سفرنوشت بازدید از کویر ابوزید آباد و شهر زیرزمینی نوشآباد
سفرنامه ابومرنجاب!
نیوشا امینیان
راهنمای تور
سفرها همیشه خوب و عالی پیش نمیروند و ممکن است با وقایعی روبهرو شویم که حتی فکرش را هم نمیکردیم. اما اگر بخواهیم، میتوانیم حتی در بحران هم سفر را به خوبی پیش ببریم. در یکی از روزهای ماه اسفند مسوولیت یک تور برای سفر به کویر مرنجاب به من سپرده شد. قرار ما با مسافران ساعت چهارونیم صبح بود و من به عنوان راهنما باید زودتر در محل قرار حاضر میشدم. هنوز ستارهها در آسمان چشمک میزدند که به محل قرار رسیدم. کمی بعد اتوبوسی که قرار بود با آن سفر کنیم هم رسید و پس از مدتی همسفرانم نیز کم کم از راه رسیدند.
نیوشا امینیان
راهنمای تور
سفرها همیشه خوب و عالی پیش نمیروند و ممکن است با وقایعی روبهرو شویم که حتی فکرش را هم نمیکردیم. اما اگر بخواهیم، میتوانیم حتی در بحران هم سفر را به خوبی پیش ببریم.در یکی از روزهای ماه اسفند مسوولیت یک تور برای سفر به کویر مرنجاب به من سپرده شد. قرار ما با مسافران ساعت چهارونیم صبح بود و من به عنوان راهنما باید زودتر در محل قرار حاضر میشدم. هنوز ستارهها در آسمان چشمک میزدند که به محل قرار رسیدم. کمی بعد اتوبوسی که قرار بود با آن سفر کنیم هم رسید و پس از مدتی همسفرانم نیز کم کم از راه رسیدند.پس از جمع شدن تمام تیم و اطمینان از اینکه کسی خواب و جا نمانده است، سفر ما آغاز شد.
در راه
کویر مرنجاب در منطقه آران و بیدگل قرار دارد و ما برای رسیدن به آن باید از جاده قم میگذشتیم و به کاشان میرفتیم. از تهران تا کویر حدودا 300 کیلومتر راه بود و یکی از دلایلی هم که ما زودتر به راه افتادیم، همین مسافتی بود که باید برای یک سفر یکروزه طی میکردیم و تا شب دوباره برمیگشتیم. در آغاز سفر برای مسافرین درباره مقصد، آب و هوا و مواردی که در سفر باید رعایت کنند توضیح دادم. از همسفرانم خواستم تا زمان روشن شدن هوا و رسیدن به محل صرف صبحانه استراحت کنند؛ چرا که سفری نسبتا طولانی در پیش داشتیم.حدود ساعت هفت صبح به رستورانی در مسیر جاده قم رسیدیم و برای صرف صبحانه توقف کردیم. روز قبل از سفر با رستوران تماس گرفته و به تعداد همسفرانم جا برای صرف صبحانه رزرو کرده بودم. در نتیجه پس از ورود ما همه چیز مهیا بود و صبحانه گرم و دلنشینی را در کنار یکدیگر صرف کردیم. حین صرف صبحانه با همسفران بیشتر آشنا شدم و از آنها خواستم اگر کسی بیماری خاصی دارد یا داروی خاصی مصرف میکند به صورت خصوصی به من اطلاع دهد. این سوال شاید در نظر بسیاری از مسافران خندهدار باشد اما برای یک تورلیدر در مواقع حساس میتواند راهگشا باشد و از بروز اتفاقات ناگوار جلوگیری کند.
پس از صبحانه سوار اتوبوس شدیم و مجددا به جاده بازگشتیم. حالا همه مسافران صبحانه خورده و قبراق بودند و بهترین زمان بود تا یک برنامه معارفه بگذاریم. از همسفرانم خواستم تا یک به یک خود را معرفی کنند، بگویند به چه جاهایی تا به حال سفر کردهاند و اگر بخواهند جایی را به ما معرفی کنند، بهترین مقصد کجاست. این قسمت از سفر بیش از آنکه من فکر میکردم زمان برد چرا که همسفران از گفتن و شنیدن درباره مقاصد مختلف سیر نمیشدند و در برخی موارد که من هم تجربه سفر به آن مقصد خاص را داشتم وارد گفتوگو میشدم و به صحبتها نکاتی را اضافه میکردم.آنقدر مشغول صحبت بودیم که خیلی زودتر از آنچه فکر میکردم به آران و بیدگل رسیدیم. از آنجایی که پس از این شهر دیگر وارد جاده کویری میشدیم برای خرید اقلام مورد نیاز در همین شهر توقف کردیم. برای ورود به کویر باید تدابیر خاصی اندیشید. داشتن آب آشامیدنی و مواد غذایی به مقدار کافی ضروری است و این نکتهای بود که به همسفرانم هم گوشزد کردم. اگرچه آنها همراه یک تیم به کویر سفر میکردند و راهنما نیز همراه آنها بود اما دانستن نکات سفر به هر اقلیمی کاملا واجب و ضروری است. ما پس از خرید به سمت مرنجاب حرکت کردیم. از داخل شهر تابلوهای راهنما مسیر را به ما نشان میدادند. ما تا کویر حدود شصت کیلومتر مسیر را باید طی میکردیم. جاده حالا شکل دیگری داشت؛ در دو طرف مسیر درختان تاق و گز دیده میشد و کمیدورتر هم بقایای شهرهای قدیمی و باستانی بود که هر کدامشان داستانهای جالبی دارند.
