آنومی و حاشیه نشینی
دکتر حامد بخشی*
شهرها به علل مختلفی تشکیل می‌شوند. گاهی نیاز به یک تمرکز سیاسی موجب تشکیل شهر می‌شود، گاهی از گردآمدن تاجران یا پیشه‌وران شهر به وجود می‌آید. علت شهر، هر آنچه که باشد، یک نکته مسلم است که شهر از مازاد اقتصادی نیروهای تولیدی امکان ایجاد و بقا می‌یابد. به عبارت بهتر، شهر حاصل وجود مازاد اقتصادی تولید غذا است.
در میان تنوع تعاریف از شهر، مورد اتفاق‌ترین آنها این است که شهر تجمعی از مردم است که بر خلاف روستا، مردم به کار تولید مستقیم غذا از طریق کشاورزی یا دامداری اشتغال ندارند. شهریان از تولید خدمات یا کالاهای ثانویه نسبت به غذا و مبادله آن با غذا امرار معاش می‌کنند. فرآیند شکل‌گیری شهرها در مغرب زمین و مشرق زمین متفاوت بوده است. در مشرق زمین، شهرها عمدتا حاصل اراده سیاسی حاکم سرزمین‌های وسیعی بوده که می‌توانسته مازاد اقتصادی روستاهای «کم آب و پراکنده» (کاتوزیان، تضاد دولت و ملت در ایران) را گردآوری کنند.

این برخلاف سرزمین‌های پرآبی است که شهرها به طور طبیعی حاصل تجمعی از پیشه‌ورانی بوده که به کشاورزان و فئودال‌ها خدمات رسانی می‌کرده‌اند. بعدها می‌دانیم که بورژوازی از قوت گرفتن همین پیشه‌وران و تولید انبوه صنایع تولیدی به وجود آمد. با کشف نفت، ساختار حاکمه در ایران تغییری کلیدی کرد، به گونه‌ای که دیگر حاکمیت تا حد زیادی حتی از اخذ مالیات و خراج از همین جوامع کوچک پراکنده نیز بی‌نیاز شد و دست حاکمیت در تولید شهر و یا تقسیم مواهب حاصل از فروش نفت به شهریان بازتر شد. دیگر رونق شهر حتی به رونق روستا و مالیات حاصل از آن وابسته نبود و مستقل از آن امکان رونق و توسعه شهری وجود داشت. در گذشته چنانچه روستاها از رونق می‌افتادند (برای مثال در نتیجه خشکسالی) شهرها نیز دچار قحطی و آسیب می‌شدند.

امروزه، با اقتصاد نفتی، توسعه و رفاه شهر مستقل از توسعه یا تخریب روستا به پیش می‌رود. نکته بعدی تقسیم مواهب ناشی از فروش نفت بین روستاها و شهرهاست. از آنجا که حاکمیت شهری است و ریشه و سکنا در شهر دارد، توزیع مواهب حاصل از فروش نفت و صادرات عمدتا در شهر، آن هم شهرهای مرکزی صورت می‌گیرد. هر منطقه‌ای چه به لحاظ اجتماعی فاصله بیشتری از مرکز وجود داشته باشد، مواهب کمتری از فروش نفت نصیب او می‌شود. اینچنین است که روستاها عمدتا تا حد زیادی فاقد رونق اقتصادی و رفاه معیشتی هستند. یک روستایی عملا از مواهب زندگی موجود در شهر به میزان زیادی بی‌نصیب است. در چنین وضعیتی، روستایی در صورت ایجاد شرایط اولیه (آگاهی، جسارت، ارتباط و ...) اقدام به مهاجرت به شهر می‌کند. به ویژه زمانی که شرایط زندگی در روستا (مثلا ناشی از کم آبی یا آسیب ناشی از پایین آمدن قیمت‌های محصولات کشاورزی) از همان حداقل نیز فروتر می‌رود، مهاجرت به شهر با نرخ بیشتری صورت می‌گیرد. اما از آنجا که روستایی توان اقامت در شهر و پرداخت هزینه‌های آن را ندارد، حاشیه شهر به عنوان مکانی برای نزدیکی به مواهب زندگی شهری انتخاب می‌شود. بر خلاف تصور، حاشیه شهر با وجود تمام نواقص و مشکلات آن، از مزایای رفاهی بیشتری نسبت به روستا برخوردار است. شاهد این مدعا آن است که حاشیه نشینان با وجود تمامی مشکلات به روستای خود بازنمی‌گردند، حتی در مواردی که زمین و ملک خود را در روستا از دست نداده‌اند یا نفروخته‌اند. از این نظر، حاشیه نشینی محصول توسعه نیافتگی روستاست.

