معماری؛ بستر بالندگی فرهنگ و اقتصادـ قسمت سوم
مزدا نوبری*
در نوشتار پیش رو پس از بیان ویژگیهای پدیده معماری که بستری مناسب برای بالندگی توامان اقتصاد و فرهنگ است و نیز توجه به گستره معماری تاریخی ایران زمین که یکی از بسترهای این بالندگی است ، بر گسترهای دیگر نظر میاندازیم که از فرصتهای یگانه در برقراری این رابطه است:
گستره دوم : معماری فضاهای عمومی
از دیرباز و همیشه آنچه یکی از بنیانهای پدیداری تمدن و رشد مدنیت اجتماعی قلمداد میشده از رودررویی آدمیان و تشکیل واحدهای حداقلی جمعی آغاز شده و این رودررویی اجتماعی زمینهساز بسط و توسعه جامعه و در نهایت ایجاد تمدن گردیده است و این نکته که به موازات رشد جوامع مدنی در طول تاریخ، شاهد ایجاد و بسط و توسعه بناهای معماری با کارکردهای عمومی بودهایم ، بسیار قابلتوجه و بااهمیت است.
در نوشتار پیش رو پس از بیان ویژگیهای پدیده معماری که بستری مناسب برای بالندگی توامان اقتصاد و فرهنگ است و نیز توجه به گستره معماری تاریخی ایران زمین که یکی از بسترهای این بالندگی است ، بر گسترهای دیگر نظر میاندازیم که از فرصتهای یگانه در برقراری این رابطه است:
گستره دوم : معماری فضاهای عمومی
از دیرباز و همیشه آنچه یکی از بنیانهای پدیداری تمدن و رشد مدنیت اجتماعی قلمداد میشده از رودررویی آدمیان و تشکیل واحدهای حداقلی جمعی آغاز شده و این رودررویی اجتماعی زمینهساز بسط و توسعه جامعه و در نهایت ایجاد تمدن گردیده است و این نکته که به موازات رشد جوامع مدنی در طول تاریخ، شاهد ایجاد و بسط و توسعه بناهای معماری با کارکردهای عمومی بودهایم ، بسیار قابلتوجه و بااهمیت است.
مزدا نوبری*
در نوشتار پیش رو پس از بیان ویژگیهای پدیده معماری که بستری مناسب برای بالندگی توامان اقتصاد و فرهنگ است و نیز توجه به گستره معماری تاریخی ایران زمین که یکی از بسترهای این بالندگی است ، بر گسترهای دیگر نظر میاندازیم که از فرصتهای یگانه در برقراری این رابطه است:
گستره دوم : معماری فضاهای عمومی
از دیرباز و همیشه آنچه یکی از بنیانهای پدیداری تمدن و رشد مدنیت اجتماعی قلمداد میشده از رودررویی آدمیان و تشکیل واحدهای حداقلی جمعی آغاز شده و این رودررویی اجتماعی زمینهساز بسط و توسعه جامعه و در نهایت ایجاد تمدن گردیده است و این نکته که به موازات رشد جوامع مدنی در طول تاریخ، شاهد ایجاد و بسط و توسعه بناهای معماری با کارکردهای عمومی بودهایم ، بسیار قابلتوجه و بااهمیت است.
پس جای هیچ شبهه ای نیست که رشد فرهنگی، توسعه اجتماعی و بسط هر تمدن در مقایسهای تطبیقی و گام به گام به میزان حضور و گردهمآیی مردمان آن جامعه در یک مکان و سپس تعریف فضایی و معماری آن مکان وابسته است و هر جامعهای که در مسیر این توسعه گام برمیدارد بناهای معماری آن نیز با کاربریهای عمومی مدام در حال توسعه و رشد قرار گرفته و حتی رابطهای دو سویه در این نظام فکری نیز جاری است .
از سوی دیگر در نخستین بخش این سلسله نوشتارها، به تدقیق دریافتیم که معماری به تولید و پایداری نمیرسد مگر پاسخگوی نیازهای بهرهبرداران آن باشد و به قطعیت میدانیم که پاسخگویی به مبانی اقتصادی و توسعه سرمایهای یکی از نیازهای امروزه و قطعی و لاجرم آدمیان است .
