آیا «سایکس پیکوی» جدیدی در راه است؟
ترجمه: کسرا اصفهانی دولت بریتانیا اعلام کرد که اولین پایگاه دریایی سلطنتی این کشور را در «شرق سوئز» احداث خواهد کرد. این حضور اولین بار پس از تصمیم سال 1968 این کشور مبنی بر عقب نشینی از اقیانوس آرام و شبه قاره هند است. بی‌بی‌سی در این رابطه می‌نویسد: «این پایگاه در بندر مینا سلمان در بحرین میزبان کشتی‌ها از جمله ناوشکن‌ها و ناوهای هواپیمابر خواهد شد. بریتانیا می‌گوید این به معنای «گسترش رد پای نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا» و «تقویت ثبات» در خلیج فارس خواهد بود. کل هزینه احداث این پایگاه 15 میلیون پوند (23 میلیون دلار) خواهد بود. بحرین بخش اعظم این مبلغ را پرداخت خواهد کرد.»
رقم ۱۵ میلیون پوند در قیاس با بودجه ۵۸۰ میلیون دلاری که آمریکا برای به روز کردن پایگاه هایش در بحرین در سال ۲۰۱۰ هزینه کرد زیاد نیست. اما بحث، فقط بحث پول نیست. این تصمیم چیزی مهمتر از پول در خود دارد و آن چیز «موضع و جایگاه بریتانیا در جهان است.» نیروی دریایی سلطنتی (و در مجموع ارتش بریتانیا) به سطحی سقوط کرده که جایگاه این کشور در نظم جهانی را با خطر جدی مواجه ساخته است. این نه تنها برای بریتانیا که برای آمریکا نیز مشکل ساز است. هر دو کشور بر نظامی ائتلافی اتکا دارند که (اگرچه نابرابر است اما) پس از جنگ جهانی دوم بار مسوولیت را میانشان تقسیم کرده است.
یک نکته در مورد وضع نامساعد نیروی دریایی سلطنتی، این بود که بریتانیا بار مسوولیت کاهش هزینه‌های حیاتی را- اگرچه ناعادلانه - به دوش کشید؛ مساله‌ای که بنیه مالی و در نتیجه قدرت نظامی جهانی و بلندمدت این کشور را احیا می‌کرد. این استدلال می‌گوید مشارکت بریتانیا در جهان آنقدر مهم است که این کشور چاره‌ای جز فرو رفتن موقتی در لاک دفاعی و احیای توانمندی‌های خود را نداشت.
تصمیم بریتانیا برای بازگشت نظامی به منطقه، آن رویکرد را تقویت می‌کند. این احتمال زیاد است که دو ناو هواپیمابر در کلاس «کوئین الیزابت» تا پایان این دهه وارد فاز عملیاتی شوند. (طبق اعلام وزارت دفاع انگلیس، ناوهواپیمابر کوئین الیزابت توانایی انجام تمام عملیات‌ها از جنگ تا کمک‌های بشردوستانه و کمک‌های امدادی را دارد. کشتی‌های جدید کلاس‌ کوئین الیزابت هر کدام وزنی معادل ۷۱ هزار و ۶۵۰ تن دارند و می‌توانند نسل جدید جنگنده‌های اف- ۳۵ را که برای پرواز از باندهای کوتاه ساخته شدند، در خود جای دهند. ناو هواپیمابر کوئین الیزابت در سال ۲۰۱۷ برای انجام عملیات‌های نظامی آماده خواهد شد این ناو می‌تواند ۱۶۰۰ نفر را علاوه بر ۴۰ جت یا هلی‌کوپتر، تا برد ۱۰ هزار مایلی -۱۶ هزار و ۱۰۰ کیلومتری- حمل کند.)
