شکاف در معادله دوستی عربستان و آمریکا
کامران کرمی
پژوهشگر خلیج فارس
روابط عربستان سعودی و ایالاتمتحده آمریکا در ادبیات سیاسی به همکاری استراتژیک در ابعاد سیاسی-اقتصادی و راهبردی معروف است. روابطی که تبدیل به شبکه در هم تنیدهای از همکاریها و همگرایی در سطوح چندگانه شده است. اگرچه این معادله فراز و فرودهای فراوانی داشته، اما هیچگاه دو کشور عناصر استراتژیک همکاری را برای متعادل کردن پدیدههای خارج از کنترل و گریز از مرکز فراموش نکرده و بر آن تاکید ورزیدهاند. اما این معادله در ۱۵ سال اخیر به دلایل مختلف در خط واگرایی قرار گرفته است.
پژوهشگر خلیج فارس
روابط عربستان سعودی و ایالاتمتحده آمریکا در ادبیات سیاسی به همکاری استراتژیک در ابعاد سیاسی-اقتصادی و راهبردی معروف است. روابطی که تبدیل به شبکه در هم تنیدهای از همکاریها و همگرایی در سطوح چندگانه شده است. اگرچه این معادله فراز و فرودهای فراوانی داشته، اما هیچگاه دو کشور عناصر استراتژیک همکاری را برای متعادل کردن پدیدههای خارج از کنترل و گریز از مرکز فراموش نکرده و بر آن تاکید ورزیدهاند. اما این معادله در ۱۵ سال اخیر به دلایل مختلف در خط واگرایی قرار گرفته است.
کامران کرمی
پژوهشگر خلیج فارس
روابط عربستان سعودی و ایالاتمتحده آمریکا در ادبیات سیاسی به همکاری استراتژیک در ابعاد سیاسی-اقتصادی و راهبردی معروف است. روابطی که تبدیل به شبکه در هم تنیدهای از همکاریها و همگرایی در سطوح چندگانه شده است. اگرچه این معادله فراز و فرودهای فراوانی داشته، اما هیچگاه دو کشور عناصر استراتژیک همکاری را برای متعادل کردن پدیدههای خارج از کنترل و گریز از مرکز فراموش نکرده و بر آن تاکید ورزیدهاند. اما این معادله در ۱۵ سال اخیر به دلایل مختلف در خط واگرایی قرار گرفته است. حملات۱۱ سپتامبر، اشغال عراق، تحولات بهار عربی و دومینوی سقوط دولتهای عربی، کاهش واردات نفت آمریکا از خاورمیانه و تغییر استراتژی خاورمیانهای آمریکا از جمله این عوامل است که موجب شده معادله دوستی ریاض و واشنگتن شکاف بردارد و منجر به برخی سوءتفاهمات در این همکاری شود.
اما موضوع زمانی برای سعودیها تبدیل به نگرانی جدی شد که توافق هستهای ایران و 1+5 که بهزعم سعودیها توافق با آمریکا بود، باعث شد زمامداران آلسعود به این ذهنیت برسند که تهران و واشنگتن در فرآیند همکاری قرار گرفتهاند. این وضعیت زمانی جدی تر شد که بندر بن سلطان رئیس سابق استخبارات سعودی در مقالهای در فاکس نیوز گفت که دوستان آمریکا خیلی بیشتر از دشمنانش باید از آن بترسند؛ بنابراین این ذهنیت باعث شده تا دو فرضیه مطرح گردد:
1. روابط استراتژیک دو کشور وارد خطوط گسل شده و زین پس شاهد واگرایی بیشتر بین عربستان و آمریکا خواهیم بود.
۲. اگرچه متغیرهای واگرا در روابط ریاض و واشنگتن به سطح بالایی افزایش یافته، اما دو کشور عناصر همکاری بخش را فراموش نمیکنند و همچنان نیاز استراتژیک تعیینکننده روابط دو بازیگر خواهد بود.
