9 باوری که ما را مسموم می‌کند چیست؟

میترا فتحی
گروه درمانگر و مربی هوش هیجانی زندگی
info@mitrafathi.com 

یکی از رموز موفقیت و بهتر زیستن «سوال خوب و درست پرسیدن» است. غالب افراد فکر می‌کنند که جواب‌های خوب باعث رشد و پیشرفت ما می‌شوند اما حقیقت این است که رشد و پیشرفت در هر زمینه‌ای ابتدا مستلزم پرسیدن سوال‌های درست است. سوال‌های درست از قبیل چگونه زندگی کنم؟ چگونه زندگی بهتر و با کیفیت‌تری داشته باشم؟ چه چیزهایی موجب ناراحتی و افسردگی من می‌شوند؟ با چه چیزهایی می‌توانم شاد‌تر زندگی کنم؟ چه افکاری باعث غم و درد درون من می‌شوند؟ چه باورهایی را باید ترک کنم؟ چه باورهای مثبت و رشد دهنده‌ای را باید اتخاذ کنم؟

باورهای شما همان‌هایی هستند که زندگیتان را شکل می‌دهند. چندان مهم نیست که چه می‌خواهید یا چه چیزهایی را دوست دارید، آنچه که در زندگی به شما جهت می‌دهد «باور» شما است. هرگز تصور نکنید که اگر بذر گلابی بکارید، سیب درو خواهید کرد؛ همچنین، هرگز توقع نداشته باشید که با باورها و افکار منفی نتایج و محصولات مثبت برداشت کنید. در زندگی هر چه بکاریم همان را درو می‌کنیم و اما ۹ بذر مسموم‌کننده یا ۹ علف هرز زندگی چه چیزهایی هستند؟ باورهایی چون:

1- همه باید از من راضی باشند

درد بزرگی است که بخواهید همیشه همه افراد را از خود راضی نگه دارید و نتیجه این توقع عصبی از خودتان چیزی نیست جز ناکامی! چرا ناکامی؟ زیرا محال است که همیشه همه افراد از ما راضی باشند، همیشه افرادی هستند که به هر دلیلی با ما مخالفت می‌کنند یا از ما، روش زندگی ما، انتخاب‌ها و تصمیمات ما رضایت ندارند. متاسفانه، افراد زیادی در زندگی خود وقت، زمان، انرژی و شادابی خود را بابت راضی کردن همه اطرافیان خود هدر می‌دهند. بنابراین، رهنمود اول این است که: خیال راضی نگه داشتن دیگران را کنار بگذارید. شما قادر نیستید همه را راضی نگه دارید، اگر به این گفته شک دارید می‌توانید امتحان کنید! همیشه عده‌ای هستند که از شما راضی نیستند.

2- من مسوول شادی همه هستم

حتما تا به حال دیده‌اید یا شاید هم خود شما از آن دسته از افراد باشید که تمام هم و غم‌شان خوشحال کردن دیگران است. همان‌هایی که در برخورد با افراد یا در جمع‌ها این تصور را دارند که وظیفه سنگین شاد کردن دیگران بر عهده آنها است و اگر کسی ناراحت به نظر برسد یا ساکت باشد گمان می‌کنند که وظیفه‌شان را به خوبی انجام نداده‌اند و آشفته می‌شوند. رهنمود دوم این است که: شما «مسوول» شاد کردن دیگران نیستید. شما فقط در شاد شدن دیگران می‌توانید موثر باشید. بنابراین، این بار سنگین را بر زمین بگذارید و سعی کنید مثل یک فرد عادی با دیگران معاشرت کنید. خوب است که دیگران را شاد کنید اما اگر این مساله دغدغه ذهنی و سببی برای آشفتگی شما شود، آنگاه ایراد دارد.

