بیست و نهم خرداد از نگاه ما و دیگران، شریعتی در چهار پرده:
پروژه ناکام عبور برای رسیدن
دنیای اقتصاد، صابر افشار زاده-خرداد، ماه شور و هیجان، تلخ کامی، نوستالژی و جوش و خروش است. روز روز این ماه در حافظه تاریخی مردم، داستان و خاطرات شنیدنی و پاکنشدنی دارد. انکار ویژگیهای متفاوت خرداد ماه و حافظه تاریخی مردم، عبث و دور از ذهن است. هر چند تابهحال در مقاطع زمانی مختلف بر این مهم اهتمام ورزیدهاند، اما واضح است که سال به سال روزها و چهرهها جای خودشان را در ضمیر ناخودآگاه فرهیختگان کشورمان بیش از گذشته، مستحکم می کنند. یکی از چهرههایی که تابهحال از طریق دستاندازیهای متفاوت سعی شده مخدوش به تصویر کشانده شود بدون شک دکتر علی شریعتی است .
دنیای اقتصاد، صابر افشار زاده-خرداد، ماه شور و هیجان، تلخ کامی، نوستالژی و جوش و خروش است. روز روز این ماه در حافظه تاریخی مردم، داستان و خاطرات شنیدنی و پاکنشدنی دارد. انکار ویژگیهای متفاوت خرداد ماه و حافظه تاریخی مردم، عبث و دور از ذهن است. هر چند تابهحال در مقاطع زمانی مختلف بر این مهم اهتمام ورزیدهاند، اما واضح است که سال به سال روزها و چهرهها جای خودشان را در ضمیر ناخودآگاه فرهیختگان کشورمان بیش از گذشته، مستحکم می کنند. یکی از چهرههایی که تابهحال از طریق دستاندازیهای متفاوت سعی شده مخدوش به تصویر کشانده شود بدون شک دکتر علی شریعتی است . شوخیهای گاه بیجا و سطحی فضاهای مجازی و نقل قولهای بیمورد منتسب، تنها بخشی از بلایی است که لعاب مدرنیته بیتفکر امروز بر سر یک فیلسوف آورده است . این پیام خوبی نیست. قطب فکری جامعه که زمانی در اوج آسمانها بود، امروز روی فرش زمین است. این نشانگر امیدبخشی نیست. شریعتی آموزگار بود. در دوره ای که فکر کردن ممنوع بود، جوانان زیادی را از نعمت
بهره مندی از عضوی به نام «مغز» آگاه کرد. اما امروز کسانی هم که از نعمت تفکر بی بهره اند،
اندیشمندی را به باد تمسخر می گیرند. این سروش آزادی نیست ، بوف کور نادانی است .
این پیامد از منظرهای متفاوتی قابل بررسی است که در قاب کوچک این یادداشت نمیگنجد و مجالی برای نگاه منظم باقی نمیماند. «روشنفکران دینی تقریبا همه ارادتی ویژه به او به عنوان معلم بزرگ خود دارند. ...» شریعتی دو بار تصمیم به خودکشی گرفت، یک بار زمانی که در ١۵ سالگی با فلسفه
مادی گرایانه آشنا شد و چنان از مرگ در ساختار ذهنی خودش به هراس افتاد که تصمیم به خودکشی گرفت، که به قول خودش مولانا او را نجات داد.
یک بار دیگر هم در فرانسه چنین وضعیتی برای او روی داد. بنابراین شریعتی همواره در محیطی چندگانه زیسته و در سراسیمگی و اضطراب انتخاب به سر برده است، که همین، زندگی او را به یک تراژدی تبدیل
می کند. تراژدی از نوع انتخاب، تراژدی انتخاب بین سنت و مدرنیته، انتخاب بین تقویم فرهنگی و تقویم تاریخی و انتخاب بین اتوپیا و اسطوره...
علی شریعتی، بیشک، از موثرترین و موفقترین روشنفکران دینی و اسلامی بوده است.
سرآغاز تا انتها
علی شریعتی مزینانی دوم آذر ۱۳۱۲ در روستای کاهک در کویر مزینان در نزدیکی سبزوار دیده به جهان گشود. پدر پدربزرگش، ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حاج ملا هادی سبزواری محسوب می شد. شریعتی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان ابن یمین مشهد در سال ۱۳۱۹ آغاز کرد، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور در سال ۱۳۲۰، پدرش مجبور شد خانواده اش را به ده بفرستد، بنابراین وقفه کوتاهی در تحصیلات وی ایجاد شد. پس از آن به همان دبستان برگشت و تحصیل را ادامه داد.
