آیا خلقیات کنونی ما ذاتی هویت ایرانی است یا ویژگی اکتسابی آن؟
نه فرشتهایم؛ نه شیطان
برخی مفسران تاریخی معتقد هستند که دعای داریوش برای ایران نشاندهنده رواج هر سه مورد در کشور ما از گذشتههای دور است. حقایق علمی و تاریخی دو مورد از سه دعای داریوش یعنی خشکسالی و دشمن را به خوبی تایید میکنند اما درخصوص دعای سوم به راحتی نمیتوان نظر داد. اگر چه شرایط جغرافیایی نشان میدهد مردمان فلات ایران همواره با مشکل خشکسالی مواجه بوده و موقعیت ژئوپلیتیک آن نیز تاییدی بر وجود همیشگی دشمن در چهارگوشه مرزی آن است اما به راستی با استناد به چه چیزی میتوان گفت ایرانیان بهصورت تاریخی مردمانی دروغگو بودهاند یا نه؟ در نمونههای بسیاری از آثار ادبی ایران به خوبی میتوان نشانههایی از مذمت دورویی یافت.
برخی مفسران تاریخی معتقد هستند که دعای داریوش برای ایران نشاندهنده رواج هر سه مورد در کشور ما از گذشتههای دور است. حقایق علمی و تاریخی دو مورد از سه دعای داریوش یعنی خشکسالی و دشمن را به خوبی تایید میکنند اما درخصوص دعای سوم به راحتی نمیتوان نظر داد. اگر چه شرایط جغرافیایی نشان میدهد مردمان فلات ایران همواره با مشکل خشکسالی مواجه بوده و موقعیت ژئوپلیتیک آن نیز تاییدی بر وجود همیشگی دشمن در چهارگوشه مرزی آن است اما به راستی با استناد به چه چیزی میتوان گفت ایرانیان بهصورت تاریخی مردمانی دروغگو بودهاند یا نه؟ در نمونههای بسیاری از آثار ادبی ایران به خوبی میتوان نشانههایی از مذمت دورویی یافت. اما از آنجا که واکاوی هویت، امری مدرن شناخته میشود بسیاری ترجیح دادهاند شروع مطالعات خود درخصوص نگاه ایرانیان به خلقیات خود را از زمان ورود مدرنیته به ایران بررسی کنند. از آنجا که مهمترین مشخصه دوران مدرن مواجهه با دیگری محسوب میشود، این موضوع سبب شد که با ورود مدرنیته به ایران، خودمان برای خودمان بحثبرانگیز شویم و به همین دلیل متنهایی که پس از این درباره خلقیات ایرانی تولید شده نتیجه مساله شدن خود در مواجهه با دیگران است.
خودمان درباره خودمان چه فکر میکنیم؟
نخستین کتابی که بسیاری از جامعهشناسان بهعنوان نگاهی به اخلاق ایرانیان نام میبرند کتاب «خلقیات ما ایرانیان» نوشته محمدعلی جمالزاده است، اما شاید بد نباشد پیش از آن به سراغ یکی از متونی برویم که هنوز هم طرفداران بسیاری که مدعی هستند ما هنوز هم همانی هستیم که «حاجی بابایاصفهانی» میگوید. ادعا میشود هر دیپلماتی که میخواسته به ایران سفر کند با مطالعه «حاجی بابا» میتوانسته اطلاعات جامعی درباره ایران بهدست بیاورد. حتی گفته شده که رضاخان نیز به سبب علاقهاش برای تغییر ایران به این کتاب توجه کرده است. نکتهسنجی این کتاب به اندازهای است که برخی در خارجی بودن نویسنده آن دچار شک شده و معتقد هستند که یک خارجی نمیتواند با چندسال زندگی در ایران تا این حد از جزئیات خلقیات ما ایرانیان آگاه باشد.
پس از این کتاب اما جمالزاده با خلق «خلقیات ما ایرانیان» نقطه عطفی در پرداخت به منش ایرانی بهحساب میآید زیرا قبل از آن بررسی و پژوهش در حوزه خلقیات جامعه ایرانی تنها بهصورت پراکنده آن هم عموما توسط دیپلماتها و مسافران سایر کشورها انجام میشد. در واقع «خلقیات ما ایرانیان» نخستین کتابی است که یک ایرانی درباره ویژگیها و خلقیات جامعه خود نوشته است. جمالزاده در بخشی از کتاب معتقد است: «یک ایرانی امروز از بسیاری جهات و به خصوص ازلحاظ اخلاق و خلقیات، تفاوت زیادی با ایرانی دیروز و پریروز ندارد. امید است که این همه بیانات دلخراش... ما را متنبه سازد و دیده انصاف ما را بگشاید و به ما بهتر بفهماند که مریض و علیل و بیماریم و احتیاج مبرم حیاتی و مماتی به مداوا و معالجه داریم.» این اشاره نشاندهنده دو موضوع است. یکی اینکه جمالزاده نیز معتقد است که اخلاق ایرانی با همه خوبیها و بدیهای آن نتیجه امروز و دیروز نبوده بلکه مجموعهای حاصل از گذشت زمانها است. دوم اینکه نویسنده به خوبی بهعنوان پایانبندی کتاب اشاره میکند که نیاز مبرم به مداوا داریم. نیاز مبرمی که همین امروز هم پس از گذشت نزدیک به یک قرن هنوز احساس میشود.