بدین ترتیب این تسلسل که از یک سو توسعه هر جامعه در مسیر تمدنی را با شاخص بناها و ساختمانهای عمومی و جمعی قابلتشخیص مینماید و در گام بعدی این ساختمانها را در وابستگی بدون گسست با حوزه اقتصادی میشناسد، معماری بناهای عمومی را به عنوان حلقه اتصال و به بیانی بهتر نشانه موثر و متاثر اقتصاد و فرهنگ مدنی معرفی مینماید.
ذکر مثالهای گوناگون از ساختمانهایی که پس از ساخته شدن و حتی تنها با انگیزههای انبوهی سرمایه توانستهاند تاثیرات جدی بر سازمانهای رفتاری و فرهنگی روابط جمعی بگذارند چه در تمامی دنیا و چه در سرزمین ما پُرشمار است و نیز به طریقی بالعکس نیازمندیهای فرهنگی ـ اجتماعی که تبدیل به تقاضای تولید بناهای مختلف با کاربریهای عمومی گردیده و در ادامه بر رشد و پویایی اقتصادی موثر شدهاند نیز دارای مصادیق و مثالهای متعدد است .
ساختمانهایی نظیر فرهنگسراها و مجموعههای فرهنگی- اجتماعی نظیر آمفیتئاترها، موزهها، نمایشگاهها و... جملگی از یک نیاز اجتماعی نشات یافته و مجموعههایی نظیر مراکز تجاری، ترمینالها، ساختمانهای اداری و ... که براساس مطالبات و مبادرات اقتصادی تبدیل به جرم مادهای فضا شدهاند و رودررویی اجتماعی را ابتدا به عنوان یک نتیجه مستقیم و سپس به مثابه یک مجموعه از عادات فرهنگی - رفتاری تعریف کردهاند، جملگی قابلتوجه و مایه استناد است.
آنچه گفتیم اهمیت برنامهریزی و تدوین نظامات فکری و تعریف بناهای عمومی را در حدودی خطیر و جدی بیان میدارد؛ اینکه بدانیم براساس کدام مجموعه از نیازهای اقتصادی و تقاضای بازار، نه در حدی کاسته و ناچیز و نه در مقیاسی افزون و زیاده دست بهکار معماری ساختمانهای عمومی بشویم و ناشی از تاثیرات تولید آن چه مجموعهای از عادات و رفتارهای اجتماعی و فرهنگی را در پی خواهیم داشت، امری است که نمیتواند از پیوست مطالعاتی و انگارههای نخستین طراحی یک بنای معماری مغفول و به جامانده باشد و بیگمان بخشی قطعی و غیرقابلتفکیک است .
از سوی دیگر نیز، نیازهای فرهنگی هر جامعه که تبدیل به تقاضای ساخت و تولید یک معماری میشود، چنانچه در فرآیند برنامهریزی و تعریف فضاهای رفتاری و کارکردی خود، نگاه به پویایی و ایجاد هیجان و بیداری اقتصادی را نداشته باشد ، بیشک در ورطههایی از خاموشی و ای بسا آسیب به مبانی فرهنگی- اجتماعی تقاضاکننده آن بنا افتاده و نتیجههایی نامطلوب به بار خواهد آورد.
*عضو هیات علمی دانشکده هنر و معماری دانشگاه خیام مشهد
در نوشتار پیش رو پس از بیان ویژگیهای پدیده معماری که بستری مناسب برای بالندگی توامان اقتصاد و فرهنگ است و نیز توجه به گستره معماری تاریخی ایران زمین که یکی از بسترهای این بالندگی است ، بر گسترهای دیگر نظر میاندازیم که از فرصتهای یگانه در برقراری این رابطه است:
گستره دوم : معماری فضاهای عمومی
از دیرباز و همیشه آنچه یکی از بنیانهای پدیداری تمدن و رشد مدنیت اجتماعی قلمداد میشده از رودررویی آدمیان و تشکیل واحدهای حداقلی جمعی آغاز شده و این رودررویی اجتماعی زمینهساز بسط و توسعه جامعه و در نهایت ایجاد تمدن گردیده است و این نکته که به موازات رشد جوامع مدنی در طول تاریخ، شاهد ایجاد و بسط و توسعه بناهای معماری با کارکردهای عمومی بودهایم ، بسیار قابلتوجه و بااهمیت است.