علاوه بر این، همان طور که «کان کولین» در «تلگراف» می‌نویسد، تصمیم در مورد حضور دوباره بریتانیا در پایگاه بحرین اذعان به یک «تغییر استراتژیک» است. با وجود خروج کامل بریتانیا در سال 1971 اما این کشور بعد از انقلاب اسلامی ایران به‌صورت نظامی در خلیج فارس حضور یافت. این حضور البته موقتی بود؛ اما اکنون به نظر دائمی‌تر می‌رسد. این پایگاه در بحرین که محل استقرار ناوگان پنجم ایالات متحده در ایستگاه سابق نیروی دریایی سلطنتی است، پس از عقب‌نشینی بریتانیا از شرق به‌عنوان ارث به آمریکا رسید. در حال حاضر، با وجود چرخش سیاست خارجی آمریکا به سوی آسیا و ظهور داعش در منطقه و به‌هم ریختن مرز میان سوریه و عراق، انگلستان زمان را برای بازگشت به منطقه مناسب دیده، در واقع، ظهور داعش باعث تغییر در سیاست خارجی منطقه‌ای بریتانیا، فرانسه و آمریکا شده است. بازگشت بریتانیا ممکن است برخی از نقطه‌ضعف‌های سیاست آمریکا را پر کرده و آن «نظام ائتلافی» را تقویت کند. آن «تغییر استراتژیک» که بریتانیا را ملزم به حضور در منطقه کرده، یکی ظهور داعش است و دیگر بی‌ثباتی در جهان عرب؛ منطقه‌ای که به دلیل حکومت‌های موروثی و آنچه که بهار عربی نامیده می‌شود، به شدت مستعد بحران است.


فرانسوا اولاند، رئیس‌جمهور فرانسه اعلام کرد که کشورش ناو جنگی «شارل دوگل» را برای حمله به داعش در عراق به خاورمیانه اعزام خواهد کرد. این کشتی قرار است در کنار ۲۰ فروند هواپیمای جنگی در موقعیت حمله به مواضع داعش قرار بگیرد. به گزارش دیلی تلگراف، اولاند که بر روی عرشه این ناو سخن می‌گفت اعلام کرد که «وضعیت فعلی خاورمیانه توجیه‌کننده حضور ناو هواپیمابر ماست». سخنگوی الیزه در این رابطه افزود: «شارل دوگل- در صورت لزوم- آماده است در تمام ماموریت‌های عملیاتی مشارکت کند». ناو شارل دوگل ۴۰ هزار تن وزن دارد و می‌تواند ۴۰ هواپیمای جنگی را در خود جای دهد. فرانسه پیش از این ۹ جت رافائل و ۶ جت میراژ به امارات و اردن اعزام کرده بود. به گزارش دیلی تلگراف، فرانسه دارای ۸۰۰ پرسنل نظامی، ۹ هواپیمای جنگنده، یک هواپیمای گشت دریایی و یک هواپیمای سوخت‌گیری در پایگاه امارات متحده عربی است و این نیروها در راستای ائتلاف ضد داعش عمل می‌کنند. فرانسه همچنین یک کشتی جنگی در خلیج فارس و شش جت جنگی
میراژ در اردن دارد.
فرانسه در زمره اولین کشورهایی بود که به ائتلاف ضد‌داعش پیوست و در کنار آمریکا وارد کارزار مبارزه با داعش در عراق شد. اما پس از حمله به دفتر مجله شارلی‌ابدو که بر اثر آن ۱۷ تن جان خود را از دست دادند، دولت فرانسه بهانه لازم برای توجیه حضور خود در خاورمیانه را یافت و آن بهانه «ظهور داعش در منطقه» و «رشد بنیادگرایی در غرب» بود که در واقع «صادرات منطقه خاورمیانه عربی به غرب است». اولاند بر روی عرشه ناو شارل دوگل رسما اعلام کرد که وضعیت فعلی خاورمیانه
توجیه‌کننده حضور ماست.
برخی کارشناسان معتقدند فرانسه در سودای بازگشت به خاورمیانه است و در نظر دارد «بریتانیای دوم» در خاورمیانه باشد و جایگاه این کشور در خاورمیانه را به خود اختصاص دهد. برخی دیگر از تحلیلگران مدعی‌اند با توجه به پیوند دیرینه بریتانیا و آمریکا، فرانسه در جایگاهی نیست که بتواند نقش و جایگاه بریتانیا در خاورمیانه را‌ به دست بگیرد و اصولا منابع قدرت این کشور چنین اجازه‌ای به فرانسه نمی‌دهد. فرانسه تمایل دارد دستکم همپای بریتانیا حوزه مانوری در منطقه برای خود بیابد. اعزام ناو شارل دوگل به خاورمیانه در همین راستا قابل ارزیابی است.


