فوتبال، بالاتر از مرگ و زندگی!
مسابقات لیگ چهاردهم فوتبال ایران در حالی با شوک یک «دروغ بزرگ» در تبریز به پایان رسید که این موضوع در طول یک هفته اخیر میلیون‌ها تن از مردم ایران را درگیر خودش کرده است. همین دوشنبه گذشته بود که برنامه نود تا نزدیکی‌های طلوع خورشید به بحث در مورد حوادث تبریز پرداخت و حتی استاندار آذربایجان شرقی را دو ساعت بعد از نیمه‌شب روی خط تلفنی‌اش کشاند. در این میان شاید جای طرح این پرسش باقی باشد که واقعا چرا و چطور ورزش فوتبال به چنان جایگاه اجتماعی حیرت‌آوری رسیده است که مردم در شهرهای مختلف برای تماشای برخی از مسابقاتش، از ساعت‌ها قبل استادیوم را پر می‌کنند، از جان و دل مایه می‌گذارند و گاه در اثر ناکامی، به خودشان یا دیگران آسیب می‌زنند؟ این چه جادویی است که عمق احساسات صدها میلیون انسان را در سراسر جهان درگیر می‌کند و به راحتی یک جامعه را ظرف چند لحظه از غم به شادی یا برعکس می‌کشاند؟ به بهانه اتفاقات تلخ هفته آخر لیگ برتر، بد نیست نگاهی کلی و متفاوت داشته باشیم به پدیده‌ای موسوم به «فوتبال» و اینکه چطور چنین ورزشی به بزرگ‌ترین راز یک قرن اخیر دنیا تبدیل شده است. اگر چکیده این گزارش را فقط در یک خط می‌خواهید، ناچاریم همان ضرب‌المثل مشهور اروپایی را برایتان تکرار کنیم: «فوتبال مرگ و زندگی نیست، بلکه مساله‌ای بالاتر از آن است!»

چرا فوتبال؟
نگاهی سریع و گذرا به شرایط ورزش قهرمانی در دنیای امروز خیلی زود روشن می‌کند محبوبیت و پایگاه اجتماعی وسیع فوتبال با هیچ رشته دیگری قابل مقایسه نیست. این پدیده شگفت‌انگیز مدت‌ها است که توانسته مرزهای محدود ورزش را بشکند و خودش را به یکی از علقه‌های اجتماعی مردمان سراسر جهان تبدیل کند. بسیار دیده شده که کودکان گرسنه اتیوپی یا سومالی و برمه و افغانستان که شاید حسرت لقمه‌ای نان را بر دل داشته باشند، شکم خالی‌شان را با شعف بر تن کردن پیراهن بزرگ‌ترین ستاره‌های فوتبال دنیا از یاد می‌برند و با شور و اشتیاقی وصف ناپذیر، دل به دل میلیونرهای دنیای مستطیل سبز می‌دهند. خیلی از بازی‌های باشگاهی و ملی فوتبال در جهان، هر ساله و به‌طور مرتب رکورد پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیونی دنیا را می‌شکنند و در این زمینه حد نصاب جدیدی به وجود می‌آورند، اما واقعا فوتبال این قدرت جادویی را از کجا آورده و چگونه توانسته است یک سر و گردن بالا‌تر از هر ورزش دیگری بایستد؟ برای رسیدن به پاسخ، باید این سوال از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار داد.
جادوی ساق‌ها
در درجه اول، جذابیت فوتبال به ماهیت شگفت‌انگیز این ورزش مربوط می‌شود. در تاریخ زندگی اجتماعی بشر، توانایی‌های خلاقانه هر یک از اجزای بدن آدمی از دیرباز کشف شده بودند. به‌عنوان مثال، هنر دستان انسان در خلق طراحی‌ها و نقاشی‌های گوناگون از هزاران سال پیش برملا شده بود یا توانایی‌های چشم، گوش و زبان او، در طول تکاملش یک به یک روشن شده بودند. ورزش فوتبال اما، توانست از دو پای انسان که عمدتا تنها برای گام برداشتن مورد استفاده قرار می‌گرفتند، ابزاری برای خلق زیبا‌ترین حرکات بسازد و از لگد زدن که یکی از شیوه‌های غریزی آدمی برای ارتکاب به خشونت و دفاع شخصی بود، وسیله‌ای برای آفرینش ظریف‌ترین و دلربا‌ترین حرکات ممکن درست کند. به‌نظر می‌رسد روبه‌رو شدن پدران ما با پدیده نوظهوری که به آنها امکان می‌داد با دویدن و لگد زدنشان به رقابت با هم و لذت بردن از زندگیشان بپردازند، آنقدر برای آنها مهیج و شورانگیز بود که آنان این عشق جادویی را پرورش دادند و نسل به نسل منتقل‌اش کردند.
