آیا میتوان برنامه علیخانی را نماینده سیاستهای سیما دانست؟
«آه» عسل!
با شروع ماه رمضان در سال ۹۴، یک بار دیگر برنامه «ماهعسل» با اجرای احسان علیخانی از شبکه سه سیما روی آنتن رفت. در شرایطی که سالها از تولد این برنامه میگذرد، امسال حجم انتقادها نسبت به «ماهعسل» به شکل بیسابقهای افزایش پیدا کرده است. اگر سری به شبکههای اجتماعی بزنید، خواهید دید که بسیاری از مخاطبان سیما نسبت به سیاستهای این برنامه گله دارند و آن را سودمند به شمار نمیآورند. در شرایطی که روز به روز بر حجم مخالفان افزوده میشود، منتقدان بزرگترین دلیل ملامت این برنامه را عطش آن برای بازی با احساسات مخاطب، به تصویر کشیدن مشکلات و بدبیاریهای عمدتا شخصی و منتهی شدن بسیاری از گفت و شنودها به گریه و اشک و آه میدانند.
با شروع ماه رمضان در سال 94، یک بار دیگر برنامه «ماهعسل» با اجرای احسان علیخانی از شبکه سه سیما روی آنتن رفت. در شرایطی که سالها از تولد این برنامه میگذرد، امسال حجم انتقادها نسبت به «ماهعسل» به شکل بیسابقهای افزایش پیدا کرده است. اگر سری به شبکههای اجتماعی بزنید، خواهید دید که بسیاری از مخاطبان سیما نسبت به سیاستهای این برنامه گله دارند و آن را سودمند به شمار نمیآورند. در شرایطی که روز به روز بر حجم مخالفان افزوده میشود، منتقدان بزرگترین دلیل ملامت این برنامه را عطش آن برای بازی با احساسات مخاطب، به تصویر کشیدن مشکلات و بدبیاریهای عمدتا شخصی و منتهی شدن بسیاری از گفت و شنودها به گریه و اشک و آه میدانند. خیلیها معتقدند نیاز اصلی مردم ایران در حال حاضر به شادی و خنده است؛ اما بزرگترین رسانه کشور در این زمینه به اندازه کافی فعالیت قابل توجه نداشته و تازه با تولید برنامههایی از قبیل «ماهعسل» حزن و اندوه را میهمان خانههای مردم میکند.
یک سال بعد از بزرگترین شوخی تاریخ!
رویکرد غمناک برنامه «ماهعسل» در طول سالهای اخیر دستمایه شوخیهای بسیار زیادی در فضاهای مجازی بوده است. کاربران اینترنتی معمولا در مواجهه با افراد شکستخورده و ناکامان بزرگ، آنها را به برنامه علیخانی ارجاع میدهند و کلی لایک میگیرند! با این همه، شاید عجیبترین و بزرگترین شوخیها از این دست، درست یک سال پیش در چنین روزهایی انجام گرفت؛ زمانی که میزبان جام جهانی برزیل با هفت گل برابر آلمان درهم کوبیده شد. شکست سنگین تیم ملی برزیل برابر آلمان در نیمهنهایی جام بیستم، طبیعتا واکنشهای فراوانی را در سراسر جهان بهدنبال آورد. در این میان کاربران اینترنت در تمام دنیا از همان دقایق میانی نیمه اول به شوخی با نتیجه رقم خورده در مینیرو پرداختند و برایش جوک و طرح کمیک ساختند. با این حال شاید کمتر کسی در دنیا فکر میکرد در ایران برای خلق یکی از اولین تفریحات با این نتیجه، از یک برنامه تلویزیونی وام گرفته شود! بلافاصله بعد از گل چهارم ژرمنها که بهنوعی