اعلام بازگشت نظامی بریتانیا و فرانسه به خلیج فارس این باور را در میان بسیاری از ناظران منطقه‌ای دامن زده که سایکس- پیکو به شکل جدیدی در حال احیا شدن است. عمرو موسی، دبیرکل سابق اتحادیه عرب در گفت‌وگو با الشرق الاوسط از بازگشت سایکس- پیکو می‌گوید و آن را «خطرناک» توصیف می‌کند چرا‌که هنوز دولت فلسطینی شکل نگرفته، مصر به دلیل شرایط داخلی و وضعیت گذار از ایفای نقش خود در جهان عرب بازمانده در حالی که شاهد شکاف‌های منطقه‌ای و فرقه‌گرایی و ضعف‌های سرزمینی هستیم. برخی ناظران منطقه‌ای نوید احیا و بازگشت سایکس- پیکو را می‌دهند و برخی دیگر آن را توافقی «به تاریخ پیوسته» قلمداد می‌کنند که سخن گفتن از آن بی‌فایده است و اما واقعیت چیست؟
در ۱۹ مه ‌۱۹۱۶ بریتانیا و فرانسه به توافقی دست یافتند که «سایکس -پیکو» نامیده می‌شد. سر مارک سایکس وزیر خارجه بریتانیا و فرانسوا ژرژ پیکو وزیر خارجه فرانسه امضا کنندگان این توافق بودند. بر اساس این توافق، سرزمین‌های عربی که تحت حاکمیت عثمانی قرار داشت در نتیجه شکست این امپراتوری در جنگ جهانی اول میان فرانسه و بریتانیا تقسیم می‌شد و این دو کشور دست به تاسیس حوزه نفوذ در منطقه زدند. پس از آغاز جنگ در تابستان ۱۹۱۴ دولت‌های متحد - بریتانیا، فرانسه و روسیه- جلسات مختلفی در مورد آینده عثمانی (که در کنار آلمان و قدرت‌های متفق می‌جنگید) و سرزمین‌های گسترده‌ای که این امپراتوری در خاورمیانه و اروپای جنوبی- مرکزی در کنترل داشت برگزار کردند. در مارس ۱۹۱۵، بریتانیا توافقی سری با روسیه امضا کرد که باعث شد عثمانی ها در سال ۱۹۱۴ به آلمان و اتریش- مجارستان ملحق شوند. بر اساس این توافق، روسیه اقدام به الحاق قسطنطنیه (پایتخت عثمانی) کرده و کنترل داردانل و شبه جزیره گالیپولی (که هدف حمله نظامی متفقین بود که در آوریل ۱۹۱۵ آغاز شد) را دوباره به دست می‌گرفت. در عوض، روسیه ادعای بریتانیا بر بخش‌هایی از امپراتوری عثمانی و ایران مرکزی (از جمله منطقه نفت خیز بین النهرین) را می‌پذیرفت.
پس از یک سال از توافق با روسیه، نمایندگان بریتانیا و فرانسه (یعنی سر‌مارک سایکس و فرانسوا ژرژ پیکو)توافق سری دیگری منعقد کردند که آینده خرابه‌های این جنگ بزرگ را شامل می‌شد. پیکو نماینده گروهی بود که به دنبال کنترل فرانسه بر سوریه بود. سایکس هم به نوبه خود به دنبال حراست از درخواست بریتانیا مبنی بر «توازن نفوذ» در منطقه بود. در آن زمان، بریتانیا تیر خلاص را بر پیکر عثمانی وارد کرد. این کشور با تحریک پاشاهای مصری و برای کنترل بر سوئز، زمینه جدایی مصر از پیکر عثمانی (مرد بیمار اروپا) را فراهم کردند. غرب با دامن زدن به ملی‌گرایی عربی، آن را به‌عنوان ابزاری برای مبارزه علیه عثمانی به‌کار گرفت. در توافقی که در 19 مه ‌1916 میان سایکس- پیکو منعقد شد، فرانسه و بریتانیا سرزمین‌های عربی تحت کنترل عثمانی را به حوزه‌های نفوذ خود تبدیل کردند. این دو کشور میان خود مقرر کردند که آن طور که می‌خواهند در مناطق تحت کنترل خود یک دولت به وجود آورند. بر اساس این توافق، ساحل سوریه و بخش‌های زیادی از لبنان امروز و بخشی از آفریقا به فرانسه رسید؛ بریتانیا هم بر مرکز و جنوب بین‌النهرین (حول و حوش بغداد و بصره) کنترل یافت. فلسطین، دولتی بین‌المللی خواهد داشت، چرا که سایر قدرت‌های مسیحی مانند روسیه هم به دنبال نفعی در منطقه بودند. سایر مناطق عربی شامل سوریه امروز، موصل در شمال عراق و اردن رهبران محلی عرب خواهد داشت که زیر قیمومیت فرانسه در شمال و بریتانیا در جنوب عمل می‌کردند.