پس از آن و از ابتدای دهه ۷۰ اقبالی به کتابهایی که ویژگیهای ایرانیان را توصیف میکرد به وجود آمد و کتابهایی چون آثار احسان نراقی، قاضی مرادی، سریعالقلم، رضاقلی و فراستخواه مورد استقبال عموم مردم قرار گرفت. کتابهایی که هر کدام از منظری به بررسی دلایل عقبماندگی ایران پرداخته است. بهعنوان نمونه مقصود فراستخواه در کتاب «ما ایرانیان» اشاره میکند که «آیا خلقیات ما ایرانیان ضعفهایی دارد؟» در پاسخ به این سوال ۹۶ درصد از جامعه آماری متشکل از اعضای هیات علمی و گروهی از نخبههای کشور پاسخ مثبت دادهاند. آنها مشکل را در ضعف فرهنگ کار جمعی، انتقادناپذیری، رودربایستی، عدم شفافیت، خودمحوری، غلبه احساسات بر خردورزی، رواج دروغ و رفتارهای غیرقابل پیشبینی برشمردهاند. فراستخواه درخصوص ویژگیهای خلقی ایرانیان بر این باور است که «ما باید هویت سیمرغی پیدا کنیم و جامعه را به مثابه یک شبکه ببینیم.
در هر یک از ما تکهای از اهریمن و پارهای از فرشته وجود دارد و اگر ساختار مناسبی پیریزی شود، رفتار فرشتگی ما نمایان خواهد شد. نمونهاش را در همین سیستم نوبتدهی بانکها میبینیم که تا پیش از آن، از سر و کول هم بالا میرفتیم تا کار خود را انجام دهیم، اما از وقتی این ساختار فراهم شد، رفتار هم اصلاح شد.» عضو هیات علمی دانشگاه تهران خاطرنشان میکند: «این امر اختصاص به جامعه ما ندارد، حتی در ونکوور هم اگر برق قطع شود، باز همان رفتارهای نابهنجار تکرار خواهد شد. همه ما میدانیم که نباید دروغ گفت اما به موقع دروغ میگوییم. نمیتوانیم از وجدان اخلاقی خود طفره رویم و در نتیجه، نوعی نفس لوامه (ملامتگر) اجتماعی داریم که به نفس مطمئنه تبدیل نشده است.»
ناامنی تاریخی ما را مردمانی دروغگو بار آورده؟
کافی است نگاهی به آثار بسیاری از شاعران ایران بیندازیم. برجستهترین آنها هم سعدی، حافظ، خیام، مولانا و نیز مسعود سعد سلمان هستند. نگاهی به اشعار این شاعران و بالا بودن میزان گلایه و شکایت از زمانه برخی پژوهشگران را به «نظریه گلایه» رسانده است. تئوری گلایه میگوید مردم ایران همیشه در مورد خودشان و پیرامونشان گلایه دارند. این موضوع در تاکسیها، مهمانیها در سطح عامه و همینطور در سطح نخبگان هم دنبال میشود. این نشان میدهد که ما یک جامعه توفیقگرا هستیم و رویاها و آرزوهای فروخورده تاریخی داریم ولی نمیتوانیم از آنها دست بکشیم و مرتب خودمان را پروبلماتیزه میکنیم. درنتیجه ما خودآگاهی اخلاقی بالایی داریم ولی توفیقسوز نیز هستیم. در نتیجه نوعی پارادوکس به وجود میآید. پارادوکسی که برخی آن را نتیجه ناامنی تاریخی ایران میدانند.
بر اساس این نظریه شاید بیراه نباشد اگر بگوییم بهتر بود داریوش همان دعای مصون ماندن کشور از خشکسالی و دشمن را ذکر میکرد، چراکه اگر ایران به این اندازه با دشمنان مختلف مواجه نبود هیچگاه مجبور به کسب هویت ظاهرسازی و دروغ نمیشد. در همین خصوص اردشیر انتظاری، مدیر گروه جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است: «شما اگر به ظاهر خانههای قدیمی دقت کنید، میبینید که بیرون این خانهها بسیار محقر و فقیرانه طراحی شده، اما فضای داخل خانه از فقر صاحب ملک خبر نمیدهد. خب این دوگانگی ناشی از فضای حاکم بر جامعه و ناامنیهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بوده است.» انتظاری بر این باور است که ما از نظر تاریخی دچار این ظاهرسازی شدهایم و به همین علت بیآنکه متوجه باشیم به شکلی ناخودآگاه در عمل و فکر گاه دچار دوگانگی میشویم و در تاریخ هم جلوههای مختلف آن را دیدهایم. بنابراین این یک امر تاریخی تثبیت شده است و ما هم وارث گذشتگانمان هستیم.
