خودشناسی و رموز موفقیت
«خوب؟” یا «بد؟»
میترافرینژادفتحی(دریاحقی) farinezhad-mitra@yahoo. com
خوب یا بد، دستهبندیهایی است که در سیستم تربیتی ما به فرآیندهای «سرکوب»، «تظاهر» و «بیماری» منجر شده است. شاید روزی برسد که به جای آموزش «خوب» یا «بد»، «مناسب است» یا «مناسب نیست» را آموزش دهیم. در نهایت در جهان هستی به این نکته میرسیم که هیچچیزی مطلقا بد یا مطلقا خوب نیست. از کودکی به ما آموزش دادند که «پسر/ دختر خوب اینطور نیست و آنطور است!»، «بچه بدی نباش!»، «دختر/ پسر خوبی باش!» و. . . این نوع آموزش در واقع متناسب با آموزش ابتدایی بشر بوده است؛ اما امروزه شاهد این هستیم که بشر به اندازه ای رشد کرده است که باید زبان گفتمان بشری خود را تغییر دهیم.
خوب یا بد، دستهبندیهایی است که در سیستم تربیتی ما به فرآیندهای «سرکوب»، «تظاهر» و «بیماری» منجر شده است. شاید روزی برسد که به جای آموزش «خوب» یا «بد»، «مناسب است» یا «مناسب نیست» را آموزش دهیم. در نهایت در جهان هستی به این نکته میرسیم که هیچچیزی مطلقا بد یا مطلقا خوب نیست. از کودکی به ما آموزش دادند که «پسر/ دختر خوب اینطور نیست و آنطور است!»، «بچه بدی نباش!»، «دختر/ پسر خوبی باش!» و. . . این نوع آموزش در واقع متناسب با آموزش ابتدایی بشر بوده است؛ اما امروزه شاهد این هستیم که بشر به اندازه ای رشد کرده است که باید زبان گفتمان بشری خود را تغییر دهیم.
میترافرینژادفتحی(دریاحقی) farinezhad-mitra@yahoo.com
خوب یا بد، دستهبندیهایی است که در سیستم تربیتی ما به فرآیندهای «سرکوب»، «تظاهر» و «بیماری» منجر شده است. شاید روزی برسد که به جای آموزش «خوب» یا «بد»، «مناسب است» یا «مناسب نیست» را آموزش دهیم. در نهایت در جهان هستی به این نکته میرسیم که هیچچیزی مطلقا بد یا مطلقا خوب نیست. از کودکی به ما آموزش دادند که «پسر/ دختر خوب اینطور نیست و آنطور است!»، «بچه بدی نباش!»، «دختر/ پسر خوبی باش!» و... این نوع آموزش در واقع متناسب با آموزش ابتدایی بشر بوده است؛ اما امروزه شاهد این هستیم که بشر به اندازه ای رشد کرده است که باید زبان گفتمان بشری خود را تغییر دهیم. امروزه به خصوص در نسل جدید شاهد طغیانی هستیم بر آنچه گذشتگان خوب یا بد دانستهاند. امروز شاهد تغییر زبان نسل جدید هستیم، زبانی که در آن «خوب»، «بد» یا «نصیحت» دیگر تاثیر چندانی ندارد و حتی پذیرفته هم نیست. شاید امروز وارد عصری شدهایم که باید به فرزندان خود آموزش دهیم که «چه چیزی مناسب چه موقعیت و شرایط زمانی و مکانی است»، و البته استثنائاتی هم وجود دارد که مناسب هیچ زمان و شرایطی نیستند؛ مانند دزدی!
آموزش «بد نبودن و خوب بودن» منجر به سرکوب و تظاهر و در نتیجه بروز انواع بیماریهای ذهنی، روانی و جسمی، همچنین تقویت حالت عدم تعادل در تیپهای شخصیتی ما (برتریطلب، مهرطلب، عزلتطلب) شده است؛ زیرا مواردی در زیربنای این نوع آموزش رعایت نشده است که در این مقاله به آنها اشاره میشود. این نوع آموزش موجب شده که از کودکی برای اینکه خوب باشیم، برای کسب برتری، برای کسب تایید، مهر و پذیرفته شدن از جانب دیگران تلاش کنیم که ویژگیهای بخش منفی وجودمان را نادیده بگیریم و پنهان و سرکوب کنیم.