تکلیف کار را یکسره کرد، یک لطیفه در فیسبوک ساخته شد که خیلی هم زود به محبوبیت رسید: «اسکولاری میهمان برنامه فردا شب ماه عسل!» شاید همین واکنش فوری و گسترده، حاوی گویاترین تحلیلی باشد که مردم در مورد این شوی تلویزیونی دارند؛ پروژهای برای خراش انداختن روی روح مخاطب و اشک گرفتن از او به هر قیمتی! سالها است که به طعنه در مورد استراتژیهای تلویزیون ایران گفته میشود: «آنها میخواهند نشان بدهند وضع بقیه از شما بدتر است!» پیشتر بخشهایی مثل اخبار، مستندسازی یا میزگرد و بحثهای کارشناسی در مظان چنین اتهامی بودند؛ اما حالا برنامه احسان علیخانی نیز در همین ردیف قرار گرفته است. ماهعسل طی سالهای اخیر سعی کرده با دعوت از میهمانان متفاوت، سبک جدیدی از برنامهسازی تلویزیونی را بیازماید؛ اما مشکل دقیقا از جایی شروع میشود که مسوولان این برنامه، تفاوت را عمدتا در تیرهروزی و ناکامی میبیند! اینجا یک روز بچههای کار از کف خیابان به استودیو کشانده میشوند تا از مشقات زندگیشان حرف بزنند و روزی دیگر، نوبت به مردی میانسال میرسد تا قصه از کف دادن زندگیاش را برای بینندهها باز بگوید و گونههایشان را نمناک کند. برای رسانهای که سالهاست مهارتش را در جذب مخاطب وفادار ازدست داده و به اعتراف رئیس سابقش ناچار است با ضریب نفوذ 40 درصدی ماهواره کنار بیاید، ظاهرا راهی غیر از بازی با احساسات مخاطب باقی نمانده است. حالا آنها بیننده را عادت دادهاند به اینکه هر روز غروب گیرندهاش را روشن کند و قصهای تازه از زندگی شهروندی بشنود که رنجی بیشتر از او را تحمل کرده است! «اسکولاری مهمان ماه عسل»؛ این شاید فریاد ناخودآگاه یک خشم باشد؛ اعلام ناخشنودی وسیع مخاطبی که از نمایش عریان و صریح بدبختی به ستوه آمده است. «هنر» یعنی بتوانی به بینندهات حس امید، نشاط و سرزندگی تزریق کنی، وگرنه راه انداختن مرثیهسرایی و اشک و آه آنقدرها کار سختی بهنظر نمیرسد.
حذف عجیب لبخندسازان
شاید خیلیها بر این باور باشند که حمایت از برنامه علیخانی و روند حزنانگیز و سوزناکش، نمونهای از سیاستهای کلی صداوسیما در زمینه برنامهسازی باشد. آنچه چنین فرضیهای را تقویت میکند، حذف عجیب و تدریجی برخی از ستارههای محبوب مردم از گیرندههای جادویی، طی چند سال اخیر است. حدود یک ماه پیش گزارشی در برخی رسانهها منتشر شد که حرف و حدیثهای فراوانی بهدنبال آورد. داستان از این قرار بوده که گویا عادل فردوسیپور برای آخرین برنامه نود در سال 93 قصد داشته رضا عطاران را به استودیو دعوت کند، اما مسوولان تلویزیون با این مساله مخالفت کردهاند. از قرار معلوم موضوع مربوط به امروز و دیروز نیست و سابقه غیبت عطاران روی آنتن «زنده» سیما، دستکم به یک سالونیم پیش برمیگردد. اینکه چرا کمدین محبوب خراسانی با چنین محدودیتی مواجه شده، چندان روشن نیست؛ همانطور که هیچکس نفهمید مهران مدیری چرا شش سال از حضور در تلویزیون محروم بود و چطور بعد از این مدت به رسانه ملی برگشت؟ اینکه چهرهای به شیرینی عطاران حق حضور روی آنتن زنده و خنداندن مردم را نداشته باشد، واقعا شگفتانگیز است. مردی که دو دهه از عمر و جوانیاش را صرف تلویزیون ایران کرد تا به شکلی قابل توجه حجم موفقیتهای این رسانه را افزایش دهد، امروز حتی برای نیم ساعت هم حق بازگشت به این قاب را ندارد. عطاران میلیونها نفر را برای صدها ساعت پای تلویزیون نشاند، اما حالا خودش پشت در متوقف میشود و البته همه تلاشهای فردوسیپور هم برای کشاندنش به داخل مجموعه بیثمر باقی میماند. شاید اگر کارهای عطاران را یک نفر آن سوی دنیا در یک کشور دیگر انجام میداد، حالا برای خودش یک امپراتوری رسانهای داشت راستی کاش یکی پیدا میشد و میگفت جرم عطاران چیست؟ او چه کرده غیر از اینکه همه تلاشش را کرده تا هموطنان گرفتار و افسردهاش را برای مدتی کوتاه شاد کند؟ آیا پاداش آن همه انرژی مثبت، همین کممحلیهای بحثبرانگیز است؟ همین سیاستهای عجیب و غریب، طی سالهای گذشته بسیاری از ستارهها را از تلویزیون فراری داد؛ خیلیها که فرجام اغلبشان به مراتب ناگوارتر از عطاران بود، خیلیها که به معنای واقعی کلمه ریشهکن شدند. عطاران حداقل «خانه به دوش» توانایی بود که اگر او را از خاستگاهش راندند، در عوض به مهرهای کلیدی در سینمای ایران تبدیل شد و به سهم خودش برای این صنعت نحیف، ثروتآفرینی کرد. آقا رضا گلیم خودش را از آب بیرون کشید، اما نگرانی بزرگتر متوجه صداوسیمایی است که اگر در همین مسیر گام بردارد، مقبولیتش را بیش از پیش نزد افکار عمومی از دست خواهد داد.
از خندوانه تا گریهوانه!
یکی از مهمترین اتفاقاتی که فشارها را علیه احسان علیخانی افزایش داده و باعث شده این مجری تلویزیونی با انتقادات بیشتری نسبت به گذشته مواجه باشد، کامیابی رامبد جوان با یک جُنگ شاد تلویزیونی است. این روزها «خندوانه» به یکی از برنامههای موفق صداوسیما تبدیل شده است؛ یک شوی خوشمزه تلویزیونی که شبها لبخندی روی لب مردم مینشاند و حالشان را بهتر میکند. در شرایطی که مجموعه جامجم و به خصوص شبکههای دیجیتالی با بحران شدید مخاطب مواجه هستند، رامبد جوان توانسته در همین شرایط مخاطبان را پای تلویزیون بنشاند و دلشان را شاد کند. کل برنامه چیز عجیب و غریبی هم ندارد. راز موفقیت این کار آن است که بعد از مدتها به «خنده» اصالت داده شده و یک گروه برنامهساز توانستهاند با شناسایی مختصات این جامعه «اخمو» تیرشان را به هدف بنشانند. غیر از عروسک شیرین برنامه و البته ستارههایی که بهعنوان مهمان یا مجری کمدی به استودیو دعوت میشوند، «خندوانه» با حضور جمعی از تماشاگران عادی روی آنتن میرود. اخیرا رامبد جوان در مصاحبهای مدعی شده تعداد کسانی که تا به حال برای حضور در استودیوی این برنامه ثبت نام کردهاند به عدد یک میلیون نفر