پس از انقلاب بلشویکی در روسیه در نوامبر ۱۹۱۷، ولادیمیر لنین به یک نسخه از این توافق در آرشیوهای روسیه دست یافت. بر‌اساس توافق سایکس- پیکو، روسیه بر ارمنستان ترکیه و شمال کردستان کنترل می‌یافت. لنین و کمونیست‌ها خوشحال بودند که این توافق را انتشار دهند، چرا‌که برای روس‌ها، این توافق چیزی نبود جز تقسیم امپریالیستی دیگری که هدفش ملت‌های تحت سلطه بود. این توافق همچنین بر خلاف آن معامله‌ای بود که روس‌ها انتظار آن را داشتند. بنابراین، کمونیست‌ها این معامله را رد کردند. این توافق اگرچه برای روس‌ها ابهاماتی داشت و انتظارات شان را برآورده نکرد اما برای بریتانیا و فرانسه مزایایی داشت. برای دولت فرانسه و بریتانیا، توافق ۱۹۱۶ قابل اجرا به نظر می‌رسید. این توافق عملا به نام بریتانیا و فرانسه رقم خورد و اثری از روسیه در آن دیده نمی‌شد.


شدت جنگ داخلی در سوریه همراه با تحولات مداوم در عراق و بی ثباتی پایدار در سیاست لبنان، به‌طور طبیعی منجر به حدس و گمان‌هایی شده که مرزهای «مصنوعی» در شرق جهان عرب- که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی از سوی بریتانیا و فرانسه ترسیم شد- نفس‌های آخر را می‌کشد. آیا هویت‌های خلق شده به دست استعمار اروپا در دهه 20 میلادی در شرف فروپاشی است؟ آیا ما شاهد بازترسیم عظیم مرزها در خاورمیانه هستیم؟ کارشناسان پاسخ‌های مختلفی به این سوال می‌دهند. برخی می‌گویند اگرچه هیچ یک از سه کشور بالا قادر به اعمال حاکمیت موثر در درون مرزهای خود نیستند اما مرزها تغییر نخواهد کرد. آنها در حال تغییر به آن چیزی هستند که «رابرت جکسون» دانشمند علوم سیاسی آن را هوشمندانه چنین می‌نامد: «شبه دولت‌ها». این شبه دولت‌ها به لحاظ بین‌المللی دولت‌های مستقل هستند اما فاقد الزامات عملی (کنترل مرزها و سرزمین) برای اعمال حاکمیتند. جای حکومت واقعی در شرق جهان عرب خالی است اما مرزها آخرین چیزی هستند که تغییر خواهند کرد چرا‌که «گمان غالب» این است که تقریبا هیچ یک از بازیگران- اعم از منطقه‌ای یا بین‌المللی- واقعا خواهان تغییر مرزها نیستند. اما سال 2015 همچون اوایل دهه 20 یا 30 نیست. قرن 21 قرن ظهور بازیگران غیردولتی است که هم مرزها را تغییر می‌دهند و هم دولت‌ها را از میان بر می‌دارند. گروه‌هایی مانند داعش، بوکو‌حرام، القاعده و گروه‌هایی از این دست نمونه این بازیگران هستند. قدرت‌های بزرگ بین‌المللی شاید مایل به تغییر مرزها باشند (بحث خاورمیانه بزرگ که از سوی نومحافظه کاران آمریکایی مطرح شد) اما به نظر می‌رسد شرایط را برای تغییر مرزهای خاورمیانه مناسب نمی‌بینند اما بازیگران غیردولتی هیچ محدودیتی پیش روی خود نداشته و مرزها را بر‌هم می‌زنند. داعش مرز میان سوریه - عراق را برچید و بوکوحرام مرز میان نیجریه و کشورهای پیرامونش را.


