تاریخچه جنگ کنفدراسیون علیه فدراسیون
علیه بردهداری
آبراهام لینکلن در پی انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۱۸۶۰ به ریاستجمهوری آمریکا رسید. این دوران مصادف بود با جنگ داخلی آمریکا، که طی آن نزدیک به ۶۰۰ هزار نفر جان باختند. قانون کانزاس- نبراسکا مصوب سال ۱۸۵۴ که آشکارا محدودیتهای گسترش بردهداری را که بخشی از مصالحه میسوری در سال ۱۸۲۰ بود لغو کرد، بیش از پیش آبراهام لینکلن را به دنیای سیاست کشاند. یکی از دموکراتهای ایلینویز به نام استفان داگلاس، که پرقدرتترین فرد مجلس سنا بود، اقتدار عام را راهحلی برای بنبست بردهداری خواند و قانون کانزاس- نبراسکا را نیز در متن آن جای داد.
آبراهام لینکلن در پی انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال 1860 به ریاستجمهوری آمریکا رسید. این دوران مصادف بود با جنگ داخلی آمریکا، که طی آن نزدیک به 600 هزار نفر جان باختند. قانون کانزاس- نبراسکا مصوب سال 1854 که آشکارا محدودیتهای گسترش بردهداری را که بخشی از مصالحه میسوری در سال 1820 بود لغو کرد، بیش از پیش آبراهام لینکلن را به دنیای سیاست کشاند. یکی از دموکراتهای ایلینویز به نام استفان داگلاس، که پرقدرتترین فرد مجلس سنا بود، اقتدار عام را راهحلی برای بنبست بردهداری خواند و قانون کانزاس- نبراسکا را نیز در متن آن جای داد. داگلاس استدلال میکرد که در دموکراسی مردم یک سرزمین باید تصمیم بگیرند که آیا بردهداری میخواهند یا نه، کنگره نباید چنین تصمیمی را به آنها تحمیل کند. اما سخنرانی لینکلن در مخالفت با این با قانون در 16 اکتبر 1854 در شهرستان پئوریای ایلینویز بود که او را نسبت به دیگر سخنوران آن زمان متمایز و برجسته ساخت. او در سخنرانیاش - که بخشی از مناظره وی با داگلاس بود - در مورد قانون کانزاس-نبراسکا چنین نظر داد: «این قانون به صراحت اعلام بیطرفی و بیتفاوتی کرده، اما باید فکر کنیم که انگیزه
واقعی در پس گسترش بردهداری چیست، لیکن نمیتوانیم چون از آن متنفریم. از آن به دلیل بیعدالتی هولناکی که در خود بردهداری است بیزارم. از آن متنفرم زیرا ما را از الگوی جمهوریخواهان و تاثیر عادلانه آن بر جهان محروم میکند، زیرا دشمنان نهادهای آزاد را قادر میسازد تا ما را بهعنوان منافق به استهزا بگیرند، زیرا سبب میشود دوستداران واقعی آزادی در صداقت ما تردید کنند و به ویژه به این دلیل که بسیاری از نیک مردانی را که میان ما هستند مجبور میکند تا با اصول بنیادین آزادی مدنی به مبارزه برخیزند، «اعلامیه استقلال» را مورد انتقاد قرار دهند و اصرار بورزند که هیچ اصلی جز منفعت مرزی درست و بحق نیست.»
لینکلن با استفاده از کسانی که از حزب ویگ (و حزبهای آزادی و دموکرات) باقیمانده بودند، به تشکیل حزب جمهوریخواه کمک کرد. در یک مبارزه انتخاباتی پر جنجال، جمهوریخواهان به سناتوری برگزیده شدند. برای این سمت لینکلن بهترین گزینه بود، اما برای اینکه توازن را در حزب جدید حفظ کند، انتخابات را به سوی دموکرات سابق، سیمان ترامبون، هدایت کرد. در سالهای ۱۸۵۷-۱۸۵۸ رابطه داگلاس با رئیسجمهور (جیمز بوکنان) به هم خورد که به درگیری برسر کنترل حزب دموکرات انجامید. برخی از جمهوریهای شرقی حتی موافق انتخاب مجدد داگلاس در ۱۸۵۸ بودند زیرا او با فشار دولت برای قبول قانون اساسی لکومپتون، که موجب میشد کانزاس بهعنوان ایالت بردهداری پذیرفته شود، مخالفت کرد.
لینکلن پس از قبول انتصاب یک جمهوریخواه برای مسند سناتور در سال 1858، سخنرانی مشهوری ایراد کرد و گفت: «پارلمانی که بر سر خود دچار اختلاف است پای برجا نخواهد ماند. من معتقدم این دولت نمیتواند به صورت نیمه آزاد و نیمهبردهدار به حیاتش ادامه دهد. انتظار ندارم که اتحادیه متلاشی شود - انتظار ندارم که مجلس از میان برود- بلکه انتظار دارم اختلافات آن پایان یابد، یا کامل آزاد شود یا کامل بردهداری.»
این سخنرانی تصویری ماندگار از خطر عدم اتحاد ناشی از بردهداری برجای گذاشت و جمهوریخواهان شمال را فراخواند. اما داستان به اینجا ختم نشد. مناظرات لینکلن و داگلاس در سال ۱۸۵۸ ستیزی بود بر سر بردهداری و در سطح ملی معروف شده بود و همین امر موجب شده بود که این موضوع مشخصه انتخابات سال ۱۸۵۸ به حساب آید. لینکلن هشدار میداد که «قدرت برده» تهدیدی است برای ارزشهای جمهوریخواهانه، در حالی که داگلاس، همانطوری که در اصل «فیریپرت» مبنی بر اینکه ساکنان محلی باید میان آزادی و بردهداری یکی را انتخاب کنند، بر دموکراسی تاکید داشت. هرچند که نامزدان جمهوریخواه پارلمان محبوبیت بیشتری داشتند، اما دموکراتها کرسیهای بیشتری به خود اختصاص دادند و پارلمان مجددا داگلاس را بهعنوان سناتور برگزید. با این حال فصاحت و بلاغت لینکلن را به ستاره سیاسی کشور مبدل ساخت. در طی مناظرات ۱۸۵۸، اغلب مساله نژاد مورد بحث قرار میگرفت. در این دوره مساواتطلبی از نظر سیاسی امری نادرست محسوب میشد. داگلاس به مردم گفت: اگر میخواهید سیاهان شهروند محسوب شوند، اگر میخواهید آنها هم در جایگاهی برابر با شما رای دهند، از لینکلن و حزب جمهوریخواه سیاه که طرفدار شهروندی سیاهان هستند حمایت کنید. لینکلن اما در دفاع از خود گفت که به دنبال این نیست که تحت هر شرایطی میان نژاد سیاه و سفید برابری اجتماعی و سیاسی برقرار سازد. مخالفت لینکلن با بردهداری در واقع مخالفت با قدرت برده بود و او در سال ۱۸۵۸ طرفدار الغای بردگی نبود. اما جنگ داخلی خیلی چیزها، از جمله اعتقاد و دیدگاه لینکلن نسبت به روابط نژادها را تغییر داد.
