میراث اصفهان و مکتب هاشمی
مهرنوش قائم مقام
نشستهای جداگانه اصلاح طلبان و اصولگرایان اصفهان برای بزرگداشت آیت الله، اگرچه شکاف میان این دوطیف سیاسی اصفهان را باردیگر به رخ کشید، اما استاندار اصفهان را هم بر این قافله سوارکرد تا دکتر زرگرپور بلافاصله فردای نشست اصلاح طلبان را برای تکریم رییس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام برگزیند و با نصب استند حاوی عکس خود و آیت الله هاشمی در ورودی ساختمان استانداری به همه یادآوری کند که از او مدال افتخار گرفته است.
جدایی احزاب از یکدیگر در تقاطع زاویه دار استانداری و فعالان سیاسی- اجتماعی اصفهان البته حکایت تازهای نیست.
مهرنوش قائم مقام
نشستهای جداگانه اصلاح طلبان و اصولگرایان اصفهان برای بزرگداشت آیت الله، اگرچه شکاف میان این دوطیف سیاسی اصفهان را باردیگر به رخ کشید، اما استاندار اصفهان را هم بر این قافله سوارکرد تا دکتر زرگرپور بلافاصله فردای نشست اصلاح طلبان را برای تکریم رییس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام برگزیند و با نصب استند حاوی عکس خود و آیت الله هاشمی در ورودی ساختمان استانداری به همه یادآوری کند که از او مدال افتخار گرفته است.
جدایی احزاب از یکدیگر در تقاطع زاویه دار استانداری و فعالان سیاسی- اجتماعی اصفهان البته حکایت تازهای نیست. وقتی استاندار نشستهای جداگانه با دبیران احزاب اصولگرایان و اصلاحطلبان گذاشت، بسیاری از تاسیس خانه احزاب اصفهان ناامید شدند و خط این واگرایی تا آنجا پیش رفت که حتی نماینده وزارت کشور هم از برگزاری نشست مشترک خودداری کرد و در دو نوبت صبح و بعدازظهر پای گلایه های این دو طیف نشست. رقبای اصفهان در صنعت و اقتصاد ولی بیکار ننشستند و راهی که در دولت قبل به مدد حلقه چهارمحال و ذی نفوذان خوزستانی با سرعت رفته بودند را در دوران استانداری زرگرپور پی گرفتند: استانداران خوزستان و چهارمحال و بختیاری علاوه بر آنکه همگرایی داخلی را برای مهار بحران فزاینده آب محقق ساختند، در ائتلافی آشکار علیه اصفهان، مصوبات شورایعالی آب را همچون مسیر زایندهرود از سرچشمه باز چرخاندند و همه قوای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را برای "رونق اقتصاد مبتنی بر آب" به کاربستند تا کارون را به جای زاینده رود، و درختان بادام شهرکرد را به ازای نشای برنج لنجان بنشانند و فاتح جنگ آب شوند که شدند...
اما در این سوی زاگرس، حکایت واگرایی در اقتصاد و سیاست اصفهان تا آنجا پیش رفت که بخش خصوصی تمام قد در برابر دولت ایستاد و رییس اتاق بازرگانی اصفهان آشکارا در هر تریبون، سیاستهای استاندار و دولت را به نقد کشید و اعتراض به رکود و بیکاری را هر بار دامن زد؛ سمنهای اجتماعی ناامیدانه و پراکنده در حمایت از زایندهرود ساکت ماندند و بخش عمرانی نیز در پروژههای تختجمشیدی منتظر بودجههای تهران ماند و نه از کارگو ترمینال خبری شد و نه از بندرخشک یا قطار سریع السیر و پروژه نمایشگاه.... مطبوعات محلی که محبوبیت را زیرپای استاندار دیدند؛ برای پیگیری مطالبات مردم درماندند و اکنون به کاهش صفحات و اخراج خبرنگاران و روزنامهنگاران خود، جدیتر از قبل میاندیشند. از میان همه آن پروژههای تخت جمشیدی؛ مترو دو ایستگاه جلوتر رفت و نقش جهان که جرات پرشدن طبقه دومش را ندارد به گودال مرگ سپاهان بدل شد! و مصلای ناتمام از همه خوشبختتر بود که شاهد بزرگداشت آیتالله هاشمی بود و اگرچه صحنش از فاتحه خوانان پر شد اما در تکریم مکتب هاشمی میسر نیفتاد.
مرحوم آیت الله هاشمی روزگارانی پیش، حلقه اصفهان کارگزاران را از مدیران اصفهانی خوش فکر و پیشرو برگزید و در کنار حلقه کرمان کارگزاران و بعدها با ترمیم طیف مقیم تهران، توانست این حزب را از یک گروه برساخته دولتی، به مهم ترین بنگاه سیاسی اقتصادی دولت ارتقا دهد. اجماعی که هاشمی در پی آن بود در سه انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی بار دیگر از ویرانه های دولت قبل جوانه تدبیر و امید سربرآورد و گفتمان توسعه را فراتر از سیاست و همردیف نوسازی اقتصادی و فرهنگی نشاند و شادمان در برابر دوربین عکاسها گفت که حالا با خیال راحت میتواند سر بر بالین مرگ بگذارد. انگیزههایی که هاشمی برای جولان سرمایهها در اقتصاد به فعالان دولتی و خصوصی بخشید و انتصابات- اگرچه جنجالی او- امروز مکتبی را همچون یک الگوی مدیریتی و زمامداری برای اصفهان برجا نهاد که از اتفاق هر دو سرنوشت مشابه یافتهاند: با اوج گیری هاشمی، دولت به لهجه اصفهانی مصوبه میگذراند و افول هاشمی، رکود و خاموشی را در اصفهان صاحبخانه ساخت.
هاشمی در اصفهان تکریم شد و در بزرگداشت او- چپ و راست و دولت- هر کدام به سوگ نشستند اما حالا که دولت جامه "پدر پولدار" را به تعبیر دکتر اسلامیان در بازار سیاست حراج کرده و به پوستین درویشی اقتصاد و فرهنگ قناعت میکند؛ و پیشرفت و توسعه، کرمان و سمنان و خوزستان یا یزد و شیراز و تبریز را بر اصفهانگردی ترجیح میدهد؛ یا اکنون که گفت وگوی چپ و راست اصفهان - چه در شوراها و چه در احزاب و چه در هیآت مذهبی- خیال باطلی بیش نیست، مکتب هاشمی میتوانست زخمی از چهارباغ زخمی و زاینده رود خشک را مرهم بگذارد، اصفهان چند پاره را التیام بخشد و فکری به حال شهری کند که سرمایه هایش همچون یادگارانش مستهلک میشوند. اما افسوس که مکتب هاشمی که حتی فرصتش به دست دولت روحانی در تهران سوخت، در اصفهان نیز جایی نیافت تا مهد پدرانه ای که میشد زیر سقف دود آلود اصفهان و خاک تشنهاش، ستون همگرایی و اجماع- به تقلید از خوزستان و چهارمحال و بختیاری- بسازد، با یک مراسم شلوغ دولتی و یک استند تبلیغاتی روابط عمومی استانداری خیلی زود فراموش شد. به سرعت قرائت یک فاتحه بر روح بزرگواری که "مسلمانش به زمزم شوید و هندو بسوزاند."
ارسال نظر