پتانسیل تبدیل شدن به نمایشگاه تمام عیار

علی عبداللهی

نویسنده و شاعر و مترجم

«شهر آفتاب» ؛ چه نام قشنگی برای نمایشگاه کتاب.دیروز، بیستم اردیبهشت، اولین روزی بود که به نمایشگاه کتاب می‌رفتم. از کرج تا آنجا، با مترو، نزدیک دو ساعت و نیم توی راه بودم ولی یکراست در ایستگاه نمایشگاه پیاده شدم. مثل همیشه در سفرهای طولانی شهری، این بار هم برای استفاده از این زمان ناگزیر، کتابی با خود داشتم که چهل، پنجاه صفحه‌ای از آن را خواندم. مدخل ایستگاه ورودی دلباز بود و با نمایشواره‌ای موزیکال ورود بازدیدکننده‌ها را خوشامد می‌گفتند.

این در نوع خودش ابتکار جالبی است. بعد با اتوبوس رفتم تا نزدیک یکی از سالن‌ها. نمای عمومی و کلی نمایشگاه، زیباست و چشم‌نواز و با فضای نمایشگاه کتاب همخوانی بیشتری دارد؛ با آنکه پیداست هنوز در حال ساخت‌و‌ساز و تکمیل آن هستند و هنوز برخی جاها نیمه کاره است. پیداست در طراحی و اجرای آن هم ذوق به خرج داده‌اند. دست‌شان درد نکند. از ساعت سه و اندی تا هشت عصر، فقط سالن ناشران عمومی را دیدم. در غرفه‌های ناشران مورد علاقه‌ام دقایقی درنگ کردم و برخی کتاب‌های تازه و دوستان ناشر و نویسنده را دیدم. هنوز زود است بشود در مورد آمار فروش کتاب و مقایسه‌اش با فروش نمایشگاه‌های قبلی حرف زد، این را باید ناشران بگویند و بازدیدکنندگان به هیچ نحوی نمی‌توانند آن را تخمین بزنند. باید بگویم امسال سالن‌ها روشنایی و هوای کافی دارند و بازدیدکننده نفس تنگی نمی‌گیرد و حتی جابه‌جا. می‌شود آمد بیرون از سالن‌ها، نفسی تازه کرد و دوباره به بازدید ادامه داد. امکانات جانبی هم پیداست که خوب است در حد نخستین سال برپایی یک نمایشگاه در مکان جدید. می‌ماند دوری راه که شاید در سال‌های بعد برای آن فکری بکنند، مثلا در مسیر متروی تجریش - شهرآفتاب یکی در میان متروهای مستقیم بگذارند به سمت شهر آفتاب که فقط در ایستگاه‌های دروازه دولت و میدان امام توقف داشته باشد. بقیه عادی باشد و در تمام ایستگاه‌ها توقف کند یا اتوبوس‌هایی از اطراف تهران مثل کرج و ورامین و... بگذارند تا در ساعات مشخصی یکراست به نمایشگاه بروند و اقداماتی از این دست.

نزدیک سه دهه می‌شود که به نمایشگاه کتاب می‌روم، از آن زمان که فقط بازدیدکننده بودم و هنوز اثری از من منتشر نشده بود تا الان که مولف و مترجم هستم. هر سال می‌روم نمایشگاه. مهم نیست مکانش کجا باشد. به هر حال نمایشگاه سالانه کتاب در ایران یک رویداد مهم است، در جاهای دیگر هم همینطور. در این ۱۰ روز، آثار تازه را می‌بینی و با نویسنده‌ها و ناشران و مخاطبان مختلف تهرانی و شهرستانی از نزدیک آشنا می‌شوی. نمایشگاه کتاب در جاهای دیگر هم همین کارکرد را دارد، فقط بخش خرید و فروش کتاب در نمایشگاه تهران از جاهای دیگر پررنگ‌تر است و این به سازوکار نه چندان کارای پخش و نشر کتاب در ایران برمی‌گردد و به خودی خود کاستی محسوب نمی‌شود، یک خصلت کارکردی است که از قضا در جای خود برای ناشران و مولفان خوب است، چون از این رهگذر، ناشران بخشی از کاستی پخش را با فروش مستقیم جبران می‌کنند و نویسندگان و مترجمان هم، امکان رابطه مستقیم تری با خواننده‌ها می‌یابند. افزون بر نمایشگاه کتاب تهران، در نمایشگاه‌های فرانکفورت و لایپزیک در آلمان حضور داشته‌ام. نمی‌توان نمایشگاه تهران را با این دو مقایسه کرد؛ نه از نظر کارکرد و نه از نظر اجرا. در آنجاها بخش فروش کتاب کمرنگ است یا وجود ندارد، در عوض، بخش مبادله حق کپی رایت و خرید و فروش آن رونق بسیار دارد و همینطور برنامه‌های جنبی اعطای جوایز به نویسندگان و مترجمان و نیز برنامه‌های ادبی سخنرانی و خوانش آثار و...