جنگی برای ثبت در تاریخ
با محتملتر شدن انتخاب لینکلن بهعنوان رئیسجمهور، جداییطلبان اعلام کردند که ایالات آنها اتحادیه را ترک خواهند گفت. کارولینای جنوبی پیشگام بود (همان ایالتی که فاجعه اخیر نژادپرستی در آن رخ داده است) و به دنبال آن ۶ ایالت تولیدکننده پنبه که در قسمت پایینیِ «جنوب» واقع شده بودند. در بخشهای بالایی جنوب ایالات دلاور، مریلند، ویرجینیا، کارولینای شمالی، تنسی، کنتاکی، میسوری و آرکانزاس درخواست جدایی را رد کردند. آنها تصمیم گرفتند در اتحادیه بمانند اما به لینکلن هشدار دادند که از حملات حمایت نخواهند کرد. هفت ایالت همپیمان و متحد هم قبل از روی کار آمدن لینکلن از اتحادیه جدا شدند و حمایت خود را از وی دریغ کردند. این هفت ایالت همپیمان و متحد خود را کشوری کاملا جدید معرفی کردند (ایالات همپیمان آمریکا) اما بوکنان و رئیسجمهور منتخب، لینکلن، اتحادیه آنها را به رسمیت نشناختند و این امر بلافاصله دلیلی شد برای آغاز جنگ.
در این میان لینکلن از چندین ترور جان سالم بهدر میبرد و در 23 فوریه درلباس مبدل به واشنگتن قدم میگذارد. در مراسم افتتاحیه لینکلن، در 4 مارس 1861، ترترز محافظ لینکلن بود. وی سربازی تنومند از نیروهای فدرال بود و آماده بود تا از لینکلن در برابر حمله همپیمانها دفاع کند. لینکلن در اولین سخنرانیاش در روز افتتاحیه اعلام کرد: «من معتقدم، با قانون جهانی و قانون اساسی، اتحادیه این ایالات پابرجا خواهد ماند، ماندگاری و ثبات را میتوان در قانون بنیادین هر دولت ملی مشاهده کرد حتی اگر صراحتا بیان نشده باشد.» وی افزود: «هدف قانون اساسی آمریکا این است که اتحادیهای کاملتر تشکیل دهد». او در این سخنرانی سوالی مشخص و واضح پرسید بدین مضمون که آیا اگر قانون اساسی یک قرارداد ساده بود، آیا نیاز نبود که همه احزاب برای لغو آن توافق کنند؟ او همچنین در خطابه افتتاحیهاش، در تلاش وافر برای متحد ساختن اتحادیه و پیشگیری از جنگ در شرف وقوع از اصلاحیه معوق کوردین در مورد قانون اساسی که کنگره آن را تصویب کرده بود حمایت کرد. این اصلاحیه صراحتا از بردهداری در ایالاتی که ازقبل بردهداری داشتند حمایت میکرد و برای اعمال در مورد ایالتهای حساس مرزی تدوین شده بود، نه اتحادیه. از طرفی لینکلن مصرانه با مصالحه «کریتندن» که بردهداری را در کشور مجاز میساخت، مخالفت کرد. بهرغم اینکه برخی از جمهوریخواهان طرفدار مصالحه کریتندن بودند، لینکلن آن را تقبیح کرد و گفت: «این مصالحه به منزله پیمان دائم جنگ میان همه مردم، قبیلهها و ایالتهایی خواهد بود که قطعه زمینی میان اینجا و تریادل فوکو دارند».
هنگامی که لینکون بر سرکار آمد، شکلگیری اتحادیه تحقق یافته بود و هیچیک از رهبران شورش پیشنهاد پیوستن مجدد را مطرح نساختند. هیچ سازش و مصالحهای صورت نگرفت زیرا در این شرایط هیچ مصالحهای ممکن نبود. برخی میگویند شاید لینکلن میتوانست به برخی از ایالات جنوبی اجازه دهد جدا شوند، همانطور که برخی از جمهوریخواهان پیشنهاد کرده بودند. با این حال ناسیونالیستهای دموکرات و محافظهکار مانند جرمیابلک، جوزف هالتوو ادوین استانتن در اول ژانویه ۱۸۶۱، کنترل کابینه بوکنان را بهدست گرفته بودند و از پذیرش جدایی اجتناب میکردند. لینکلن و تقریبا تمامی رهبران جمهوریخواه در مارس ۱۸۶۱ موضع ناسیونالیستی اختیار کردند مبنی بر اینکه: اتحادیه را نمیتوان از هم گسست. پس از اینکه در آوریل ۱۸۶۱ بر روی نیروهای اتحادیه در جنگ فورت سامتر آتش گشودند و آنها را وادار به تسلیم کردند، لینکلن از فرمانداران تمامی ایالتها خواست تا ۷۵ هزار نیرو برای بازپسگیری پادگانها، حفاظت از پایتخت و حفظ اتحادیه که از نظر او هنوز بهرغم اقدامات جداییطلبانه ایالتها پا برجا بود، اعزام کنند. ویرجینیا که قبلا به لینکلن هشدار داده بود حمله از طریق سرزمینش و یا پیوستن به جنگ در سایر ایالتها را نمیپذیرد، از اتحادیه جدا شد و به دنبال آن کارولینای شمالی، تنسی و آرکاتراس نیز از اتحادیه بیرون آمدند. نویز معتقد است که در این مساله لینکلن سه اشتباه بزرگ مرتکب شد: در وهله اول اینکه قدرت همپیمانان را دستکم گرفت و تصور کرد با ۷۵ هزار نیرو میتواند ظرف ۹۰ روز به شورش خاتمه دهد. دوم اینکه قدرت احساسات طرفداران اتحادیه را در ایالتهای جنوبی و مرزی بیش از حد پنداشت، او فکر میکرد میتواند از پس شورشیان برآید و آنها را از میان بردارد و سرانجام اینکه از تقاضاهای طرفداران اتحادیه در ایالات مرزی که اخطار داده بودند در مقابل تجاوز همپیمانان حمایت نخواهند کرد، برداشت نادرستی کرد.
