سبد خرید مردم کالای فرهنگی ندارد

جمال نوروزباقری:- یک صف طولانی، دیگر نشانگر استقبال تماشاگران و مخاطبان از یک اثر هنری نیست بلکه به نسبت شرایط امروز تغییر کرده است. زیرا این صف طولانی مربوط به گیشه سینما یا خرید بلیط تاتر و یا کنسرت نیست بلکه زمان در یافت یارانه نقدی مردم است که تازه تاریخ آن هم کمی پس وپیش شده است...!

گزارش های رسمی دخل و خرج نشان می دهد شهروندان ایرانی همچنان درآمد مازادی برای پس انداز ماهیانه ندارند. درآمد طبقه متوسط به صورت میانگین، یک میلیون و ۵۳۰هزار تومان تعیین شده است. در هزینه های ماهانه بر اساس نمودار بانک مرکزی هر کدام از موارد اصلی هزینه های شهری با درصد مشخص شده اند مانند هزینه فرهنگ در ماه که می شود نزدیک به ۲ درصد از هزینه های ماهانه.

کشورهای پیشتاز در صنعت موسیقی توانسته اند با فراهم سازی زمینه های گوناگون که بیانش در این بحث نمی گنجد شرایط حضور تمامی علاقه مندان با هر بودجه و علاقه ای در کنسرتها را فراهم کنند. اما متاسفانه در کشور ما مردم رغبت چندانی به حضور در اجراهای زنده ندارند. این معضل دلایل گوناگونی دارد و همیشه مسئولین و هنرمندان و کنسرت گذاران انگشت اتهام را به سمت هم دراز می کنند و با وجود اینکه مردم مقصران اصلی را می شناسند اما خود این افراد هنوز نمی خواهند باور کنند که چرا برخی از سالن کنسرتها به زور بلیط میهمان و نیم بها و غیره باز هم خالی می مانند اما چرا مردم اصطلاحا «کنسرت زده» شده اند و دیگر علاقه چندانی به اجراهای زنده ندارند؟

دو دلیل عمده دارد که اولی شرایط اقتصادی و مشکلات معیشتی مردم است. اگر از حق نگذریم کنسرت یک کالای فرهنگی لوکس به حساب می آید و وقتی شرایط اقتصادی خوب نیست و بلیت ها قیمتهای بالایی دارند طبیعتا این کالای فرهنگی از زندگی مردم حذف می شود. از آن سو هیچ کسی بدش نمی آید که بلیت ارزان ارائه کند چون افراد بیشتری به کنسرت می روند. در ایران ما فقط دو سالن برج میلاد و نمایشگاه بین المللی را داریم که می توان در آنها کنسرت خوب برگزار کرد. بین این دو رقابتی وجود ندارد و یکه تازی می کنند و هیچ دغدغه ای نسبت به مسائل فرهنگی ندارند. هر جا که فضا رقابتی باشد این فضا پیش نمی آید. شهرستانها نیز که داستانشان مشخص است یا لغو می شوند و یا جماعتی روبروی در آن تجمع می کنند و بعد از چند ساعت باز هم لغو می شود و اگر هم برگزار شود آن قدر تعداد کم است که قیمت بلیط ها طبعیتا افزایش پیدا خواهد کرد.

بلیت کنسرت‌های پاپ با قیمت‌های بالاتر عرضه می‌شوند و ناگفته نماند که این قیمت‌های بالا باعث خالی ماندن سالن کنسرت‌های این ژانر موسیقی نشده است که تهیه کننده را به تلاش برای پایین آوردن قیمت بلیت ترغیب کند، اما این مساله را در پی دارد که مخاطبین کم‌درآمد موسیقی، راهی به سالن‌های موسیقی پیدا نکنند. این روزها سالنها در بالا بردن قیمتها با هم رقابت دارند. کنسرت گذاران سعی می کنند برنامه ها را طوری تدارک ببینند که تداخل زیادی با برنامه های دیگر نداشته باشد. قیمت بلیت کنسرت بالاست!. آنقدر این موضوع را به مسئولان گفته‌ایم که اگر بازهم تکرار کنیم، شاید اهمیت موضوع کمرنگ‌تر شود یا به «زردبودن» متهم شویم.

