نفیسه قانیان- فرهنگ مدیریت در اصفهان، فرهنگی قائم به شخص است. معمولاً نفر اول سازمان، تصمیم گیرنده نهایی است؛ تصمیمات او از بالا به پایین القا می‌شود و بدنه، فقط اجراکننده نظرات نفر شماره یک سازمان است. اگرچه این نگاه در نگرش جدید مدیریت و منابع انسانی، دگردیسی های قابل توجهی را تجربه کرده اما تجربه و شواهد نشان می‌دهد نگاه سنتی همچنان به صورت کامل رخت برنبسته و در برخی سازمان ها تا حدود زیادی سلطه خود را حفظ کرده است. تا زمانی که هنوز برخی مدیران، استخاره گرفتن و سر کتاب باز کردن را به اخذ دیدگاه مشاوران دانش آموخته و صاحب نظر در این حوزه ترجیح می‌دهند، نمی‌توان افق درستی از جایگاه و نقش مشاوران در فضای کسب و کار این شهر ترسیم کرد.در این میان هستند سازمان هایی که در بدنه سنتی خود، جایگاهی را نیز برای مشاوران باز کرده اند اما مشاوره و مشاور، در عمل به رسمیت شناخته نشده و جایگاه با خواسته و انتظارات در تضاد است.این وضعیت از چند حالت بیرون نیست؛ در بیشتر موارد، مشاور حالتی تشریفاتی و روی کاغذ دارد. نفر اول سازمان، اصولاً مشورت پذیر نیست و اگر هم مشاور یا مشاورانی را به خدمت گرفته، در نهایت خودرأیی عمل کرده است.

از سوی دیگر بدنه سازمان و مجموعه نیز پذیرای نقش و تأثیر مشاور نیستند و نه تنها با او همراهی نمی‌کنند، بلکه سنگ اندازی‌ها و کارشکنی‌های خاص خود را نیز اعمال خواهندکرد. در این حالت، نقش مشاور، نقشی شکست خورده و از پیش باخته است. نتیجه شکست فرآیند در چنین حالتی نیز به پای ناکارآمدی حوزه مشاوره گذاشته می‌شود و متأسفانه، نگرش های اشتباه، تشدید و تجدید می‌شود. به عبارت ساده تر، وقتی مشاور بنا به همراه نبودن بدنه سیستم و مدیریت،زمینه ای برای بروز و ظهور خود نمی‌یابد، این نظریه که مشاوران، افرادی هزینه زا و بی‌تأثیر بوده و حالتی تزیینی برای سیستم دارند، قوت می‌یابد. این گونه است که رگه های باور و اعتماد به فرآیند مشاوره روز به روز کم رنگ تر می شود. همه این ها در حالتی است که مشاور از تخصص و تبحر لازم برخوردار بوده و سیستم، مشاور را دفع کرده است اما حالت دیگری نیز وجود دارد؛ سال هاست که نیروهای بازنشسته یا مدیران سابقی که قرار است از بدنه سیستم حذف شوند در تعارف‌ها و رودربایستی‌های مدیریتی، ابقا شده و جایگاه مشاوران را به خود اختصاص می دهند؛ در چنین رویکردی، مشاور یک ابزار است برای خروج تدریجی یک نفر از سازمان؛ چراکه خروج و حذف دفعی او تبعاتی برای سازمان خواهد داشت. خوب می دانید از چه حرف می زنم! فردی که چنین حکم مشاوره ای را در دست می گیرد، هم از سیستم حذف شده و هم نشده است. هم وجود دارد و هم نه؛ در پاره ای از موارد نیز سفارش های استخدامی و استخدام های دستوری و فرمایشی، منجر به جایگاه تراشی های خاص برای مشاوران می‌شود.

کسی که باید استخدام شود و تخصص و کارنامه کاری او چیز دندان گیری نیست و یا اصولاً با اهداف و مأموریت‌های سازمان همخوانی ندارد، در قالب مشاور در بدنه سیستم جای داده می‌شود؛ مشاوری که ناکارآمدی او از ابتدا بر همگان محرز و مسلم است. مجموع این نگرش ها باور عمومی مدیران را به مشاوران و جایگاه آنان کاهش داده و کار را بر مشاوران اصولی، علمی و کارآمد سخت کرده است. بی اعتمادی به مشاوران البته دلایل دیگری نیز دارد؛ برخی مشاوران کاربلد نیز به دلیل برخی منافع شخصی و موازی، مسیر مشاوره را به جهت مورد نظر خود هدایت کرده، منافع از پیش تعیین شده ای را زمینه سازی کرده و بی اعتمادی جبران ناپذیری را برای سیستم به جای می گذارند. به عنوان مثال مشاوری که نسبت به نامناسب بودن و بی اثر بودن نوعی از تبلیغات، علم و یقین دارد اما بنا به بده و بستان با صاحب فلان بنگاه تبلیغاتی، مدیریت را برای اختصاص بودجه در چنین زمینه ای قانع می‌کند، نه تنها جایگاه خود بلکه باور و اعتماد به نقش مشاوران را تضعیف می‌سازد.بی شک، مجموعه مشاور را امین و دلسوز منافع و منابع خود می‌داند اما زمانی که فاکتورهایی با رقم های عجیب و غریب به یک مجموعه تحمیل می‌شود و در همه آن ها ردپای مشاورِ از راه رسیده، دیده می‌شود دیگر نمی توان بر اساس اصول علمی و از روی کتاب های تئوری مدیریت، پذیرای مشاوران بود.