در سال ۱۳۲۵ وارد دبیرستان فردوسی مشهد شد. او پس از اتمام سیکل اول دبیرستان در سن شانزده سالگی، با هدف ادامه تحصیل وارد دانشسرای مقدماتی شد. در سال ۱۳۳۴ به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد راه یافت و رشته ادبیات فارسی را برگزید. تفکر او باعث شد که در طول دوران تحصیل در دانشکده ادبیات به انتشار آثاری چون ترجمه ابوذر غفاری ، ترجمه نیایش اثر الکسیس کارل و یک رشته مقاله های تحقیقی در این زمینه همت گمارد. او در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۳۷ با پوران شریعت رضوی همکلاسیاش ازدواج کرد .
شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و پس از دریافت لیسانس در رشته ادبیات فارسی برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد تا تحصیلات عالی خود را در مقطع دکتری در دانشگاه سوربن فرانسه و در رشته ادبیات ادامه دهد. وی در آنجا به تحصیل علومی چون جامعه شناسی، مبانی علم تاریخ، تاریخ و فرهنگ اسلامی پرداخت. در سال ۱۳۴۳ به ایران بازگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری وی از سوی ساواک و متعلق به دو سال پیش بود یعنی در هنگام خروج از ایران که به همان دلیل معلق مانده بود و در عین حال لازمالاجرا بود. بعد از بازداشت به زندان
قزل قلعه در تهران منتقل شد. اوایل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت .
در سال ۱۳۴۴ مدتی پس از بیکاری، اداره فرهنگ مشهد، استاد جامعه شناسی و فارغ التحصیل دانشگاه سوربن را به عنوان دبیر انشاء کلاس چهارم دبستان در یکی از روستاهای مشهد استخدام
می کند، و سپس در دبیرستان به تدریس
می پردازد و بالاخره به عنوان استادیار تاریخ وارد دانشگاه مشهد می شود.
در سال ۱۳۴۸ به حسینیه ارشاد دعوت می شود و به زودی مسئولیت امور فرهنگی حسینیه را به عهده گرفته و به تدریس جامعه شناسی مذهبی، تاریخ شیعه و معارف اسلامی می پردازد. اما سرانجام در سال ۱۳۵۲، حاکمیت، حسینیه ارشاد را تعطیل و شریعتی را به مدت ۱۸ ماه روانه زندان کمیته شهربانی
می کند. وی پس از آزادی از زندان روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشت و بارها توسط ماموران ساواک تهدید شد و تحت شکنجه روحی و جسمی قرار گرفت.
از آبان ماه ۱۳۵۱ تا تیر ماه ۱۳۵۲ به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود و از تعطیلی حسینیه ارشاد به بعد، متن سخنرانی های شریعتی با اسم مستعار به چاپ می رسید.
در تیر ماه ۱۳۵۲، ساواک پدر و برادر خانم وی را به گروگان گرفت و به زندان اوین برد تا به ناچار خود را معرفی کند. بعد از آن روز به مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت و پس از آن آزاد شد زیرا محمدرضا پهلوی به دلیل فشارهای بین المللی و درخواست وزیر فرهنگ الجزایر دریافت که نگه داشتنش در زندان بیش از آزادی او میتواند به شهرت و محبوبیتش بیفزاید. اسارت درازمدت در سلول، او را سخت به نور آفتاب حساس کرده و از نظر روحی هم بسیار افسرده شده بود. رژیم همه
راه های مبارزه اجتماعی را بر او بسته بود، حسینیه ارشاد تعطیل و او از تدریس در دانشگاه محروم شده بود. مبارزه مخفی هم عملا امکان نداشت. ساواک او را شدیدا تحت نظر داشت و روز به روز حلقه این محدودیتها تنگ تر می شد. شریعتی پس از دو سال، خسته از وضعیتش تصمیم به ترک کشور می گیرد.
ممنوع الخروج بودن مانع بزرگی برای مهاجرت بود. اما وی با گرفتن گذرنامه با اسم فامیلی «مزینانی» توانست از کشور خارج شده و تهران را به مقصد بروکسل ترک کند.
پس از چند روز اقامت در بروکسل آنجا را به مقصد ساوت همپتون انگلیس ترک می کند و در همانجا درمیگذرد.