روابط استراتژیک بر بستر نیازها
از تاسیس دولت سوم سعودی در سال ۱۹۳۲ و بهخصوص بعد از جنگ جهانی دوم تا امروز، فارغ از مقاطع تحریم نفتی ۱۹۷۳ و حادثه ۱۱ سپتامبر، روابط عربستان با ایالاتمتحده آمریکا همواره روابطی استراتژیک و بر مبنای الگوهایی چون ائتلاف با هژمون، همکار استراتژیک یا وابستگی تعریف شده است. توافقی که در ۱۹۴۵ میان عبدالعزیز و روزولت منعقد گردید و به معادله نفت در برابر امنیت شناخته شد و برای دهههای متوالی در روابط فیمابین استوار گردید. از یکسو تحولاتی چون تحریم نفتی اعراب در ۱۹۷۳، جنگ اول خلیج فارس در ۱۹۸۰، تشکیل شورای همکاری خلیج فارس۱۹۸۱، فروپاشی شوروی۱۹۹۰، جنگ دوم خلیج فارس، ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و اشغال عراق ۲۰۰۳ و از سوی دیگر افزایش قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی عربستان در خاورمیانه و منطقه خلیج فارس باعث گردید تا فراز و نشیبهای فراوانی در معادله پیشین ایجاد شود و زمینه برای طرح معادله جدید که به وابستگی متقابل نامتقارن (Asymmetric Interdependence) شناخته میشود، فراهم گردد.در واقع روابط عربستان سعودی و ایالاتمتحده آمریکا همواره روابطی مبتنیبر نیاز مشترک بوده و این نیاز برای دهههای متوالی خود را در اشکال مختلف نمایان ساخته است که برآیند آن گسترش همکاریهای چندجانبه به سطح همکاریهای استراتژیک بوده است که مرور تاریخ روابط فیمابین بهخوبی گویای این معادله است. در طول چند دهه گذشته، آنچه برای عربستان سعودی حائز اهمیت فراوان بوده، تضمین امنیت داخلی و ثبات منطقهای بوده است و در مقابل تضمینهای پایداری در مورد مساله ثبات و صدور بیضرر انرژی به ایالاتمتحده داده است. در سطح منطقه خاورمیانه که برای آمریکا اهمیت راهبردی دارد، عربستان سعودی توانسته است با متوازنسازی در مقابل جریانهای رادیکال و تجدیدنظرطلب، نقش بازیگر موازنهگر را بهخوبی ایفا کند. از این رو این معادله در هم تنیده و پیچیده موجب شده تا عربستان بهرغم پروندههایی چون تحریم نفتی، بنیادگرایی، حقوق بشرو … همچنان بهعنوان یک همکار و شریک قابل اعتماد برای آمریکا باقی بماند.
همگرایی عربستان سعودی با اقتصاد جهان و نظام استراتژیک، بیشتر از طریق نقش آن بهعنوان یک تولیدکننده عمده نفت در جهان ممکن شده است. درآمدهای نفتی به این کشور اجازه میدهد که یکی از عمدهترین واردکنندگان سخت افزار نظامی باشد. نفت، اساس رابطه راهبردی عربستان و آمریکا را شکل میدهد، رابطهای که تبدیل به شبکه درهم تنیدهای از روابط اقتصادی، سیاسی و نظامی شده است. این روابط نزدیک با ایالاتمتحده باعث شده تا برخی از تحلیلگران، نقش عربستان را در نظام بینالملل و در اتحاد با آمریکا در چارچوب معادله وابستگی کلاسیک توصیف کنند. از این نظر، عربستان سعودی در گزینشهای سیاست خارجی و اقتصادی خود استقلال بسیار اندکی دارد. عربستان مجبور است از رهبری آمریکا پیروی کند، زیرا ثبات اقتصادی و سیاسی آن وابسته به حمایت و خواست آمریکا است، اما این گزاره دچار نوعی سطحینگری در تحلیل است و نمیتواند تصویر گویایی از این رابطه راهبردی باشد، اما پیشینه سیاست خارجی عربستان تصویر پیچیدهتری را نشان میدهد که ذکر نقاط عطف آن نشان میدهد که سعودیها بهرغم روابط نزدیک با آمریکا، تا حد قابل توجهی استقلال خود را حفظ کردهاند:
عربستان سعودی نقش مهمی را در تشکیل اوپک در ۱۹۶۰ ایفا کرد؛ پایگاه هوایی آمریکا در ظهران را در ۱۹۶۱ تعطیل کرد، تحویل نفت به آمریکا را در طی سالهای ۱۹۷۴-۱۹۷۳ تحریم کرد؛ کنترل آرامکو (کمپانی نفت عرب-آمریکا) را در دهه ۱۹۷۰ در اختیار گرفت؛ در طی سه دهه اخیر در تلاشهای انجام گرفته برای تغییر بازار نفت، که گاهی نیز به زیان آمریکا بوده است، نقش رهبری را ایفا کرد؛ حمایت از معاهده کمپ دیوید در اواخر دهه ۷۰ را رد کرد و در چند مورد پس از سال ۱۹۹۱ به آمریکا اجازه استفاده از تسهیلات موجود درعربستان را برای حمله به آمریکا نداد. در مسائل منطقهای عربستان کاملا از خط مشی واشنگتن، خصوصا مسائل اعراب و اسرائیل پیروی نکرده است. ارتباط با آمریکا گاهی در تعارض با منافع امنیتی عربستان در سطح منطقهای بوده است.در واقع همگرایی عربستان با نظام اقتصادی و راهبردی جهان، به گفته گریگوری گوس تحلیلگر برجسته مسائل خلیج فارس بیشتر با «وابستگی متقابل نامتقارن» قابل درک است تا وابستگی. میزان ذخایر نفتی عربستان، حجم تولید نفت آن و توان تغییر سقف تولید، همه و همه این کشور را به یک بازیگر، و نه فقط عرصه بازی در اقتصاد جهانی تبدیل کرده است. سعودیها قادر بودهاند از این اهرم فشار برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود، یعنی حفظ استقلال و ثبات دولت استفاده کند.از این رو عربستان بهدلیل ثروت نفتی، شریک راهبردی جذابی برای آمریکا بوده است. واشنگتن به ایجاد و تامین نیاز نیروهای مسلح عربستان در سالهای آغازین آن کمک نموده و عمدهترین تامینکننده تسلیحات پیشرفته عربستان از زمان افزایش ثروت نفتی این کشور در دهه ۱۹۷۰ بوده و بهطور غیر رسمی (هیچگونه معاهده دفاعی-امنیتی میان دو کشور به امضا نرسیده است) تامین امنیت عربستان را در برابر حمله خارجی تضمین نموده است. در مقابل این مساله، عربستان در سطح جهانی و طی جنگ سرد در موضوعات دیپلماتیک، سیاسی و راهبردی عموماً در اتحاد با آمریکا عمل نموده است و از ثروت نفتی خود برای کمک به دیگر دولتهای حامی آمریکا در خاورمیانه و حمایت از نیروهای ضدکمونیستی در سراسر جهان استفاده کرده است.
ظهور عناصر واگرا
بر بستر نیاز استراتژیک عربستان و آمریکا که در سطور بالا به آن اشاره شد، روابط دو کشور به دلیل فراز و فرودهای منطقهای دچار نوسان بوده و این فرضیه مطرح شده که دو کشور دیگر به سان قبل نمیتوانند شرکایی تمام قد برای یکدیگر باشند. این وضعیت در خود خاندان آلسعود نیز مورد بحث بوده و موجبات نگرانی را فراهم آورده است. در واقع مهمترین مسائلی که موجبات دلخوری عربستان از آمریکا شده است و ریاض را در مقطع سال ۲۰۱۴ به ترک کرسی غیردائم شورای امنیت ترغیب نمود، به ماهیت تحولات بهار عربی و در موضوعاتی چون مصر، سوریه و توافق هستهای ایران برمیگردد که از دید مقامات سعودی، قاطعیت و شفافیت آمریکاییها را در پی نداشته است. در این میان گفتههای بندر بن سلطان بن عبدالعزیز رئیس سابق استخبارات عربستان که از تجدیدنظر در روابط با آمریکا سخن به میان آورده بود هم مزید بر علت شد و موجب شد تا دولت سعودی مساله ارزیابی مجدد در روابط با آمریکا را مطرح کند.در واقع در تحلیل روابط عربستان و آمریکا باید گفت که متغیرهایی چون نفت، امنیت و موازنه، کانون و شالوده این رابطه راهبردی را تشکیل میدهند و تا زمانی که در کارکرد این متغیرها که نوعی پیوستگی با یکدیگر دارند، تداخل صورت نگیرد، این معادله به قوت خود باقی است.اما روی دیگر این سکه ظهور عناصر مداخلهگر در بستر این روابط است که نشانگان آن در طول هشت دهه اخیر در چند مساله از جمله بحران نفتی ۱۹۷۳ ماجرای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و بهار عربی در سال ۲۰۱۱ متجلی شده است. این بحرانها موجب گردید تا در مقاطعی نوعی سوءتفاهم در روابط دو دولت مشاهده شود که پس از مدتی به دلیل نیازهای متقابل در حاشیه قرار گرفت، اما سایه خود را بر روی نگرانیهای امنیتی عربستان قرار داد. میتوان گفت نگرانی عربستان ریشه در برخی محدودیتهای داخلی و منطقهای دارد. آنچه برای عربستان در سطح داخلی بسیار اهمیت دارد، تامین امنیت دولت و خاندان آلسعود است و این مساله باعث گردیده تا عربستان به دلیل محدودیتهای قدرت نظامی خود و نگرانی از حرکتها و خیزشهای رادیکال چه در داخل و چه در سطح منطقهای رویکرد محافظهکارانهای را در پیش بگیرد که منطق آن بر احتیاط، حفظ وضع موجود و مدیریت الگوی رفتاری بازیگران رادیکال پیرامونی باشد.