پس جای هیچ شبهه ای نیست که رشد فرهنگی، توسعه اجتماعی و بسط هر تمدن در مقایسهای تطبیقی و گام به گام به میزان حضور و گردهمآیی مردمان آن جامعه در یک مکان و سپس تعریف فضایی و معماری آن مکان وابسته است و هر جامعهای که در مسیر این توسعه گام برمیدارد بناهای معماری آن نیز با کاربریهای عمومی مدام در حال توسعه و رشد قرار گرفته و حتی رابطهای دو سویه در این نظام فکری نیز جاری است .
از سوی دیگر در نخستین بخش این سلسله نوشتارها، به تدقیق دریافتیم که معماری به تولید و پایداری نمیرسد مگر پاسخگوی نیازهای بهرهبرداران آن باشد و به قطعیت میدانیم که پاسخگویی به مبانی اقتصادی و توسعه سرمایهای یکی از نیازهای امروزه و قطعی و لاجرم آدمیان است .
بدین ترتیب این تسلسل که از یک سو توسعه هر جامعه در مسیر تمدنی را با شاخص بناها و ساختمانهای عمومی و جمعی قابلتشخیص مینماید و در گام بعدی این ساختمانها را در وابستگی بدون گسست با حوزه اقتصادی میشناسد، معماری بناهای عمومی را به عنوان حلقه اتصال و به بیانی بهتر نشانه موثر و متاثر اقتصاد و فرهنگ مدنی معرفی مینماید.
ذکر مثالهای گوناگون از ساختمانهایی که پس از ساخته شدن و حتی تنها با انگیزههای انبوهی سرمایه توانستهاند تاثیرات جدی بر سازمانهای رفتاری و فرهنگی روابط جمعی بگذارند چه در تمامی دنیا و چه در سرزمین ما پُرشمار است و نیز به طریقی بالعکس نیازمندیهای فرهنگی ـ اجتماعی که تبدیل به تقاضای تولید بناهای مختلف با کاربریهای عمومی گردیده و در ادامه بر رشد و پویایی اقتصادی موثر شدهاند نیز دارای مصادیق و مثالهای متعدد است .
ساختمانهایی نظیر فرهنگسراها و مجموعههای فرهنگی- اجتماعی نظیر آمفیتئاترها، موزهها، نمایشگاهها و... جملگی از یک نیاز اجتماعی نشات یافته و مجموعههایی نظیر مراکز تجاری، ترمینالها، ساختمانهای اداری و ... که براساس مطالبات و مبادرات اقتصادی تبدیل به جرم مادهای فضا شدهاند و رودررویی اجتماعی را ابتدا به عنوان یک نتیجه مستقیم و سپس به مثابه یک مجموعه از عادات فرهنگی - رفتاری تعریف کردهاند، جملگی قابلتوجه و مایه استناد است.
آنچه گفتیم اهمیت برنامهریزی و تدوین نظامات فکری و تعریف بناهای عمومی را در حدودی خطیر و جدی بیان میدارد؛ اینکه بدانیم براساس کدام مجموعه از نیازهای اقتصادی و تقاضای بازار، نه در حدی کاسته و ناچیز و نه در مقیاسی افزون و زیاده دست بهکار معماری ساختمانهای عمومی بشویم و ناشی از تاثیرات تولید آن چه مجموعهای از عادات و رفتارهای اجتماعی و فرهنگی را در پی خواهیم داشت، امری است که نمیتواند از پیوست مطالعاتی و انگارههای نخستین طراحی یک بنای معماری مغفول و به جامانده باشد و بیگمان بخشی قطعی و غیرقابلتفکیک است .
از سوی دیگر نیز، نیازهای فرهنگی هر جامعه که تبدیل به تقاضای ساخت و تولید یک معماری میشود، چنانچه در فرآیند برنامهریزی و تعریف فضاهای رفتاری و کارکردی خود، نگاه به پویایی و ایجاد هیجان و بیداری اقتصادی را نداشته باشد ، بیشک در ورطههایی از خاموشی و ای بسا آسیب به مبانی فرهنگی- اجتماعی تقاضاکننده آن بنا افتاده و نتیجههایی نامطلوب به بار خواهد آورد.
*عضو هیات علمی دانشکده هنر و معماری دانشگاه خیام مشهد
ارسال نظر