ایالات میسوری، کنتاکی و مریلند دلاور که گرفتار بردهداری بودند از اتحادیه جدا نشدند و لینکلن فورا با سران این ایالتها وارد مذاکره شد و به آنها قول داد که در ایالتهایی که به اتحادیه وفادار بمانند در مسائل بردهداری دخالت نخواهد کرد. پس از اینکه درگیری آغاز شد، دستور داد تمامی رهبران شورشیان را در نواحی مرزی دستگیر کنند و بدون محاکمه در زندانهای ارتش نگه دارند، بیش از 18 هزار نفر دستگیر شدند. هیچکدام اعدام نشدند، کلمنت والاندینگهام تبعید و بقیه پس از دو سه ماه آزاد شدند. لینکلن نظریه ریاستجمهوری حزب ویگ که قانونگذاری را به عهده کنگره میگذارد و بعد رئیسجمهور آنها را امضا میکند و از حق وتواش هم تنها زمانی استفاده میکند که قدرت جنگیاش در معرض تهدید باشد را بسیار قبول داشت. از این رو قانون «همستید» را در سال 1862 امضا کرد. به موجب این قانون میلیونها هکتار از زمینهای تحت مالکیت دولت در غرب برای فروش به قیمت ارزان عرضه میشد. قانون دانشگاههای Morrill Land-Grant نیز که در سال 1862 به امضا رسید، بورسیههای دولتی در اختیار دانشکدههای کشاورزی تمامی ایالات قرار میداد. لینکلن همچنین قانون راهآهن پاسیفیک را در سال 1862 و 1864 امضا کرد. طبق این قانون ساخت نخستین راهآهن فراقارهای ایالاتمتحده مورد حمایت دولت فدرال قرار میگرفت. ساخت این راه آهن در سال 1869 به انجام رسید. قانونهای مهم دیگری هم در مسائل مختلف در این سالها سر و شکل گرفت؛ مانند نخستین مالیات بر درآمد و تعرفههای بالاتر و راهاندازی سیستم بانکهای ملی از طریق قانون بانکداری ملی که امکان ایجاد سیستم مالی ملی کارآمدتری را فراهم میساخت. لینکلن در اوت 1862 ژنرال ارشدی را به ایالت مینه سوتا فرستاد تا شورش سیوکس را فرونشاند. لینکلن که با 303 حکم اعدام برای سانتی داکوتا روبهرو بود 39 حکم را تایید کرد. پس از پیروزیهای اتحادیه در جنگهای گتیزبرگ، ویکزبرگ و چاتانوگا در سال 1863، بسیاری در شمال بر این عقیده بودند که اندکی پس از اینکه لینکلن یویسس گرافت را در 12 مارس 1864 بهعنوان ژنرال ارشد منصوب کرد این پیروزیها تحقق یافت. هرچند که پس از اندروجکسن هیچ رئیسجمهوری برای دور دوم به ریاستجمهوری نرسیده بود، انتخاب مجدد لینکلن تقریبا قطعی بود. اما هنگامی که مبارزات انتخاباتی بهار به بن بستی خونین رسید، روحیه مناطق شمالی تضعیف شد و به نظر میرسید احتمال انتخاب مجدد لینکلن کاهش یافتهاست. لینکلن اما، اندروجانسون را که دموکراتی جنگی بود، شریک انتخاباتی خود قرار داد تا ائتلاف بزرگتری تشکیل دهد. بنابراین لینکلن و جانسون در حزب اتحادیه کاندیدای انتخابات شدند. حزب اتحادیه ائتلافی و متشکل از جمهوریخواهان و دموکراتهای جنگطلب بود نظیر جانسون از ایالت تنسی. لینکلن که میترسید در انتخابات پیروز نشود نامه زیر را نوشت و امضا کرد، اما آن را علنا به کابینه نشان نداد، بلکه از تکتک آنها خواست تا پاکتنامه مهرو موم شده را امضا کنند. مضمون آن به این شرح بود:
« به نظر میرسد یک احتمال بالا رفته باشد و آن هم این است که این دولت مجددا انتخاب نشود. بنابراین وظیفه خود میدانم برای نجات اتحادیه در فاصله میان انتخابات و مراسم معرفی و آغاز کار رئیسجمهور، با رئیسجمهور منتخب همکاری کنم.»
دموکراتها به امید اینکه عقبنشینیها را در جنگ، موضوع اصلی مبارزه انتخاباتی قرار دهند تا اواخر تابستان برای معرفی نامزدشان صبر کردند. خط مشی آنها بسیار تحت تاثیر کوپرهند، از جناح صلح جوی حزب بود که جنگ را «ناکامی» میدانست. نامزد آنها، ژنرال سابق- جرج مک کلان- دموکراتی جنگطلب بود و مصمم بود جنگ را تا بازگرداندن مجدد اتحادیه ادامه دهد. او همچنان مایل بود تا در مورد تمامی مسائل دیگر ازجمله بردهداری مصالحه و سازش کند.
ژنرال گرانت به خاطر راه اندازی مبارزه انتخاباتی خونین در اورلند در تابستان آن سال و نیز به خاطر محاصره ظاهرا پایانناپذیر پیترزبورگ شدیدا مورد انتقاد قرار گرفت. لینکلن، گرانت را کاملا مورد پشتیبانی و حمایت قرار داد و حزب را بسیج کرد تا از گرانت حمایت کنند و به صراحت از جنگ سخن بگویند. تسخیر آتلانتا توسط شرمن در سپتامبر به صحبتهای ناامیدکننده خاتمه داد، از آنجا که حزب دموکراتها شدیدا دچار تفرقه شده بود، و در حالی که پیروزی در چند قدمی بود اما حزب اتحادیه متحد شد و از نو نیرو گرفت و لینکلن به همین سادگی دوباره انتخاب شد.
در این بین اما سیب انتخابات که میچرخید اوضاع و آرایشها مدام به هم میریخت. نامزدی مک کلان خیلی زود منتفی شد زیرا در ماه سپتامبر، درست دو روز بعد از کنوانسیون مالی دموکراتیک 1864، جنگ آتلانتا توسط ارتش همپیمانها متوقف شد. اندکی پس از پیروزی دیوید فاراگوت در جنگ خلیج موبال و به دنبال آن پیروزی ویرانکننده فیل شریدان بر ارتش جوبال ارلی در جنگ سدار کریک، دیگر به نظر میرسید که اوضاع به نفع اتحادیه رو به بهبودی است و لینکلن دوباره انتخاب میشود. او در تمامی ایالتها به جز دو ایالت پیروز شد و 212 رأی از 233 رأیِ رأیدهندگان را به خود اختصاص داد. پس از انتخاب لینکلن در 4 مارس 1865، او در دومین خطابه خود در مراسم افتتاحیه و آغاز به کارش یک سخنرانی معروف و مشهور داشت که محبوبترین سخنرانیاش محسوب میشود. این بار پیروزی بر شورشیان را میشد در پیش رو دید، بردهداری تقریبا به کل پایان یافته بود و لینکلن چشم به راه آینده بود:
«خوش باورانه امیدواریم و مشتاقانه دعا میکنیم که بلای این جنگ هرچه زودتر رخت بربندد. با این حال، اگر خواست خدا این است که این جنگ تداوم یابد تا آن زمان ثروتی که به زحمت و جان کندن بیمزد و پاداش بردگان طی ۱۵۰ سال، انباشته شده، تباه شود و بهای هر قطره خونی که در زیر ضربههای بیرحمانه تازیانه ریخته شده با ضربه شمشیر پرداخت شود، همانطور که سه هزار سال پیش گفتیم، باز هم میگوییم: «خداوند در جای حق نشسته و جز به حق و راستی قضاوت نمیکند. بیایید بدون کینهورزی به هیچکس، با نیکخواهی برای همه و با استقامت در راه راست، تلاش کنیم و کاری را که آغاز کردیم به انجام برسانیم، بر زخمهای ملت مرهم بگذاریم، به آنان که باید به جنگ بروند و به بیوگان و یتیمانشان توجه کنیم - و هر آنچه صلحی عادلانه و پایدار میان ما و دیگر ملتها برقرار خواهد کرد انجام دهیم.»