فعالیتها و خِرد شریعتی
محمدتقی شریعتی پدر شریعتی به همراه عده ای قابل توجه از فرهیختگان متدین مشهد فعالیتهای سیاسی اجتماعی بسیاری مانند ایجاد کانون نشر حقایق اسلامی ( 1323) در جهت مبارزه با افکار تودهای و حکومت پهلوی انجام میدادند. شریعتی در پانزده سالگی و در هنگامی که کانون به مرکز قابل اتکایی تبدیل شده بود به آن پیوست و نقش مهمی در جذب افراد جوان و پایهگذاری نوعی تفکر نوگرای مذهبی بر عهده گرفت. این تلاشها در نهایت به تشکیل انجمن اسلامی دانشآموزان ختم شد . بیشتر جوانان کانون به تدریج به نهضت خداپرستان سوسیالیست گرایش پیدا کردند.
شریعتی تحت تأثیر حضور پدرش در نهضت و سفر افرادی مانند محمد نخشب و حسین راضی و تشکیل حوزه حزب ایران و سپس جمعیت آزادی مردم ایران که در حقیقت ادامه دهنده راه و اندیشه نهضت خداپرستان سوسیالیست بود ، به نهضت پیوست و از همان محل آموزههای انتقادی اسلام را کسب کرد.
پس از آن به تدریج وارد مبارزات سیاسی شده و به شاخه مشهد نهضت مقاومت ملی به رهبری سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی پیوست. علی شریعتی یکی از سخنگویان و فعالان تند این نهضت علیه سلطه و استثمار غرب در ایران بود. شریعتی یکی از متفکران مسلمان بود و در عین حال، رویکردی نقادانه نسبت به برخی از دیدگاه های مذهبی داشت. او به طور خاص، تشیع صفوی را مظهر سنت مسخ شده می دانست و آن را توام با اسارت پذیری، خرافه و جبرگرایی معرفی می کرد.
اقامت پنج ساله شریعتی در فرانسه را میتوان دوره سازندگی شخصیت سیاسی او دانست، وی با متفکران معروف و برجستهای چون لوئی ماسینیون، ژان پل سارتر، ژان برگ، فرانتس فانون، جرج گورویچ، و نیز شماری از استادان برجسته دانشگاه سوربن آشنایی پیدا کرد. در این دوران، از طریق شرکت در فعالیتهای سیاسی دانشجویان ایرانی در پاریس از مسائل جهان سوم آگاهی یافت.
در تظاهرات پشتیبانی از انقلاب الجزایر شرکت کرد و در یک مورد مجروح و مدتی در بیمارستان بستری شد. همکاریهای شریعتی با روزنامه ناسیونالیست الجزایری «المجاهد» نقش بزرگی در سازندگی او به عنوان یک مبارز رادیکال ایفا کرد.
در سال ۱۳۴۰ پس از تشکیل نهضت آزادی ایران، به گروه فعالان ایرانی در خارج از کشور پیوست. دو سال بعد در جریان کنگره جبهه ملی در ویس بادن به عنوان سردبیر روزنامه فارسی زبان ایران آزاد انتخاب شد .
پربارترین دوران زندگی او شش سالی بود که در حسینیه ارشاد با سخنرانیها و نوشتن مقالاتی درباره اسلامشناسی برای هزاران دانشجو فعالیت کرد. شریعتی در این سخنرانیها، تعریف مجددی از اسلام ارائه داد.سخنرانیهای شریعتی در حسینیه ارشاد آن قدر شهرت پیدا کرد که علاوه بر دانشجویان، عده زیادی از روشنفکران جوان را به خود جذب کرد، به طوری که در تابستان 1351 بیش از شش هزار تن دانشجو برای حضور در درسهایش ثبتنام کردند. فلسفه سیاسی شریعتی، ترکیبی است از سنتهای اسلامی، با افکار رادیکالی و انقلابی. براساس اندیشههای او اسلام بزرگترین انقلاب را در تاریخ اجتماعی و معنوی انسان ایجاد کرد. برداشت شریعتی از جامعه شناسی، از قرآن و دیگر منابع اسلامی ناشی میشود. از نظر او تنها دو نوع جامعه میتواند وجود داشته باشد، جامعه متکی بر توحید و جامعه متکی به شرک. وی اختلاف میان دو جهانبینی توحید و شرک را یک اختلاف ساده نمیپندارد و معتقد است که نبرد تاریخ، جنگ میان این دو جهانبینی بوده است و میافزاید: نبرد تاریخ، نبرد مذهب علیه مذهب است.
