گذار سیاسی در آمریکای لاتین
پایان موج صورتی - ۹ اردیبهشت ۹۵
تاریخچه
تاریخ آمریکای لاتین و جنوبی در قرن بیستم با کلماتی مانند پوپولیسم، سوسیالیسم و کودتا همراه بوده است. از انقلاب کوبا و چهرههایی که حتی امروزه نیز کاریزمای خاصی به خصوص برای جوانان دارند گرفته تا کودتاهای نظامی مانند کودتای پینوشه در شیلی. از به قدرت رسیدن نظامیانی در چارچوبهای انتخاباتی مانند خوآن پرون و هوگو چاوز در آرژانتین و ونزوئلا گرفته تا سقوط دموکراسیهایی مانند آلنده در شیلی. سیاستمدارانی که حتی امروزه نیز بحث بر سر آنان ادامه دارد و برخی آنان را پوپولیست و حتی عوام فریبانی میدانند که با سیاستهای اقتصادی خود موجب آسیبپذیری اقتصاد میشوند و برخی دیگر آنان را سیاستمداران مردمی و به نوعی خیرخواه قلمداد میکنند.
با این وجود به نظر میرسد تا حدودی تمامیتخواهی و در دست گرفتن تمام قدرت و استفاده ابزاری از کلماتی مانند مردم از روشهای چنین سیاستمدارانی (یا حداقل تعداد زیادی از چنین سیاستمدارانی) بوده است. سیاستهایی که در اقتصاد با افزایش بسیار شدید در مخارج دولت همراه بودهاند که به واسطه رونق بازارهای کالایی در کوتاهمدت و استفاده از فروش منابع طبیعی حاصل شده است. از بین بردن برخی مسائل اجتماعی همچون نابرابری به مدد این پولها و درآمدها در کوتاهمدت اثرگذار بوده و موجب خرسندی اقشار آسیبپذیر شده اما به دلیل اینکه این مصارف در بیشتر موارد در جهت مبتنی بر چنین جریانهای درآمدی بوده با اندک فشار اقتصادی کاهش یافته یا قطع میشود و حاصل آن در آمریکای جنوبی تنها تورم به جا گذاشته است که در بلندمدت بر وضعیت همان مردم نقش منفی بازی کرده است.
خوآن پرون رئیسجمهور آرژانتین را میتوان از مهمترین چهرههای پوپولیست در آمریکای لاتین دانست. وی پس از به قدرت رسیدن قصد داشت عدالت اجتماعی را برقرار کند. همچنین وی در نظر داشت که کشور خود را از نظر اقتصادی نیز از وابستگی به قدرتهای خارجی رها ساخته و استقلال اقتصادی را با استقلال سیاسی همسو سازد؛ و از همه مهمتر نظام اقتصاد کشور را به یک نظام اقتصادی مدرن تبدیل کند. از این رو اولویت مطلق را به توسعه صنعتی و گسترش شبکه حمل و نقل اختصاص دادکه غالبا سبب وارد آمدن لطماتی به بخش کشاورزی گردید.
همچنین برای حمایت از برنامههایش امتیازاتی به طبقات مختلف ارائه کرد. اما در عمل سیاستهای وی کاری از پیش نبرد و تنها آرژانتین را درگیر رکود، تورم، بیکاری، فقر و بسیاری از آسیبهای دیگر اجتماعی نمود. حتی امروزه نیز تفکر وی به رغم نتایجی که داشته با طرفدارانی روبهرو است، هر چند که حداقل در این دوره انتخابات ریاست جمهوری خلاف این امر ثابت شد. بسیاری از اقتصاد دانان ورشکستگی اقتصادی کشور در سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۳ را نتیجه مستقیم و غیر مستقیم سایه سیاسی میراث پرون میدانند. دولتهای بعدی توان زیادی را مصروف زدودن میراث خوآن پرون کردند. از آسیبهای دیگری که میتوان آفت این دولتها دانست فساد چشمگیر و گستردهای است که خلاف شعارهایی که سردمداران آن دادهاند به بار آمده است، اگر چه در آمریکای لاتین بهطور کلی فساد مالی در سطوح بالایی قرار دارد.