این جامعهشناس معتقد است: «ورود ما به جهان شبهمدرن هم مزید بر علت شده و مشکلات جدیدی را بهوجود آورده است که تقویت بدلگرایی در جامعه یکی از پیامدهای آن است. ما باید ابتدا از نظر تاریخی منابع ناامنی اجتماعی را برطرف کنیم. بر این اساس باید احساس امنیت در کنار امنیت در جامعه توسعه یابد. شما باید بدانید که مهمتر از امنیت، بحث احساس امنیت است و ما باید در هردو زمینه به خوبی عمل کنیم. البته نقش رسانهها دراین زمینه بسیار مهم است، اما باید توجه داشت که امور تاریخی دیر به نتیجه میرسد و صبر و حوصله زیادی نیاز دارد.»
موقعیتهایی که انسان ایرانی به واسطه آنها دروغ میگوید
محمدرضا جوادییگانه، رئیس پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات و پژوهشگر حوزه خلقیات ایرانیان اما نظری متفاوت از دیگران دارد. وی با اشاره به اینکه تصور شخصی من این است که ما مردم خیلی بدی نیستیم و مثل همه مردم دنیاییم، خاطرنشان میکند: «ما در گذشته تصورمان این بود که هوشمان بالاست، ولی ازنظر هوش میانهایم. ازنظر امکانات میانهایم، ازنظر درک میانهایم. به جای اینکه بپذیریم که این جامعه، جامعه واقعی است میگوییم مردم مقصرند. میگوییم ایرانیها این جور یا آن جورند. سعدی مثالی میزند که یک انسان زشت بدچهره، بچهای را بغل کرده بود و این بچه دائم گریه میکرد و او هم سعی میکرد آرامش کند. بالاخره به او گفتند تو بچه را زمین بگذار، خودش آرام میشود. بسیاری از کارهایی که برای بهبود رفتار اجتماعی در ایران دارد صورت میگیرد، خودش آسیبزاست. من همهجا میگویم تلویزیون (کلیت تلویزیون و نهفقط صداوسیمای جمهوری اسلامی) یک موجودیت آسیبزاست، اگر تعطیلش کنید هیچ اتفاقی نمیافتد.
بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که ما در ایران دروغ داریم اما این دروغ ذاتی فرهنگ ایران نبوده و دلایل اجتماعی دارد. بنابراین نسبت دادن دروغ به ایرانیان اشتباه است.» جوادییگانه در این خصوص معتقد است: «ایرانیها در موقعیتهایی چارهای جز دروغ نداشتند و اگر موقعیت را عوض کنیم، مشکل دروغ هم حل میشود. من نمیخواهم ایرانیها را تقدیس کنم. بلکه میخواهم بگویم مشکل ما در برخی موقعیتها مانند صف بانک است. وقتی دستگاه نوبتدهی تعبیه شد این مشکل ما نیز برطرف شد. به یک تعبیر من معتقدم که بزرگترین مشکل جامعه ایران «فقدان دولت»در گذشته ها است. ما یک دوره طولانی ناامنی و استبداد داشتیم که باعث میشد ایرانیها دروغ بگویند. بنابراین دروغگویی صفت ذاتی ایرانیها نیست. اگر قرار بود ایرانیها واقعا ازلحاظ شخصیتی مشکل داشته باشند وقتی سالی ۱۵۰ هزار نفر که تمام شخصیتشان در ایران شکل گرفته مهاجرت میکنند، نباید موفق میبودند. ولی چرا موفق میشوند؟ چون یک سیستم درست
وجود دارد.»
به عبارت دیگر و در جمعبندی میتوان گفت فرهنگ ایرانی، فرهنگی از الگوهای آمیخته است و رنگینکمانی متنوع به وجود آورده که نمیتوان آن را تنها به خلق و خوها، آن هم با نگاهی صرفا منفی تقلیل داد. داریوش شایگان در کتاب پنج اقلیم وجود این نظریه را مطرح میکند که در هر ایرانی پنج شخصیت وجود دارد که در موقعیتهای مختلف از یکی از آنها استفاده میکند. پنج شخصیتی که پنج شاعر ایرانی نماینده هر کدام از آنها هستند. شخصیت مصلحتگری در سعدی، حماسی در فردوسی، خوشباشی در خیام، معنوی و آن جهانی در مولانا و نگاه ازلی و ابدی در حافظ در هر کدام از ما وجود داشته و بنابر موقعیتها از آنها استفاده میکنیم. رفتارهایی که همه آنها را شاید بتوان در یک رباعی خیام خلاصه کرد: «ماییم که اصل شادی و کان غمیم/ سرمایه دادیم و نهاد ستمیم. / پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم/ آئینه زنگ خورده و جام جمیم.»
ارسال نظر