در واقع چند موضوع به نگرانیهای عربستان دامن زده و سبب شده تا این موضوع در خاندان آلسعود همواره مورد بحث باشد که تا چه زمانی باید به حمایتهای ایالات متحده پشت گرم بود. از این رو موضوع ارزیابی مجدد در روابط که در واقع نوعی بازتعریف مقدورات و محذورات و توجه به شرایط محیطی است، از سوی مقامات عالی عربستان مطرح شود که میتواند حاوی سه نکته کلیدی باشد.موضوع اول در واقعیتهای نفت است. بر اساس گزارش آژانس بینالمللی انرژی، ایالاتمتحده تا دو دهه آینده بخش اعظمی از نیازهای نفتی خود را تامین خواهد کرد و وابستگی خود را به نفت خاورمیانه و در رأس آنها عربستان کم خواهد نمود و از طرفی عربستان هم به دلیل نیازهای داخلی خود برای تامین برق و موارد دیگر و محدودیتهای انرژیهای جایگزین، بخش اعظمی از نفت خود را مصرف خواهد کرد. با تحقق این معادله در دو دهه آینده تصویر روشنی از تعریف یک استراتژی امنیتی در پیوند با آمریکا وجود نخواهد داشت.موضوع دوم هم به تغییر تمرکز استراتژی آمریکا از خاورمیانه به شرق آسیا حکایت دارد که موجب میشود خاورمیانه اولویت راهبردی آمریکا را در دهه آینده برای آمریکاییها نداشته باشد. در واقع در ۵ سال اخیر سطح مداخله و حضور آمریکا در خاورمیانه کمتر شده و سعودیها آن را به منزله تغییر در تمرکز راهبردی آمریکاییها تفسیر میکنند.موضوع سوم اینکه عربستان همواره سعی نموده تا در رفتار سیاست خارجی خود رویکرد مستقلانهتری را نسبت به دیگر بازیگران خاورمیانه که متحد آمریکا هستند، در پیش بگیرد و خود را از وابستگیهای امنیتی به سمت تعادل در نیاز امنیتی به آمریکا هدایت کند تا در صورت فقدان حمایتهای آمریکا بتواند با تکیه بر تواناییهای داخلی استراتژیهای امنیت ملی را ترسیم کند.با توجه به اهمیت این سه موضوع در راهبرد امنیت ملی عربستان و بحث و تبادلنظر مقامات سعودی، واضح است که عربستان بهویژه با توجه به محدودیتهای کارکردی در انتقال قدرت به نسل سوم، نگرانیهای بالقوه جدیای از گسست و شکاف در رابطه با آمریکا دارد و این نگرانی بهخصوص در عدم حمایت آمریکا از مصر در جریان خیزشهای عربی واقعیت پیدا کرد.