ویژگیهایی در وجودمان که ما را بهعنوان یک انسان کامل میکنند. مثلا، سعی کردیم خشم خود را پنهان کنیم؛ زیرا از کودکی به ما یاد دادند که خشم خوب نیست و انسان خشمگین دوستداشتنی نیست و طرد خواهد شد. یا سعی کردیم هنگام ناراحتی و رنجش از دیگران همچنان لبخند به لب داشته باشیم و تظاهر کنیم همه چیز خوب است و حال ما خوب است. هنگامی که نمیتوانستیم دیگری را ببخشیم سعی کردیم تظاهر کنیم که ظرفیت بالایی داریم و خیلی بخشنده هستیم؛ زیرا به ما فقط آموزش داده بودند انسانهای خوب انسانهایی بخشنده هستند، بیآنکه به ما آموزش دهند که ابتدا باید به ظرفیت خود نگاهی بیندازیم و برای بخشش ظرفیتسازی کنیم.
اگر میخواستیم از حق خود دفاع کنیم به ما برچسب پررو، حاضرجواب یا بیادب را میزدند و ما را طرد میکردند، پس لاجرم برای خوب بودن باید دست به سرکوب و تظاهر میزدیم. هزاران هزار مثال دیگر وجود دارد که امروز تمامی آنها باعث شدهاند که خودمان نباشیم، خود را نشناسیم، در زندگی و روابط خود مشکلات فراوانی داشتهباشیم و از بیماریهای مختلف (ذهنی، روانی، جسمی) رنج ببریم.
از کودکی به ما یاد ندادند (چون خود نیز آموزش ندیده بودند) که برای حفاظت از خود در جامعه گاهی خشم لازم است، گاهی باید پررو و حاضرجواب بود و حق خود را گرفت. یاد ندادند که برای احترام به خود و دیگران، داشتن صراحت و صداقت در کلام و عمل بهترین کار است. یاد ندادند که رنجیدن هم برای ما احساسی طبیعی است و زمانی آسیبزننده است که پذیرفته نشود، سرکوب شود و حل نشده باقی بماند. به ما یاد ندادند که انسان گسترهای از احساسات مثبت و منفی دارد و این کاملا طبیعی است. پس ما از موهبتهای ویژگیهای درونیمان بیخبر ماندیم و فقط در مقابل حضور آنها مقاومت کردیم، آنها را رد و انکار کردیم و نپذیرفتیم و سعی کردیم که اصلا آنها را نبینیم و در آخر، سعی کردیم آنها را از بینببریم؛ بیخبر از آنکه با تمام این کارها آنها را قویتر میکنیم؛ بیخبر از آنکه این ویژگیها جزئی از وجود ما هستند و به هیچوجه از بینرفتنی نیستند، حتی مهار شدنی هم نیستند! «تنها راه نجات از طغیان بخش منفی وجود «دیدن، پذیرفتن، صلح و آشتی» با آنها است.
پس میتوانیم از همین امروز تمرین کنیم؛
1- تمامی ویژگیهای منفی خود را پیدا کنیم و ببینیم.
۲- بپذیریم که ما جدا از آنها نیستیم. مثلا بپذیریم که انسان طمعکاری هستیم.
3- بگذاریم حضور داشته باشند و آنها را تماشا کنیم و اجازه دهیم از ما عبور کنند. مثلا، به وقت حسادت، در مقابل این حالت مقاومت نکنیم، نگوییم «نه! من حسود نیستم!» یا «نمیدانم این حسادت از کجا آمدهاست!» یا از آن چشمپوشی نکنیم.