وی همچنین معتقد بود که مذهب از سوی طبقه حاکم ، به عنوان ابزار توجیه استبداد و استثمار مردم مورد استفاده قرار گرفته است. وی تاکید دارد که بازگشت به اسلام راستین تحت رهبری روشنفکران مترقی صورت خواهد گرفت.
وی در کتاب «چه باید کرد» میگوید: روشنفکران مترقی شارحان واقعی اسلام پویا هستند .
شریعتی : پیامک و تمسخر
شریعتی نماد آرمانی انقلابی است، بررسی ساخت ایدئولوژیک نیروهای درگیر در انقلاب ۵۷ اهمیت بی نظیر پروژه شریعتی را روشن می کند، چرا که از منظر سیطره، تنوع و عمق نفوذ، کمتر اندیشه دیگری همدوش مکتب او ظهور و بروز داشته است. با این همه اکنون معلم انقلاب به سوژه هجو مردمان تاریخ فردای انقلاب تبدیل شده و این
نشانه ای است که باید درباره آن اندیشید.
برخی می گویند که امروزه باور رایج این است که پروژه شریعتی شکست خورده و به ضد خود تبدیل شده است. اما برخلاف بسیاری از
اندیشه های درگیر در مبارزه، جایگاه او به شکل غریبی ناروشن مانده است، شاید به این دلیل که در ضمن و پس از انقلاب مدعیان راه او در گروه های
بسیار گوناگونی پراکنده بوده اند، مضافا بر اینکه شریعتی خود بعد از انقلاب حضور نداشت تا رفتارش ممیز و معیار تفاسیر مختلف از افکارش شود. از این رو، شریعتی حضوری شبح وار در انقلاب پیدا کرده است، هم زمان همه جا هست و هیچ جا محقق نمی شود. حضوری که او را به یکی از ایدئولوگ های انقلاب تبدیل می کند.
در چنین وضعی گاه حس شکست و ناتوانی برای تحقق آرمان های یک جامعه می تواند به نفی نمادهای برسازنده عمل معطوف به آرمان یا اصطلاحا مبارزه منجر شود و هرچه که آرمان بزرگتر باشد شکست آن نیز به نحوی رادیکالتر مبارزه را نفی خواهد کرد. هجو یکی از مهم ترین سازوکارهای این نفی و از قضا کم دردسرترین آنهاست. نفی آرمان دیروز اما در واقع نفی خودِ محقق در تاریخ است، و چنین نفی ای، اگر به نحوی رادیکال پیگیری شود، به بحرانی فراگیر منجر خواهد شد. بنابراین سوژه نفی باید در جایی غیر از خود و بر دیگری متمرکز و بدینسان فرافکنی شود. با این نگرش، پیامکهای شریعتی می تواند به عنوان یکی از سرراست ترین اشکال مکانیسم نفیِ گذشته مورد تفسیر و فهم قرار گیرد؛ اکنون، از میان انواع فرمهای مواجهه منفی با تاریخ نظیر طنز، سوگواری و خودانتقادی معرفتی، مواجهه هجوآمیز ترجیح یافته است، مواجهه ای که اولین نتیجه فاجعه بار آن این است که گذشته نمی تواند به مثابه امر تاریخی فهمیده و نقادی شود.
ما و شریعتیها
به گمانم اگر شریعتی زنده بود از اینکه هنوز کتابهایش جزو کتاب های پر فروش محسوب می شوند، متعجب می شد و از خود می پرسید که چرا حرفهایی که چند دهه پیش زده، هنوز می تواند خوراک فکری نسل جدید باشد. بسیاری از روشنفکران و نویسندگان به خصوص در عرصه رسانه، صفحات کتابها و مجلات و روزنامه ها را با نام او پر می کنند و درباره اش می نویسند. هنوز در ایران هر مجله یا روزنامه ای که آغاز به کار
می کند حتما در شماره های ابتدایی ویژهنامهای درباره شریعتی خواهد داشت.
در این مهم که شریعتی یکی از با نفوذترین و تاثیرگذارترین اندیشمندان چند دهه اخیر ما بوده و هست شکی نیست. می توان به جرات از این نفوذ و تاثیر با عنوان مکتب شریعتی نام برد. شریعتی در دورانی مطرح شد که دنیا غرق در اندیشه های چپ و انقلابیگری بود و دنیا، دنیای مبارزه و شورش.