هدایت جنگ
جنگ همواره سبب یاس و ناکامی رئیسجمهور میشد و تقریبا تمام وقتش را میگرفت. رابطه لینکلن با ژنرال مک کلان رابطهای ستیزهجویانه بود. مک کلان از زمان شکست شرمآور اتحادیه در نخستین نبرد بال ران و پس از عقبنشینی وین فیلد در اواخر ۱۸۶۱، ژنرال کل تمامی ارتشهای اتحادیه شده بود. لینکلن میخواست بهرغم بیتجربگیاش در مسائل نظامی نقشی فعال در طراحی استراتژیهای جنگی داشته باشد و اولویتهای استراتژیکش دو بعد داشت: اول حصول اطمینان از اینکه از واشنگتن به خوبی دفاع میشود و دوم اینکه جنگ با شدت و همت بیشتری دنبال شود به این امید که هرچه زودتر جنگ به پایان رسد و بتواند از مردم و مطبوعات شمال دلجویی کند. اما مک کلان که جوانی فارغالتحصیل از آکادمی نظامی ایالات متحده و مدیر راه آهن بود، افراد را دوباره به خدمت سربازی خواند و رویکردی کاملا محتاط برگزید. چندین ماه طول کشید تا
مک کلان نبرد شبه جزیره را طراحی کرد و به اجرا درآورد. در این نبرد ریجموند ویرجینیا تسخیر شد و این کار با منتقل کردن ارتش پرتومک از طریق قایق به شبه جزیره ویرجینیا واقع در میان رودخانه جیمز و رودخانه یورک انجام گرفت. تاخیر مک کلان و اصرارش بر این امر که برای دفاع از واشنگتن نیرو نیاز نداریم لینکلن را عصبانی میکرد. لینکلن اصرار داشت تا بخشی از نیروهای مک کلان برای دفاع از پایتخت بمانند و مک کلان همواره شکست در نبرد شبه جزیره را به دلیل این تصمیم میداند.مک کلان که در تمام عمرش دموکرات بود و از نظر خلق و خوی محافظهکار، پس از انتشار نامه هریسن که در آن به لینکلن از نظر سیاسی نصیحت کرده بود که در جنگ محتاطانه رفتار کند، برکنار شد. نامه مک کلان جمهوریخواهان تندرو را خشمگین کرد و آنها لینکلن را تحت فشار گذاشتند تا جان پپ (افسر نظامی) جمهوریخواه را بهعنوان رئیس جدید ارتش ویرجینیا برگزیند و موفق هم شدند. پپ مطابق خواسته استراتژیک لینکلن عمل کرد و اتحادیه را از شمال به سمت ریچموند منتقل نمود و به این ترتیب واشنگتن را تحت نظارت گرفت. با این حال پپ هم در دومین نبرد بال ران در تابستان 1862 به شرق شکست خورد و برای بار دوم ارتش پوتومک را برای دفاع از واشنگتن گسیل کرد. پپ برای مبارزه با سیوکس به مینوستا فرستاده شد. لینکلن که با حمله ژنرال لی از همپیمانان از ایالت مریلند شوکه شده بود، مک کلان را دوباره به کار فرا خواند و از او خواست تا برای جنگ آنتی تم در سپتامبر 1862، نیروهای اطراف واشنگتن را به موقع فراخواند. پس از پیروزی اتحادیه در این جنگ بود که لینکلن توانست اعلامیه آزادی را منتشر سازد.اندکی پس از انتخابات میان دورهای 1862، لینکلن مک کلان را مرخص کرد و برنساید جمهوریخواه را به رهبری ارتش پوتومک برگزید. برنساید قول داده بود که مطابق استراتژی لینکلن جنگی تمام عیار علیه ریچموند لی به راه اندازد. وقتی که در نهایت تعجب برنساید در نبرد فروریکزبرگ شکست خورد جفدف هوکر به جای او انتخاب شد. هوکر نیز در نبرد چنسلر ازویل از لی شکست خورد و برکنار شد. پس از پیروزی اتحادیه درنبرد کتیزبرگ و شکست جرج میا از لی و پس از ماهها بیفعالیتی ارتش پوتومک، لینکلن تصمیم گرفت تا ژنرالی از غرب را برسر کار آورد تا اوضاع و احوال وی را در جنگ بهبود بخشد. او تصمیم گرفت برای این منظور نفر تازهتری را به استخدام ارتش درآورد: ژنرال یویسس گرانت. او در «تاترغربی» از جمله نبرد ویکزبرگ و نبرد چاتانوگا پیروزیهای جانانهای داشت. قبلتر، لینکلن در پاسخ به انتقاد گرانت، گفته بود: «من نمیتوانم این مرد را کنار بگذارم. او خوب میجنگد.» گرانت مبازره خونین اورلند را در سال 1864 با استفاده از سیاست فرسایشی به راه انداخت که برای مثال با این سیاست اتحادیه در نبرد ویلدونس و نبرد کلدهاربر خسارات و تلفات بسیاری داشت اما در مقابل ارتش همپیمانها نیز متحمل ضرر و زیان بیشتری شدند. بالاخره حمله مهاجمانه گرانت، لی را در محاصره پیترزبورگ به دام انداخت که به تسخیر ریچموند توسط اتحادیه انجامید و سبب شد در بهار 1865 جنگ به پایان رسد. لینکلن به گرانت اجازه داد تا ساختارهای عمرانی وی را که نشانی از همپیمانان داشت تخریب کند، به این امید که روحیه جنوب و توان اقتصادی آن را برای تداوم جنگ تضعیف کند. به این ترتیب ژنرال ویلیام شرمن و فیلیپ شرایدن شهرها و مزارع بسیار را در دره شندان دوآ، ایالت جورجیا و کالیفرنیای جنوبی تخریب کردند. خسارات ناشی از پیشروی شرمن به سوی دریا از طریق جرجیا از 100 میلیون دلار هم فراتر رفت.لینکلن در این شرایط به عنوان رهبری نظامی سابقهای درخشان برجای گذاشت. او نقاط استراتژیک را (مانند رودخانه میسیسیپی و شهر ویکزبرگ) به خوبی میشناخت و بر این امر واقف بود که باید ارتش دشمن را شکست دهند، نه اینکه شهرها را به اشغال خود درآورند. با این حال او در ترغیب فرماندهانش به قبول استراتژیهایش چندان موفق نبود، تا اینکه در اواخر 1863، لینکلن دریافت که با گرانت در امر جنگ وجوه اشتراک دارد، در تصویری که از جنگ دارند و نیز در پافشاریشان بر استفاده از نیروهای سیاهپوست و میتوانند با تداوم حملات سرسختانه در عرصههای مختلف جنگ به اهداف جنگیشان تحقق بخشند.لینکلن در طول جنگ مبارزات نظامی را با کنجکاوی بسیار دنبال میکرد. ساعتهای متوالی را در دفتر تلگراف وزارت دفاع ایالات متحده صرف خواندن پیامهایی میکرد که ژنرالهای مختلف مخابره میکردند. او مدام به میدانهای جنگ میرفت و از دیدن صحنههای جنگ برجایش میخکوب میشد. در طی جنگ فورت استوتر، در واشنگتن باید مدام به او میگفتند که هنگام مشاهده صحنههای جنگ سرش را بدزدد تا مورد اصابت گلوله قرار نگیرد.