3- من باید مراقب دیگران باشم

برخی از افراد هم خود را منجی همه عالم می‌دانند! گمان این افراد بر این است که هیچ کسی نمی‌تواند از عهده مراقبت و پرستاری از دیگران برآید، حتی خود افراد! بنابراین، خود دست به کار می‌شوند و در روابط‌شان تا جایی که امکان داشته باشد از طرف مقابل خود مراقبت و پرستاری می‌کنند. این یکی از نشانه‌های روابط بدکارکردی و ناسالم است. در نهایت، این افراد با وجود ناکامی‌ها و خستگی‌ها خود را قربانی اول و آخر روابط می‌دانند و به افسردگی دچار می‌شوند. رهنمود سوم این است که: پرستاری را کنار بگذارید و اجازه دهید هر کسی مسوولیت‌های خود را خودش بر عهده بگیرد و رشد کند. باور کنید که اگر شما اجازه دهید دیگران هم مراقبت از خود را یاد می‌گیرند. اگر می‌خواهید زندگی شادتری داشته باشید حتما دست از پرستاری و مراقبت‌های افراطی از دیگران (با هر توجیهی) بردارید و بر زندگی خود متمرکز شوید و شروع کنید به مراقبت کردن از خودتان.

4- همه باید مرا راضی نگه دارند

یکی از توقعات عصبی و ویژگی‌های شخصیت برتری‌طلب و خودشیفته ما هم این است که توقع داریم همه ما را راضی نگه دارند. این باور در کجا نمایان می‌شود؟ آنجایی که کسی خلاف میل ما رفتار می‌کند و ما خشمگین و ناراحت می‌شویم، آنجایی که توقع داریم مرکز توجه باشیم و نیستیم، آنجایی که مردم طبق میل خودشان زندگی می‌کنند و نه طبق میل ما . رهنمود چهارم این است که: قرار نیست همه شما را راضی نگه دارند. مردم می‌توانند طق میل خود و آن‌گونه که دوست دارند زندگی کنند. واقعیت این است که بسیاری از اوقات افراد به‌گونه‌ای رفتار می‌کنند که مورد پسند ما نیست و... پس بهترین کار کنار گذاشتن توقع است. هر چه بیشتر توقع داشته باشید که همه رضایت شما را جلب کنند بیشتر خشمگین و افسرده می‌شوید.

5- باید به دیگران باج دهم تا مرا بپذیرند و دوست داشته باشند

این یکی از ترفند‌های شخصیت مهرطلب درون ما است. مهرطلبی درون ما ایجاب می‌کند که گمان کنیم برای اینکه دیگران با ما همراه باشند باید کاری/ کارهایی برایشان انجام دهیم. در اینکه هر رابطه‌ای حداقل از دو نفر تشکیل شده است و هر دو نفر باید برای حفظ رابطه تلاش کنند هیچ شکی نیست، اما عده‌ای همیشه ذهن خود را درگیر این مساله می‌کنند که «چه کار کنم تا او بیشتر دوستم بدارد؟ چه کار کنم که او مرا ترک نکند؟» این سوال‌ها فقط در یک ذهن وابسته یا مهرطلب ایجاد می‌شود و چنین است که فرهنگ «باج دادن» در میان ما رایج شده است. باج انواع مختلفی دارد: باج مالی، باج عاطفی، باج خدماتی، باج جنسی و... رهنمود پنجم این است که: دست از باج دادن برای همراه و دوست کردن دیگران با خود بردارید. شما برای داشتن یک دوست نیازی به باج دادن ندارید و اگر طرف مقابل شما فردی نسبتا سالم و مناسب باشد قطعا بدون باج هم با شما خواهد ماند. فقط زمانی که عشق دارید، عشق بدهید، باج دادن ممنوع!

6- دنیای من دنیای برنده و بازنده است

یکی از مهم‌ترین باورهایی که در جوامع نامتعالی رواج دارد، باور «برنده-بازنده» است. در جوامعی که مردم آن به بلوغ شخصیتی، هر چند نسبی، رسیده باشند، یک باور حاکم است و آن هم باور «برنده-برنده» است. در نظر این مردم «همه برنده هستند و بازنده‌ای وجود ندارد.» اما در میان مردم رشد نیافته تنها یک الگو قابل درک است: «در یک میدان فقط یک نفر برنده است، پس طرف دیگر بازنده است!» رهنمود ششم این است که: الگوی فکری «برنده-برنده» را جایگزین الگوی فکری «برنده-بازنده» کنید تا زندگی شادتر و سالم‌تری داشته باشید. زمانی هر یک از ما برنده می‌شویم که جمع ما برنده شود. برای بقای شما نیازی نیست که طرف مقابل‌تان بازنده شود و اگر احساس می‌کنید شخص مقابل شما برنده است، پس بنابراین شما باخته‌اید، سخت در اشتباه هستید. بازنده‌ای وجود ندارد، همه برنده‌ایم. شاید غافل از آن باشید که این الگوی فکری در بسیاری مواقع در زندگی باعث شکست شما می‌شود، گاهی باعث می‌شود با برنده دیدن دیگری دست از تلاش بکشید، گاهی باعث می‌شود دست به اقدامات عصبی و نادرست بزنید، حتی گاهی باعث می‌شود روابط عاطفی‌تان به بن‌بست بخورد! تفکر راجع به این الگوی فکری اشتباه و تشخیص مضرات و تاثیرات آن بر زندگی را به خود شما می‌سپاریم.