ضعیف‌تر هستم، اما بازنده نیستم
غیر از این، نباید از یاد ببریم که فوتبال تقریبا پرجمعیت‌ترین ورزش رسمی قهرمانی است و هر رقابت آن، می‌تواند به جای دو، چهار، هشت یا حتی دوازده نفر، گروهی ۲۲ نفره را درگیر کند. اگر ورزش‌های انفرادی تنها بر پایه قابلیت‌های تکنیکی دو رقیب استوار شده‌اند یا اگر رشته‌هایی نظیر والیبال و بسکتبال معمولا نیاز به ویژگی‌های بارز فیزیکی دارند، دنیای وسیع فوتبال این اجازه را به میلیون‌ها انسان می‌دهد که تقریبا با هر نوع مهارت یا هر نوع شرایط بدنی جایی برای خودشان در زمین بازی پیدا کنند. این میدان، به هر نوع قهرمانی نیاز دارد؛ از دروازه‌بانی با قامت بلند و دست‌های کشیده که از زدن ساده‌ترین ضربات به توپ با پا عاجز است تا مهاجمان کوتاه قامت و ریز نقش که توپ مثل کنه به ساق‌‌های‌شان چسبیده است؛ از مدافعان میانی با سرعتی پایین و هیکلی درشت تا پاسورهای با هوش که مهندسی بازی را در دست دارند. این همه تنوع، از فوتبال برای صد‌ها میلیون هوادار شیفته‌اش در دنیا، پدیده‌ای غیر‌تکراری و همیشه جذاب می‌سازد. غیر‌از این، آوردگاه مسابقات فوتبال، محلی برای تقابل اندیشه‌های تاکتیکی تئوریسن‌ها و متفکران این رشته ورزشی هم هست؛ آنهایی که با جنگ‌های شطرنج گونه خودشان، گاه کمک می‌کنند تا تیم‌های ضعیف‌تر با ابزار کمتر، بر حریفان قدرتمند و مغرور خودشان غلبه کنند و شگفتی غیر‌قابل باوری بسازند. اینجا ضعیف‌تر بودن هرگز به معنای همیشه بازنده بودن نیست و درهای خلق حیرت، همیشه باز است. حتی تیم‌هایی که در یک مسابقه ۹۰ دقیقه‌ای چند گل از حریفشان عقب افتاده‌اند، در‌‌ همان مسابقه می‌توانند شیوه بازیشان را تغییر بدهند و به موفقیت برگردند. این شعبده‌ها را فقط فوتبال در آستین دارد، بنابراین کاملا طبیعی به‌نظر می‌رسد که گاهی برخی از هواداران متعصبش، میلیون‌ها تومان صرف خرید بلیت تنها یکی از مسابقات آن، از بازار سیاه کنند!
