بالا رفتن از دیوار مرگ
ترجمه حسین موسوی هنوز مدت زمانی از شکار بن‌لادن توسط تیم تفنگداران نیروی دریایی نگذشته بود که مارک اوون، یکی از تفنگداران نیروی دریایی که در این عملیات حضور داشت دست به انتشار خاطرات خود از این شکار زد. هلاکت بن‌لادن، رهبر القاعده اما با حرف و حدیث‌هایی همراه بود که حکایت از روایتی متفاوت از آنچه پنتاگون تعریف می‌کرد، داشت. رازهایی همچون به دریا انداختن جسد او به این بهانه که مبادا خاکسپاری او با جار و جنجال همراه باشد و اینکه برخی روایت‌ها حکایت از این داشت که او پیش از دستگیری توسط تیم تفنگداران نیروی دریایی ایالات متحده، اقدام به خودزنی کرده بود تنها گوشه‌ای از پیچیدگی موضوع است. این کتاب سعی دارد به موضوع شکار بن لادن از زاویه دیگری بپردازد. هر چند که پنتاگون به انتشار این کتاب واکنش نشان داد و دولت ایالات متحده از افشای برخی اطلاعات این کتاب گله‌مند بود.


تیم سبز- ۳
تام یکی از بهترین مربیانی بود که در طول دوره آموزش با او کار کرده بودم. همیشه او را به عنوان مربی انتخاب می‌کردم. بسیار خوش‌فکر بود. انگاری که در سرش یک مغز بزرگ جا خوش کرده بود. این موضوع حتی به صورت فیزیکی هم مشخص بود. در حقیقت، باید اعتراف کنم که از آن شخصیت‌هایی است که دلتنگش خواهی شد. برای اینکه بسیار جا افتاده بود و هرگز او را غمگین نمی‌دیدی. همه ما به او احترام می‌گذاشتیم؛ هم منضبط، هم منصف بود.وقتی در مقابل او خطایی می‌کردی، به‌شدت ناراحت می‌شد. از دست من هم به‌وضوح ناراحت شده بود، اما نه دادی زد و نه سر وصدایی کرد. ناراحتی در چهره‌اش پیدا بود. با لحن خاصی گفت: «رفیق! واقعا؟! تو یه همچی کاری کردی؟» خواستم صحبت کنم یا دست‌کم توضیح دهم؛ اما می‌دانستم که آنها حرف‌های مرا نشنیده خواهند گرفت. اگر بگویند اشتباه کردی باید بپذیری که اشتباه کردی. کارم اشتباه بود و جای چون و چرا نداشت.
گفتم: «قبول دارم».
از دست خودم به‌شدت ناراحت و عصبانی بودم که چنین خطای واضحی کرده بودم.
تام گفت: «ما باید بهتر از این عمل کنیم. الان هم برو تمرین دیوار مرگ رو انجام بده.»
«تفنگ دوش»، «بدو رو» از خانه محل تمرینِ قتل بن لادن خارج شدم. در دویست و هفتاد متری این خانه یک طناب طولانی از یک درخت آویزان بود. از طناب آن درخت باید بالا می‌رفتم. بعد هم نوبت به دیوار مرگ رسید. مرحله به مرحله باید بالا می‌‌رفتم. در هر مرحله حس می‌کردم که سنگین‌تر شده‌ام. این سنگینی نه به‌دلیل وسایل همراهم بود که روی هم‌رفته ۲۷ کیلو می‌شد و نه به‌دلیل عرق‌گیری که خیس آب شده بود.
ترس از مردودی در سینه‌ام سنگینی می‌کرد. تاکنون در هیچکدام از تیم‌های نیروی ویژه دریایی ایالات‌متحده شکست نخورده بودم.