بازسازی، پس از خونریزی
از نظر سیاست بازسازی، لینکلن رهبر «میانهروها» بود و معمولا جمهوریخواهان تندرو به سرکردگی استوتر از مجلس و سامنرو وید در سنا با او مخالفت میکردند. لینکلن اما به دنبال راهی بود تا هرچه سریعتر دوباره کشور را متحد و یکپارچه سازد و از جداسازی دائم جنوبیها دوری کند. یکی از وتوهای معدود لینکلن در طی دوره تصدیاش لایحه وید- دیویس بود، این لایحه تلاشی بود از جانب جمهوریخواهان کنگره تا در مناطق همپیمانها بازسازی را سریعتر انجام دهند. وقتی که در نهایت ریچموند، پایتخت همپیمانها تسخیر شد، لینکلن به آنجا رفت و در میان عموم مردم پشت نیردیویس نشست تا به مردم آمریکا نشان دهد که رئیسجمهور ایالات متحده سراسر مملکت را تحت قدرت و سلطه دارد. بردگان آزاد شده که احساساتشان را در قالب عبارت «من میدانم که آزاد شدهام، زیرا چهره پدرم لینکلن را دیدم و حس کردم» بیان کردند از او با آغوش باز استقبال کردند. در 9 آوریل 1865، ژنرال لی در ویرجینیا محاصره شد و پس از آن دیگر فقط نیروهای جانستون در غرب بود که باید از سر راه برداشته میشد. چند هفته بعد، جانسون با دیویس روبهرو شد و نیروهایش را تسلیم شرمن کرد؛ اما عمر لینکلن کفاف نداد تا تسلیم شدن همه نیروهای همپیمانها را ببیند. درست 5 روز پس از تسلیم لی، لینکلن را ترور کردند. او نخستین رئیسجمهوری بود که ترور شد و سومین رئیسجمهوری بود که در حین خدمت جان سپرد
لینکلن با استفاده از کسانی که از حزب ویگ (و حزبهای آزادی و دموکرات) باقیمانده بودند، به تشکیل حزب جمهوریخواه کمک کرد. در یک مبارزه انتخاباتی پر جنجال، جمهوریخواهان به سناتوری برگزیده شدند. برای این سمت لینکلن بهترین گزینه بود، اما برای اینکه توازن را در حزب جدید حفظ کند، انتخابات را به سوی دموکرات سابق، سیمان ترامبون، هدایت کرد. در سالهای ۱۸۵۷-۱۸۵۸ رابطه داگلاس با رئیسجمهور (جیمز بوکنان) به هم خورد که به درگیری برسر کنترل حزب دموکرات انجامید. برخی از جمهوریهای شرقی حتی موافق انتخاب مجدد داگلاس در ۱۸۵۸ بودند زیرا او با فشار دولت برای قبول قانون اساسی لکومپتون، که موجب میشد کانزاس بهعنوان ایالت بردهداری پذیرفته شود، مخالفت کرد.
لینکلن پس از قبول انتصاب یک جمهوریخواه برای مسند سناتور در سال 1858، سخنرانی مشهوری ایراد کرد و گفت: «پارلمانی که بر سر خود دچار اختلاف است پای برجا نخواهد ماند. من معتقدم این دولت نمیتواند به صورت نیمه آزاد و نیمهبردهدار به حیاتش ادامه دهد. انتظار ندارم که اتحادیه متلاشی شود - انتظار ندارم که مجلس از میان برود- بلکه انتظار دارم اختلافات آن پایان یابد، یا کامل آزاد شود یا کامل بردهداری.»
این سخنرانی تصویری ماندگار از خطر عدم اتحاد ناشی از بردهداری برجای گذاشت و جمهوریخواهان شمال را فراخواند. اما داستان به اینجا ختم نشد. مناظرات لینکلن و داگلاس در سال ۱۸۵۸ ستیزی بود بر سر بردهداری و در سطح ملی معروف شده بود و همین امر موجب شده بود که این موضوع مشخصه انتخابات سال ۱۸۵۸ به حساب آید. لینکلن هشدار میداد که «قدرت برده» تهدیدی است برای ارزشهای جمهوریخواهانه، در حالی که داگلاس، همانطوری که در اصل «فیریپرت» مبنی بر اینکه ساکنان محلی باید میان آزادی و بردهداری یکی را انتخاب کنند، بر دموکراسی تاکید داشت. هرچند که نامزدان جمهوریخواه پارلمان محبوبیت بیشتری داشتند، اما دموکراتها کرسیهای بیشتری به خود اختصاص دادند و پارلمان مجددا داگلاس را بهعنوان سناتور برگزید. با این حال فصاحت و بلاغت لینکلن را به ستاره سیاسی کشور مبدل ساخت. در طی مناظرات ۱۸۵۸، اغلب مساله نژاد مورد بحث قرار میگرفت. در این دوره مساواتطلبی از نظر سیاسی امری نادرست محسوب میشد. داگلاس به مردم گفت: اگر میخواهید سیاهان شهروند محسوب شوند، اگر میخواهید آنها هم در جایگاهی برابر با شما رای دهند، از لینکلن و حزب جمهوریخواه سیاه که طرفدار شهروندی سیاهان هستند حمایت کنید. لینکلن اما در دفاع از خود گفت که به دنبال این نیست که تحت هر شرایطی میان نژاد سیاه و سفید برابری اجتماعی و سیاسی برقرار سازد. مخالفت لینکلن با بردهداری در واقع مخالفت با قدرت برده بود و او در سال ۱۸۵۸ طرفدار الغای بردگی نبود. اما جنگ داخلی خیلی چیزها، از جمله اعتقاد و دیدگاه لینکلن نسبت به روابط نژادها را تغییر داد.
جنگی برای ثبت در تاریخ
با محتملتر شدن انتخاب لینکلن بهعنوان رئیسجمهور، جداییطلبان اعلام کردند که ایالات آنها اتحادیه را ترک خواهند گفت. کارولینای جنوبی پیشگام بود (همان ایالتی که فاجعه اخیر نژادپرستی در آن رخ داده است) و به دنبال آن ۶ ایالت تولیدکننده پنبه که در قسمت پایینیِ «جنوب» واقع شده بودند. در بخشهای بالایی جنوب ایالات دلاور، مریلند، ویرجینیا، کارولینای شمالی، تنسی، کنتاکی، میسوری و آرکانزاس درخواست جدایی را رد کردند. آنها تصمیم گرفتند در اتحادیه بمانند اما به لینکلن هشدار دادند که از حملات حمایت نخواهند کرد. هفت ایالت همپیمان و متحد هم قبل از روی کار آمدن لینکلن از اتحادیه جدا شدند و حمایت خود را از وی دریغ کردند. این هفت ایالت همپیمان و متحد خود را کشوری کاملا جدید معرفی کردند (ایالات همپیمان آمریکا) اما بوکنان و رئیسجمهور منتخب، لینکلن، اتحادیه آنها را به رسمیت نشناختند و این امر بلافاصله دلیلی شد برای آغاز جنگ.