روستایی در محاسبه اولیه خود برای مهاجرت به شهر اشتباه نکرده است. در سطح مواهب ملموس زندگی، مسلما حاشیه شهر با تمامی کاستی‌ها، از روستا بهتر است. روستا بیغوله‌ای است که افراد در آن تلف می‌شوند، بدون اینکه حتی کسی متوجه شود. مصیبت‌هایی که در حاشیه شهر در روزنامه‌ها مطرح می‌شود، به مراتب شدیدتر در روستا وجود دارد. فرق آن فقط در این است که روستا به چشم نمی‌آید و رسانه به آن توجهی ندارد. اما پیامدهای اجتماعی پیچیده‌تر آن هستند که فرد بتواند آنها را محاسبه کند. یکی از این پیامدها، آنومی حاشیه است. حاشیه شهر یک محیط آنومیک است. قید و بندهایی که روستایی را مهار می‌کرد، در حاشیه وجود ندارد. حاشیه نشینان همگی در یک ویژگی مشترک‌اند و آن اینکه همگی «غریبه»اند. مجموعه انتظارات نقشی و اجتماعی که افراد را مهار می‌کرد، دیگر در حاشیه وجود ندارد. در بدو امر، «آزادی» موجود در حاشیه شهر نوعی موهبت به شمار می‌رود. اما این یک آسیب شناخته شده اجتماعی است. همانطور که دورکیم نشان داده است، فقدان مهار اجتماعی (آنومی) فرد را دچار کجروی‌ها و در نهایت آسیب به خود می‌سازد. بدینگونه، فرد در محیط آنومیک حاشیه شهر خود را دچار آسیب‌های اجتماعی جدی (همچون اعتیاد و فحشا) می‌کند، چیزی که در هنگام مهاجرت از روستا و حتی هنگام اقامت در حاشیه شهر، بدان نیاندیشیده بود.

جمع بندی می‌کنم. حاشیه نشینی مصائب و کاستی‌های بیشماری دارد. اما این کاستی‌ها را باید به صورت نسبی نگریست. حاشیه نشین با فقدان بهداشت، عدم استحکام منازل (و در نتیجه آب گرفتگی) و دشواری‌های زندگی بیشماری روبروست، اما در مقایسه با شهر، نه روستا! امور رفاهی در حاشیه شهر، نسبت به روستا وضعیت بهتری دارد و همین باعث شده که روستایی حاشیه شهر را به روستای زادگاه خود ترجیح دهد و ما شاهد مهاجرت معکوس به روستا از سوی حاشیه نشینان نباشیم. اما یک آسیب جدی وجود دارد که هم نسبت به شهر و هم نسبت به روستا، حاشیه نشین به مراتب بیشتر دچار آن است. این آسیب کجروی‌های ناشی از آنومی موجود در حاشیه شهر و به تبع معضلات محاسبه نشده در نتیجه آن است. این آسیب‌های اجتماعی به گونه‌ای هستند که وقتی فرد دچار آن شد، دیگر حتی امکان بازگشت به شرایط اولیه و یا مهاجرت به روستا را نیز ندارد.

* عضو هیات علمی جهد دانشگاهی مشهد