۴- در عوض شهامت به خرج دهیم و کاملا با خود حسودمان روبهرو شویم، آن را ببینیم و حضورش را بپذیریم، بعد از پذیرش خود را رها کنیم و به خدا بسپاریم تا ما را با آن آشتی دهد و بر آن مسلط کند، فرمولی بسیار ساده اما فوقالعاده کارآمد. مدتی بعد شاهد خواهیم بود که کمتر حسادت میکنیم، کمتر خشمگین میشویم، کمتر میرنجیم، توقعات ما کمتر میشود و... از طرفی این عمل یعنی: «احترام به خود». به مرور زمان شاهد بهبود روابط خود با دیگران هم خواهیم شد. آشتی با بخش منفی وجود یعنی: «دیدن ویژگیهای آن، پذیرفتن آنها، احترام گذاشتن به آنها، پیدا کردن نکات مثبت در آنها (که در چه شرایط زمانی و مکانی مناسب هستند و چه نعمتهایی برای ما میتوانند داشته باشند.)، رها کردن و به خدا سپردن آنها.فراموش نکنیم که انسان موجودی تکبعدی خوب یا بد نیست. انسان ترکیبی از دو بخش مثبت و منفی است که رسالت او در به توازن رسیدن و به وحدت رساندن این دو بخش است. در واقع انسان با حضور هر دوی این بخشها است که کامل میشود. اما تلاشی که ما از روی ناآگاهی برای از بین بردن و حذف یکی از این بخشها کردهایم موجب بروز خودسانسوری، خودتخریبی و بیماری در ما شده و این بخشها را نیز قویتر کرده است.
نکته مهم
«برای رهایی از طغیان بخش منفی وجود و نابسامانی درونی، باید دستمان را از روی چشمهایمان برداریم، شهامت به خرج دهیم و آن را ببینیم و حضورش را به رسمیت بشناسیم و با آن آشتی کنیم تا به صلح درونی برسیم. میتوانیم در رام کردن طغیان درونی از خداوند کمک بخواهیم که این طغیانها را برای ما سامان ببخشد. البته فراموش نکنیم که این اتفاق تنها زمانی میافتد که با تمام وجود خود صادقانه خواهان تغییر باشیم.»
نکته تربیتی برای فرزندان
به جای ترساندن فرزندانمان از خوب و از بد و تشویق کورکورانه آنها به خوب بودن و بد نبودن که فقط منجر به سرکوب و بروز اختلالات شخصیتی در آنها میشود، میتوانیم از این پس به کودکان خود بیاموزیم که چه رفتار و احساسی مناسب چه موقعیت و شرایط زمانی و مکانی است؛ نکات مثبت ویژگیهای منفی را دریابیم و در عوض نصیحتهای کلیشهای، به آنها «آگاهی» بدهیم و آگاهشان کنیم؛ مثلا اینکه چه وقت ناراحت شدن طبیعی است، کدام ویژگیها از او در جامعه حفاظت میکنند، یا آنها را از عواقب کارها و انتخابهایشان آگاه کنیم و...
فراموش نکنیم؛ اگر زبان تربیتی خود را به روز نکنیم، از نسل جدید عقب خواهیم ماند و فاصلهای که ایجاد میشود، جبرانناپذیر است.
خوب یا بد، دستهبندیهایی است که در سیستم تربیتی ما به فرآیندهای «سرکوب»، «تظاهر» و «بیماری» منجر شده است. شاید روزی برسد که به جای آموزش «خوب» یا «بد»، «مناسب است» یا «مناسب نیست» را آموزش دهیم. در نهایت در جهان هستی به این نکته میرسیم که هیچچیزی مطلقا بد یا مطلقا خوب نیست. از کودکی به ما آموزش دادند که «پسر/ دختر خوب اینطور نیست و آنطور است!»، «بچه بدی نباش!»، «دختر/ پسر خوبی باش!» و... این نوع آموزش در واقع متناسب با آموزش ابتدایی بشر بوده است؛ اما امروزه شاهد این هستیم که بشر به اندازه ای رشد کرده است که باید زبان گفتمان بشری خود را تغییر دهیم. امروزه به خصوص در نسل جدید شاهد طغیانی هستیم بر آنچه گذشتگان خوب یا بد دانستهاند. امروز شاهد تغییر زبان نسل جدید هستیم، زبانی که در آن «خوب»، «بد» یا «نصیحت» دیگر تاثیر چندانی ندارد و حتی پذیرفته هم نیست. شاید امروز وارد عصری شدهایم که باید به فرزندان خود آموزش دهیم که «چه چیزی مناسب چه موقعیت و شرایط زمانی و مکانی است»، و البته استثنائاتی هم وجود دارد که مناسب هیچ زمان و شرایطی نیستند؛ مانند دزدی!