نقش اقتصاد در سیاست
ونزوئلا: اقتصاداکثر کشورهای منطقه آمریکای جنوبی مبتنی بر صادرات کالا است و به همین دلیل وابستگی زیادی به قیمت کالاها در سطح جهانی دارند. وجود نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی و نیز فساد گسترده این منطقه را برای حضور فعال چپها به ویژه در دهه پایانی قرن بیستم آماده کرده بود. همین امر موجب پیروزیهای انتخاباتی چپها در این منطقه شد و رویای چپها نیز به تحقق پیوست.
سیاستهای برخی از این دولتها در ابتدا جذابیتهای خاصی به خصوص برای مردم داشت، برای مثال در ونزوئلا پس از به قدرت رسیدن هوگو چاوز، که موجی از پیروزی چپگرایان را در این منطقه رقم زد، سیاستهایی در جهت تغییر در قانون اساسی و دموکراتیزهسازی آن و تامین حقوق اقلیتها اتخاذ شد، بخش قابل توجهی از جامعه از خدمات معینی در زمینه مسکن، آموزش و بهداشت برخوردار شدند و برای رفع نابرابری اقداماتی صورت گرفت اما اشتباه آنجا بود که برای تمام این امور از توزیع درآمدهای نفتی (که با قیمت بالای نفت در آن روزها همراه بود) استفاده شده بود، امری که موجب میشد با کوچکترین تکانههای وارد شده در جهت کاهش قیمت نفت و رشد اقتصاد جهانی درآمدهای دولت کاهش یافته و در نتیجه از عهده پرداخت چنین مخارج بزرگی برنیاید. برای وقوع این اتفاق بیش از یک دهه زمان لازم بود. کاهش قیمت نفت، به ویژه در دو سال گذشته، ضربهای کاری به سیاستهای دولتهایی نظیر ونزوئلا و برزیل وارد کرد و مخارج گسترده آنها را در زمینه امور عمومی کاهش داد که خود موجب نارضایتی مردم شد.
در نهایت، مرگ چاوز موجب شد کاریزمایی را که او بهعنوان یک رهبر سیاسی در ونزوئلا داشت و حتی از مقابله با یک کودتای نظامی که مورد حمایت ایالات متحده آمریکا نیز بود، پیروز بیرون آمده بود، از بین برود و جانشین وی نیکلاس مادورو علاوه بر اینکه مشکلاتی ناشی از سیاستهای کوتهنگرانه را از چاوز به ارث ببرد، نتواند جذبه یک رهبر نوین را در افکار عمومی ونزوئلا داشته باشد. تورم افسار گسیخته، کاهش شدید ارزش پول، کاهش تولیدات کشاورزی به دلیل دخالت گسترده دولت در تنظیم قیمتها و عدم توجه به تحلیلهای هزینه به فایده و مزیتها موجب رشد جرم و جنایت و نارضایتی بیشتر نیز شد.
این چنین بود که احزاب مخالف دولت توانستند پس از 16 سال بار دیگر در عرصه سیاست ونزوئلا خودنمایی کرده و فاتح انتخابات پارلمانی این کشور شوند تا مادورو را با چالشهای بیشتری روبهرو کنند. با این وصف عمر چپها در برهه کنونی چندان بلندمدت به نظر نمیرسد.
آرژانتین: اقتصاد آرژانتین نیز همچون سایر کشورهای این منطقه دارای منابع طبیعی غنی و فراوانی است. نیروی انسانی این کشور باسواد بوده و بخش کشاورزی آن فعال است. با این وجود، آرژانتین با بحرانهای اقتصادی و بیثباتی بسیاری در قرن بیستم و بیست و یکم روبهرو بوده است. همان طور که در بخشهای پیش گفته شد تاریخ این کشور را نمیتوان از کودتا و پوپولیسم در صد سال گذشته جدا کرد. اگر چه پیش از روی کار آمدن کرچنرها در آرژانتین نیز وضعیت اقتصادی این کشور با مسائلی همچون بدهی زیاد، تورم بالا و... روبهرو بود اما برخی اثرات سیاستهای اقتصادی پرونی را در آن موثر میدانند.
