شبه‌جزیره اسرارآمیز (بخش بیست‌و‌یکم)

ترجمه: محمدحسین باقی

پایتخت کره‌شمالی یکی از ناشناخته‌ترین مکان‌ها در کره زمین است. برای بیش از نیم قرن حکومت کره‌شمالی با دقت تمام، امکان دسترسی به تصاویر و گزارش‌ها از پیونگ یانگ را مدیریت کرده و این بدین معناست که برای مردم خارج از کره‌شمالی این شهر هنوز بسیار ناشناخته است. آن تصاویری که از پیونگ یانگ منتشر می‌شود به دقت مهندسی شده است و معمولا تجمعات بسیار سازمان یافته یا رژه در هنگام مراسم خاص را منعکس می‌سازد. به ندرت زندگی مردم معمولی نشان داده‌می‌شود (یا اصلا نشان داده نمی‌شود). به همین ترتیب، در درون کشور، پیونگ یانگ از سوی رسانه‌های دولتی به‌عنوان پایتخت انقلاب نشان داده می‌شود؛ بنابراین، بسیاری از ساکنان این کشور تصور اندکی از واقعیت هستی و زندگی روزانه در پایتخت دارند. در این سلسله مقالات که ترجمه‌ای است از کتاب «کره شمالی: دولت پارانویا» به قلم پاول فرنچ تمام زوایای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و ایدئولوژیک کره‌شمالی بررسی شده است. شاید اطلاعات ارائه شده در این بخش، کمتر به چشم خوانندگان فارسی زبان آمده‌باشد. این سلسله مقالات که ترجمه فصل‌هایی از کتاب مذکور است می‌تواند اطلاعاتی غنی از هر آنچه در کره‌شمالی می‌گذرد به خواننده ارائه دهد.

امروزه کیم ایل- سونگ به‌عنوان تنها معمار جوچه پنداشته می‌شود اما کیم جونگ- ایل هم پیشرفت‌هایی در آن به وجود آورد. البته به نظر می‌رسد که برای کیم جونگ- اونِ جوان بسیار زود باشد که بخواهد تاثیر تئوریک خود را بر نظریه جوچه و ردی از خود در این نظریه بر جا نهد. با این حال، چهره دیگری که تاثیر مهمی بر مبانی تئوریک جوچه بر جای گذاشته دبیرکل سابق امور بین‌الملل کره‌شمالی یعنی «هوانگ جانگ- یوپ» است. نقش او شناخته شده است چرا که به آن اعتراف کرده است: هوانگ در سال ۱۹۹۷ و در سن ۷۴ سالگی به کره‌جنوبی رفت؛ اولین مقام بالا در کره‌شمالی که در همسایه جنوبی به دنبال پناهندگی برآمد. از آن زمان در تمام تاریخ‌های رسمی کره‌شمالی نام او حذف شده است. او پیشتر نگرانی خود را از جانشین کیم جونگ- ایل ابراز کرده بود. معروف است که او عضو کمیته مرکزی حزب کارگران کره، رئیس کمیته امور خارجیِ مجمع عالی خلق و محرم و معلم خصوصی کیم جونگ- ایل و مسوول آموزش او در دانشگاه کیم ایل- سونگ بود. این موقعیت باعث نشد که نفوذ هوانگ پس از مرگ کیم ایل- سونگ رو به افول نرود. هوانگ از زمان پناهنده شدن، کره‌شمالی را «دولتی فئودال» نامیده است (هرچند «نیمه فئودالی» ممکن است توصیف دقیق‌تری باشد).

