ضرورت کانالیزه کردن کمک به کارتن خوابها
کارتنخوابی آسیب اجتماعی ناشی از نبود تعادل به ویژه در حوزه اقتصادی و اجتماعی است و حتی میتواند جنبه فرهنگی هم داشته باشد. ناکارآمدی که در سیستم اجتماعی در پاسخگویی به برخی نیازها وجود دارد منجر به کارتنخوابی میشود؛ در واقع کارتنخوابی پیامد عدم تعادل در نظام اجتماعی شهرنشینی یا نظام اقتصادی است.
برای بررسی کارتنخوابی نباید آن را مستقل از عوامل زیرساختی در نظر گرفت؛ برخی از این افراد دچار اعتیاد هستند و مشکل برخی دیگر از آنها فروپاشی نهاد خانواده و طرد شدن از منزل است، بعضی دیگر دچار مشکلات اقتصادی هستند و تعدادی نیز از آسیبهای شخصیتی رنج میبرند؛ این عوامل ممکن است به کارتنخوابی و به نوعی انزوا منجر شود.
برای بررسی کارتنخوابی نباید آن را مستقل از عوامل زیرساختی در نظر گرفت؛ برخی از این افراد دچار اعتیاد هستند و مشکل برخی دیگر از آنها فروپاشی نهاد خانواده و طرد شدن از منزل است، بعضی دیگر دچار مشکلات اقتصادی هستند و تعدادی نیز از آسیبهای شخصیتی رنج میبرند؛ این عوامل ممکن است به کارتنخوابی و به نوعی انزوا منجر شود.
کارتنخوابی آسیب اجتماعی ناشی از نبود تعادل به ویژه در حوزه اقتصادی و اجتماعی است و حتی میتواند جنبه فرهنگی هم داشته باشد. ناکارآمدی که در سیستم اجتماعی در پاسخگویی به برخی نیازها وجود دارد منجر به کارتنخوابی میشود؛ در واقع کارتنخوابی پیامد عدم تعادل در نظام اجتماعی شهرنشینی یا نظام اقتصادی است.
برای بررسی کارتنخوابی نباید آن را مستقل از عوامل زیرساختی در نظر گرفت؛ برخی از این افراد دچار اعتیاد هستند و مشکل برخی دیگر از آنها فروپاشی نهاد خانواده و طرد شدن از منزل است، بعضی دیگر دچار مشکلات اقتصادی هستند و تعدادی نیز از آسیبهای شخصیتی رنج میبرند؛ این عوامل ممکن است به کارتنخوابی و به نوعی انزوا منجر شود.نظام حمایتی در بحرانهای اقتصادی باید فعال شود تا حداقل این بحرانها منجر به بحرانهای دوم نشوند تا برای مثال اگر این افراد اعتیاد دارند، دچار کارتنخوابی نشوند؛ باید نظام حمایتی وجود داشته باشد تا هنگام ایجاد این آسیبها اقدام به کنترل آنها کند.سازمانها و نظامهای شهری باید این نوع زیست اجتماعی را کاملا تحت کنترل داشته و نظامهای حمایتی برای آن در نظر بگیرند.
در گذشته در شهرها افراد آسیبدیده وجود داشتند اما کارتنخوابی جلوه جدیدی از زیست اجتماعی است که به علت کاهش سرمایه اجتماعی درونگروهی و دایره خویشاوندی و محلی در شهرهای مدرن دیده میشود و در نتیجه این کاهش سرمایه اجتماعی افراد آسیبدیده در سطح شهر پراکنده میشوند زیرا قبلا این افراد تحت حمایت اعضای خانواده و محله قرار میگرفتند و به کوچه و خیابان کشیده نمیشدند؛ به تدریج با کاهش سرمایه اجتماعی درونگروهی، نظامهای خویشاوندی کارکرد خود را در این زمینه از دست دادهاند و در نتیجه شاهد پدیده کارتنخوابی هستیم؛ علاوه بر این نهادهای موازی نیز به صورت همزمان شکل نگرفتهاند؛ به عبارت دیگر با تضعیف شدن سرمایه اجتماعی که از افراد آسیبدیده در درون محله و خانواده حمایت میکرد، نهادهای بیرونی که باید این خلأ را پر کنند، به درستی شکل نگرفتند در نتیجه این پدیده به صورت خیابانی جلوه خود را نشان میدهد.
