ماراتن هزینههای آموزش
علی ضیائی خردادماه، وقت تسلیم اظهارنامههای مالیاتی است. حسابدارها و حسابرسها و مدیران مالی شرکتها روزهای شلوغی را پشتسر میگذارند. گروه دیگری که در این ماه وقت سر خاراندن ندارند دانشآموزان و دانشجویان و بالطبع خانوادههایشان هستند که به دلیل فصل امتحانات حال و هوای دیگری دارند. البته با پایان خرداد شاید استرس کتاب و جزوه برای فرزندان تمام شود اما برای خانوادهها تازه آغاز ماجرا است.
برش اول
اول خط سوار تاکسی شدم. عقب پشت راننده نشسته بودم. هوا گرم بود و همه مشغول باد زدن خودشان بودند.
برش اول
اول خط سوار تاکسی شدم. عقب پشت راننده نشسته بودم. هوا گرم بود و همه مشغول باد زدن خودشان بودند.
علی ضیائی خردادماه، وقت تسلیم اظهارنامههای مالیاتی است. حسابدارها و حسابرسها و مدیران مالی شرکتها روزهای شلوغی را پشتسر میگذارند. گروه دیگری که در این ماه وقت سر خاراندن ندارند دانشآموزان و دانشجویان و بالطبع خانوادههایشان هستند که به دلیل فصل امتحانات حال و هوای دیگری دارند. البته با پایان خرداد شاید استرس کتاب و جزوه برای فرزندان تمام شود اما برای خانوادهها تازه آغاز ماجرا است.
برش اول
اول خط سوار تاکسی شدم. عقب پشت راننده نشسته بودم. هوا گرم بود و همه مشغول باد زدن خودشان بودند. احساس کردم چیزی روی زانویم میلرزد. که مثل ویبره گوشی موبایل بود. خوب که دقت کردم متوجه شدم یک گوشی موبایل داخل زیپ پشت روکش صندلی راننده است. به راننده اطلاع دادم و گوشی را از داخل جیب پشت صندلی بیرون آوردم. گوشی گران قیمتی بود که روی آن چند برچسب قلب چسبانده بودند. راننده گفت: مال یکی از این دخترهای سرویس است. من صبحها و بعدازظهرها سرویس دبیرستان دخترانه کار میکنم. الان وقت امتحانات است. ساعت رفت و برگشت ما تغییر کرده است. پرسیدم: حالا چرا گوشی اینجا است. راننده گفت: صاحب این گوشی یک دختر است که امروز از ترس اینکه ناظمشان گوشیاش را بگیرد آن را اینجا گذاشته است. بعدازظهر هم من نتوانستم بروم یکی از بچههای خط جای من رفته بود. احتمالا زنگ میزند که گوشی را برایش ببرم. چه گرفتاری شدهایم!
گفتم: خب صبح برایش ببر! راننده گفت: تا سه روز دیگر امتحان ندارد. بعد با لحن ملتمسانهای گفت: آقا ببین شماره خانهشان هست روی موبایلش؟! گوشی قفل داشت. گفتم شرمنده بگیر و منتظر باش تا خودش تماس بگیرد.
برش دوم
اواسط هر ماه یک دورهمی خانوادگی در فامیل برگزار میشود. این ماه تعداد نفرات نصف شده بود. بچهها که اصلا نیامده بودند و بعضی از خانوادهها هم به خاطر امتحانات فرزندانشان یا کلا نیامده بودند یا که فقط بزرگترهایشان شرکت کرده بودند. آنها هم زود جمع و جور کردند و به بهانه رساندن فرزندانشان به جلسه امتحان، رفتند. همان تعداد کم شرکتکنندگان در مهمانی هم بیشتر حرف از نحوه برگزاری امتحان فرزندانشان میزدند. ثبتنام مدارس،معدل و کنکور. آنقدر هیجان و استرس داشتند که گویی خودشان امتحان دارند. سراغ یکی از بچه درسخوانهای فامیل را گرفتم. گفتند نشسته برای ۲۰ درس میخواند. امسال معدلش تاثیرگذار است. گویا زنگ زده بود و گفته بود که پدر و مادرش زودتر برگردند که صبح او را به موقع برسانند. میگفتند استرس دارد. به پدرش گفتم امتحان دارد، خدای نکرده جراحی قلب باز که قرار نیست انجام دهد همه استرس گرفتید! زندگی خانوادگیشان کاملا براساس برنامه امتحانی و تحصیلی فرزندان تنظیم شده بود. دغدغههای ثبتنام و نمره و سرویس در حرفهای والدین دانشآموزان، آنقدر زیاد بود که با خودم فکر کردم والدین برای پیشرفت شغلی و درآمدی شان اینقدر دغدغه ندارند یا اگر هم دارند باز هم آن را برای فرزندانشان میخواهند.