هوانگ که در سال ۱۹۲۲ زاده شده در دانشگاه مسکو فلسفه آموخت و سپس به‌عنوان استاد فلسفه در دانشگاه کیم ایل- سونگ مشغول به تدریس شد. او در کنار کیم ایل- سونگ بر روی توسعه مبنای نظری دقیق‌تر و سخت‌تری برای جوچه کار کرد. او به لحاظ دوفاکتویی، فیلسوف سیاسی مهم جوچه بود و بسیاری از اصول مشارکت خارجی آن را هدایت می‌کرد. هوانگ همچنین برای سال‌های بسیار در آن سوی دریاها بیشتر با جوچه شناخته می‌شد:او بسیار سفر می‌کرد، مخفیانه از ژاپن دیدار کرد و با اندیشمندان آمریکایی و کره‌جنوبی دیدارهایی داشت. گزارش‌های مکرری هست که نشان می دهد هوانگ به آمریکا و کره‌جنوبی اطلاع داده بوده که پیونگ یانگ مشتاق است تا همچنان نیروهای آمریکایی در دهه ۷۰ در «جمهوری کره» [کره‌جنوبی] باقی بمانند. هوانگ در نهایت به این باور رسید که جوچه، از سوی عناصری در سلسله مراتب نظامی که به‌دلیل شکل دادن به ائتلافی برای تضمین دستیابی کیم جونگ ایل به قدرت اهمیت یافته اند، در حال تضعیف شدن است. ظهور فلسفه «پرچم قرمز» در سال ۱۹۹۶ که بر آرمان‌های انقلاب و حمایت از ارتش تاکید دوباره می‌ورزید زنگ خطر را برای هوانگ به صدا در آورد. او در نهایت، پس از اینکه از حلقه داخلی حزب کارگران کره کاملا اخراج شد، اعلام کرد که رهبری کیم جونگ ایلِ جدید هیچ اشتراکی با آرمان واقعی جوچه ندارد. او اعلام کرد:«هر کس که دست به تظاهرات بزند یا کوچک‌ترین حرکت ضددولتی نشان دهد، هر کس که هر کاری انجام دهد که متضمن اهانت و تحقیر اقتدار رهبر کشور باشد در خفا کشته می‌شود... از نقطه نظر روشنفکران می‌توان گفت که بی تردید تمام کشور یک زندان بزرگ است».

یکی دیگر از معماران مهم جوچه کیم جونگ ایل است، فرزند و وارثِ خالقِ این نظریه - این نظریه در اصل موضوع تخصصی کیم- بود. او، به‌عنوان یک نظریه پرداز سیاسی یا یک اقتصاددان، هیچ پیشینه‌ای در ارتش نداشت اما به‌عنوان یک مفسرِ جوچه قدرت را به چنگ آورد. وقتی کیم جونگ ایل در دهه ۷۰ و ۸۰ قدرت فراوانی به دست آورد و در سال ۱۹۸۰ رسما به‌عنوان جانشین معرفی شد، تاثیرگذاری او بر جوچه هم افزایش یافت. تصور بر این است که از کیم جونگ ایل عمدتا به‌عنوان کسی یاد می‌شود که مسوول پایان دادن به ارجاعات رسمی به مارکسیسم- لنینیسم بود. او همچنین تاکید داشت که بهترین راه برای پیاده سازی جوچه این است که مردم از نزدیک دستورات حزب یا رهبر را دنبال کنند. از این رو، به تعبیر «کتی اوه» و «رالف هاسیگ»، کیم فلسفه‌ای را اخذ و آن را به‌طور فزاینده‌ای به «اصلی از ایمان و نه یک راهنمایی برای عمل» تبدیل کرد. با این حال، در همان زمان کیم جونگ ایل در حال اِعمالِ تغییرات نامحسوس در جوچه بود و سعی داشت تا با وخیم‌تر شدن وضعیت اقتصادی در کره‌شمالی، آن را پاسخگوتر سازد. با توجه به وضعیت اقتصادی، به دنبال تاکید بر «خط مردمی» و تار و مار کردن هر گونه نارضایتی در زندان در تمام کشور و میان تمام مردم و نه فقط نخبگان و رهبری بود و در همان زمان خواستار افزایش بیشتر جایگاه رهبر و اعتماد بیشتر در حزب شده بود. مفسران جوچه - با این نکته- تصمیم گرفتند جا بیندازند که کیم ایل سونگ فردی الهی بود و هیچ شکلی از قرارداد اجتماعی میان حاکم و محکوم وجود ندارد. در نتیجه، حتی از رابطه کنفوسیوسی در «منشور بهشت» که وفاداری را فقط درمورد یک رهبر با فضیلت الزامی می‌دانست پیشی گرفت. عنصری که اجازه سرنگونی حاکم در صورت سوء استفاده او از این منشور را می‌داد کاملا حذف شد. توجیه تغییر رژیم بر مبانی کنفوسیوسی به پایان رسید.

شبه‌جزیره اسرارآمیز (بخش بیست‌و‌یکم)