۶ سال پیش که در سن دیه‌گو در تیم «تخریب‌چی‌های اصلی زیر آب» بودم شک نداشتم می‌توانم از عهده تمرینات برآیم. بسیاری از دوستانم که حتی پیش از من، عضو تیم «تخریب‌چی‌های اصلی زیر آب» بودند، در میانه راه بریدند یا حتی از ارتش خارج شدند. برخی از آنها نتوانستند تمرینات وحشیانه لب ساحل را تحمل کنند؛ برخی دیگر نیز در کار کردن با دستگاه تنفس زیر آب مشکل داشتند، اما من با دیگران فرق داشتم. برخی دیگر از هم‌قطارانم نیز حس مرا داشتند. من از سیزده سالگی می‌دانستم که عضوی از تیم نیروی ویژه دریایی ایالات‌متحده آمریکا خواهم شد. من تقریبا هر کتابی را که در مورد تیم نیروی دریایی ویژه ایالات‌متحده چاپ شده بود، مطالعه کرده بودم. اخبارش را لحظه‌به‌لحظه دنبال کرده بودم. در افکارم همواره خودم را در کمینگاه‌های لب ساحل فرض می‌کردم که در حال نبرد هستم. درواقع تمام چیزهایی را که در کتاب‌ها خوانده بودم می‌خواستم در عمل از نزدیک ببینم.
در سال ۱۹۹۸، بعد از اینکه در کالج کوچکی در کالیفرنیا فارغ‌التحصیل شدم، تصمیم گرفتم که در تیم ویژه نیروی دریایی ایالات‌متحده آن هم در بخش «تخریب‌چی‌های اصلی زیر آب» عضو شوم. نیروهای ویژه دریایی ایالات‌متحده یک سازمان بندی سه گانه دارد که یکی از این تیم‌ها، «تخریب‌چی‌های اصلی زیر آب» هستند. بعد از ۶ ماه تمرین در ساحل اقیانوس آرام و ورود به نیروی دریایی مستقر در عراق در سال ۲۰۰۳-۲۰۰۴، دنبال چیز تازه‌تری بودم. در این سال گوشم با نام تازه‌ای آشنا شد: «تیم جنگجویان ویژه نیروی دریایی ایالات‌متحده». در این چند سال نام آنها را دو بار شنیده بودم.
«تیم جنگجویان ویژه نیروی دریایی ایلات متحده» گلچینی از بهترین نیروهای ایالات‌متحده را با خود همراه کرده بود و همزمان یک پیشنهاد کاری از سوی آنان مطرح شد.
می‌دانستم باید به این پیشنهاد پاسخ مثبت بدهم و برای یکبار هم که شده حضور در این تیم را آزمایش کنم، اگر نه تا آخر عمر هرگز نمی‌توانستم با خودم کنار بیایم. این تیم ویژه نیروی دریایی زمانی تشکیل شد که نیروهای آمریکایی در سال ۱۹۸۰ در عملیات موسوم به «پنجه عقاب» شکست خورده بودند. در این عملیات قرار بود نیروهای ویژه ایالات‌متحده آمریکا برای آزاد‌سازی ۵۲ تن از افراد داخل سفارت آمریکا در تهران اقدام کنند. سفارتخانه آمریکا آن زمان توسط نیروهای انقلابی ایرانی تسخیر شده بود و این نیرو قصد داشت تا این افراد را فراری دهد.
پس از شکست در عملیات، نیروی دریایی ایالات‌متحده آمریکا تشخیص داد که برای بالا بردن موفقیت در عملیات‌های برون مرزی احتیاج به یک تحول ویژه دارد. از این‌رو آمریکا «ریچارد مارسینکو» را مامور تاسیس تیم ویژه دریایی ایالات‌متحده کرد که این تیم به‌طور مخفف «سیل» خوانده می‌شود. اعضای این تیم از ۶ نفر تشکیل شده بود. تمرینات هم به گونه‌ای برنامه‌ریزی شده بود که بتوان در موقعیت با دشمنان فرضی در کشتی‌ها، گروگان‌گیری‌ها، ایستگاه‌های نفتی و گازی در دریاها مقابله به مثل کرد و حتی اگر دشمنان ما به بمب‌های کشتار جمعی یا سنگین هم مجهز بودند بتوان از عهده آنها بر آمد.
ادامه دارد...