در این میان لینکلن از چندین ترور جان سالم بهدر میبرد و در 23 فوریه درلباس مبدل به واشنگتن قدم میگذارد. در مراسم افتتاحیه لینکلن، در 4 مارس 1861، ترترز محافظ لینکلن بود. وی سربازی تنومند از نیروهای فدرال بود و آماده بود تا از لینکلن در برابر حمله همپیمانها دفاع کند. لینکلن در اولین سخنرانیاش در روز افتتاحیه اعلام کرد: «من معتقدم، با قانون جهانی و قانون اساسی، اتحادیه این ایالات پابرجا خواهد ماند، ماندگاری و ثبات را میتوان در قانون بنیادین هر دولت ملی مشاهده کرد حتی اگر صراحتا بیان نشده باشد.» وی افزود: «هدف قانون اساسی آمریکا این است که اتحادیهای کاملتر تشکیل دهد». او در این سخنرانی سوالی مشخص و واضح پرسید بدین مضمون که آیا اگر قانون اساسی یک قرارداد ساده بود، آیا نیاز نبود که همه احزاب برای لغو آن توافق کنند؟ او همچنین در خطابه افتتاحیهاش، در تلاش وافر برای متحد ساختن اتحادیه و پیشگیری از جنگ در شرف وقوع از اصلاحیه معوق کوردین در مورد قانون اساسی که کنگره آن را تصویب کرده بود حمایت کرد. این اصلاحیه صراحتا از بردهداری در ایالاتی که ازقبل بردهداری داشتند حمایت میکرد و برای اعمال در مورد ایالتهای حساس مرزی تدوین شده بود، نه اتحادیه. از طرفی لینکلن مصرانه با مصالحه «کریتندن» که بردهداری را در کشور مجاز میساخت، مخالفت کرد. بهرغم اینکه برخی از جمهوریخواهان طرفدار مصالحه کریتندن بودند، لینکلن آن را تقبیح کرد و گفت: «این مصالحه به منزله پیمان دائم جنگ میان همه مردم، قبیلهها و ایالتهایی خواهد بود که قطعه زمینی میان اینجا و تریادل فوکو دارند».
هنگامی که لینکون بر سرکار آمد، شکلگیری اتحادیه تحقق یافته بود و هیچیک از رهبران شورش پیشنهاد پیوستن مجدد را مطرح نساختند. هیچ سازش و مصالحهای صورت نگرفت زیرا در این شرایط هیچ مصالحهای ممکن نبود. برخی میگویند شاید لینکلن میتوانست به برخی از ایالات جنوبی اجازه دهد جدا شوند، همانطور که برخی از جمهوریخواهان پیشنهاد کرده بودند. با این حال ناسیونالیستهای دموکرات و محافظهکار مانند جرمیابلک، جوزف هالتوو ادوین استانتن در اول ژانویه ۱۸۶۱، کنترل کابینه بوکنان را بهدست گرفته بودند و از پذیرش جدایی اجتناب میکردند. لینکلن و تقریبا تمامی رهبران جمهوریخواه در مارس ۱۸۶۱ موضع ناسیونالیستی اختیار کردند مبنی بر اینکه: اتحادیه را نمیتوان از هم گسست. پس از اینکه در آوریل ۱۸۶۱ بر روی نیروهای اتحادیه در جنگ فورت سامتر آتش گشودند و آنها را وادار به تسلیم کردند، لینکلن از فرمانداران تمامی ایالتها خواست تا ۷۵ هزار نیرو برای بازپسگیری پادگانها، حفاظت از پایتخت و حفظ اتحادیه که از نظر او هنوز بهرغم اقدامات جداییطلبانه ایالتها پا برجا بود، اعزام کنند. ویرجینیا که قبلا به لینکلن هشدار داده بود حمله از طریق سرزمینش و یا پیوستن به جنگ در سایر ایالتها را نمیپذیرد، از اتحادیه جدا شد و به دنبال آن کارولینای شمالی، تنسی و آرکاتراس نیز از اتحادیه بیرون آمدند. نویز معتقد است که در این مساله لینکلن سه اشتباه بزرگ مرتکب شد: در وهله اول اینکه قدرت همپیمانان را دستکم گرفت و تصور کرد با ۷۵ هزار نیرو میتواند ظرف ۹۰ روز به شورش خاتمه دهد. دوم اینکه قدرت احساسات طرفداران اتحادیه را در ایالتهای جنوبی و مرزی بیش از حد پنداشت، او فکر میکرد میتواند از پس شورشیان برآید و آنها را از میان بردارد و سرانجام اینکه از تقاضاهای طرفداران اتحادیه در ایالات مرزی که اخطار داده بودند در مقابل تجاوز همپیمانان حمایت نخواهند کرد، برداشت نادرستی کرد.
ایالات میسوری، کنتاکی و مریلند دلاور که گرفتار بردهداری بودند از اتحادیه جدا نشدند و لینکلن فورا با سران این ایالتها وارد مذاکره شد و به آنها قول داد که در ایالتهایی که به اتحادیه وفادار بمانند در مسائل بردهداری دخالت نخواهد کرد. پس از اینکه درگیری آغاز شد، دستور داد تمامی رهبران شورشیان را در نواحی مرزی دستگیر کنند و بدون محاکمه در زندانهای ارتش نگه دارند، بیش از 18 هزار نفر دستگیر شدند. هیچکدام اعدام نشدند، کلمنت والاندینگهام تبعید و بقیه پس از دو سه ماه آزاد شدند. لینکلن نظریه ریاستجمهوری حزب ویگ که قانونگذاری را به عهده کنگره میگذارد و بعد رئیسجمهور آنها را امضا میکند و از حق وتواش هم تنها زمانی استفاده میکند که قدرت جنگیاش در معرض تهدید باشد را بسیار قبول داشت. از این رو قانون «همستید» را در سال 1862 امضا کرد. به موجب این قانون میلیونها هکتار از زمینهای تحت مالکیت دولت در غرب برای فروش به قیمت ارزان عرضه میشد. قانون دانشگاههای Morrill Land-Grant نیز که در سال 1862 به امضا رسید، بورسیههای دولتی در اختیار دانشکدههای کشاورزی تمامی ایالات قرار میداد. لینکلن همچنین قانون راهآهن پاسیفیک را در سال 1862 و 1864 امضا کرد. طبق این قانون ساخت نخستین راهآهن فراقارهای ایالاتمتحده مورد حمایت دولت فدرال قرار میگرفت. ساخت این راه آهن در سال 1869 به انجام رسید. قانونهای مهم دیگری هم در مسائل مختلف در این سالها سر و شکل گرفت؛ مانند نخستین مالیات بر درآمد و تعرفههای بالاتر و راهاندازی سیستم بانکهای ملی از طریق قانون بانکداری ملی که امکان ایجاد سیستم مالی ملی کارآمدتری را فراهم میساخت. لینکلن در اوت 1862 ژنرال ارشدی را به ایالت مینه سوتا فرستاد تا شورش سیوکس را فرونشاند. لینکلن که با 303 حکم اعدام برای سانتی داکوتا روبهرو بود 39 حکم را تایید کرد. پس از پیروزیهای اتحادیه در جنگهای گتیزبرگ، ویکزبرگ و چاتانوگا در سال 1863، بسیاری در شمال بر این عقیده بودند که اندکی پس از اینکه لینکلن یویسس گرافت را در 12 مارس 1864 بهعنوان ژنرال ارشد منصوب کرد این پیروزیها تحقق یافت. هرچند که پس از اندروجکسن هیچ رئیسجمهوری برای دور دوم به ریاستجمهوری نرسیده بود، انتخاب مجدد لینکلن تقریبا قطعی بود. اما هنگامی که مبارزات انتخاباتی بهار به بن بستی خونین رسید، روحیه مناطق شمالی تضعیف شد و به نظر میرسید احتمال انتخاب مجدد لینکلن کاهش یافتهاست. لینکلن اما، اندروجانسون را که دموکراتی جنگی بود، شریک انتخاباتی خود قرار داد تا ائتلاف بزرگتری تشکیل دهد. بنابراین لینکلن و جانسون در حزب اتحادیه کاندیدای انتخابات شدند. حزب اتحادیه ائتلافی و متشکل از جمهوریخواهان و دموکراتهای جنگطلب بود نظیر جانسون از ایالت تنسی. لینکلن که میترسید در انتخابات پیروز نشود نامه زیر را نوشت و امضا کرد، اما آن را علنا به کابینه نشان نداد، بلکه از تکتک آنها خواست تا پاکتنامه مهرو موم شده را امضا کنند. مضمون آن به این شرح بود:
« به نظر میرسد یک احتمال بالا رفته باشد و آن هم این است که این دولت مجددا انتخاب نشود. بنابراین وظیفه خود میدانم برای نجات اتحادیه در فاصله میان انتخابات و مراسم معرفی و آغاز کار رئیسجمهور، با رئیسجمهور منتخب همکاری کنم.»