7- اگر چنان شود آبرویم می‌رود

ریا بد است! افراد زیادی وجود دارند که همیشه ترس از قضاوت و حرف دیگران دارند و بر مبنای آن خود و اطرافیان‌شان را حتی از طبیعی‌ترین حقوق خود محروم یا شخصیت واقعی خود را از دیگران پنهان می‌کنند. صحبت ما با آن گروه از افراد است که زندگی خود را به‌خاطر حرف مردم بسیار بسیار تنگ و سخت کرده‌اند. رهنمود هفتم این است که: شما هرطور که زندگی کنید، در نهایت، بعضی از مردم همیشه سوژه‌ای برای صحبت درباره شما پیدا می‌کنند، بنابراین، زندگی خودتان را بکنید و به فکر قضاوت مردم نباشید. آبروی هر شخصی نزد خود او و خدای او است و خداوند حافظ آبروی بندگانش است، به شرطی که بندگان او نیز با او همراه باشند، یعنی ریا نکنند و به شایعه دامن نزنند.

8- مردم نباید من واقعی را بشناسند

جامعه پنهانکار جامعه‌ای است که در آن هر یک از افراد نقاب یا نقاب‌های متعددی برای پنهان کردن خود واقعی‌شان بر چهره می‌زنند. در چنین جامعه‌ای مردم از پایین بودن عزت نفس و اعتماد به نفس رنج می‌برند. این مردم از آنجایی که با «انسان بودن» آشنا نیستند و خود واقعی‌شان را نمی‌شناسند، نپذیرفته‌اند، دوست ندارند و ارزشمند نمی‌دانند، دائما به دنبال راه (هایی) برای پنهانکاری می‌گردند. رهنمود هشتم این است که: تحقیق کنید و انسان را بشناسید، خود را بشناسید، روی عزت نفس و اعتماد به نفس خود کار کنید و دست از تلاش در این زمینه بر ندارید. زمانی که شروع کنید با خود واقعی‌تان زندگی کنید آنگاه زندگی روی دیگر و روی با کیفیت‌تر خود را به شما نیز نشان خواهد داد. نترسید و باشید آنچه که هستید.

9- تفکر صفر یا صد

افرادی که همه چیز را سپید یا سیاه می‌بینند (تفکر گورخری) و به همه چیز یا عدد صفر می‌دهند یا صد، در حقیقت کوچک بودن گستره ذهنی خود را به نمایش می‌گذارند. این یکی دیگر از باورهای سمی جوامع رشد نیافته است. جهان هستی قانونی دارد به نام «قانون نسبیت» و دستورالعملی دارد به نام « تعادل‌گرایی.» باور آنانی که در تفکرات خود صفر یا صد دارند و میان این صفر یا صد گستره‌ای وجود ندارد ریشه در «تعصب‌گرایی» دارد. رهنمود نهم این است که: زمانی که به چیزی در حالت صفر یا صد (قطعیت) فکر می‌کنید، تمرین کنید که حالت‌ها و احتمالات دیگری را برای آن نیز در نظر گرفته و این احتمالات را یادداشت کنید. فهرستی از مواقعی که قطعیت شما اشتباه بوده است بنویسید و باور قانون نسبیت یا تفکر خاکستری را جایگزین باور سپید و سیاه کنید.

برای دریافت اطلاعات و شرکت در کارگاه‌های تقویت هوش هیجانی یا زنان و زنانگی با شماره زیر می‌توانید تماس حاصل فرمایید: ۰۹۱۰۶۶۱۱۲۱۸

9 باوری که ما را مسموم می‌کند چیست؟