نزدیک شده است؛ رقمی عجیب که در صورت جدی بودن قضیه واقعا جای تقدیر و تشکر دارد. وقتی برنامه 90 به رکورد دریافت یک میلیون پیام کوتاه میرسد، همه احساس میکنند که در این شوی تلویزیونی اتفاقی مهم رخ داده است. حالا تصور کنید ثبتنام اینترنتی یک میلیون نفر برای شرکت حضوری در یک برنامه اجتماعی، تا چه حد میتواند قابل اعتنا باشد. ما در کشورمان پیشتر چنین مشارکتهایی را فقط در مباحثی مثل کنکور یا کارت سوخت داشتیم، اما حالا «خندوانه» توانسته چنین معجزهای را رقم بزند. کاش دوستان محترم در صداوسیما هم این موفقیت را ببینند، به دلایلش فکر کنند و دست به مشابهسازی بزنند. استقبال گسترده از فرصت حضور در یک برنامه طنز، میتواند گویای مسائل زیادی باشد که بیگمان مهمترین آنها، نیاز مردم ما به شادی و خنده است. این یک میلیون نفر، چکیده ملتی هستند که به دمی فراغت و تفریح نیاز دارند. چنین هجومی اما یک «خلأ» دیگر را هم به وضوح نشان میدهد؛ نیاز به دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن! در کشور ما به دلیل کمبود رسانههای فراگیر، بسیاری از مردم در حسرت دیدهشدن میسوزند و از هر فرصتی برای جلب توجه استفاده میکنند. حالا چه بهتر که چنین موقعیتی برای آنها، در یک برنامه شیک تلویزیونی فراهم شود. همه جای دنیا چنین امکانی در اختیار شهروندان قرار میگیرد و حالا ما باید ممنون رامبد جوان باشیم که به سهم خودش گامی در این مسیر برداشته است. مردم عادی را هم نشان میدهد و هم میخنداند؛ چه چیزی از این بهتر؟
یک استعداد مهم
شاید تهیهکنندگان «ماهعسل» از مرور این واقعیت خوششان نیاید، اما باید گفت این برنامه هر سال بیشتر از پارسال مورد انتقاد مخاطبان تلویزیونی قرار میگیرد. طبیعی است که هر برنامهای موافقان و مخالفان خودش را داشته باشد، اما ماجرای «ماهعسل» کمی پیچیدهتر شده و استراتژی کلی این جُنگ تلویزیونی به شکل روزافزون مورد نقد و اعتراض قرار میگیرد. همه اینها در حالی رخ میدهد که استعداد و تواناییهای شخص احسان علیخانی را بسیاری از مخاطبان -حتی از گروه معترضان- قبول دارند. او پیشتر نشان داده یک مجری موفق است که قاب دوربین را خوب میشناسد و میتواند رگ مخاطب را بگیرد. به عنوان نمونه احسان هنگام اجرای بقیه شوهای تلویزیونی، از جمله برنامههای ویژه تحویل سال عملکرد موفقی داشته و قابلیتهایش را به رخ کشیده است. در همین برنامه تحویل سال 94 و در شرایطی که کارلوس کیروش تا یک قدمی ترک ایران پیش رفته بود، علیخانی توانست با دعوت از او و ساختن فضایی مساعد از نظر افکار عمومی، تمایل مردم برای ابقای مربی پرتغالی را به مسوولان انتقال بدهد. در چنین شرایطی شاید حیف باشد که علیخانی در «ماهعسل» در یک کاراکتر کلیشهای باقی بماند و مدام خودش را تکرار کند. او مال جای دیگر و کار دیگری است انگار...!
یک سال بعد از بزرگترین شوخی تاریخ!