سه ضلعی فوتبال، رسانه، مردم
چرا رسانه‌ها اینقدر به فوتبال اهمیت می‌دهند؟ چون فوتبال مورد علاقه عموم مردم است و باعث افزایش استقبال از آنها می‌شود. چرا فوتبال روز به روز محبوب‌تر می‌شود؟ چون رسانه‌ها هر روز به فوتبال پر و بال بیشتری می‌دهند و جایگاه آن را به‌عنوان یک کالای ضروری در سبد زندگی مردم تثبیت می‌کنند. همه چیز به همین سادگی است. فوتبال و رسانه‌ها خدمات متقابل مهمی به هم دارند و به‌طور مستمر یکدیگر را ثروتمند‌تر و پرقدرت‌تر می‌کنند. برای وسایل ارتباط جمعی، راحت‌ترین کار این است که روی اسب برنده شرط ببندند و با پرداختن به مقوله‌ای که هواداران افراطی خاص خودش را دارد، پیگیری مخاطبانشان را تضمین کنند. اینکه از رادیو و تلویزیون یا روزنامه‌های ورزشی توقع داشته باشیم به ورزش‌های دیگر هم بپردازند و ذایقه مردم را تغییر بدهند، با خوی تجاری و اقتصادی رسانه‌ها سازگار نیست. اصولا ریسک چنین تغییری بالا است؛ بنابراین وسایل ارتباط جمعی همچنان ترجیح خواهند داد حاشیه‌ای‌ترین اخبار فوتبال را خیلی بیشتر از مهم‌ترین رویدادهای ورزش‌های دیگر مورد توجه قرار بدهند. از سوی دیگر، مخاطبانی هم که از بامداد تا شامگاه با بمباران خبری در مورد فوتبال روبه‌رو هستند، دیگر نمی‌توانند این علاقه کهنه را نادیده بگیرند و اگر چند روز از دنیای خبر‌ها و تحلیل‌های مربوط به این رشته ورزشی دور شوند، عمدتا دچار حس سردرگمی و کلافگی خواهند شد. رسانه‌ها به تدریج مخاطبانشان را معتاد به فوتبال بار می‌آورند و این رویه، به سود دوجانبه هر دو حوزه منتهی می‌شود. به‌نظر می‌رسد این چرخه مهم و موفق، کماکان و تا سال‌های طولانی به کار خودش ادامه بدهد و فوتبال و رسانه، همچنان آب به آسیاب هم بریزند.
پناهگاه روح عصیانگر
اگرچه رد پای هولیگانیزم و رفتارهای ناهنجار تماشاگران را در برخی از دیگر رشته‌های ورزشی هم می‌توان دید، اما تردیدی وجود ندارد که بزرگ‌ترین میدان ظهور این پدیده، استادیوم‌های فوتبال است. سالانه اخبار و گزارش‌های فراوانی تولید می‌شود در مورد تماشاگرانی که در استادیوم‌های فوتبال یا سایر فضاهای مرتبط به آن مرتکب رفتارهای بزهکارانه شده‌اند یا حتی اسباب مرگ دیگران را رقم زده‌اند. پرسش این است که چرا چنین اتفاقی رخ می‌دهد و چگونه فوتبال به محملی برای وقوع چنین اتفاقاتی تبدیل می‌شود؟ پاسخ این سوال را شاید بیشتر از هر چیز دیگری، در حجم بالای تماشاگران مسابقات فوتبال و نیز هیجان و حساسیت مضاعف مسابقات این رشته ورزشی بتوان پیدا کرد. حقیقت آن است که بشر برای ادامه بهتر زندگی‌اش، نیاز به تخلیه هیجانات و احساسات درونی‌اش دارد و در جوامع شهری امروزی با اتمسفر خشک و صنعتی، غالبا چنین موقعیتی به ندرت در اختیار او قرار می‌گیرد. در چنین شرایطی، مسابقات فوتبال با ده‌ها هزار تماشاگر و حساسیتی که دایما از سوی رسانه‌ها تشدید می‌شود، بهترین فرصت خواهند بود تا تماشاگران و به ویژه جوان‌تر‌ها به خالی کردن هیجان خودشان بپردازند و شاهد لحظات ناب و بی‌بدیلی از غم و شادی یا خشم و عصبانیت باشند. اگر این فضای خاص با مکانیزم‌های مناسب بازدارنده کنترل شود، مشکلات به حداقل می‌رسد، اما اگر چنانچه خبری از این بازدارنده‌های قوی نباشد، مهار احساسات هواداران سخت خواهد بود و در این صورت بروز اتفاقاتی مثل سنگپرانی، فحاشی و کتک کاری اجتناب ناپذیر می‌شود. عامل دیگری که کمک می‌کند تا فضای استادیوم‌ها ملتهب شود، مساله ناشناخته بودن تماشاگران است. در دنیای جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی، فرضیه‌ای به نام «گمنامی» وجود دارد که تاکید می‌کند اگر انسان‌ها نتوانند در محل کار یا زندگی‌شان و بین کسانی که به‌طور روزمره و از نزدیک با آنها در ارتباط هستند برخی از رفتار‌ها را انجام بدهند، بروز اغراق شده این رفتار‌ها به جایی موکول می‌شود که فرد در آنها گمنام است؛ مثل استادیوم‌های ورزشی. به‌عنوان نمونه، اگر کسی در جمع اعضای خانواده یا همکارانش نمی‌تواند واکنش‌های خشمگینانه نشان بدهد یا از الفاظ نامناسب و متفاوت استفاده کند، در جایی مثل ورزشگاه‌های فوتبال به راحتی می‌تواند لابه‌لای هزاران نفر دیگر که او را نمی‌شناسند، دست به چنین اقداماتی بزند.