ساختمان شهرآفتاب از نظر امکانات بالقوه‌اش، ظاهرا بسیار شبیه‌تر به نمایشگاه‌هایی است که تاکنون دیده ام و در این زمینه امکان و پتانسیل نهایی تبدیل شدن به یک نمایشگاه کامل و تمام‌عیار را دارد. برخلاف نظر برخی از بازدیدکنندگان و دوستان، بر این باورم که به علت دوری مکان و زمان نزدیک به ۱۰ ساعت برگزاری نمایشگاه، باید همه امکانات پذیرایی از افراد فراهم باشد، امکان فراهم کردن خوراک و نوشیدنی و... و ارتباطات اینترنتی که در مورد اخیر به نظرم خوب است بیشتر روی آن کار کنند. مثلا تا جایی که من خبر دارم در نمایشگاه تهران شرکت‌های اینترنتی خصوصی یا دولتی امکان اتصال به شبکه بی‌سیم اینترنت پرسرعت را چنان که باید فراهم نکرده بودند، قبلا هم همین کاستی وجود داشت. وجود چنین امکانی اطلاع‌رسانی سریع بازدیدکنندگان و غرفه‌داران به محیط خارج از نمایشگاه و خبررسانی سریع را برای تمام خبرنگاران فراهم می‌کند. بهتر است مسوولان به این قضیه فکر کنند و به نحو ممکن در رفع این کاستی بکوشند. در سایر مکان‌های نمایشگاهی که من از آن دیدار کرده‌ام، فضای داخلی نمایشگاه‌ها، کاملا فرهنگی و به دور از فضای ‌حاشیه ای بوده است. تا جایی که من دیدم، این مساله در نمایشگاه امسال کمرنگ‌تر بود به گمانم، از سوی دیگر تجربه هر ساله نمایشگاه، برای ناشران امکان خوبی است برای بررسی گرایش‌های مختلف طیف عظیم خوانندگان و مصرف‌کنندگان محصولات فرهنگی و برای مترجمان و شاعران و سایر پدیدآورندگان، امکان ارتباط زنده با مخاطبان است. من به شخصه فقط در اینجاست و در این چند روز است که امکان پیدا می‌کنم با برخی از خوانندگان از نزدیک آشنا بشوم و مهم‌تر از همه با برخی از نویسندگان شهرستان‌نشین که در این اردیبهشت زیبا، به تهران می‌آیند تا با دوستان خود دیدار تازه کنند. پس بنا بر تمام این دلایل گفته و ناگفته، رفتن به نمایشگاه کتاب تجربه‌ای خوب است و شیرین و گاهی اندکی تلخ و همراه با نوعی نوستالژی، زمانی که هر ساله متوجه جای خالی برخی از همکاران و پیشکسوتان حرفه خودت می‌شوی، آنهایی که خودشان دیگر نیستند ولی نامشان بر کتاب‌ها می‌درخشد و آثارشان یاد آنها را در تو زنده می‌کند و تو در می‌یابی که کلمات از انسان‌ها ماناترند و در می‌یابی که زمان بر همگان می‌گذرد، چه دولتمند و دولتمرد و چه اهل فرهنگ و چه ناشر،آنچه می‌ماند نیکی است و خاطره خوش.

پتانسیل تبدیل شدن به نمایشگاه تمام عیار