتضی» نمیدیدند؛ دیدگاهی که به سرعت تاثیر خود را بر لورنس بر جا گذاشت. لورنس نوشت: «نمیتوان شرطبندی کرد که فرانسه همواره دوست ما خواهد بود.»
پاورقی:
1 - Honorary attaché
2 - Gertrude Bell
3 - Will
4 - Reginald Wingate: ژنرال سر فرانسیس رجینالد وینگیت، فرماندار و ژنرال بریتانیایی در مصر و سودان بود.
5 - جنبش مهدی سودانی یا «دولت مهدیه سودان» دولتی بود که هدفش از میان بردن حاکمیت مصر- بریتانیا بر سودان بود. این دولت از 1885 تا 1899 بر سر کار بود. این جنبش در فاصله سالهای 1880-1881.م به رهبری جوانی به نام محمد احمد ابن عبدالله علیه ترکهای عثمانی، مصریها و دولتهای غربی به ویژه بریتانیا فعالیت خود را شروع کرد. مهدی سودانی در اوت 1881 خود را مهدی موعود نامید و با این عنوان آحاد مردم سودان را به قیام فراخواند و توانست نیروهای زیادی را دور خود جمع کند و نهضت خود را سازمان دهد. در فوریه 1884م. انگلستان با تغییر تاکتیک و به قصد سازش با مهدی سودانی، سودان را مستقل از مصر اعلام و ژنرال گوردون را به مقام فرمانداری کل سودان منصوب کرد. اما این اقدام خوشایند مهدی نبود. او در ژانویه1885م. خارطوم را محاصره کرده و پادگان انگلیسیها را تسخیر کرد و با کشتن ژنرال گوردون و نیروهایش خارطوم را فتح کرد. این حادثه برای بریتانیا آنقدر غمانگیز بود که ملکه انگلیس چند روز عزادار شد و با تاثر فراوان گفت: این حادثه اولین ضربه مهلک بر امپراتوری بریتانیا بود. مهدی سودانی سرانجام در ژوئن 1885م. بر اثر بیماری درگذشت. دولت مهدیون بیش از13سال دوام نیاورد و در نهایت از میان رفت.
ارسال نظر