فراموش نکنیم دوره ای که نواندیشی دینی در ایران پا می گرفت و حسینیه ارشاد بلندگوی این دسته از اندیشمندان بود دوره ایدئولوژی ها در دنیا بود. دنیا به دو اردوگاه چپ و راست تقسیم شده بود و هر کدام توسط ابزاری که در دست داشتند پیاده نظام های
خود را یارگیری می کردند و بنا بود اسلام جدید راه سومی بین دو جهان بینی و مکتب چپ و راست باشد. اما در حال حاضر که دنیا از سیطره ایدئولوژی به شکل عیاناش برون آمده و جای خود را به سیطره فرهنگی داده است، این امکان وجود دارد که در اندیشه های شریعتی ـ که تحت تاثیر زمانه ایدئولوژیزده قرار داشته ـ بتوان راهبردی برای دنیای امروز به دست آورد؟
قطعا کسی که در فاصله کمی از حیاتش این همه آثار ارزشمند بر جای گذاشت به دور از اشکال و انتقاد نیست اما اینکه بدون در نظر گرفتن ظرف زمان و مکان به یک باره تمامی آثارش را از دم تیغ بگذرانیم و به او انگهای نامربوط بزنیم به دور از انصاف و دشمنی آشکار است. گرچه دوستی های متعصبانه ای هم گرد آثار و خود شریعتی بوده و هست که مانع از نقد جدی و شایسته آثار اوست.
بهره مندی از عضوی به نام «مغز» آگاه کرد. اما امروز کسانی هم که از نعمت تفکر بی بهره اند،
اندیشمندی را به باد تمسخر می گیرند. این سروش آزادی نیست ، بوف کور نادانی است .
این پیامد از منظرهای متفاوتی قابل بررسی است که در قاب کوچک این یادداشت نمیگنجد و مجالی برای نگاه منظم باقی نمیماند. «روشنفکران دینی تقریبا همه ارادتی ویژه به او به عنوان معلم بزرگ خود دارند. ...» شریعتی دو بار تصمیم به خودکشی گرفت، یک بار زمانی که در ١۵ سالگی با فلسفه
مادی گرایانه آشنا شد و چنان از مرگ در ساختار ذهنی خودش به هراس افتاد که تصمیم به خودکشی گرفت، که به قول خودش مولانا او را نجات داد.
یک بار دیگر هم در فرانسه چنین وضعیتی برای او روی داد. بنابراین شریعتی همواره در محیطی چندگانه زیسته و در سراسیمگی و اضطراب انتخاب به سر برده است، که همین، زندگی او را به یک تراژدی تبدیل
می کند. تراژدی از نوع انتخاب، تراژدی انتخاب بین سنت و مدرنیته، انتخاب بین تقویم فرهنگی و تقویم تاریخی و انتخاب بین اتوپیا و اسطوره...
علی شریعتی، بیشک، از موثرترین و موفقترین روشنفکران دینی و اسلامی بوده است.
سرآغاز تا انتها
علی شریعتی مزینانی دوم آذر ۱۳۱۲ در روستای کاهک در کویر مزینان در نزدیکی سبزوار دیده به جهان گشود. پدر پدربزرگش، ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حاج ملا هادی سبزواری محسوب می شد. شریعتی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان ابن یمین مشهد در سال ۱۳۱۹ آغاز کرد، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور در سال ۱۳۲۰، پدرش مجبور شد خانواده اش را به ده بفرستد، بنابراین وقفه کوتاهی در تحصیلات وی ایجاد شد. پس از آن به همان دبستان برگشت و تحصیل را ادامه داد.
در سال ۱۳۲۵ وارد دبیرستان فردوسی مشهد شد. او پس از اتمام سیکل اول دبیرستان در سن شانزده سالگی، با هدف ادامه تحصیل وارد دانشسرای مقدماتی شد. در سال ۱۳۳۴ به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد راه یافت و رشته ادبیات فارسی را برگزید. تفکر او باعث شد که در طول دوران تحصیل در دانشکده ادبیات به انتشار آثاری چون ترجمه ابوذر غفاری ، ترجمه نیایش اثر الکسیس کارل و یک رشته مقاله های تحقیقی در این زمینه همت گمارد. او در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۳۷ با پوران شریعت رضوی همکلاسیاش ازدواج کرد .
شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و پس از دریافت لیسانس در رشته ادبیات فارسی برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد تا تحصیلات عالی خود را در مقطع دکتری در دانشگاه سوربن فرانسه و در رشته ادبیات ادامه دهد. وی در آنجا به تحصیل علومی چون جامعه شناسی، مبانی علم تاریخ، تاریخ و فرهنگ اسلامی پرداخت. در سال ۱۳۴۳ به ایران بازگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری وی از سوی ساواک و متعلق به دو سال پیش بود یعنی در هنگام خروج از ایران که به همان دلیل معلق مانده بود و در عین حال لازمالاجرا بود. بعد از بازداشت به زندان
قزل قلعه در تهران منتقل شد. اوایل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت .
در سال ۱۳۴۴ مدتی پس از بیکاری، اداره فرهنگ مشهد، استاد جامعه شناسی و فارغ التحصیل دانشگاه سوربن را به عنوان دبیر انشاء کلاس چهارم دبستان در یکی از روستاهای مشهد استخدام
می کند، و سپس در دبیرستان به تدریس
می پردازد و بالاخره به عنوان استادیار تاریخ وارد دانشگاه مشهد می شود.
در سال ۱۳۴۸ به حسینیه ارشاد دعوت می شود و به زودی مسئولیت امور فرهنگی حسینیه را به عهده گرفته و به تدریس جامعه شناسی مذهبی، تاریخ شیعه و معارف اسلامی می پردازد. اما سرانجام در سال ۱۳۵۲، حاکمیت، حسینیه ارشاد را تعطیل و شریعتی را به مدت ۱۸ ماه روانه زندان کمیته شهربانی
می کند. وی پس از آزادی از زندان روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشت و بارها توسط ماموران ساواک تهدید شد و تحت شکنجه روحی و جسمی قرار گرفت.
از آبان ماه ۱۳۵۱ تا تیر ماه ۱۳۵۲ به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود و از تعطیلی حسینیه ارشاد به بعد، متن سخنرانی های شریعتی با اسم مستعار به چاپ می رسید.
در تیر ماه ۱۳۵۲، ساواک پدر و برادر خانم وی را به گروگان گرفت و به زندان اوین برد تا به ناچار خود را معرفی کند. بعد از آن روز به مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت و پس از آن آزاد شد زیرا محمدرضا پهلوی به دلیل فشارهای بین المللی و درخواست وزیر فرهنگ الجزایر دریافت که نگه داشتنش در زندان بیش از آزادی او میتواند به شهرت و محبوبیتش بیفزاید. اسارت درازمدت در سلول، او را سخت به نور آفتاب حساس کرده و از نظر روحی هم بسیار افسرده شده بود. رژیم همه
راه های مبارزه اجتماعی را بر او بسته بود، حسینیه ارشاد تعطیل و او از تدریس در دانشگاه محروم شده بود. مبارزه مخفی هم عملا امکان نداشت. ساواک او را شدیدا تحت نظر داشت و روز به روز حلقه این محدودیتها تنگ تر می شد. شریعتی پس از دو سال، خسته از وضعیتش تصمیم به ترک کشور می گیرد.
ممنوع الخروج بودن مانع بزرگی برای مهاجرت بود. اما وی با گرفتن گذرنامه با اسم فامیلی «مزینانی» توانست از کشور خارج شده و تهران را به مقصد بروکسل ترک کند.
پس از چند روز اقامت در بروکسل آنجا را به مقصد ساوت همپتون انگلیس ترک می کند و در همانجا درمیگذرد.
فعالیتها و خِرد شریعتی
محمدتقی شریعتی پدر شریعتی به همراه عده ای قابل توجه از فرهیختگان متدین مشهد فعالیتهای سیاسی اجتماعی بسیاری مانند ایجاد کانون نشر حقایق اسلامی ( 1323) در جهت مبارزه با افکار تودهای و حکومت پهلوی انجام میدادند. شریعتی در پانزده سالگی و در هنگامی که کانون به مرکز قابل اتکایی تبدیل شده بود به آن پیوست و نقش مهمی در جذب افراد جوان و پایهگذاری نوعی تفکر نوگرای مذهبی بر عهده گرفت. این تلاشها در نهایت به تشکیل انجمن اسلامی دانشآموزان ختم شد . بیشتر جوانان کانون به تدریج به نهضت خداپرستان سوسیالیست گرایش پیدا کردند.
شریعتی تحت تأثیر حضور پدرش در نهضت و سفر افرادی مانند محمد نخشب و حسین راضی و تشکیل حوزه حزب ایران و سپس جمعیت آزادی مردم ایران که در حقیقت ادامه دهنده راه و اندیشه نهضت خداپرستان سوسیالیست بود ، به نهضت پیوست و از همان محل آموزههای انتقادی اسلام را کسب کرد.