کمک به این کارتنخوابها باید کاملا سازمانیافته باشد و از طریق تشکلهای مردمنهاد یا نهادهای رسمی و صندوقهای خیریه صورت گیرد؛ کمکها نباید به صورت مستقیم در محیط انجام شود زیرا گاهی دستهای ما دستهای فقرپرور است و باعث افزایش کارتنخوابی میشود.باید این افراد را یا توانمند کرد تا از این سیکل اجتماعی معیوب خارج شوند یا باید محیطهایی به عنوان سرپناه برای آنان در نظر گرفت؛ چنین فضاهایی معمولا در تمام کشورها وجود دارد. باید نظام حمایتی از این افراد آسیبدیده ایجاد شود؛ گاهی اوقات مبالغ قابل توجهی برای کمک به این کارتنخوابها پرداخت میشود؛ اگر تاکنون کمک به این افراد به صورت غیرمستقیم و از طریق سازمانها و سمنهای مربوط پرداخت میشد، شاید کارتنخوابی در شهر وجود نداشت. شهروندان باید آموزش ببینند که یکی از مهارتهای شهروندی در حوزه کمک به آسیبدیدگان کانالیزه کردن و ارتباط با سازمانها و نهادهاست؛ البته نکتهای که وجود دارد این است که این نهادها و سازمانها نیز باید بیلان کاری ارائه دهند و باید آثار این کمکها در شهر مشاهده شود.
شاید یکی از دلایلی که مردم به صورت مستقیم اقدام به کمک میکنند این است که مردم به این سازمانهای اجتماعی بیاعتماد هستند اما به هر حال باز هم کمک از طریق این سازمانها نسبت به روش مستقیم مشروعیت بیشتری دارد زیرا کمک مستقیم ممکن است باعث تقویت کارتنخوابی شود؛ کمکهای بیبرنامه باعث میشود فرد به این زیست اجتماعی عادت کند و زمانی که ملزومات زندگی و خرج اعتیاد وی از طریق این کمکها تأمین شود، در عمل این نحوه زیست اجتماعی معیوب تقویت میشود و در واقع به یک الگوی زیست اجتماعی معیوب پاداش داده میشود و آنگاه ممکن است شیادانی هم پیدا شوند که برای کسب درآمد اقدام به کارتنخوابی میکنند.
به لحاظ نظری، جامعه، نظام حمایتی را به صورت واقعی تشکیل نداده است؛ البته چنین نظامهایی به صورت کم و بیش وجود دارند اما عملکرد منسجمی ندارند و بیشتر به صورت جزیرهای عمل میکنند؛ این نظامها باید در سطح شهر متمرکز شوند و اندیشگاههای متمرکزی هم داشته باشند و تمام گروههای آسیبدیده را تحت پوشش قرار دهند؛ راهکار دیگر این است که از افزایش این افراد آسیبدیده جلوگیری شود و زمینه این امر کارآمد کردن جامعه است؛ باید نظامهای مشاورهای در جهت تقویت نهاد خانواده، آموزش مهارتهای زندگی نوین و ... فعالیت کنند؛ با این حال هر اقدامی هم که انجام شود، میزانی از آسیبها وجود دارد زیرا نمیتوان این آسیبها را در جامعه به صفر رساند و در نتیجه این نهادهای حمایتی باید آمادگی لازم را داشته باشند تا در موارد این چنینی ورود پیدا کرده و خلأ موجود در سیستم اجتماعی را پُر کنند؛ عملکرد این نظامهای حمایتی نیز اهمیت دارد؛ این نظامهای حمایتی نباید فرد را به یک مبلغ پول و کمک وابسته کنند بلکه باید در راستای توانمندسازی افراد آسیبدیده گام بردارند تا عزت نفس و کرامت انسانی این افراد دچار آسیب نشود.
برای بررسی کارتنخوابی نباید آن را مستقل از عوامل زیرساختی در نظر گرفت؛ برخی از این افراد دچار اعتیاد هستند و مشکل برخی دیگر از آنها فروپاشی نهاد خانواده و طرد شدن از منزل است، بعضی دیگر دچار مشکلات اقتصادی هستند و تعدادی نیز از آسیبهای شخصیتی رنج میبرند؛ این عوامل ممکن است به کارتنخوابی و به نوعی انزوا منجر شود.نظام حمایتی در بحرانهای اقتصادی باید فعال شود تا حداقل این بحرانها منجر به بحرانهای دوم نشوند تا برای مثال اگر این افراد اعتیاد دارند، دچار کارتنخوابی نشوند؛ باید نظام حمایتی وجود داشته باشد تا هنگام ایجاد این آسیبها اقدام به کنترل آنها کند.سازمانها و نظامهای شهری باید این نوع زیست اجتماعی را کاملا تحت کنترل داشته و نظامهای حمایتی برای آن در نظر بگیرند.
