میل به ثروت و اراده به قدرت
محسن آزموده بایدها و نبایدها در فرآیندی پیچیده و از کودکی در ذهن انسان درونی می‌شود و به تعبیر روانکاوان نهایتا «فراخود»(super ego) او را بر می‌سازند، مرکز درونی هنجارها و ارزش‌ها برای لگام زدن به خواست‌های ناتمام و بلکه ویران گر «نهاد»(Id). به کودک می‌آموزیم که فخر فروشی نکند، نه با این الفاظ پیچیده که با بایدها و نبایدهایی ساده مثل اینکه تغذیه‌ات را در مدرسه جلوی چشم کسانی که گرسنه هستند نخور! زشت است، شاید دلش بخواهد! این‌طور می‌کوشیم حس هم دلی را در او بر انگیزانیم و به او بقبولانیم که تظاهر عملی ناپسند است. انتقادی هم که عموما به صفحه «بچه پولدارها» صورت می‌گیرد، از همین جنس است. با این بیان: پولدار بودن بد نیست، خیلی هم خوب است، اتفاقا بهتر است که همه پولدار باشند. نباید بخیل بود. نباید کسی را که پول دار است تقبیح کرد. ما که نمی‌دانیم از چه راهی کسب درآمد کرده است. همیشه باید حمل به خیر کرد. همیشه باید خوش‌بین بود. نباید به دیگران تهمت زد. اصل بر برائت است مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. شاید که او سرمایه‌داری کارآفرین است. شاید یک انسان خیر است. شاید ده‌ها و بلکه صدها انسان به واسطه او کسب روزی می‌کنند. حتما آدم باهوشی است. حتما ویژگی‌هایی دارد که از نظر مالی بر دیگران پیشی گرفته است. چرا دیگران نتوانسته‌اند؟ مگر نخواسته‌اند؟ چرا او؟ تازه به ما ربطی هم ندارد. ما که قاضی نیستیم. به چه حقی سرک می‌کشیم در زندگی بقیه؟ چه کسی به ما مجوز داده که دیگران را داوری کنیم؟ ما چه می‌دانیم و... همه این توصیه‌ها البته همراه است با یک نکته: بله، پولدار بودن نه‌تنها بد نیست که خیلی هم خوب است. اما تظاهر به پولداری کار پسندیده‌ای نیست. درست نیست که با ثروت و دارایی‌مان فخرفروشی کنیم. هرکس دارد، برای خودش دارد. دلیل ندارد که آن را در بوق و کرنا کند، به‌خصوص در جامعه‌ای که در آن اختلاف طبقاتی فزاینده است. حق نداریم ثروتمان را به رخ دیگران بکشانیم. به‌طور خلاصه: دارندگی اگر فضیلت (virtue) است، تظاهر به آن اما نه‌تنها فضیلت نیست که رذیلت(vice) است.
تا اینجا بعید است که با شهودهای متعارف ما ناسازگار باشد و عقل سلیم(common sense) یا درک و دریافت همگانی احتمالا کلیت آن را می‌پذیرد. اما مساله به همین‌جا ختم نمی‌شود. لابد همان عقل سلیم می‌پذیرد که میلی انکارناپذیر در همگان هست برای خودنمایی. اصولا همه ما کم و بیش در حال فخرفروشی هستیم. مگر کاربرد همین شبکه‌های اجتماعی جز همین است؟ کسی که به سفری خارجی می‌رود، چرا عکس‌هایش را در صفحه همگانی‌اش به نمایش می‌گذارد؟ اصلا برای چه عکس می‌گیرد؟ آیا نمی‌خواهد که دیگران آنها را ببینند و در نهایت او را تحسین کنند؟ آیا هدف نهایی جلب احترام نیست؟ آیا بحث بر سر تفوق میل یا آرزوی من بر میل یا آرزوی دیگران نیست؟ هگل در قطعه مشهور «خدایگان و بنده» از پدیدارشناسی روح می‌نویسد: «سخن گفتن از اصل خودآگاهی، ناگزیر سخن گفتن از پیکار تا پای جان در راه شناساندن ارج خویش است. بدون این پیکار جانبازانه در پی آزرم و آبروی(پرستیژ) محض، آدمیزادگان هرگز نمی‌توانستند در بسیط زمین به وجود آیند. در واقع، وجود انسانی صورت نمی‌بندد مگر به موجب آرزویی که موضوعش آرزوی دیگر باشد یعنی در حساب آخر، به موجب آرزوی شناخته شدن قدر خود از جانب دیگران». به تعبیر دیگر هگل در تحلیلی عقلانی و در عین حال بی رحمانه نشان می‌دهد که اگر واقعیت انسانی فقط می‌تواند به حالت اجتماعی پدید آید، اولا باید بیش از یک آگاهی آزاد در آن بالفعل وجود داشته باشد و ثانیا «باید یکی از ایشان بی‌آنکه به هیچ رو محکوم به تقدیر باشد از دیگر بترسد و به دیگر تسلیم شود و از به خطر انداختن جانش در راه بر آوردن آرزوی «ارج‌شناسی» بپرهیزد. او باید آرزوی خویش را رها کند و آرزوی دیگری را برآورد: او باید (ارج) دیگری را «بشناسد» بی‌آنکه (ارج) خود او «شناخته شود»» (ترجمه حمید عنایت).
از تحلیل دشوار و خشن هگل که در آن خدایگان یا بنده بودن را ضرورتی عقلی معرفی می‌کند، فاصله بگیریم. آیا این میل در همه ما نیست که ثروتمند شویم؟ آیا نمی‌خواهیم ثروتمند شویم که با آن میل‌مان را بر میل دیگران استیلا بخشیم؟ آیا هدف جلب احترام نیست؟ در نهایت این میل از کجا ناشی می‌شود؟ آیا از خواست قدرت(der Wille zur Macht) بر نمی‌آید؟ آیا تحلیل ابتدای سخن بیان دیگری از کین توزی (resentment) و نفی زندگی نیست؟ آیا حقیقت گونه‌ای دروغ نیست که گونه‌ای از حیوانات برای حیات به آن نیازمند است؟