ظهور داعش در عراق و سوریه این احتمال را افزایش داده که روزها برای بازترسیم نقشه خاورمیانه به شماره افتاده است. این گروه نه تنها باعث تغییر در سیاست خاورمیانه‌ای قدرت‌های بزرگ شده بلکه زمینه‌ حضور نظامی آنها در خاورمیانه را فراهم کرده است. داعش اعلام کرده که هدفش از بین بردن توافق ۱۹۱۶ سایکس- پیکو و از میان بردن مرزها در خاورمیانه امروز است که باعث و بانی‌اش سایکس و پیکو بودند. داعش در برداشت خود از سایکس- پیکو تنها نیست. برخی مفسران غربی نقشه سایکس- پیکو را تدبیری استعماری می‌دانند. «پدی اشداون»، دیپلمات بریتانیایی، در گاردین می‌نویسد: «بهتر است که با واقعیت‌های پسا سایکس پیکویی در خاورمیانه مواجه شویم». «جنیفر گوردون»، تحلیلگر دولت آمریکا و کارشناس مسائل اسلامی در دانشگاه هاروارد، می‌گوید: «تاریخ و جغرافیای خاورمیانه مدت‌ها پیش از قرارداد ۱۹۱۶ وجود داشت و سوریه و عراق نه تنها در دوران عثمانی پیش از جنگ جهانی اول بلکه پیش و پس از ظهور اسلام در قرن هفتم هم هویت‌های متفاوتی بودند هرچند مرزهای دقیق، همیشه روشن نبود یا به شکل امروزین آن نبود. بنابراین، دولت‌های غربی نباید به سرعت خواسته داعش برای از میان بردن مرزهای موجود را بپذیرند».
واقعیت این است که سوریه و عراق به رغم حضور در زیر بیرق جهان اسلام و زیر بیرق خلافت، به لحاظ تاریخی زیر حاکمیت رژیم‌های متفاوتی بودند. وقتی خلافت بنی‌امیه در دمشق حاکم شد، عراق به مرکز مخالفت تبدیل شد. وقتی عباسیان حکومت
بنی امیه را برانداختند، پایتخت را از دمشق به بغداد منتقل کردند. هر دو کشور در برهه‌های مختلف حاکمیت‌های مختلفی داشتند. داعش اما آرزوی بازگشت به زمانی را دارد که دولت- ملت‌های مدرن شکل نگرفته و خاورمیانه صحرایی بی مرز بود که خلفا به نام اسلام بر آن حکم می‌راندند. با وجود اینکه البغدادی- رهبر داعش- به دنبال اتحاد سوریه و عراق است اما نمی‌توان مفهوم خلافت در قرن ۷ را از خلافت داعش استنباط کرد. داعش با نگاهی که به منطقه دارد سایکس - پیکو را عامل بر هم خوردن مرزهای منطقه می‌داند. جنیفر گوردون می‌نویسد: داعش اگرچه مرز میان عراق و سوریه را برداشته اما شکاف تاریخی میان عراق و سوریه به راحتی قابل پاک شدن نیست. با در نظر گرفتن شکاف‌های قومی - فرقه‌ای در بسیاری از کشورهای منطقه، هر گونه بازترسیم مرزها یا تحمیل مرزهای جدید باعث افروخته شدن شعله درگیری‌های جدید فرقه‌ای خواهد شد. تغییر مرزها چیزی را عوض نخواهد کرد جز بحرانی تر شدن اوضاع منطقه.


