برده داری هنری
احسان مهدوی*
شرح حال هنرمندان این شهر مجالی است تا بدانیم در این روزگار چه میگذرد و اینکه آیا آنچه در حال روی دادن است نوید نیکویی را می دهد؟ سخن از مظلومیت جامعه هنر در برابر سرمایه داران و دلالان هنری است.
کسی میداند چه در پس سفارشات هنری میگذرد؟
مجتمعها و بازارهای بزرگی که با هزینههای میلیاردی بنا نهاده شدهاند در تلاشاند تا برای فروش بیشتر از قوه زیباشناسی مردم بهره ببرند و چه کسانی بهتر از هنرمندان معصوم که هیچ اطلاعی از حقوق صنفی ندارند و صد البته که هیچ یک همراه یکدیگر نیستند و هیچ گاه در صدد تاسیس انجمن صنفی برنیامدهاند.
احسان مهدوی*
شرح حال هنرمندان این شهر مجالی است تا بدانیم در این روزگار چه میگذرد و اینکه آیا آنچه در حال روی دادن است نوید نیکویی را می دهد؟ سخن از مظلومیت جامعه هنر در برابر سرمایه داران و دلالان هنری است.
کسی میداند چه در پس سفارشات هنری میگذرد؟
مجتمعها و بازارهای بزرگی که با هزینههای میلیاردی بنا نهاده شدهاند در تلاشاند تا برای فروش بیشتر از قوه زیباشناسی مردم بهره ببرند و چه کسانی بهتر از هنرمندان معصوم که هیچ اطلاعی از حقوق صنفی ندارند و صد البته که هیچ یک همراه یکدیگر نیستند و هیچ گاه در صدد تاسیس انجمن صنفی برنیامدهاند.بزرگ بازارهایی که به فراخوان خود پایبند نیستند و با ژستهای عجیب بازیگران صحنههای سرمایهگذاریاند. بزرگ هتلهایی که چون آوار بر سر طراحان، مدیران هنری و مشاوران خراب میشوند و با ماسک زیباشاسانه بر قراردادهای خود قاه قاه میخندند. بزرگ دانشگاههایی که سوار بر دانش و فرهنگ بر نور طلایی خورشید معترضاند و بزرگ اداراتی که به هیچ چیز نه نمیگویند.
اما آیا این همان بردهداری نیست؟
آیا مردم میدانند که در پس این آب و رنگ زیبا چه میگذرد؟
آیا مسافران هتلهای مجلل میدانند آثاری که بر در و دیوار، جلای روحشان میدهد بر شانههای هنرمندی برپا گردیده که در نازلترین شکل حقوق معنوی به سر می برد؟
سوی دیگر مراکز آموزشی اند که اقدام به بهرهکشی از اساتید و دانشجویان خود میکنند و به هیچ چیز جز یک کاغذ سبز نمیاندیشند. مدیرانی که با نیت آموزش به استثمار هنرمندان میپردازند و آنها را محکوم به پذیرش شرایط میدانند، شرایطی که با هیچ یک از قواعد حقوقی کشور سازگار نیست. هنرمندان، چه در مقام استاد و چه در مقام دانشجو، چارهای جز پذیرش شرایط ندارند، چرا که به خوبی آگاهند که خدا آنها را در مقام خلاق آفریده است و لاغیر.
دیگر سو دلالان هنریاند که با تاسیس موسسات هنری به خانواده هنر جامعه رخنه کرده و اقدام به بازاریابی برای هنرمندان این شهر میکنند، غافل از این که در پس این وساطت هیچ چیز نیست جز حمایت از نظام سرمایهداری و تحقیر اهالی هنر. و اما در این میان بیش از هرکسی، هنرمندانی که متعهد به حفظ فردیت، اصول حرفهای و آزادگی در اثر هستند، به بازی گرفته میشوند، حتی بیشتر از سایر هم صنفان خود. و مردم بهعنوان ناآگاهان موضوع، تنها نظارهگر محصول این استثمارند.
بیلبوردهایی که «هیچ » تحویل این شهر میدهند، گواهی بزرگ بر شرح این ماجرا است. بوردهایی که چشمانی خسته برای آدمها به بار میآورند. بوردهایی که کاش جولانگاه خلاقیت و ادب بود و جابجایی سرمایه را اولویت آخر خود قرار می داد . آنجا که هنرمندان را به کار نمی گیرند نیز خود داستان دیگری است . مراکز بزرگ تجاری و فرهنگی که نمونه های عین به عین دسته سوم خارجی اند و تنها با حک جمله ای یا نقشی در حاشیه، خود را متعهد به اصول اعتقادی و تصویری این شهر می پندارند و این تنها پنداری است که در پس آن اتلاف سرمایه است ، چه سرمایههای مالی و چه سرمایههای انسانی.طراحان گرافیک ، مجسمه سازان، نقاشان و همه و همه اهالی هنر که همگان آگاه به ارزش آنها نیستند و نمی دانند که این شهر و اماکن متعدد آن بدون استفاده از مهارتها و توانایی اینان، تنها یک بازی است.
آن چه در این میان میتواند کورسوی امیدی برای حل این برده داری باشد قوانینی است که به حفظ استعدادهای خلاق بیانجامد و جیب اهالی مال را فراموش کند. قوانینی که ۱- به سادگی منجر به تاسیس انجمنهای صنفی گردد. ۲- متخصصان هنری را در راس امور وساطت هنری قرار دهد . ۳- سرمایهداران را ملزم به رعایت حداکثری حقوق مادی و معنوی هنرمندان گرداند. ۴- مانع از استفاده حاضر و آماده از هنر وارداتی گردد. ۵- مسئولان را متوجه سازد. ۶- و در نهایت حق ابتکار و خلاقیت رعایت شود .فراموش نکنیم آن گاه که امید از این شهر رخت بربندد، هیچ یک از این بازارها، دانشگاه ها، گالریها و ادارات فرهنگی قادر به نجات انسانها نخواهند بود و بزرگان سرمایه داری در آن روز یا رخت از این شهر بربستهاند و یا در گوشهای به ستیز و مجادله با رقبای یکدیگر مشغول اند.هنرمند هر کجا هست خدایش به سلامت میدارد و او وسیله ای است تا زیبایی هستی را تحویل این دنیا دهد. در این میان باید دست آن دسته از سرمایه داران و مسئولانی را بوسید که به حق بر هنرمند لبخند میزنند. و امید به روزی که لبخندهای پلاستیکی برچیده شود .
*طراح گرافیست و مدرس دانشگاه
ارسال نظر