دموکراتها به امید اینکه عقبنشینیها را در جنگ، موضوع اصلی مبارزه انتخاباتی قرار دهند تا اواخر تابستان برای معرفی نامزدشان صبر کردند. خط مشی آنها بسیار تحت تاثیر کوپرهند، از جناح صلح جوی حزب بود که جنگ را «ناکامی» میدانست. نامزد آنها، ژنرال سابق- جرج مک کلان- دموکراتی جنگطلب بود و مصمم بود جنگ را تا بازگرداندن مجدد اتحادیه ادامه دهد. او همچنان مایل بود تا در مورد تمامی مسائل دیگر ازجمله بردهداری مصالحه و سازش کند.
ژنرال گرانت به خاطر راه اندازی مبارزه انتخاباتی خونین در اورلند در تابستان آن سال و نیز به خاطر محاصره ظاهرا پایانناپذیر پیترزبورگ شدیدا مورد انتقاد قرار گرفت. لینکلن، گرانت را کاملا مورد پشتیبانی و حمایت قرار داد و حزب را بسیج کرد تا از گرانت حمایت کنند و به صراحت از جنگ سخن بگویند. تسخیر آتلانتا توسط شرمن در سپتامبر به صحبتهای ناامیدکننده خاتمه داد، از آنجا که حزب دموکراتها شدیدا دچار تفرقه شده بود، و در حالی که پیروزی در چند قدمی بود اما حزب اتحادیه متحد شد و از نو نیرو گرفت و لینکلن به همین سادگی دوباره انتخاب شد.
در این بین اما سیب انتخابات که میچرخید اوضاع و آرایشها مدام به هم میریخت. نامزدی مک کلان خیلی زود منتفی شد زیرا در ماه سپتامبر، درست دو روز بعد از کنوانسیون مالی دموکراتیک 1864، جنگ آتلانتا توسط ارتش همپیمانها متوقف شد. اندکی پس از پیروزی دیوید فاراگوت در جنگ خلیج موبال و به دنبال آن پیروزی ویرانکننده فیل شریدان بر ارتش جوبال ارلی در جنگ سدار کریک، دیگر به نظر میرسید که اوضاع به نفع اتحادیه رو به بهبودی است و لینکلن دوباره انتخاب میشود. او در تمامی ایالتها به جز دو ایالت پیروز شد و 212 رأی از 233 رأیِ رأیدهندگان را به خود اختصاص داد. پس از انتخاب لینکلن در 4 مارس 1865، او در دومین خطابه خود در مراسم افتتاحیه و آغاز به کارش یک سخنرانی معروف و مشهور داشت که محبوبترین سخنرانیاش محسوب میشود. این بار پیروزی بر شورشیان را میشد در پیش رو دید، بردهداری تقریبا به کل پایان یافته بود و لینکلن چشم به راه آینده بود:
«خوش باورانه امیدواریم و مشتاقانه دعا میکنیم که بلای این جنگ هرچه زودتر رخت بربندد. با این حال، اگر خواست خدا این است که این جنگ تداوم یابد تا آن زمان ثروتی که به زحمت و جان کندن بیمزد و پاداش بردگان طی ۱۵۰ سال، انباشته شده، تباه شود و بهای هر قطره خونی که در زیر ضربههای بیرحمانه تازیانه ریخته شده با ضربه شمشیر پرداخت شود، همانطور که سه هزار سال پیش گفتیم، باز هم میگوییم: «خداوند در جای حق نشسته و جز به حق و راستی قضاوت نمیکند. بیایید بدون کینهورزی به هیچکس، با نیکخواهی برای همه و با استقامت در راه راست، تلاش کنیم و کاری را که آغاز کردیم به انجام برسانیم، بر زخمهای ملت مرهم بگذاریم، به آنان که باید به جنگ بروند و به بیوگان و یتیمانشان توجه کنیم - و هر آنچه صلحی عادلانه و پایدار میان ما و دیگر ملتها برقرار خواهد کرد انجام دهیم.»