رویکرد غمناک برنامه «ماهعسل» در طول سالهای اخیر دستمایه شوخیهای بسیار زیادی در فضاهای مجازی بوده است. کاربران اینترنتی معمولا در مواجهه با افراد شکستخورده و ناکامان بزرگ، آنها را به برنامه علیخانی ارجاع میدهند و کلی لایک میگیرند! با این همه، شاید عجیبترین و بزرگترین شوخیها از این دست، درست یک سال پیش در چنین روزهایی انجام گرفت؛ زمانی که میزبان جام جهانی برزیل با هفت گل برابر آلمان درهم کوبیده شد. شکست سنگین تیم ملی برزیل برابر آلمان در نیمهنهایی جام بیستم، طبیعتا واکنشهای فراوانی را در سراسر جهان بهدنبال آورد. در این میان کاربران اینترنت در تمام دنیا از همان دقایق میانی نیمه اول به شوخی با نتیجه رقم خورده در مینیرو پرداختند و برایش جوک و طرح کمیک ساختند. با این حال شاید کمتر کسی در دنیا فکر میکرد در ایران برای خلق یکی از اولین تفریحات با این نتیجه، از یک برنامه تلویزیونی وام گرفته شود! بلافاصله بعد از گل چهارم ژرمنها که بهنوعی تکلیف کار را یکسره کرد، یک لطیفه در فیسبوک ساخته شد که خیلی هم زود به محبوبیت رسید: «اسکولاری میهمان برنامه فردا شب ماه عسل!» شاید همین واکنش فوری و گسترده، حاوی گویاترین تحلیلی باشد که مردم در مورد این شوی تلویزیونی دارند؛ پروژهای برای خراش انداختن روی روح مخاطب و اشک گرفتن از او به هر قیمتی! سالها است که به طعنه در مورد استراتژیهای تلویزیون ایران گفته میشود: «آنها میخواهند نشان بدهند وضع بقیه از شما بدتر است!» پیشتر بخشهایی مثل اخبار، مستندسازی یا میزگرد و بحثهای کارشناسی در مظان چنین اتهامی بودند؛ اما حالا برنامه احسان علیخانی نیز در همین ردیف قرار گرفته است. ماهعسل طی سالهای اخیر سعی کرده با دعوت از میهمانان متفاوت، سبک جدیدی از برنامهسازی تلویزیونی را بیازماید؛ اما مشکل دقیقا از جایی شروع میشود که مسوولان این برنامه، تفاوت را عمدتا در تیرهروزی و ناکامی میبیند! اینجا یک روز بچههای کار از کف خیابان به استودیو کشانده میشوند تا از مشقات زندگیشان حرف بزنند و روزی دیگر، نوبت به مردی میانسال میرسد تا قصه از کف دادن زندگیاش را برای بینندهها باز بگوید و گونههایشان را نمناک کند. برای رسانهای که سالهاست مهارتش را در جذب مخاطب وفادار ازدست داده و به اعتراف رئیس سابقش ناچار است با ضریب نفوذ 40 درصدی ماهواره کنار بیاید، ظاهرا راهی غیر از بازی با احساسات مخاطب باقی نمانده است. حالا آنها بیننده را عادت دادهاند به اینکه هر روز غروب گیرندهاش را روشن کند و قصهای تازه از زندگی شهروندی بشنود که رنجی بیشتر از او را تحمل کرده است! «اسکولاری مهمان ماه عسل»؛ این شاید فریاد ناخودآگاه یک خشم باشد؛ اعلام ناخشنودی وسیع مخاطبی که از نمایش عریان و صریح بدبختی به ستوه آمده است. «هنر» یعنی بتوانی به بینندهات حس امید، نشاط و سرزندگی تزریق کنی، وگرنه راه انداختن مرثیهسرایی و اشک و آه آنقدرها کار سختی بهنظر نمیرسد.
