ما «فان»ایم، همه چیز را جدی نگیرید!
عاطفه نبوی داستان تقریبا از یک ماه پیش شروع شد. زمانی که گروهی از جوانان و نوجوانان پولدار تهرانی تصمیم گرفتند در صفحه‌ای که به تعبیر خودشان «فان» بود «روی دیگر سکه ایران» را به دنیا نشان دهند و به واسطه عکس‌هایشان بگویند که این سرزمین فقط کشور فقیر و بدبختی و تحریم نیست و مردمانی در آن در حالی که ساعت رولکس می‌بندند، سوار بر پورشه و مازراتی می‌شوند و با دختران و پسرانی سالم، شاد و مرفه در استخرهای خصوصی و میهمانی‌ها، تفریحاتی در سطح پولدارها و سلبریتی های همه جای دنیا دارند. Richkids در ابتدا صفحه‌ای معمولی بود مانند هزاران صفحه‌ای که روزانه در فضای مجازی شکل می‌گیرد، بازدیدها و مخاطبان محدودی داشت تا ‌آنکه با کار شدن گزارشی از این صفحه و عکس‌های آن در سایت خبری، تحلیلی «المانیتور» که اخبار خاورمیانه را پوشش می‌دهد، تعداد بازدیدهای آن به سرعت بالا رفت و نقل محافل مجازی و واقعی شد.

روی دیگر سکه ایران
گزارش «المانیتور» تا حدی هدف اولیه این افراد را محقق کرد و بچه پولدارهای تهران توانستند روی دیگر سکه ایران را به دنیا نشان دهند. نویسنده گزارش نوشته بود، مازراتی و ماشین‌های لوکس این روزها در تهران زیاد به چشم می‌آیند و بیشترین تعداد پورشه در خاورمیانه در تهران فروش رفته است. «هولی داگرز»، تاکید کرده: «این صفحه، سبک زندگی طبقه خاصی از جوانان ایرانی را نشان می‌دهد.»
او این طبقه را طبقه یک درصدی جامعه ایران نامیده و در بخش دیگری از این گزارش نوشته است: «سلفی‌ها، پارتی‌های خانگی، اتومبیل‌های لوکس اروپایی، مردان و زنانی با پوشش‌های متفاوت. با نگاهی دقیق‌تر، روسری‌های کوچک و ناکافی و پلاک‌های خودرو به زبانی غیرانگلیسی توجه شما را جلب خواهد کرد. شاید در اینجا گمان کنید مجموعه‌ای از تصاویر ثروتمندان یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس، جایی مانند امارات متحده عربی را می‌بینید به واقعیت نزدیک شده‌اید، ولی باید از خلیج فارس بگذرید تا به ایران برسید.» روزنامه «ریپوبلیکا» ایتالیا یکی دیگر از نشریه‌هایی است که به این پیج پرداخته است. داستان پیج بچه‌ پولداران ایرانی از نگاه این روزنامه معتبر «زندگی شیرین در دل خاورمیانه» بوده است.
واکنش‌های داخلی به «ریچ کیدز»
کمتر از یک ماه بعد از رونمایی از آن روی سکه ایران، این «ریچ‌کیدهای» تهرانی به جز مخاطبان بین‌المللی‌شان دنبال‌کننده‌های دیگری هم پیدا کرده و توسط کسانی از درون ایران هم دیده و رصد شدند، کسانی از همه طبقات اجتماعی ایران، نمایندگانی از روی همیشه دیده شده سکه، طبقه متوسط و... در پی آن موجی از اظهارنظرها، انتقادات و گاه حمایت‌ها نسبت به این صفحه و آفرینندگانش به وجود آمد و به‌ناگاه حساسیت جامعه نسبت به این مساله بالا رفت. بازدید از سایت هر روز بالاتر می‌رفت تا به حدود 60 هزار بیننده رسید، این موج گویی به نوعی ادمین و صاحبان عکس‌ها را دچار شوک کرد و ادمین پیج در حاشیه یکی از پست‌ها توضیح داد که: «لطفا ما را درک کنید. در هر کشوری هم مردمان پولدار وجود دارد و هم مردمان فقیر.ما نمی خواهیم کسانی را که به این نوع زندگی دسترسی ندارند، تحریک کنیم. آنها می‌توانند ما را دنبال نکنند ما عاشق تهران هستیم و فقط سعی کردیم به مردم دنیا نشان بدهیم که ایران و خاورمیانه همیشه تنها چیزی نیست که در فیلم‌ها و تبلیغات می‌بینید. این پیج، صفحه‌ای سیاسی نیست. لطفا همه چیز را جدی نگیرید.»