در گذشته در شهرها افراد آسیبدیده وجود داشتند اما کارتنخوابی جلوه جدیدی از زیست اجتماعی است که به علت کاهش سرمایه اجتماعی درونگروهی و دایره خویشاوندی و محلی در شهرهای مدرن دیده میشود و در نتیجه این کاهش سرمایه اجتماعی افراد آسیبدیده در سطح شهر پراکنده میشوند زیرا قبلا این افراد تحت حمایت اعضای خانواده و محله قرار میگرفتند و به کوچه و خیابان کشیده نمیشدند؛ به تدریج با کاهش سرمایه اجتماعی درونگروهی، نظامهای خویشاوندی کارکرد خود را در این زمینه از دست دادهاند و در نتیجه شاهد پدیده کارتنخوابی هستیم؛ علاوه بر این نهادهای موازی نیز به صورت همزمان شکل نگرفتهاند؛ به عبارت دیگر با تضعیف شدن سرمایه اجتماعی که از افراد آسیبدیده در درون محله و خانواده حمایت میکرد، نهادهای بیرونی که باید این خلأ را پر کنند، به درستی شکل نگرفتند در نتیجه این پدیده به صورت خیابانی جلوه خود را نشان میدهد.
کمک به این کارتنخوابها باید کاملا سازمانیافته باشد و از طریق تشکلهای مردمنهاد یا نهادهای رسمی و صندوقهای خیریه صورت گیرد؛ کمکها نباید به صورت مستقیم در محیط انجام شود زیرا گاهی دستهای ما دستهای فقرپرور است و باعث افزایش کارتنخوابی میشود.باید این افراد را یا توانمند کرد تا از این سیکل اجتماعی معیوب خارج شوند یا باید محیطهایی به عنوان سرپناه برای آنان در نظر گرفت؛ چنین فضاهایی معمولا در تمام کشورها وجود دارد. باید نظام حمایتی از این افراد آسیبدیده ایجاد شود؛ گاهی اوقات مبالغ قابل توجهی برای کمک به این کارتنخوابها پرداخت میشود؛ اگر تاکنون کمک به این افراد به صورت غیرمستقیم و از طریق سازمانها و سمنهای مربوط پرداخت میشد، شاید کارتنخوابی در شهر وجود نداشت. شهروندان باید آموزش ببینند که یکی از مهارتهای شهروندی در حوزه کمک به آسیبدیدگان کانالیزه کردن و ارتباط با سازمانها و نهادهاست؛ البته نکتهای که وجود دارد این است که این نهادها و سازمانها نیز باید بیلان کاری ارائه دهند و باید آثار این کمکها در شهر مشاهده شود.
شاید یکی از دلایلی که مردم به صورت مستقیم اقدام به کمک میکنند این است که مردم به این سازمانهای اجتماعی بیاعتماد هستند اما به هر حال باز هم کمک از طریق این سازمانها نسبت به روش مستقیم مشروعیت بیشتری دارد زیرا کمک مستقیم ممکن است باعث تقویت کارتنخوابی شود؛ کمکهای بیبرنامه باعث میشود فرد به این زیست اجتماعی عادت کند و زمانی که ملزومات زندگی و خرج اعتیاد وی از طریق این کمکها تأمین شود، در عمل این نحوه زیست اجتماعی معیوب تقویت میشود و در واقع به یک الگوی زیست اجتماعی معیوب پاداش داده میشود و آنگاه ممکن است شیادانی هم پیدا شوند که برای کسب درآمد اقدام به کارتنخوابی میکنند.
به لحاظ نظری، جامعه، نظام حمایتی را به صورت واقعی تشکیل نداده است؛ البته چنین نظامهایی به صورت کم و بیش وجود دارند اما عملکرد منسجمی ندارند و بیشتر به صورت جزیرهای عمل میکنند؛ این نظامها باید در سطح شهر متمرکز شوند و اندیشگاههای متمرکزی هم داشته باشند و تمام گروههای آسیبدیده را تحت پوشش قرار دهند؛ راهکار دیگر این است که از افزایش این افراد آسیبدیده جلوگیری شود و زمینه این امر کارآمد کردن جامعه است؛ باید نظامهای مشاورهای در جهت تقویت نهاد خانواده، آموزش مهارتهای زندگی نوین و ... فعالیت کنند؛ با این حال هر اقدامی هم که انجام شود، میزانی از آسیبها وجود دارد زیرا نمیتوان این آسیبها را در جامعه به صفر رساند و در نتیجه این نهادهای حمایتی باید آمادگی لازم را داشته باشند تا در موارد این چنینی ورود پیدا کرده و خلأ موجود در سیستم اجتماعی را پُر کنند؛ عملکرد این نظامهای حمایتی نیز اهمیت دارد؛ این نظامهای حمایتی نباید فرد را به یک مبلغ پول و کمک وابسته کنند بلکه باید در راستای توانمندسازی افراد آسیبدیده گام بردارند تا عزت نفس و کرامت انسانی این افراد دچار آسیب نشود.
غلامرضا حسنی
عضو هیأت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه فردوسی مشهد
ارسال نظر