به هر صورت با روی کار آمدن چپها در سال 2003 در ابتدا وضعیت آرژانتین بهبود یافت و حتی تا سال 2006 بهتر نیز شد به گونه ای که سرمایهگذاری خارجی به آرامی بازگشت. هر چند اثرات بحران کاملا از بین نرفت. به تدریج، با مرگ نستور کرچنر و جانشینی همسرش و تکانههای وارد شده به قیمت محصولات مصرفی و منابع معدنی وضعیت این کشور مجددا رو به وخامت گذاشت که حاصل آن شکست چپگرایان و روی کار آمدن جناح راست میانه به رهبری ماکری بود. سیاستهای ماکری با بازار همخوانی بیشتری دارد و شاید بتواند وضعیت بازارهای این کشور را ثبات بیشتری ببخشد.
برزیل: برزیل کشوری است که صادرات آن را عمدتا نفت، دانه سویا و سنگ آهن تشکیل میدهد. این کشور یکی از بزرگترین ذخایر نفتی را در نیمکره جنوب غربی به خود اختصاص داده است و برخی شرکتهای نفتی که در این کشور به فعالیت مشغول هستند، از غولهای نفتی مهم به شمار میروند.
برزیل اگر چه بزرگترین اقتصاد آمریکای جنوبی محسوب میشود و پهناورترین کشور این قاره نیز هست اما اقتصاد آن مانند کشورهای آن منطقه به قیمت مواد کالایی بستگی دارد. کاهش رشد اقتصاد جهانی و افت شدید قیمت سنگ آهن و رقابت قیمتی استرالیا با این کشور در این محصول، کاهش شدید قیمت نفت و سایر قیمتهای کالایی در جهان اقتصاد این کشور را در دو سال اخیر آزار داده است. بانک مرکزی برزیل در آخرین گزارش خود، پیشبینی از وضعیت رشد اقتصادی این کشور را کاهش داده است و انتظار میرود رشد اقتصادی برزیل در سال جاری نیز منفی باشد. از سوی دیگر این کشور با فساد گستردهای به ویژه در ادارات دولتی و شرکت نفتی پتروبراس که متعلق به دولت است، روبهرو است که پای مقامات ارشد دولتی را نیز به میان کشیده است.
از جمله این مقامات، رئیسجمهور پیشین برزیل لولا داسیلوا است که به نوعی حامی دیلما روسف رئیسجمهور فعلی این کشور تلقی میشود. فساد گسترده، کاهش رشد اقتصادی و چشمانداز این کشور در کنار اتهامات وارده به دیلما روسف درخصوص دستکاری وی در ارقام بودجه به ویژه در سال 2014 نگرانی و نااطمینانی در مورد وضعیت آینده سیاسی این کشور و جناح چپ را افزایش داده است. در هفتههای گذشته، دادخواست مطرح شده علیه دیلما روسف پیگیری شد و مجلس این کشور رای به استیضاح وی داد. حال برای واژگونی این دولت کافی است تا سنای این کشور در دهه پایانی اردیبهشت سال جاری رای مجلس را تایید کند.
سایر کشورهای چپ آمریکای جنوبی
در سایر کشورهای آمریکای جنوبی نیز وضعیت جناح چپ چندان مناسب نیست و سیاستمداران چپگرا با کاهش محبوبیت خود و مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند. رافائل کورئا رئیسجمهور فعلی اکوادور اظهار کرده است که در دور بعدی انتخابات شرکت نمیکند و در پایان دوره خود از کار دست خواهد کشید، سردمداران در شیلی با اتهام فساد مالی روبهرو هستند، در بولیوی ایوو مورالس با اتهام فساد اخلاقی- سیاسی مواجه شده و نمیتواند در دوره بعدی ریاست جمهوری شرکت کند. با این اوصاف نمیتوان در آینده سیاسی چند سال آتی نقش مهمی برای سیاستمداران چپگرا در نظر گرفت. این امر به معنی این است که همپیمانان با این کشورها نیز ممکن است با دشواریهایی در قبال سیاستمداران نوین روبهرو شوند. هر چه باشد وقایع اخیر آمریکای جنوبی میتواند درس خوبی برای سیاستمداران این کشور و حتی دیگر کشورها در جهت پیشبرد آنان به سوی جامعهای با رشد پایدار و کاهش نابرابری و دغدغههای اقتصادی با ابزارهایی غیر از توزیع درآمدهای نفتی و منابع طبیعی باشد.