پس از آن به تدریج وارد مبارزات سیاسی شده و به شاخه مشهد نهضت مقاومت ملی به رهبری سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی پیوست. علی شریعتی یکی از سخنگویان و فعالان تند این نهضت علیه سلطه و استثمار غرب در ایران بود. شریعتی یکی از متفکران مسلمان بود و در عین حال، رویکردی نقادانه نسبت به برخی از دیدگاه های مذهبی داشت. او به طور خاص، تشیع صفوی را مظهر سنت مسخ شده می دانست و آن را توام با اسارت پذیری، خرافه و جبرگرایی معرفی می کرد.
اقامت پنج ساله شریعتی در فرانسه را میتوان دوره سازندگی شخصیت سیاسی او دانست، وی با متفکران معروف و برجستهای چون لوئی ماسینیون، ژان پل سارتر، ژان برگ، فرانتس فانون، جرج گورویچ، و نیز شماری از استادان برجسته دانشگاه سوربن آشنایی پیدا کرد. در این دوران، از طریق شرکت در فعالیتهای سیاسی دانشجویان ایرانی در پاریس از مسائل جهان سوم آگاهی یافت.
در تظاهرات پشتیبانی از انقلاب الجزایر شرکت کرد و در یک مورد مجروح و مدتی در بیمارستان بستری شد. همکاریهای شریعتی با روزنامه ناسیونالیست الجزایری «المجاهد» نقش بزرگی در سازندگی او به عنوان یک مبارز رادیکال ایفا کرد.
در سال ۱۳۴۰ پس از تشکیل نهضت آزادی ایران، به گروه فعالان ایرانی در خارج از کشور پیوست. دو سال بعد در جریان کنگره جبهه ملی در ویس بادن به عنوان سردبیر روزنامه فارسی زبان ایران آزاد انتخاب شد .
پربارترین دوران زندگی او شش سالی بود که در حسینیه ارشاد با سخنرانیها و نوشتن مقالاتی درباره اسلامشناسی برای هزاران دانشجو فعالیت کرد. شریعتی در این سخنرانیها، تعریف مجددی از اسلام ارائه داد.سخنرانیهای شریعتی در حسینیه ارشاد آن قدر شهرت پیدا کرد که علاوه بر دانشجویان، عده زیادی از روشنفکران جوان را به خود جذب کرد، به طوری که در تابستان 1351 بیش از شش هزار تن دانشجو برای حضور در درسهایش ثبتنام کردند. فلسفه سیاسی شریعتی، ترکیبی است از سنتهای اسلامی، با افکار رادیکالی و انقلابی. براساس اندیشههای او اسلام بزرگترین انقلاب را در تاریخ اجتماعی و معنوی انسان ایجاد کرد. برداشت شریعتی از جامعه شناسی، از قرآن و دیگر منابع اسلامی ناشی میشود. از نظر او تنها دو نوع جامعه میتواند وجود داشته باشد، جامعه متکی بر توحید و جامعه متکی به شرک. وی اختلاف میان دو جهانبینی توحید و شرک را یک اختلاف ساده نمیپندارد و معتقد است که نبرد تاریخ، جنگ میان این دو جهانبینی بوده است و میافزاید: نبرد تاریخ، نبرد مذهب علیه مذهب است.
وی همچنین معتقد بود که مذهب از سوی طبقه حاکم ، به عنوان ابزار توجیه استبداد و استثمار مردم مورد استفاده قرار گرفته است. وی تاکید دارد که بازگشت به اسلام راستین تحت رهبری روشنفکران مترقی صورت خواهد گرفت.
وی در کتاب «چه باید کرد» میگوید: روشنفکران مترقی شارحان واقعی اسلام پویا هستند .
شریعتی : پیامک و تمسخر
شریعتی نماد آرمانی انقلابی است، بررسی ساخت ایدئولوژیک نیروهای درگیر در انقلاب ۵۷ اهمیت بی نظیر پروژه شریعتی را روشن می کند، چرا که از منظر سیطره، تنوع و عمق نفوذ، کمتر اندیشه دیگری همدوش مکتب او ظهور و بروز داشته است. با این همه اکنون معلم انقلاب به سوژه هجو مردمان تاریخ فردای انقلاب تبدیل شده و این
نشانه ای است که باید درباره آن اندیشید.