اما کار از دست به در شده و سیل مجازی به راه افتاده بود. بلافاصله صفحات زیادی با این نام ساخته شده؛ به طوری که بازشناختن صفحه اولیه از میان آنان سخت شد و در مقابل در فیس‌بوک و اینستاگرام صفحاتی با نام‌های «صفحه بچه فقیرهای تهران» «ما فقط اینستاگرام داریم» و ... شکل گرفت. در ادامه دامنه این عکس‌العمل‌ها از اینستاگرام و فیس‌بوک فراتر رفت و در روزنامه‌ها از تعادل گرفته تا کیهان مقالات تحلیلی و اظهارنظرهایی را درباره این صفحه نوشتند.
نوکیسگی و تنگ‌نظری
اکثر کامنت‌گذاران، بالاخص بعد از افزایش تعداد مخاطبان صفحه منتقد و مخالف آن بودند و این مخالفت‌ها از تمسخر به خاطر جعلی بودن عکس‌ها تا بادآورده و غیرمولد بودن ثروت انیاشته شده این افراد و اظهار نفرت و انزجار نسبت به آنها و عملکردشان را دربرمی‌گرفت، موافقان نیز بقیه را متهم به حسادت و تنگ‌نظری می‌کردند و گاه نیز در مقایسه این نمایش سبک زندگی با آنچه در سالن‌های مد یا محافل این‌گونه در اروپا یا سایر کشورها وجود دارد، این وضعیت را وضعیتی طبیعی دانسته و عکس‌العمل شدید به آنها را غیرمعقول می‌دانستند.
با نگاهی به کامنت‌ها می‌توان جریان‌های اصلی موافق و مخالف یا این موضوع را رصد کرده و تا حدی به استدلال‌های هر کدام پی برد، واکنش‌هایی که بعد در تحلیل‌های ارائه‌شده در سایت‌ها و روزنامه‌ها سروشکلی به خود می‌گیرد که در قالب جریان‌های فکری مختلف می‌توان آنان را بازشناخت.
در این میان نظر خود این «ریچ کیدز» ها هم نسبت به انتقادها جالب است، در ابتدا کامنت‌های زیادی که بخش اعظم آنها حاوی فحش و اظهار نفرت و انزجار بود از روی صفحه پاک می‌شد؛ اما بعد از مدتی ادمین پیج فیس‌بوک خطاب به سایر دوستانش نوشت: «بچه‌ها نظرتون چیه اظهارنظرها درباره پیج رو هم به اشتراک بذاریم؟ درسته که متاسفانه خیلی‌هاشون منفی هستن، ولی بازتاب‌دهنده سطح فکر و فرهنگ نویسندگانشون هستن که متاسفانه در این قحط‌الرجالی روی خودشون اسم روشنفکر و فعال اجتماعی و سیاسی و ... گذاشتن! البته ریچ کیدز نیازی به جواب دادن نداره. تو ایران ریچ کیدز کسیه که چپ و راست و پوزیسیون و اپوزیسیون باهاش مثل اینکه دشمنن!».
با وجود آنکه در جریان اظهارنظرها هر کس سعی کرد برآمدن این گروه «نوکیسه» و «متظاهر» را وابسته به یکی از جریان‌های داخلی بداند، آنها خودشان «اعلام فاصله» کردند و گفتند در هیچ دسته‌بندی‌ای جای نمی‌گیرند. اما مخالفان نظر دیگری داشتند و اینان را فرزندان پرورش‌یافته در دامان اختلاس‌های 3000 میلیاردی و رانت‌خواری‌ها می‌دانستند. گروهی هم رفتار این افراد را خودنمایانه دانسته‌اند و معتقدند که این رفتار فقط از نوکیسگان بر می‌آید.
به نطر یکی دیگر از مخاطبانشان آنها نتوانستند به این ترتیب چهره بهتری از ایران نشان دهند؛ چراکه «زیبایی هر شهری به وجود عدالت و امنیت در آن برمی‌گردد، شما اگر وسط بیابان هم مازراتی سوار بشی و ساعت چند میلیونی دستت بکنی و ... دلیل نمی‌شه که بیابون جای آبادیه. اینکه تو پست می‌ذاری و یه عده دیگه عکس فقرا رو این زیر می‌گذارن نشون‌دهنده اختلاف طبقاتی عمیق در این جامعه است نه زیبایی آن و گرنه در پایتخت بدترین کشورهای جهان جاهای زیبا و مردم مرفه وجود دارن.»