مهمترین ویژگیهای« سندروم پوپولیست بودن»
(این ویژگیها ترجمه و خلاصه مقالهای است از «لاتین آمریکن پست» درخصوص دولتهای پوپولیست آمریکای جنوبی)
۱- عوامفریب بودن: آنان قول یا وعده هر چیزی را میدهند. افزایش مسکن، شغل، کاهش کار روزانه و افزایش حقوق. هیچ یک از این موارد مهم نیست زیرا
اراده ای برای تحقق واقعی وعدهها ندارند.
2- شعار حمایت از صنایع داخلی: آنان رقابت خارجی را مقصر قلمداد میکنند و از طریق مالیات بر واردات از صنایع داخلی حمایت میکنند. آنان تمایلی به تجارت بینالمللی نداشته و هرگز از نقطه نظر مصرفکننده به ماجرا نگاه نمیکنند.
3- مداخلهگرا بودن: آنان در فرآیندهای مولد و جریان آزاد عرضه و تقاضا دخالت کرده و دستورالعملهایی در این خصوص منتشر میکنند که چه چیزی، چقدر و چگونه باید تولید شود.
4- بوروکرات بودن: آنان تعداد کارکنان دولت و بخش عمومی را زیاد میکنند. این کار موجب افزایش هزینههای ثابت دولت شده و خلق کالا و خدمات را با ایجاد بوروکراسیهای غیرضروری پیچیده میکند. همچنین این کار موجب افزایش شکلهایی از فساد میشود، به خصوص دریافت رشوه برای حل مشکلات.
5- مشوقها: آنان مجموعهای از یارانهها یا کمکها برای به دست آوردن آرای مردم در نظرسنجیها ایجاد میکنند. بسیاری از همین افراد کارکنان دولتی هستند که بدون نیاز استخدام شدهاند.
6- مخارج عمومی بیش از اندازه: آنان پول زیادی منتشر میکنند تا مقادیر پولی نامتناسبی را خرج کنند و موجب ایجاد بدهی میشوند ویا مالیاتها و تعرفهها را بالا میبرند که موجب ضعف فعالیتهای مولد میشود.
7- تورمگرایان: مخارج عمومی بسیار زیاد معمولا منجر به تورم میشود. هزینه کالاها و خدمات به شدت بالا رفته و منجر به کمبود گسترده آن اقلام برای مردم میشود.
8- کاهش ارزش پول: مخارج عمومی گسترده، بدهی عمومی غیرقابل کنترل و افزایش ناتوانی برای رقابت موجب کاهش ارزش پول ملی میشود. دولت اقتصاد را با کاهش ارزش پول ملی در مقابل ارزهای خارجی تعدیل میکند که بر وضعیت زندگی عموم مردم اثرگذار است.
9- فساد: در دولتهای پوپولیست با توجه به آنچه که گفته شد، خصوصا تخصیص یارانهها، مزایدهها و برخی فعالیتهای بانکی موقعیتهایی پدید میآید که امکان فساد را به وجود میآورد.
10- نقض بیپروای قوانین برای نگهداشتن قدرت
11- تبانی بین سیاستمداران فاسد و کسب و کار
12- وضع مالیاتهای سنگین برای پرداخت مخارج عمومی گسترده، فساد گسترده و سایر اتلافها
13- تشدید ناسیونالیسم: رهبران پوپولیست پرسوناژها و شخصیتهای خود را از تاریخ یک کشور انتخاب میکنند (مانند بولیوار، ماتری، دوآرته، مورازان) و آنان را در خدمت اهداف پوپولیستی خود میگیرند.
۱۴- ضعف در سیستم قضایی و قرار داشتن سیستم قضایی در دست قوه مجریه.
ارسال نظر