هدایت جنگ
جنگ همواره سبب یاس و ناکامی رئیسجمهور میشد و تقریبا تمام وقتش را میگرفت. رابطه لینکلن با ژنرال مک کلان رابطهای ستیزهجویانه بود. مک کلان از زمان شکست شرمآور اتحادیه در نخستین نبرد بال ران و پس از عقبنشینی وین فیلد در اواخر ۱۸۶۱، ژنرال کل تمامی ارتشهای اتحادیه شده بود. لینکلن میخواست بهرغم بیتجربگیاش در مسائل نظامی نقشی فعال در طراحی استراتژیهای جنگی داشته باشد و اولویتهای استراتژیکش دو بعد داشت: اول حصول اطمینان از اینکه از واشنگتن به خوبی دفاع میشود و دوم اینکه جنگ با شدت و همت بیشتری دنبال شود به این امید که هرچه زودتر جنگ به پایان رسد و بتواند از مردم و مطبوعات شمال دلجویی کند. اما مک کلان که جوانی فارغالتحصیل از آکادمی نظامی ایالات متحده و مدیر راه آهن بود، افراد را دوباره به خدمت سربازی خواند و رویکردی کاملا محتاط برگزید. چندین ماه طول کشید تا
مک کلان نبرد شبه جزیره را طراحی کرد و به اجرا درآورد. در این نبرد ریجموند ویرجینیا تسخیر شد و این کار با منتقل کردن ارتش پرتومک از طریق قایق به شبه جزیره ویرجینیا واقع در میان رودخانه جیمز و رودخانه یورک انجام گرفت. تاخیر مک کلان و اصرارش بر این امر که برای دفاع از واشنگتن نیرو نیاز نداریم لینکلن را عصبانی میکرد. لینکلن اصرار داشت تا بخشی از نیروهای مک کلان برای دفاع از پایتخت بمانند و مک کلان همواره شکست در نبرد شبه جزیره را به دلیل این تصمیم میداند.مک کلان که در تمام عمرش دموکرات بود و از نظر خلق و خوی محافظهکار، پس از انتشار نامه هریسن که در آن به لینکلن از نظر سیاسی نصیحت کرده بود که در جنگ محتاطانه رفتار کند، برکنار شد. نامه مک کلان جمهوریخواهان تندرو را خشمگین کرد و آنها لینکلن را تحت فشار گذاشتند تا جان پپ (افسر نظامی) جمهوریخواه را بهعنوان رئیس جدید ارتش ویرجینیا برگزیند و موفق هم شدند. پپ مطابق خواسته استراتژیک لینکلن عمل کرد و اتحادیه را از شمال به سمت ریچموند منتقل نمود و به این ترتیب واشنگتن را تحت نظارت گرفت. با این حال پپ هم در دومین نبرد بال ران در تابستان 1862 به شرق شکست خورد و برای بار دوم ارتش پوتومک را برای دفاع از واشنگتن گسیل کرد. پپ برای مبارزه با سیوکس به مینوستا فرستاده شد. لینکلن که با حمله ژنرال لی از همپیمانان از ایالت مریلند شوکه شده بود، مک کلان را دوباره به کار فرا خواند و از او خواست تا برای جنگ آنتی تم در سپتامبر 1862، نیروهای اطراف واشنگتن را به موقع فراخواند. پس از پیروزی اتحادیه در این جنگ بود که لینکلن توانست اعلامیه آزادی را منتشر سازد.اندکی پس از انتخابات میان دورهای 1862، لینکلن مک کلان را مرخص کرد و برنساید جمهوریخواه را به رهبری ارتش پوتومک برگزید. برنساید قول داده بود که مطابق استراتژی لینکلن جنگی تمام عیار علیه ریچموند لی به راه اندازد. وقتی که در نهایت تعجب برنساید در نبرد فروریکزبرگ شکست خورد جفدف هوکر به جای او انتخاب شد. هوکر نیز در نبرد چنسلر ازویل از لی شکست خورد و برکنار شد. پس از پیروزی اتحادیه درنبرد کتیزبرگ و شکست جرج میا از لی و پس از ماهها بیفعالیتی ارتش پوتومک، لینکلن تصمیم گرفت تا ژنرالی از غرب را برسر کار آورد تا اوضاع و احوال وی را در جنگ بهبود بخشد. او تصمیم گرفت برای این منظور نفر تازهتری را به استخدام ارتش درآورد: ژنرال یویسس گرانت. او در «تاترغربی» از جمله نبرد ویکزبرگ و نبرد چاتانوگا پیروزیهای جانانهای داشت. قبلتر، لینکلن در پاسخ به انتقاد گرانت، گفته بود: «من نمیتوانم این مرد را کنار بگذارم. او خوب میجنگد.» گرانت مبازره خونین اورلند را در سال 1864 با استفاده از سیاست فرسایشی به راه انداخت که برای مثال با این سیاست اتحادیه در نبرد ویلدونس و نبرد کلدهاربر خسارات و تلفات بسیاری داشت اما در مقابل ارتش همپیمانها نیز متحمل ضرر و زیان بیشتری شدند. بالاخره حمله مهاجمانه گرانت، لی را در محاصره پیترزبورگ به دام انداخت که به تسخیر ریچموند توسط اتحادیه انجامید و سبب شد در بهار 1865 جنگ به پایان رسد. لینکلن به گرانت اجازه داد تا ساختارهای عمرانی وی را که نشانی از همپیمانان داشت تخریب کند، به این امید که روحیه جنوب و توان اقتصادی آن را برای تداوم جنگ تضعیف کند. به این ترتیب ژنرال ویلیام شرمن و فیلیپ شرایدن شهرها و مزارع بسیار را در دره شندان دوآ، ایالت جورجیا و کالیفرنیای جنوبی تخریب کردند. خسارات ناشی از پیشروی شرمن به سوی دریا از طریق جرجیا از 100 میلیون دلار هم فراتر رفت.لینکلن در این شرایط به عنوان رهبری نظامی سابقهای درخشان برجای گذاشت. او نقاط استراتژیک را (مانند رودخانه میسیسیپی و شهر ویکزبرگ) به خوبی میشناخت و بر این امر واقف بود که باید ارتش دشمن را شکست دهند، نه اینکه شهرها را به اشغال خود درآورند. با این حال او در ترغیب فرماندهانش به قبول استراتژیهایش چندان موفق نبود، تا اینکه در اواخر 1863، لینکلن دریافت که با گرانت در امر جنگ وجوه اشتراک دارد، در تصویری که از جنگ دارند و نیز در پافشاریشان بر استفاده از نیروهای سیاهپوست و میتوانند با تداوم حملات سرسختانه در عرصههای مختلف جنگ به اهداف جنگیشان تحقق بخشند.لینکلن در طول جنگ مبارزات نظامی را با کنجکاوی بسیار دنبال میکرد. ساعتهای متوالی را در دفتر تلگراف وزارت دفاع ایالات متحده صرف خواندن پیامهایی میکرد که ژنرالهای مختلف مخابره میکردند. او مدام به میدانهای جنگ میرفت و از دیدن صحنههای جنگ برجایش میخکوب میشد. در طی جنگ فورت استوتر، در واشنگتن باید مدام به او میگفتند که هنگام مشاهده صحنههای جنگ سرش را بدزدد تا مورد اصابت گلوله قرار نگیرد.
بازسازی، پس از خونریزی
از نظر سیاست بازسازی، لینکلن رهبر «میانهروها» بود و معمولا جمهوریخواهان تندرو به سرکردگی استوتر از مجلس و سامنرو وید در سنا با او مخالفت میکردند. لینکلن اما به دنبال راهی بود تا هرچه سریعتر دوباره کشور را متحد و یکپارچه سازد و از جداسازی دائم جنوبیها دوری کند. یکی از وتوهای معدود لینکلن در طی دوره تصدیاش لایحه وید- دیویس بود، این لایحه تلاشی بود از جانب جمهوریخواهان کنگره تا در مناطق همپیمانها بازسازی را سریعتر انجام دهند. وقتی که در نهایت ریچموند، پایتخت همپیمانها تسخیر شد، لینکلن به آنجا رفت و در میان عموم مردم پشت نیردیویس نشست تا به مردم آمریکا نشان دهد که رئیسجمهور ایالات متحده سراسر مملکت را تحت قدرت و سلطه دارد. بردگان آزاد شده که احساساتشان را در قالب عبارت «من میدانم که آزاد شدهام، زیرا چهره پدرم لینکلن را دیدم و حس کردم» بیان کردند از او با آغوش باز استقبال کردند. در 9 آوریل 1865، ژنرال لی در ویرجینیا محاصره شد و پس از آن دیگر فقط نیروهای جانستون در غرب بود که باید از سر راه برداشته میشد. چند هفته بعد، جانسون با دیویس روبهرو شد و نیروهایش را تسلیم شرمن کرد؛ اما عمر لینکلن کفاف نداد تا تسلیم شدن همه نیروهای همپیمانها را ببیند. درست 5 روز پس از تسلیم لی، لینکلن را ترور کردند. او نخستین رئیسجمهوری بود که ترور شد و سومین رئیسجمهوری بود که در حین خدمت جان سپرد
ارسال نظر