برش آخر
این روزها که فصل ارائه اظهارنامه مالیاتی و حسابرسی شرکتها و امتحان از آموخته دانشآموزان و دانشجویان و به گونهای فصل جمع بندی یک ساله است بد نیست یک حساب سرانگشتی در مورد هزینههای آموزشی با نگاهی به مدارس غیرانتفاعی در مقاطع مختلف فرزندان مان بکنیم. دوره ابتدایی بین 3 تا 9 میلیون تومان، برای دبیرستان و هنرستان هم بین 8 تا 20 میلیون تومان. حالا نوبت دانشگاه است و مقاطع مختلف تحصیلی آن و تب کارشناسی ارشد و دکترا. حالا به همه اینها هزینه سرویس و مخارج مازاد تحصیل و امکانات جانبی که برای فرزندان ما مردم نازنین در طول این مدت صرف می شود و البته دورههای آموزشی تابستانی و متفرقه و کلاسهای کنکور را هم اضافه کنید. با یک حساب سرانگشتی بدون محاسبه نرخ تورم و سود سرمایه که این مبالغ دارند از مهدکودک تا مقطع کارشناسی ارشد با احتساب ارقام کنونی چیزی حدود 150 تا 200 میلیون تومان در طول 18 تا 20 سال برای فرزندانمان هزینه آموزش و تحصیل میکنیم. اگر یک خانواده با والدینی 40 ساله و دو فرزند در مقاطع تحصیلی متفاوت و با درآمد قشر متوسط حال حاضر کشور را در نظر بگیریم،خواهیم دید که چه بار مالی را تحمل میکنند تا فرزندانشان تحصیل کنند. آن هم در نظام آموزشی که 8 سال عربی آموزش میدهد اما اکثر دانشآموزان در پایان دوره دبیرستان حتی دوخط کامل عربی را متوجه نمیشوند. زبان انگلیسی آموزش میدهد اما کلاسهای آموزش زبان پر از دانشآموز است. آیا سیستم آموزشی ما نیروی متخصص (آن هم بعد از 18 سال هزینه خانوادهها) تحویل خانواده و جامعه میدهد که این مقدار هزینه برای ما مردم نازنین دارد؟ فرزندان ما تا 27-28 سالگی نیروی مصرفکننده اند که اکثرا بدون تجربه، جویای کار در این بازار عجیب کاریابی خواهند بود.
بیرون قاب
همه ما مردم نازنین برای فرزندانمان خیر و موفقیت میخواهیم. تمام تلاش خانوادهها برای آمادهسازی فرزندانشان برای آیندهای بهتر است. هزینههای آموزشی گران و مواردی کمفایده در روزگار فعلی قرار است از فرزندان ما چه بسازد. باید بپذیریم که این هزینهها بیشتر از نگرانی خانوادهها در مورد آینده فرزندانشان است که روزی باید تبدیل به نیروی متخصص کاری در تمام بخشهای جامعه شوند اما برایشان آرزوهای بزرگتر از واقعیت داریم.
برش اول
اول خط سوار تاکسی شدم. عقب پشت راننده نشسته بودم. هوا گرم بود و همه مشغول باد زدن خودشان بودند. احساس کردم چیزی روی زانویم میلرزد. که مثل ویبره گوشی موبایل بود. خوب که دقت کردم متوجه شدم یک گوشی موبایل داخل زیپ پشت روکش صندلی راننده است. به راننده اطلاع دادم و گوشی را از داخل جیب پشت صندلی بیرون آوردم. گوشی گران قیمتی بود که روی آن چند برچسب قلب چسبانده بودند. راننده گفت: مال یکی از این دخترهای سرویس است. من صبحها و بعدازظهرها سرویس دبیرستان دخترانه کار میکنم. الان وقت امتحانات است. ساعت رفت و برگشت ما تغییر کرده است. پرسیدم: حالا چرا گوشی اینجا است. راننده گفت: صاحب این گوشی یک دختر است که امروز از ترس اینکه ناظمشان گوشیاش را بگیرد آن را اینجا گذاشته است. بعدازظهر هم من نتوانستم بروم یکی از بچههای خط جای من رفته بود. احتمالا زنگ میزند که گوشی را برایش ببرم. چه گرفتاری شدهایم!
گفتم: خب صبح برایش ببر! راننده گفت: تا سه روز دیگر امتحان ندارد. بعد با لحن ملتمسانهای گفت: آقا ببین شماره خانهشان هست روی موبایلش؟! گوشی قفل داشت. گفتم شرمنده بگیر و منتظر باش تا خودش تماس بگیرد.
