چرا ما بسیاری از کارها را خوب شروع می‌کنیم اما خوب تمام نمی‌کنیم؟

سوالات خوب ما را به جواب‌های خوبی می‌رسانند. یکی از سوالات بسیار خوب نیز این است که «چرا ما کاری را خوب شروع می‌کنیم، اما خوب ادامه نمی‌دهیم و خوب تمام نمی‌کنیم؟» حتما برای شما یا اطرافیان‌تان پیش آمده است که کاری را شروع کرده باشید اما پس از مدتی آن را رها کرده یا با کیفیت کمتری ادامه داده باشید و تمام کرده باشید. آیا تا به حال از خود پرسیده‌اید که چرا این اتفاق می‌افتد؟ آیا این اتفاق را در ابعاد بزرگ‌تر و کلی‌تر (جامعه) زیر سوال برده‌اید؟ در این مقاله می‌خواهیم به شرح چند دلیل برای ریشه‌یابی این سوال خوب بپردازیم:

۱. ضعف در فرهنگ‌سازی و ظرفیت‌سازی

یکی از اشتباهات رایج ما این است که قبل از فراهم کردن بستر، فرهنگ‌سازی و ایجاد ظرفیت، هر چیزی را در مرحله اجرا یا استفاده می‌گذاریم. این اتفاق در تمامی ابعاد زندگی جامعه ما دیده می‌شود. برای انجام هر کاری یا استفاده از هر چیزی ابتدا باید بستر و فرهنگ آن را به‌وجود آوریم وگرنه احتمال فساد یا به بیراهه رفتن آن بسیار است. ما برای استفاده از تکنولوژی خاص آن را با عجله به مرحله مصرف می‌رسانیم بدون آنکه بدانیم دقیقا چه هست و چه کارآیی‌ای دارد. حتی در حوزه علم نیز چنین رفتار شتابزده‌ای مشاهده می‌شود. یک روش جدید درمانی، یک سیستم آموزشی جدید و یک حرف جدید را وارد جامعه می‌کنیم، بی‌آنکه ابتدا خوب فهمیده باشیم که چیست، چگونه است و به چه دردی می‌خورد یک ذوق جدید از کار جدیدی در ما به‌وجود می‌آید و بی‌آنکه آن را خوب بشناسیم و جوانب را بررسی کنیم دست به‌کار می‌شویم. سپس، با اولین مانع دلسرد شده و دست از کار می‌کشیم.

۲. مدگرایی

متاسفانه یکی دیگر از دردهای مهلک جامعه امروز مد گرایی (همان تقلید) است. مدگرایی ریشه خلاقیت عده کثیری را می‌سوزاند، در حالی که این خلاقیت در دستان کسانی که بازار مد را به‌دست می‌گیرند باقی می‌ماند. مدگرایی جامعه را برای مدتی بر چیزی خاص متمرکز می‌کند و توجه یا مصرف او را از چیزهای دیگر باز می‌دارد. در این میان چه کسی ضرر می‌کند؟ آنان که تقلید کرده‌اند. مدگرایی آزادی و وسعت دید را از جامعه سلب می‌کند. این موضوع را حتی در حوزه روانشناسی کشورمان نیز مشاهده می‌کنیم. زمانی که علم فقط جنبه خودنمایی و تجارت به خود بگیرد باعث می‌شود که هرگاه موضوع علمی‌ای که می‌تواند کمک شایانی به افراد کند وارد جامعه شود، افراد با سرعت به آن هجوم آورند، بدون آنکه ابتدا آن را خوب درک کنند، سپس فرهنگ‌سازی کنند و معرفی خوبی از آن داشته باشند، صرفا با هدف تجارت بیشتر یا از روی هیجان اسم آن را در سطح جامعه پخش می‌کنند و آن را به مرحله اجرا در ابعاد وسیع‌تر می‌گذارند، سپس آن علم هم چیزی می‌شود مانند تمام آنچه که آمد و از مد افتاد و کنارش گذاشتیم. به همین دلیل است که هر از گاهی یک مساله در جامعه باب می‌شود و پس از مدت کوتاهی بدون دستاورد زیادی از مد می‌افتد. وقتی ندانیم که موضوعی چیست، چگونه باید مورد استفاده قرار بگیرد، چه سود‌ها و چه زیان‌هایی دارد و برای آن فرهنگ‌سازی نکرده باشیم، فقط زمینه فساد و انحراف آن را فراهم دیده‌ایم. فساد یعنی اینکه نتوانیم از چیزی استفاده سالم و بهینه داشته باشیم.

3. هیجان‌زدگی

در بسیاری از مواقع افراد از روی هیجانات و بدون آگاهی کافی کاری را شروع می‌کنند. وقتی کمی پیش می‌روند به مسائل و موانع زیادی بر می‌خورند، در این مرحله ۱- به دلیل اینکه از روی هیجانات خود اقدام کرده‌اند و حالا آن هیجانات کمی فرو نشسته است ۲- آگاهی کافی از چیستی مساله و مسیر آن نداشته‌اند دلزده، سرخورده و دلسرد می‌شوند یا کار را با کیفیت کمتر ادامه می‌دهند یا آن را رها می‌کنند. یک بخشی از این سوال که چرا ما کارهایی را خوب شروع می‌کنیم و سپس بد ادامه می‌دهیم یا بد تمام می‌کنیم مربوط می‌شود به عدم مدیریت هیجانات ما که به هوش هیجانی ما ربط دارد. هیجان زدگی ما در شروع کارها انرژی کاذبی به ما می‌دهد و زمانی که ما آن هیجان را از دست می‌دهیم، به موانع و سختی‌های راه بر می‌خوریم دچار هیجانات منفی می‌شویم و حالا این نوع هیجانات را نمی‌توانیم مدیریت کنیم. بنابراین، یا کار‌ها را بد ادامه می‌دهیم یا بد تمام می‌کنیم. حتی در ازدواج‌ها نیز چنین مساله‌ای به‌طور واضح دیده می‌شود.

4. عدم حمایت جامعه و ضعف در کار گروهی

خیلی وقت‌ها ما کاری را شروع می‌کنیم اما از ابتدای کار با موانعی که اطرافیان ما بر سر راهمان ایجاد می‌کنند دلسرد می‌شویم تا جایی که یا احساس ترس و بی‌پناهی بر ما غلبه می‌کند و کار را رها می‌کنیم، یا آن را با بی‌انگیزگی ادامه می‌دهیم. گاهی آنقدر دیگران برایمان مانع تراشی می‌کنند که در نهایت عطایش را به لقایش می‌بخشیم و کار را رها می‌کنیم. گاهی آن‌قدر در کار یکدیگر نحسی می‌اندازیم تا دلسرد شده و دست از کار می‌کشیم. گاهی اقدام به انجام کار گروهی می‌کنیم اما چون در انجام کارهای گروهی ضعیف هستیم به جای اینکه همکار و همراه یکدیگر باشیم، مانع یکدیگر می‌شویم. این مانع‌تراشی‌ها و عدم همکاری باعث ایجاد تضاد، عدم هماهنگی، انحراف موضوع یا دلسردی افراد گروه شده و دست از کار می‌کشیم. مساله مطرح شده دلایل بسیار زیادی دارد، مانند ترس‌ها، باورهای اشتباه، اهمال کاری و..... ما فقط سعی کردیم که متناسب با ظرفیت مقاله به ۴ مورد که کمتر مورد توجه قرار می گیرد اشاره کنیم. از نظر شما چه مسائل دیگری باعث به‌وجود آمدن چنین معضلی در جامعه ما شده است؟