حذف عجیب لبخندسازان
شاید خیلیها بر این باور باشند که حمایت از برنامه علیخانی و روند حزنانگیز و سوزناکش، نمونهای از سیاستهای کلی صداوسیما در زمینه برنامهسازی باشد. آنچه چنین فرضیهای را تقویت میکند، حذف عجیب و تدریجی برخی از ستارههای محبوب مردم از گیرندههای جادویی، طی چند سال اخیر است. حدود یک ماه پیش گزارشی در برخی رسانهها منتشر شد که حرف و حدیثهای فراوانی بهدنبال آورد. داستان از این قرار بوده که گویا عادل فردوسیپور برای آخرین برنامه نود در سال 93 قصد داشته رضا عطاران را به استودیو دعوت کند، اما مسوولان تلویزیون با این مساله مخالفت کردهاند. از قرار معلوم موضوع مربوط به امروز و دیروز نیست و سابقه غیبت عطاران روی آنتن «زنده» سیما، دستکم به یک سالونیم پیش برمیگردد. اینکه چرا کمدین محبوب خراسانی با چنین محدودیتی مواجه شده، چندان روشن نیست؛ همانطور که هیچکس نفهمید مهران مدیری چرا شش سال از حضور در تلویزیون محروم بود و چطور بعد از این مدت به رسانه ملی برگشت؟ اینکه چهرهای به شیرینی عطاران حق حضور روی آنتن زنده و خنداندن مردم را نداشته باشد، واقعا شگفتانگیز است. مردی که دو دهه از عمر و جوانیاش را صرف تلویزیون ایران کرد تا به شکلی قابل توجه حجم موفقیتهای این رسانه را افزایش دهد، امروز حتی برای نیم ساعت هم حق بازگشت به این قاب را ندارد. عطاران میلیونها نفر را برای صدها ساعت پای تلویزیون نشاند، اما حالا خودش پشت در متوقف میشود و البته همه تلاشهای فردوسیپور هم برای کشاندنش به داخل مجموعه بیثمر باقی میماند. شاید اگر کارهای عطاران را یک نفر آن سوی دنیا در یک کشور دیگر انجام میداد، حالا برای خودش یک امپراتوری رسانهای داشت راستی کاش یکی پیدا میشد و میگفت جرم عطاران چیست؟ او چه کرده غیر از اینکه همه تلاشش را کرده تا هموطنان گرفتار و افسردهاش را برای مدتی کوتاه شاد کند؟ آیا پاداش آن همه انرژی مثبت، همین کممحلیهای بحثبرانگیز است؟ همین سیاستهای عجیب و غریب، طی سالهای گذشته بسیاری از ستارهها را از تلویزیون فراری داد؛ خیلیها که فرجام اغلبشان به مراتب ناگوارتر از عطاران بود، خیلیها که به معنای واقعی کلمه ریشهکن شدند. عطاران حداقل «خانه به دوش» توانایی بود که اگر او را از خاستگاهش راندند، در عوض به مهرهای کلیدی در سینمای ایران تبدیل شد و به سهم خودش برای این صنعت نحیف، ثروتآفرینی کرد. آقا رضا گلیم خودش را از آب بیرون کشید، اما نگرانی بزرگتر متوجه صداوسیمایی است که اگر در همین مسیر گام بردارد، مقبولیتش را بیش از پیش نزد افکار عمومی از دست خواهد داد.
از خندوانه تا گریهوانه!
یکی از مهمترین اتفاقاتی که فشارها را علیه احسان علیخانی افزایش داده و باعث شده این مجری تلویزیونی با انتقادات بیشتری نسبت به گذشته مواجه باشد، کامیابی رامبد جوان با یک جُنگ شاد تلویزیونی است. این روزها «خندوانه» به یکی از برنامههای موفق صداوسیما تبدیل شده است؛ یک شوی خوشمزه تلویزیونی که شبها لبخندی روی لب مردم مینشاند و حالشان را بهتر میکند. در شرایطی که مجموعه جامجم و به خصوص شبکههای دیجیتالی با بحران شدید مخاطب مواجه هستند، رامبد جوان توانسته در همین شرایط مخاطبان را پای تلویزیون بنشاند و دلشان را شاد کند. کل برنامه چیز عجیب و غریبی هم ندارد. راز موفقیت این کار آن است که بعد از مدتها