برخی می گویند که امروزه باور رایج این است که پروژه شریعتی شکست خورده و به ضد خود تبدیل شده است. اما برخلاف بسیاری از
اندیشه های درگیر در مبارزه، جایگاه او به شکل غریبی ناروشن مانده است، شاید به این دلیل که در ضمن و پس از انقلاب مدعیان راه او در گروه های
بسیار گوناگونی پراکنده بوده اند، مضافا بر اینکه شریعتی خود بعد از انقلاب حضور نداشت تا رفتارش ممیز و معیار تفاسیر مختلف از افکارش شود. از این رو، شریعتی حضوری شبح وار در انقلاب پیدا کرده است، هم زمان همه جا هست و هیچ جا محقق نمی شود. حضوری که او را به یکی از ایدئولوگ های انقلاب تبدیل می کند.
در چنین وضعی گاه حس شکست و ناتوانی برای تحقق آرمان های یک جامعه می تواند به نفی نمادهای برسازنده عمل معطوف به آرمان یا اصطلاحا مبارزه منجر شود و هرچه که آرمان بزرگتر باشد شکست آن نیز به نحوی رادیکالتر مبارزه را نفی خواهد کرد. هجو یکی از مهم ترین سازوکارهای این نفی و از قضا کم دردسرترین آنهاست. نفی آرمان دیروز اما در واقع نفی خودِ محقق در تاریخ است، و چنین نفی ای، اگر به نحوی رادیکال پیگیری شود، به بحرانی فراگیر منجر خواهد شد. بنابراین سوژه نفی باید در جایی غیر از خود و بر دیگری متمرکز و بدینسان فرافکنی شود. با این نگرش، پیامکهای شریعتی می تواند به عنوان یکی از سرراست ترین اشکال مکانیسم نفیِ گذشته مورد تفسیر و فهم قرار گیرد؛ اکنون، از میان انواع فرمهای مواجهه منفی با تاریخ نظیر طنز، سوگواری و خودانتقادی معرفتی، مواجهه هجوآمیز ترجیح یافته است، مواجهه ای که اولین نتیجه فاجعه بار آن این است که گذشته نمی تواند به مثابه امر تاریخی فهمیده و نقادی شود.
ما و شریعتیها
به گمانم اگر شریعتی زنده بود از اینکه هنوز کتابهایش جزو کتاب های پر فروش محسوب می شوند، متعجب می شد و از خود می پرسید که چرا حرفهایی که چند دهه پیش زده، هنوز می تواند خوراک فکری نسل جدید باشد. بسیاری از روشنفکران و نویسندگان به خصوص در عرصه رسانه، صفحات کتابها و مجلات و روزنامه ها را با نام او پر می کنند و درباره اش می نویسند. هنوز در ایران هر مجله یا روزنامه ای که آغاز به کار
می کند حتما در شماره های ابتدایی ویژهنامهای درباره شریعتی خواهد داشت.
در این مهم که شریعتی یکی از با نفوذترین و تاثیرگذارترین اندیشمندان چند دهه اخیر ما بوده و هست شکی نیست. می توان به جرات از این نفوذ و تاثیر با عنوان مکتب شریعتی نام برد. شریعتی در دورانی مطرح شد که دنیا غرق در اندیشه های چپ و انقلابیگری بود و دنیا، دنیای مبارزه و شورش.
فراموش نکنیم دوره ای که نواندیشی دینی در ایران پا می گرفت و حسینیه ارشاد بلندگوی این دسته از اندیشمندان بود دوره ایدئولوژی ها در دنیا بود. دنیا به دو اردوگاه چپ و راست تقسیم شده بود و هر کدام توسط ابزاری که در دست داشتند پیاده نظام های
خود را یارگیری می کردند و بنا بود اسلام جدید راه سومی بین دو جهان بینی و مکتب چپ و راست باشد. اما در حال حاضر که دنیا از سیطره ایدئولوژی به شکل عیاناش برون آمده و جای خود را به سیطره فرهنگی داده است، این امکان وجود دارد که در اندیشه های شریعتی ـ که تحت تاثیر زمانه ایدئولوژیزده قرار داشته ـ بتوان راهبردی برای دنیای امروز به دست آورد؟
قطعا کسی که در فاصله کمی از حیاتش این همه آثار ارزشمند بر جای گذاشت به دور از اشکال و انتقاد نیست اما اینکه بدون در نظر گرفتن ظرف زمان و مکان به یک باره تمامی آثارش را از دم تیغ بگذرانیم و به او انگهای نامربوط بزنیم به دور از انصاف و دشمنی آشکار است. گرچه دوستی های متعصبانه ای هم گرد آثار و خود شریعتی بوده و هست که مانع از نقد جدی و شایسته آثار اوست.
ارسال نظر