برش دوم
اواسط هر ماه یک دورهمی خانوادگی در فامیل برگزار میشود. این ماه تعداد نفرات نصف شده بود. بچهها که اصلا نیامده بودند و بعضی از خانوادهها هم به خاطر امتحانات فرزندانشان یا کلا نیامده بودند یا که فقط بزرگترهایشان شرکت کرده بودند. آنها هم زود جمع و جور کردند و به بهانه رساندن فرزندانشان به جلسه امتحان، رفتند. همان تعداد کم شرکتکنندگان در مهمانی هم بیشتر حرف از نحوه برگزاری امتحان فرزندانشان میزدند. ثبتنام مدارس،معدل و کنکور. آنقدر هیجان و استرس داشتند که گویی خودشان امتحان دارند. سراغ یکی از بچه درسخوانهای فامیل را گرفتم. گفتند نشسته برای ۲۰ درس میخواند. امسال معدلش تاثیرگذار است. گویا زنگ زده بود و گفته بود که پدر و مادرش زودتر برگردند که صبح او را به موقع برسانند. میگفتند استرس دارد. به پدرش گفتم امتحان دارد، خدای نکرده جراحی قلب باز که قرار نیست انجام دهد همه استرس گرفتید! زندگی خانوادگیشان کاملا براساس برنامه امتحانی و تحصیلی فرزندان تنظیم شده بود. دغدغههای ثبتنام و نمره و سرویس در حرفهای والدین دانشآموزان، آنقدر زیاد بود که با خودم فکر کردم والدین برای پیشرفت شغلی و درآمدی شان اینقدر دغدغه ندارند یا اگر هم دارند باز هم آن را برای فرزندانشان میخواهند.
برش آخر
این روزها که فصل ارائه اظهارنامه مالیاتی و حسابرسی شرکتها و امتحان از آموخته دانشآموزان و دانشجویان و به گونهای فصل جمع بندی یک ساله است بد نیست یک حساب سرانگشتی در مورد هزینههای آموزشی با نگاهی به مدارس غیرانتفاعی در مقاطع مختلف فرزندان مان بکنیم. دوره ابتدایی بین 3 تا 9 میلیون تومان، برای دبیرستان و هنرستان هم بین 8 تا 20 میلیون تومان. حالا نوبت دانشگاه است و مقاطع مختلف تحصیلی آن و تب کارشناسی ارشد و دکترا. حالا به همه اینها هزینه سرویس و مخارج مازاد تحصیل و امکانات جانبی که برای فرزندان ما مردم نازنین در طول این مدت صرف می شود و البته دورههای آموزشی تابستانی و متفرقه و کلاسهای کنکور را هم اضافه کنید. با یک حساب سرانگشتی بدون محاسبه نرخ تورم و سود سرمایه که این مبالغ دارند از مهدکودک تا مقطع کارشناسی ارشد با احتساب ارقام کنونی چیزی حدود 150 تا 200 میلیون تومان در طول 18 تا 20 سال برای فرزندانمان هزینه آموزش و تحصیل میکنیم. اگر یک خانواده با والدینی 40 ساله و دو فرزند در مقاطع تحصیلی متفاوت و با درآمد قشر متوسط حال حاضر کشور را در نظر بگیریم،خواهیم دید که چه بار مالی را تحمل میکنند تا فرزندانشان تحصیل کنند. آن هم در نظام آموزشی که 8 سال عربی آموزش میدهد اما اکثر دانشآموزان در پایان دوره دبیرستان حتی دوخط کامل عربی را متوجه نمیشوند. زبان انگلیسی آموزش میدهد اما کلاسهای آموزش زبان پر از دانشآموز است. آیا سیستم آموزشی ما نیروی متخصص (آن هم بعد از 18 سال هزینه خانوادهها) تحویل خانواده و جامعه میدهد که این مقدار هزینه برای ما مردم نازنین دارد؟ فرزندان ما تا 27-28 سالگی نیروی مصرفکننده اند که اکثرا بدون تجربه، جویای کار در این بازار عجیب کاریابی خواهند بود.
بیرون قاب
همه ما مردم نازنین برای فرزندانمان خیر و موفقیت میخواهیم. تمام تلاش خانوادهها برای آمادهسازی فرزندانشان برای آیندهای بهتر است. هزینههای آموزشی گران و مواردی کمفایده در روزگار فعلی قرار است از فرزندان ما چه بسازد. باید بپذیریم که این هزینهها بیشتر از نگرانی خانوادهها در مورد آینده فرزندانشان است که روزی باید تبدیل به نیروی متخصص کاری در تمام بخشهای جامعه شوند اما برایشان آرزوهای بزرگتر از واقعیت داریم.
ارسال نظر