جمعبندی
میتوان گفت که اگر شرایط منطقهای مساعد بحرانهای کنونی خاورمیانه باشد و توانایی مدیریت عناصر مداخلهگر در روابط دو کشور وجود نداشته باشد و سطح مسائل راهبردی و همکاریجویانه محدود گردد، در روابط عربستان و آمریکا گسست ایجاد خواهد شد و بر نگرانیهای عربستان دامن خواهد زد؛ بنابراین نیاز متقابل دو دولت به یکدیگر تابعی از شرایط متغیر هم محیطی و هم در سطح ادراکی است که میتواند بر غلبه یافتن یکی از الگوهای همگرایی و واگرایی بر دیگری تاثیرگذار باشد. نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که سعودیها حاضر نیستند روابط خاص خود با ایالاتمتحده را بر سر موضوعاتی که امکان مصالحه در آنها وجود دارد به خطر بیندازند. تنها زمانی میتوان شاهد واکنش قاطع سعودیها بود که امکان مصالحه وجود نداشته باشد و عربستان مجبور به انتخابهای صریح شود. بهنظر میرسد که در مقطع کنونی حجم عناصر واگرا در روابط عربستان و آمریکا، سعودیها را به سمت متنوعسازی شرکای راهبردی بهویژه فرانسه هدایت کرده است که با تغییر استراتژی آمریکا از خاورمیانه به شرق آسیا میتوان با صراحت بیشتری درخصوص واگرایی در روابط ریاض-واشنگتن سخن به میان آورد.
پژوهشگر خلیج فارس
روابط عربستان سعودی و ایالاتمتحده آمریکا در ادبیات سیاسی به همکاری استراتژیک در ابعاد سیاسی-اقتصادی و راهبردی معروف است. روابطی که تبدیل به شبکه در هم تنیدهای از همکاریها و همگرایی در سطوح چندگانه شده است. اگرچه این معادله فراز و فرودهای فراوانی داشته، اما هیچگاه دو کشور عناصر استراتژیک همکاری را برای متعادل کردن پدیدههای خارج از کنترل و گریز از مرکز فراموش نکرده و بر آن تاکید ورزیدهاند. اما این معادله در ۱۵ سال اخیر به دلایل مختلف در خط واگرایی قرار گرفته است. حملات۱۱ سپتامبر، اشغال عراق، تحولات بهار عربی و دومینوی سقوط دولتهای عربی، کاهش واردات نفت آمریکا از خاورمیانه و تغییر استراتژی خاورمیانهای آمریکا از جمله این عوامل است که موجب شده معادله دوستی ریاض و واشنگتن شکاف بردارد و منجر به برخی سوءتفاهمات در این همکاری شود.
اما موضوع زمانی برای سعودیها تبدیل به نگرانی جدی شد که توافق هستهای ایران و 1+5 که بهزعم سعودیها توافق با آمریکا بود، باعث شد زمامداران آلسعود به این ذهنیت برسند که تهران و واشنگتن در فرآیند همکاری قرار گرفتهاند. این وضعیت زمانی جدی تر شد که بندر بن سلطان رئیس سابق استخبارات سعودی در مقالهای در فاکس نیوز گفت که دوستان آمریکا خیلی بیشتر از دشمنانش باید از آن بترسند؛ بنابراین این ذهنیت باعث شده تا دو فرضیه مطرح گردد:
1. روابط استراتژیک دو کشور وارد خطوط گسل شده و زین پس شاهد واگرایی بیشتر بین عربستان و آمریکا خواهیم بود.
۲. اگرچه متغیرهای واگرا در روابط ریاض و واشنگتن به سطح بالایی افزایش یافته، اما دو کشور عناصر همکاری بخش را فراموش نمیکنند و همچنان نیاز استراتژیک تعیینکننده روابط دو بازیگر خواهد بود.