نکته اول که در ساخت سالن‌های موسیقی به آن توجه می‌شود این است که برای پخش بهتر موسیقی و اینکه تمام مخاطبان حاضر در سالن با کیفیت بالایی موسیقی در حال اجرا را بشنوند در طراحی آن چه تمهیداتی اندیشیده شده است، گنجایش سالن چقدر است، چقدر برای ساخت آن‌ها هزینه شده است یا اینکه اصلا" آن سالن برای اجرای موسیقی طراحی شده است یا یک سالن چند منظوره است که در آن شاید بتوان موسیقی هم اجرا کرد.در ایران متاسفانه گزینه دوم صحیح است بدین معنا که تمام سالنهایی که به عنوانی برای کنسرت و برنامه های موسیقی در نظر گرفته می شود بیشتر سالن های چند منظوره است که در برنامه های خود یک کنسرت نیز جای داده اند. بهترین سالن کنسرت‌های دنیا سعی دارند به مخاطبان خود بهترین خدمات را ارائه دهند اما در ایران بهای پارکینگ اتومبیل به صورت مجزا از آن‌ها اخذ می‌شود.سالن کنسرت‌های دنیا فقط و فقط به منظور اجرای موسیقی یا اپرا ساخته شده‌اند و به هیچ وجه از سالن همایش به منظور اجرای کنسرت و سوددهی حاصل از آن بهره‌برداری نمی‌کنند. سالن دارها هزینه‌ها و اجاره بهای خود را در حالی مانند بهترین سالن‌های دنیا به دلار تعیین می‌کنند که اولا مردم ما درآمدشان بر اساس ریال محاسبه می‌شود و ثانیا هیچ یک از امکانات سالن‌های داخلی ما از نظر کیفیت قابل مقایسه با سالن‌های خارجی نیست. شاید در شرایطی که یک کارمند دستمزد ۴هزاردلاری در یک ماه دریافت می‌کند، قیمت بلیت ۵۰ دلاری نیز منطقی به نظر برسد اما در کشور ما با دستمزدهایی که بر اساس ریال محاسبه می‌شود، چنین قیمت بلیتی نامعقول است.

برخی آقایان می‌گویند بهترین سالن‌های کنسرت دنیا حدود ۱۵ هزار دلار هزینه اجاره آنها است؛ همین آقایان لطفا بروند و نگاهی به کیفیت همین سالن‌ها و ارائه خدمات و سایر مسائل‌شان بیندازند و بعد مقایسه کنند در کدام زمینه قادر به رقابت با آنها هستند. تازه آن قیمت‌ها همان طور که قبلا هم گفته شد منطبق با درآمدهای مردم آن کشورها است و هیچ دوگانگی در رفتار سالن دارهایشان در این زمینه دیده نمی‌شود. شاید موضوع افزایش دستمزد نوازنده‌ها و صدابردار و طراح صحنه و اینگونه موارد با توجه به تورم موجود منطقی باشد اما افزایش هزینه اجاره سالن‌های کنسرت آن هم با این کیفیت‌های پایین قطعا قابل پذیرش نیست. متوسط قیمت بلیت های موسیقی در چند سال اخیر ۳۰ تا ۱۲۰ هزار تومان شده و در این شرایط هر کسی نمی تواند کنسرت برود! حال با این روند، خریدار واقعی این بلیت ها چه کسانی هستند؟ اگر از طبقه ضعیف جامعه بگذریم که همیشه هشتشان گرو نهشان است، آیا طبقه متوسط جامعه که حکم راهبردی فکر و اندیشه را در جامعه عهده دارند، توانایی خرید چنین بلیت هایی را دارند؟ در این میان "کنسرت بروها"جامعه چه کسانی هستند؟

در شرایطی که هزینه کالاهای روزمره جامعه بالا رفته،فقط کسانی قدرت خرید بلیت های کنسرت را دارند که جزو طبقه پولدار جامعه محسوب می شوند ؛چرا که یک خانواده متوسط در شرایطی که اگر زن و مرد هم کار کنند به حقوقی نهایت یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان و در خوشبینانه ترین وضعیت به دو میلیون تومان خواهند رسید.آیا خانواده ای که فقط هزینه اجاره مسکن اش ۵۰۰ تا یک میلیون تومان است و رقم نیازهای روزنه اش روز به روز زیاد تر می شود،توانایی کنسرت رفتن دارد؟به یقین پاسخ به همه این پرسش یک "نه" بزرگ است.

اما در شرایطی که "کنسرت برو های" جامعه ما را طبقه پولدار تشکیل داده اند و این قضیه تبدیل به کالایی لوکس برای آنها شده است ،چه اتفاقی برای فرهنگ و موسیقی رخ می دهد؟

از یک منظر حضور طبقه پولدار به اقتصاد هنر و موسیقی کمک می کند اما ازطرفی دیگر این قشر اغلب طرفدار نوع خاصی از موسیقی عامه پسند هستند که پشتوانه فکری ندارد و برای پر کردن اوقات فراغت ساخته و منتشر می شوند.پس در این وضعیت فقط به موسیقی هایی بها داده می شود که حکم "در قندان"را برای جامعه دارند و با رشد این نوع موسیقی از دیگر موسیقی ها که تفکرساز است دور می شویم؛چرا که اقتصاد ممکن است باعث توسعه می شود اما هر نشر و گسترشی به معنای تولید فکر و اندیشه نیست! اما طبقه متوسط جامعه که تولید فکر می کرد و به جامعه خوراک فکری می داد،در این برهه دستش خالی است و برای نیازهای روزمره اش از صبح تا شب کار می کند و کار.نتیجه چنین روند به یقین برای فرهنگ کشورمان ترسناک است و می تواند روزهای تهی از اندیشه را در این جامعه پیش بینی کرد!