به دنبال فروپاشی دیوار برلین، بسیاری از کشورهای اروپایی به چند کشور تبدیل شدند. چکسلواکی به چک و اسلواکی تبدیل شدند. از دل یوگسلاوی هم چندین کشور زاده شد. جنگ‌های پیاپی در کرواسی، بوسنی و هرزگوین و در نهایت کوزوو در تمام دهه 90 به طول انجامید. شاید وضعیت یوگسلاوی سابق با ترکیب اسلوونی‌های کاتولیک، کروات‌ها، صرب‌های ارتدوکس و مسلمانان بسیار شبیه به وضعیت تکثر دینی و فرقه‌ای در عراق و سوریه است. مایکل ویلیام تحلیلگر رویترز می‌نویسد که سوریه و عراق از زمان استقلال از بریتانیا و فرانسه با «عصایی آهنین» اداره می‌شدند. این به این معنا نیست که این دو کشور به زودی از نقشه حذف خواهند شد بلکه به این معنا است که توانمندی این دو دولت به شدت «آب خواهد رفت». هر دو کشور در داخل دارای کلنی‌های مستقل هستند. از آنجا که کشورهای سوریه، عراق و لبنان در قاموس بسیاری از تحلیلگران لنگر بی‌ثباتی در منطقه بوده و دارای قومیت‌ها و اقلیت‌های دینی- زبانی مختلف هستند، در درون خود دارای گروه‌هایی هستند که هر یک داعیه استقلال دارند. مخالفان سایکس- پیکو معتقدند که ترسیم مرزهای مصنوعی به دست قدرت‌های استعماری بحران را در منطقه دامن زده است. در واقع، این دسته بحران‌های فعلی را در امتداد توافق سایکس- پیکو و مرزکشی‌های مصنوعی می‌نگرند. تقسیم‌های مرزی، جدایی هاتای از سوریه و الحاق آن به ترکیه، تنش‌های مرزی میان سوریه و عراق، عراق و عربستان، قطر و بحرین و کویت علاوه بر تنش‌های قومی داخلی (که برخی از این قومیت‌ها بومی آن کشور نیستند) برخاسته از همان توافق سایکس - پیکو است. آنها ظهور داعش را هم ساخته و پرداخته غرب می‌دانند که غرب با توسل به آنها به دنبال بر هم زدن مرزها در منطقه است.
یکی از دلایل شکل‌گیری داعش به تعبیر مایکل ویلیام بهره‌برداری از ضعف‌های نهادین در این دو گانه بحرانی (عراق، سوریه) است. این گروه به دنبال نابودی قرارداد امپریالیستی سایکس- پیکو و جایگزینی خلافتی سنی به جای آن است که از خلیج فارس تا دریای مدیترانه امتداد دارد. چنین خلافتی برای شیعیان، کردها و مسیحیان بی‌معنا است و باز می‌تواند زمینه ساز بحرانی دیگر شود. در واقع، اقدامات داعش برای تاسیس خلافت می‌تواند سایر گروه‌های اقلیت را به سوی تاسیس حکومتی مستقل سوق دهد و همین می‌تواند جرقه به هم ریختگی مرزی را دامن زند. کارشناسان می‌گویند «جنگ»، قابله دولت‌های جدید است. در اروپای مدرن، کرواسی، بوسنی و هرزگوین و کوزوو تنها با جنگ «دولت» شدند. تیمور شرقی و سودان جنوبی هم دولت‌های جدیدی هستند که از ستیز در دل سرزمین‌های سابق استعماری زاده شدند. خطر این است که عراق و سوریه هم ممکن است به «دولت‌های جدید» تبدیل شوند، به این معنا که از دل جنگ‌های داخلی در این دو کشور دولت‌هایی جدید خلق شوند؛ همان چیزی که سایکس و پیکو به دنبال آن بودند: دولت‌های کوچک‌تر و بی‌هویت‌تر. برخی ناظران معتقدند که بریتانیا و فرانسه با پی بردن به ضعف‌های نهادین در منطقه، بار دیگر بازگشته‌اند تا در صورت بر هم خوردن دوباره مرزها، مستعمرات سابق خود را بازپس گیرند. داعش زمین بازی را با ترورهای خود به غرب منتقل کرده و غرب هم پاسخ را در لشکرکشی نظامی به منطقه و زمین‌گیر کردن بنیادگرایی در دل این کشورها می‌بیند. آیا خواب سایکس- پیکو برای خاورمیانه مبنی بر دستکاری مرزی - در صورت لزوم- این بار به دست داعش تعبیر خواهد شد؟ زمان به ما نشان خواهد داد.