روابط استراتژیک بر بستر نیازها
از تاسیس دولت سوم سعودی در سال ۱۹۳۲ و بهخصوص بعد از جنگ جهانی دوم تا امروز، فارغ از مقاطع تحریم نفتی ۱۹۷۳ و حادثه ۱۱ سپتامبر، روابط عربستان با ایالاتمتحده آمریکا همواره روابطی استراتژیک و بر مبنای الگوهایی چون ائتلاف با هژمون، همکار استراتژیک یا وابستگی تعریف شده است. توافقی که در ۱۹۴۵ میان عبدالعزیز و روزولت منعقد گردید و به معادله نفت در برابر امنیت شناخته شد و برای دهههای متوالی در روابط فیمابین استوار گردید. از یکسو تحولاتی چون تحریم نفتی اعراب در ۱۹۷۳، جنگ اول خلیج فارس در ۱۹۸۰، تشکیل شورای همکاری خلیج فارس۱۹۸۱، فروپاشی شوروی۱۹۹۰، جنگ دوم خلیج فارس، ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و اشغال عراق ۲۰۰۳ و از سوی دیگر افزایش قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی عربستان در خاورمیانه و منطقه خلیج فارس باعث گردید تا فراز و نشیبهای فراوانی در معادله پیشین ایجاد شود و زمینه برای طرح معادله جدید که به وابستگی متقابل نامتقارن (Asymmetric Interdependence) شناخته میشود، فراهم گردد.در واقع روابط عربستان سعودی و ایالاتمتحده آمریکا همواره روابطی مبتنیبر نیاز مشترک بوده و این نیاز برای دهههای متوالی خود را در اشکال مختلف نمایان ساخته است که برآیند آن گسترش همکاریهای چندجانبه به سطح همکاریهای استراتژیک بوده است که مرور تاریخ روابط فیمابین بهخوبی گویای این معادله است. در طول چند دهه گذشته، آنچه برای عربستان سعودی حائز اهمیت فراوان بوده، تضمین امنیت داخلی و ثبات منطقهای بوده است و در مقابل تضمینهای پایداری در مورد مساله ثبات و صدور بیضرر انرژی به ایالاتمتحده داده است. در سطح منطقه خاورمیانه که برای آمریکا اهمیت راهبردی دارد، عربستان سعودی توانسته است با متوازنسازی در مقابل جریانهای رادیکال و تجدیدنظرطلب، نقش بازیگر موازنهگر را بهخوبی ایفا کند. از این رو این معادله در هم تنیده و پیچیده موجب شده تا عربستان بهرغم پروندههایی چون تحریم نفتی، بنیادگرایی، حقوق بشرو … همچنان بهعنوان یک همکار و شریک قابل اعتماد برای آمریکا باقی بماند.
همگرایی عربستان سعودی با اقتصاد جهان و نظام استراتژیک، بیشتر از طریق نقش آن بهعنوان یک تولیدکننده عمده نفت در جهان ممکن شده است. درآمدهای نفتی به این کشور اجازه میدهد که یکی از عمدهترین واردکنندگان سخت افزار نظامی باشد. نفت، اساس رابطه راهبردی عربستان و آمریکا را شکل میدهد، رابطهای که تبدیل به شبکه درهم تنیدهای از روابط اقتصادی، سیاسی و نظامی شده است. این روابط نزدیک با ایالاتمتحده باعث شده تا برخی از تحلیلگران، نقش عربستان را در نظام بینالملل و در اتحاد با آمریکا در چارچوب معادله وابستگی کلاسیک توصیف کنند. از این نظر، عربستان سعودی در گزینشهای سیاست خارجی و اقتصادی خود استقلال بسیار اندکی دارد. عربستان مجبور است از رهبری آمریکا پیروی کند، زیرا ثبات اقتصادی و سیاسی آن وابسته به حمایت و خواست آمریکا است، اما این گزاره دچار نوعی سطحینگری در تحلیل است و نمیتواند تصویر گویایی از این رابطه راهبردی باشد، اما پیشینه سیاست خارجی عربستان تصویر پیچیدهتری را نشان میدهد که ذکر نقاط عطف آن نشان میدهد که سعودیها بهرغم روابط نزدیک با آمریکا، تا حد قابل توجهی استقلال خود را حفظ کردهاند:
عربستان سعودی نقش مهمی را در تشکیل اوپک در ۱۹۶۰ ایفا کرد؛ پایگاه هوایی آمریکا در ظهران را در ۱۹۶۱ تعطیل کرد، تحویل نفت به آمریکا را در طی سالهای ۱۹۷۴-۱۹۷۳ تحریم کرد؛ کنترل آرامکو (کمپانی نفت عرب-آمریکا) را در دهه ۱۹۷۰ در اختیار گرفت؛ در طی سه دهه اخیر در تلاشهای انجام گرفته برای تغییر بازار نفت، که گاهی نیز به زیان آمریکا بوده است، نقش رهبری را ایفا کرد؛ حمایت از معاهده کمپ دیوید در اواخر دهه ۷۰ را رد کرد و در چند مورد پس از سال ۱۹۹۱ به آمریکا اجازه استفاده از تسهیلات موجود درعربستان را برای حمله به آمریکا نداد. در مسائل منطقهای عربستان کاملا از خط مشی واشنگتن، خصوصا مسائل اعراب و اسرائیل پیروی نکرده است. ارتباط با آمریکا گاهی در تعارض با منافع امنیتی عربستان در سطح منطقهای بوده است.در واقع همگرایی عربستان با نظام اقتصادی و راهبردی جهان، به گفته گریگوری گوس تحلیلگر برجسته مسائل خلیج فارس بیشتر با «وابستگی متقابل نامتقارن» قابل درک است تا وابستگی. میزان ذخایر نفتی عربستان، حجم تولید نفت آن و توان تغییر سقف تولید، همه و همه این کشور را به یک بازیگر، و نه فقط عرصه بازی در اقتصاد جهانی تبدیل کرده است. سعودیها قادر بودهاند از این اهرم فشار برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود، یعنی حفظ استقلال و ثبات دولت استفاده کند.از این رو عربستان بهدلیل ثروت نفتی، شریک راهبردی جذابی برای آمریکا بوده است. واشنگتن به ایجاد و تامین نیاز نیروهای مسلح عربستان در سالهای آغازین آن کمک نموده و عمدهترین تامینکننده تسلیحات پیشرفته عربستان از زمان افزایش ثروت نفتی این کشور در دهه ۱۹۷۰ بوده و بهطور غیر رسمی (هیچگونه معاهده دفاعی-امنیتی میان دو کشور به امضا نرسیده است) تامین امنیت عربستان را در برابر حمله خارجی تضمین نموده است. در مقابل این مساله، عربستان در سطح جهانی و طی جنگ سرد در موضوعات دیپلماتیک، سیاسی و راهبردی عموماً در اتحاد با آمریکا عمل نموده است و از ثروت نفتی خود برای کمک به دیگر دولتهای حامی آمریکا در خاورمیانه و حمایت از نیروهای ضدکمونیستی در سراسر جهان استفاده کرده است.
ظهور عناصر واگرا
بر بستر نیاز استراتژیک عربستان و آمریکا که در سطور بالا به آن اشاره شد، روابط دو کشور به دلیل فراز و فرودهای منطقهای دچار نوسان بوده و این فرضیه مطرح شده که دو کشور دیگر به سان قبل نمیتوانند شرکایی تمام قد برای یکدیگر باشند. این وضعیت در خود خاندان آلسعود نیز مورد بحث بوده و موجبات نگرانی را فراهم آورده است. در واقع مهمترین مسائلی که موجبات دلخوری عربستان از آمریکا شده است و ریاض را در مقطع سال ۲۰۱۴ به ترک کرسی غیردائم شورای امنیت ترغیب نمود، به ماهیت تحولات بهار عربی و در موضوعاتی چون مصر، سوریه و توافق هستهای ایران برمیگردد که از دید مقامات سعودی، قاطعیت و شفافیت آمریکاییها را در پی نداشته است. در این میان گفتههای بندر بن سلطان بن عبدالعزیز رئیس سابق استخبارات عربستان که از تجدیدنظر در روابط با آمریکا سخن به میان آورده بود هم مزید بر علت شد و موجب شد تا دولت سعودی مساله ارزیابی مجدد در روابط با آمریکا را مطرح کند.در واقع در تحلیل روابط عربستان و آمریکا باید گفت که متغیرهایی چون نفت، امنیت و موازنه، کانون و شالوده این رابطه راهبردی را تشکیل میدهند و تا زمانی که در کارکرد این متغیرها که نوعی پیوستگی با یکدیگر دارند، تداخل صورت نگیرد، این معادله به قوت خود باقی است.اما روی دیگر این سکه ظهور عناصر مداخلهگر در بستر این روابط است که نشانگان آن در طول هشت دهه اخیر در چند مساله از جمله بحران نفتی ۱۹۷۳ ماجرای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و بهار عربی در سال ۲۰۱۱ متجلی شده است. این بحرانها موجب گردید تا در مقاطعی نوعی سوءتفاهم در روابط دو دولت مشاهده شود که پس از مدتی به دلیل نیازهای متقابل در حاشیه قرار گرفت، اما سایه خود را بر روی نگرانیهای امنیتی عربستان قرار داد. میتوان گفت نگرانی عربستان ریشه در برخی محدودیتهای داخلی و منطقهای دارد. آنچه برای عربستان در سطح داخلی بسیار اهمیت دارد، تامین امنیت دولت و خاندان آلسعود است و این مساله باعث گردیده تا عربستان به دلیل محدودیتهای قدرت نظامی خود و نگرانی از حرکتها و خیزشهای رادیکال چه در داخل و چه در سطح منطقهای رویکرد محافظهکارانهای را در پیش بگیرد که منطق آن بر احتیاط، حفظ وضع موجود و مدیریت الگوی رفتاری بازیگران رادیکال پیرامونی باشد.