آموزش «بد نبودن و خوب بودن» منجر به سرکوب و تظاهر و در نتیجه بروز انواع بیماریهای ذهنی، روانی و جسمی، همچنین تقویت حالت عدم تعادل در تیپهای شخصیتی ما (برتریطلب، مهرطلب، عزلتطلب) شده است؛ زیرا مواردی در زیربنای این نوع آموزش رعایت نشده است که در این مقاله به آنها اشاره میشود. این نوع آموزش موجب شده که از کودکی برای اینکه خوب باشیم، برای کسب برتری، برای کسب تایید، مهر و پذیرفته شدن از جانب دیگران تلاش کنیم که ویژگیهای بخش منفی وجودمان را نادیده بگیریم و پنهان و سرکوب کنیم.
ویژگیهایی در وجودمان که ما را بهعنوان یک انسان کامل میکنند. مثلا، سعی کردیم خشم خود را پنهان کنیم؛ زیرا از کودکی به ما یاد دادند که خشم خوب نیست و انسان خشمگین دوستداشتنی نیست و طرد خواهد شد. یا سعی کردیم هنگام ناراحتی و رنجش از دیگران همچنان لبخند به لب داشته باشیم و تظاهر کنیم همه چیز خوب است و حال ما خوب است. هنگامی که نمیتوانستیم دیگری را ببخشیم سعی کردیم تظاهر کنیم که ظرفیت بالایی داریم و خیلی بخشنده هستیم؛ زیرا به ما فقط آموزش داده بودند انسانهای خوب انسانهایی بخشنده هستند، بیآنکه به ما آموزش دهند که ابتدا باید به ظرفیت خود نگاهی بیندازیم و برای بخشش ظرفیتسازی کنیم.
اگر میخواستیم از حق خود دفاع کنیم به ما برچسب پررو، حاضرجواب یا بیادب را میزدند و ما را طرد میکردند، پس لاجرم برای خوب بودن باید دست به سرکوب و تظاهر میزدیم. هزاران هزار مثال دیگر وجود دارد که امروز تمامی آنها باعث شدهاند که خودمان نباشیم، خود را نشناسیم، در زندگی و روابط خود مشکلات فراوانی داشتهباشیم و از بیماریهای مختلف (ذهنی، روانی، جسمی) رنج ببریم.
از کودکی به ما یاد ندادند (چون خود نیز آموزش ندیده بودند) که برای حفاظت از خود در جامعه گاهی خشم لازم است، گاهی باید پررو و حاضرجواب بود و حق خود را گرفت. یاد ندادند که برای احترام به خود و دیگران، داشتن صراحت و صداقت در کلام و عمل بهترین کار است. یاد ندادند که رنجیدن هم برای ما احساسی طبیعی است و زمانی آسیبزننده است که پذیرفته نشود، سرکوب شود و حل نشده باقی بماند. به ما یاد ندادند که انسان گسترهای از احساسات مثبت و منفی دارد و این کاملا طبیعی است. پس ما از موهبتهای ویژگیهای درونیمان بیخبر ماندیم و فقط در مقابل حضور آنها مقاومت کردیم، آنها را رد و انکار کردیم و نپذیرفتیم و سعی کردیم که اصلا آنها را نبینیم و در آخر، سعی کردیم آنها را از بینببریم؛ بیخبر از آنکه با تمام این کارها آنها را قویتر میکنیم؛ بیخبر از آنکه این ویژگیها جزئی از وجود ما هستند و به هیچوجه از بینرفتنی نیستند، حتی مهار شدنی هم نیستند! «تنها راه نجات از طغیان بخش منفی وجود «دیدن، پذیرفتن، صلح و آشتی» با آنها است.