به «خنده» اصالت داده شده و یک گروه برنامهساز توانستهاند با شناسایی مختصات این جامعه «اخمو» تیرشان را به هدف بنشانند. غیر از عروسک شیرین برنامه و البته ستارههایی که بهعنوان مهمان یا مجری کمدی به استودیو دعوت میشوند، «خندوانه» با حضور جمعی از تماشاگران عادی روی آنتن میرود. اخیرا رامبد جوان در مصاحبهای مدعی شده تعداد کسانی که تا به حال برای حضور در استودیوی این برنامه ثبت نام کردهاند به عدد یک میلیون نفر نزدیک شده است؛ رقمی عجیب که در صورت جدی بودن قضیه واقعا جای تقدیر و تشکر دارد. وقتی برنامه 90 به رکورد دریافت یک میلیون پیام کوتاه میرسد، همه احساس میکنند که در این شوی تلویزیونی اتفاقی مهم رخ داده است. حالا تصور کنید ثبتنام اینترنتی یک میلیون نفر برای شرکت حضوری در یک برنامه اجتماعی، تا چه حد میتواند قابل اعتنا باشد. ما در کشورمان پیشتر چنین مشارکتهایی را فقط در مباحثی مثل کنکور یا کارت سوخت داشتیم، اما حالا «خندوانه» توانسته چنین معجزهای را رقم بزند. کاش دوستان محترم در صداوسیما هم این موفقیت را ببینند، به دلایلش فکر کنند و دست به مشابهسازی بزنند. استقبال گسترده از فرصت حضور در یک برنامه طنز، میتواند گویای مسائل زیادی باشد که بیگمان مهمترین آنها، نیاز مردم ما به شادی و خنده است. این یک میلیون نفر، چکیده ملتی هستند که به دمی فراغت و تفریح نیاز دارند. چنین هجومی اما یک «خلأ» دیگر را هم به وضوح نشان میدهد؛ نیاز به دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن! در کشور ما به دلیل کمبود رسانههای فراگیر، بسیاری از مردم در حسرت دیدهشدن میسوزند و از هر فرصتی برای جلب توجه استفاده میکنند. حالا چه بهتر که چنین موقعیتی برای آنها، در یک برنامه شیک تلویزیونی فراهم شود. همه جای دنیا چنین امکانی در اختیار شهروندان قرار میگیرد و حالا ما باید ممنون رامبد جوان باشیم که به سهم خودش گامی در این مسیر برداشته است. مردم عادی را هم نشان میدهد و هم میخنداند؛ چه چیزی از این بهتر؟
یک استعداد مهم
شاید تهیهکنندگان «ماهعسل» از مرور این واقعیت خوششان نیاید، اما باید گفت این برنامه هر سال بیشتر از پارسال مورد انتقاد مخاطبان تلویزیونی قرار میگیرد. طبیعی است که هر برنامهای موافقان و مخالفان خودش را داشته باشد، اما ماجرای «ماهعسل» کمی پیچیدهتر شده و استراتژی کلی این جُنگ تلویزیونی به شکل روزافزون مورد نقد و اعتراض قرار میگیرد. همه اینها در حالی رخ میدهد که استعداد و تواناییهای شخص احسان علیخانی را بسیاری از مخاطبان -حتی از گروه معترضان- قبول دارند. او پیشتر نشان داده یک مجری موفق است که قاب دوربین را خوب میشناسد و میتواند رگ مخاطب را بگیرد. به عنوان نمونه احسان هنگام اجرای بقیه شوهای تلویزیونی، از جمله برنامههای ویژه تحویل سال عملکرد موفقی داشته و قابلیتهایش را به رخ کشیده است. در همین برنامه تحویل سال 94 و در شرایطی که کارلوس کیروش تا یک قدمی ترک ایران پیش رفته بود، علیخانی توانست با دعوت از او و ساختن فضایی مساعد از نظر افکار عمومی، تمایل مردم برای ابقای مربی پرتغالی را به مسوولان انتقال بدهد. در چنین شرایطی شاید حیف باشد که علیخانی در «ماهعسل» در یک کاراکتر کلیشهای باقی بماند و مدام خودش را تکرار کند. او مال جای دیگر و کار دیگری است انگار...!
ارسال نظر