در واقع چند موضوع به نگرانیهای عربستان دامن زده و سبب شده تا این موضوع در خاندان آلسعود همواره مورد بحث باشد که تا چه زمانی باید به حمایتهای ایالات متحده پشت گرم بود. از این رو موضوع ارزیابی مجدد در روابط که در واقع نوعی بازتعریف مقدورات و محذورات و توجه به شرایط محیطی است، از سوی مقامات عالی عربستان مطرح شود که میتواند حاوی سه نکته کلیدی باشد.موضوع اول در واقعیتهای نفت است. بر اساس گزارش آژانس بینالمللی انرژی، ایالاتمتحده تا دو دهه آینده بخش اعظمی از نیازهای نفتی خود را تامین خواهد کرد و وابستگی خود را به نفت خاورمیانه و در رأس آنها عربستان کم خواهد نمود و از طرفی عربستان هم به دلیل نیازهای داخلی خود برای تامین برق و موارد دیگر و محدودیتهای انرژیهای جایگزین، بخش اعظمی از نفت خود را مصرف خواهد کرد. با تحقق این معادله در دو دهه آینده تصویر روشنی از تعریف یک استراتژی امنیتی در پیوند با آمریکا وجود نخواهد داشت.موضوع دوم هم به تغییر تمرکز استراتژی آمریکا از خاورمیانه به شرق آسیا حکایت دارد که موجب میشود خاورمیانه اولویت راهبردی آمریکا را در دهه آینده برای آمریکاییها نداشته باشد. در واقع در ۵ سال اخیر سطح مداخله و حضور آمریکا در خاورمیانه کمتر شده و سعودیها آن را به منزله تغییر در تمرکز راهبردی آمریکاییها تفسیر میکنند.موضوع سوم اینکه عربستان همواره سعی نموده تا در رفتار سیاست خارجی خود رویکرد مستقلانهتری را نسبت به دیگر بازیگران خاورمیانه که متحد آمریکا هستند، در پیش بگیرد و خود را از وابستگیهای امنیتی به سمت تعادل در نیاز امنیتی به آمریکا هدایت کند تا در صورت فقدان حمایتهای آمریکا بتواند با تکیه بر تواناییهای داخلی استراتژیهای امنیت ملی را ترسیم کند.با توجه به اهمیت این سه موضوع در راهبرد امنیت ملی عربستان و بحث و تبادلنظر مقامات سعودی، واضح است که عربستان بهویژه با توجه به محدودیتهای کارکردی در انتقال قدرت به نسل سوم، نگرانیهای بالقوه جدیای از گسست و شکاف در رابطه با آمریکا دارد و این نگرانی بهخصوص در عدم حمایت آمریکا از مصر در جریان خیزشهای عربی واقعیت پیدا کرد.
جمعبندی
میتوان گفت که اگر شرایط منطقهای مساعد بحرانهای کنونی خاورمیانه باشد و توانایی مدیریت عناصر مداخلهگر در روابط دو کشور وجود نداشته باشد و سطح مسائل راهبردی و همکاریجویانه محدود گردد، در روابط عربستان و آمریکا گسست ایجاد خواهد شد و بر نگرانیهای عربستان دامن خواهد زد؛ بنابراین نیاز متقابل دو دولت به یکدیگر تابعی از شرایط متغیر هم محیطی و هم در سطح ادراکی است که میتواند بر غلبه یافتن یکی از الگوهای همگرایی و واگرایی بر دیگری تاثیرگذار باشد. نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که سعودیها حاضر نیستند روابط خاص خود با ایالاتمتحده را بر سر موضوعاتی که امکان مصالحه در آنها وجود دارد به خطر بیندازند. تنها زمانی میتوان شاهد واکنش قاطع سعودیها بود که امکان مصالحه وجود نداشته باشد و عربستان مجبور به انتخابهای صریح شود. بهنظر میرسد که در مقطع کنونی حجم عناصر واگرا در روابط عربستان و آمریکا، سعودیها را به سمت متنوعسازی شرکای راهبردی بهویژه فرانسه هدایت کرده است که با تغییر استراتژی آمریکا از خاورمیانه به شرق آسیا میتوان با صراحت بیشتری درخصوص واگرایی در روابط ریاض-واشنگتن سخن به میان آورد.
ارسال نظر