کاربری هم در واکنش به ساعت‌های گران‌قیمتی که صاحب یک عکس به دستش بسته بود، نوشت: برای شما ساعت «بازی» است؛ اما برای خیلی‌ها ساعت وسیله اندازه‌گیری لحظه به لحظه سختی‌ها و بدبختی‌ها است. تو مملکتی که یه دختر برای نداشتن 6 هزار تومن پول دارو می‌میره این ساعت‌‌ها برای دست من یا شما ننگه.»
کسی نیز آنها را انگل خوانده و اظهار کرد: «پولدارایی که کارآفرین نیستن، انگلن! از این دست به او دست می دن و ده برابر سود می‌کنن.پولدارایی که به اینجا رسیدنشون مساویه با نابودی صدها خانواده.»
در این میان اما گروهی انباشت این ثروت را نوعی بیماری در اقتصاد ایران و نتیجه سیستم نادرست اقتصادی می‌دانند و می‌گویند: «اگه پول به جای اینکه توسط شما حیف و میل بشه اگه قانون درست و حسابی وجود داشت، اگه واسه سوار شدن به اون ماشین آن‌چنانی مجبور بودی پولت رو تو اقتصاد بیاری، الان 10 میلیون نفر از قشر تحصیلکرده این مملکت بیکار نبودن. اون همه نخبه‌هامون از ایران نمی‌رفتن که برن ناسا رو بگردونن. با این همه زرق و برق، خیلی فقیرین.»
گروهی با لیست کردن بدهی‌های بانکی مدیران برخی بنگاه‌ها در دولت های قبل از صاحبان پیج برای آن توضیح می‌خواستند و آنان را بی‌سوادانی می‌دانستند که حتی نمی‌توانند رقم‌هایی را که خرج می‌کنند بخوانند و کسانی هم انباشته شدن این ثروت را عامل رکود و انفعال بخش تولیدتلقی کرده‌اند.
اما در این میان کسانی هم بودند که با وجود اینکه بنابر اظهارات خودشان در این طبقه جای نمی‌گرفتند این وضعیت را شرایطی طبیعی می‌دانستند که عکس‌العمل منفی به آن غیرمنطقی است.
آنها این ثروت را نتیجه کار و زحمت و اراده فردی خود این افراد یا پدران‌شان دانسته‌اند و دیگران را به تنگ‌نظری و حسودی متهم می‌کردند، یکی از این افراد نوشته بود: «بابای من اگه می‌تونست و کمی تلاش داشت می‌تونست مثل اینا بشه. اما من آدم‌های پولدارو که می‌بینم واقعا به هوش‌شون تبریک می‌گم. هر کسی نمی‌تونه مثل بابای من...! اما اینها تونستن.» یا دیگری معتقد بود: «هر جامعه‌ای باید ثروتمند داشته باشه تا برای فقیرا و جامعه شغل ایجاد کنه... آدم‌ها رو قضاوت نکنین یا اینکه: قطعا در بین این مردم ثروتمند انسان‌هایی هستند که از امثال من و شما مفیدتر باشن، حسادت نکنیم»...
یکی در سرزنش مخالفان نوشته بود: «من خودم از طبقه متوسط جامعه‌ام ولی دارندگی و برازندگی. تونسته برده. حالا از هر طریقی... هر کی می‌تونه ببره... اصلا بدزده... بی‌خیال عمو جون جا اینکه بشینی کامنت چرت بزاری توام سعی کن زندگی کنی... با اون چیزایی که داری. ذات ایرانی جماعت حسوده بابا یاد بگیرین با داشتن و دارا بودن کسی خوشحال باشین نه ناراحت... تو هم بخوای می‌تونی... می‌تونی از این پیج انرژی مثبت بگیری و بگی چرا من نتونم به این چیزا برسم... شاید یعنی قطعا اگه بخوای می‌تونه یه جرقه‌ای واست باشه.»
حال به نظر می‌آید بعد از حدود یک ماه کشمکش بر سر ماهیت و تاثیرات این صفحه، با بسته شدن آن در اینستاگرام نقطه پایانی بر این داستان گذاشته شد. در حالی که تاثیر قصدناکرده‌ای را در گشایش بحث‌ها و روی نمودن شکاف‌های موجود در جامعه ایران داشت.
گویی روی دیگر سکه ایران بیش از آنکه برای مخاطبان بین‌المللی‌اش جذاب و مهم باشد، برای داخلی‌ها چالش‌برانگیز بوده است و محل گشایش بحثی شد که همیشه به شکل نامحسوسی در بدنه جامعه جریان دارد؛ داستانی که گویی پایانی ندارد و هرازچندگاهی، به بهانه‌ای سربرمی‌آورد