پس میتوانیم از همین امروز تمرین کنیم؛
1- تمامی ویژگیهای منفی خود را پیدا کنیم و ببینیم.
۲- بپذیریم که ما جدا از آنها نیستیم. مثلا بپذیریم که انسان طمعکاری هستیم.
3- بگذاریم حضور داشته باشند و آنها را تماشا کنیم و اجازه دهیم از ما عبور کنند. مثلا، به وقت حسادت، در مقابل این حالت مقاومت نکنیم، نگوییم «نه! من حسود نیستم!» یا «نمیدانم این حسادت از کجا آمدهاست!» یا از آن چشمپوشی نکنیم.
۴- در عوض شهامت به خرج دهیم و کاملا با خود حسودمان روبهرو شویم، آن را ببینیم و حضورش را بپذیریم، بعد از پذیرش خود را رها کنیم و به خدا بسپاریم تا ما را با آن آشتی دهد و بر آن مسلط کند، فرمولی بسیار ساده اما فوقالعاده کارآمد. مدتی بعد شاهد خواهیم بود که کمتر حسادت میکنیم، کمتر خشمگین میشویم، کمتر میرنجیم، توقعات ما کمتر میشود و... از طرفی این عمل یعنی: «احترام به خود». به مرور زمان شاهد بهبود روابط خود با دیگران هم خواهیم شد. آشتی با بخش منفی وجود یعنی: «دیدن ویژگیهای آن، پذیرفتن آنها، احترام گذاشتن به آنها، پیدا کردن نکات مثبت در آنها (که در چه شرایط زمانی و مکانی مناسب هستند و چه نعمتهایی برای ما میتوانند داشته باشند.)، رها کردن و به خدا سپردن آنها.فراموش نکنیم که انسان موجودی تکبعدی خوب یا بد نیست. انسان ترکیبی از دو بخش مثبت و منفی است که رسالت او در به توازن رسیدن و به وحدت رساندن این دو بخش است. در واقع انسان با حضور هر دوی این بخشها است که کامل میشود. اما تلاشی که ما از روی ناآگاهی برای از بین بردن و حذف یکی از این بخشها کردهایم موجب بروز خودسانسوری، خودتخریبی و بیماری در ما شده و این بخشها را نیز قویتر کرده است.
نکته مهم
«برای رهایی از طغیان بخش منفی وجود و نابسامانی درونی، باید دستمان را از روی چشمهایمان برداریم، شهامت به خرج دهیم و آن را ببینیم و حضورش را به رسمیت بشناسیم و با آن آشتی کنیم تا به صلح درونی برسیم. میتوانیم در رام کردن طغیان درونی از خداوند کمک بخواهیم که این طغیانها را برای ما سامان ببخشد. البته فراموش نکنیم که این اتفاق تنها زمانی میافتد که با تمام وجود خود صادقانه خواهان تغییر باشیم.»
نکته تربیتی برای فرزندان
به جای ترساندن فرزندانمان از خوب و از بد و تشویق کورکورانه آنها به خوب بودن و بد نبودن که فقط منجر به سرکوب و بروز اختلالات شخصیتی در آنها میشود، میتوانیم از این پس به کودکان خود بیاموزیم که چه رفتار و احساسی مناسب چه موقعیت و شرایط زمانی و مکانی است؛ نکات مثبت ویژگیهای منفی را دریابیم و در عوض نصیحتهای کلیشهای، به آنها «آگاهی» بدهیم و آگاهشان کنیم؛ مثلا اینکه چه وقت ناراحت شدن طبیعی است، کدام ویژگیها از او در جامعه حفاظت میکنند، یا آنها را از عواقب کارها و انتخابهایشان آگاه کنیم و...
فراموش نکنیم؛ اگر زبان تربیتی خود را به روز نکنیم، از نسل جدید عقب خواهیم ماند و فاصلهای که ایجاد میشود، جبرانناپذیر است.
ارسال نظر