جام جهانی به جای جنگ جهانی!
فوتبال شاید در بسیاری از نقاط جهان تنها ورزش یا حتی پدیده‌ای باشد که مردم به خاطر فعل و انفعالات رخ داده در آن روانه خیابان‌ها می‌شوند و به جشن و پایکوبی سراسری مشغول می‌شوند، اما واقعا چرا چنین است؟ به‌نظر می‌رسد تشدید روزافزون حساسیت‌های فوتبال توسط رسانه‌ها، کم‌کم ماهیت این رشته ورزشی را از یک رقابت ساده، به جنگی تمام‌عیار تغییر داده است. شاید گزافه‌گویی نباشد اگر ادعا کنیم در زمانه معاصر ما، جام جهانی جای جنگ جهانی را گرفته و مردمان بسیاری از کشور‌ها یا حتی ایالت‌ها و شهر‌ها ترجیح می‌دهند به جای مبارزه و خونریزی، احساسات ملی، میهنی و قومی‌شان را با پیروزی در آن ارضا کنند. شاید به همین دلیل است که برتری یک کشور بر کشور متخاصم در جام جهانی، برای شهروندان آن‌‌ همان لذت و شیرینی پیروزی نظامی را تداعی می‌کند و عموم مردم را برای جشن گرفتن، به خیابان‌ها می‌کشاند. این موضوع گاهی حتی در درون یک کشور هم قابل مشاهده است. مثلا جدایی‌طلبان باسک یا کاتولونیا بعد از سال‌ها درگیری با دولت مرکزی مادرید و تحمل تلفات سنگین، این سال‌ها ترجیح داده‌اند احساساتشان را پای مبارزه‌های فوتبالی بریزند و به همین دلیل، مسابقات رو در روی رئال مادرید با بارسلونا و اتلتیک بیلبائو حائز اهمیت‌های فراوان و متفاوتی شده است. کافی است به یاد بیاوریم بعد از پیروزی بی‌سابقه ۶ بر ۲ بارسلونا بر رئال مادرید در ورزشگاه برنابئو، همه مدارس و مراکز دولتی کاتالونیا برای چند روز تعطیل شدند! فوتبال را ساده نبینید.
سه خدمت هواداران تراکتور به فوتبال ایران
چنانکه گفته شد نفس فوتبال و هوادار به هم گره خورده است و هیچ‌یک از این دو را نمی‌توان جدا از دیگری تصور کرد. در طول تاریخ فوتبال ایران همیشه یکی از افتخارات کشورمان حضور پررنگ مردم در استادیوم‌ها بوده؛ طوری که دائما از هواداران به‌عنوان سرمایه‌های اصلی این حوزه یاد شده است. در طول سال‌های اخیر اما به دلایل مختلف که خودش برای بررسی نیاز به یک پرونده مستقل دارد، سکوها در خیلی از استادیوم‌های کشور خالی ماند تا روح فوتبال آزرده شود. در چنین شرایطی بازگشت تراکتورسازی به لیگ برتر از اواخر دهه ۸۰ همه چیز را تغییر داد. هواداران این تیم که به «تی‌تی‌ها» معروف هستند در این سال‌ها خدمات زیادی به فوتبال ایران کرده‌اند. آنها از استادیوم تبریز، جایی ساختند که در آن فقط تراکتورسازی مورد پشتیبانی قرار می‌گرفت و مثل خیلی جاها خبری از تشویق تیم‌های میهمان و به ویژه سرخابی‌ها نبود. این می‌تواند یک الگوی خوب برای سایر ورزشگاه‌های ایران باشد. همچنین تراکتورسازان با سر دادن شعار معروف «عیبی‌یوخ» در هنگام ناکامی‌ها یک درس بزرگ به سایر هواداران دادند. این در حالی است که فوتبال ایران معمولا درگیر فریادهای خشمگینانه «حیاکن، رهاکن» بوده است. همچنین شور و نشاط تراکتورسازان با متدهای جدید حمایتی مثل «تشویق بوندس‌لیگایی» فضایی متفاوت را بر فوتبال کشورمان حاکم کرد.