بوی بحران
حدود نیم ساعت از ورود ما به جاده منتهی به کویر میگذشت که وضعیت آب و هوایی به نظر نامساعد آمد. اگرچه وقتی داخل شهر هم بودیم باد شدیدی میوزید اما اینجا به سبب خاکی بودن فضای دو طرف جاده، باد و خاک شدیدی به راه افتاده بود. در نظر من شرایط اقلیمیخطرناک میآمد و باید برای این امر چارهای میاندیشیدم.حدود یک ساعت بعد من از ماشین پیاده شده بودم و در قسمت ورودی کویر مرنجاب ایستاده بودم. بقیه همسفرانم نگران از اینکه سفرشان از دست رفته است، به من که حالا با شنهای روان کویر یکی شده بودم نگاه میکردند. اما ایدهای به ذهنم آمد؛ اول آن ایده را طی یک تماس تلفنی به آژانس گردشگری که تورلیدر آن بودم اطلاع دادم و پس از کسب اجازه از آنها برای اطلاعرسانی به مسافران به ماشین برگشتم.
تغییر در برنامه
پیش از هر چیز به آنها توضیح دادم که توفانهای محلی قابل پیشبینی نیستند و ادامه مسیر ما میتواند بسیار خطرناک باشد و اگر حتی ما بتوانیم خودمان را به کویر مرنجاب برسانیم با وجود این باد شدید نمیتوانیم کویرنوردی کنیم؛ پس بهتر است برنامه سفر را تغییر دهیم.این ایده خیلی زود مورد پذیرش قرار گرفت و ما جاده را دور زدیم تا به شهر آران و بیدگل بازگردیم و از شهر زیرزمینی نوش آباد یا شهر اوویی دیدن کنیم.
بازدید از شهر زیرزمینی
حدود یک ساعت بعد ما به نوشآباد رسیدیم که مطابق با کاوشهای صورت گرفته متعلق به دوران ساسانی است و هم اکنون در غرب آران و بیدگل قرار دارد. از داخل یک کوچه که با علامتهایی مشخص شده است به ورودی شهر زیرزمینی رسیدیم. باید حدود 50 پله را پایین میرفتیم اما قبل از ما گروههای دیگری هم بودند و به دلیل شرایط خاص این جاذبه توریستی، گروههای بازدیدکننده باید در گروههای کوچکتر وارد میشدند. پس ما مدتی را صبر کردیم و در این فرصت من برای همسفرانم درباره اقوام اولیه که در ایران ساکن بودند گفتم و آثاری که از آنها به جا مانده است؛ از شهرهای باستانی دیگر سرزمینمان مانند شهر سوخته در زابل تا معبد چغازنبیل در خوزستان.
پس از حدود بیست دقیقه نوبت گروه ما شد. یکی از کارهای ارزنده سازمان میراث فرهنگی در این مکان به کار گرفتن راهنماهای محلی است؛ راهنمایانی که بومی منطقهاند علاوه بر اینکه به توضیح آثار مسلط هستند، آثار منطقه خود را مانند جان دوست دارند و در حفظ و حراست آن از هر فرد دیگری کوشاتر و دلسوزترند.توضیح شهر اوویی را به راهنمای محلی آن سپردم؛ خانم خوش اخلاقی که با لهجه زیبایی برای ما از انوشیروان و سلسله ساسانی گفت، از اتفاقی پیدا شدن این شهر و چگونگی کاوش در آن. با راهنما در دالانهای شهر سفر کردیم. از اتاقهای کوچک و بزرگ دیدن کردیم و راهنما برای ما گفت که احتمالا از این شهر در زمانهایی که جنگ بوده برای اسکان دادن زنها و بچهها استفاده میشده تا کمترین تلفات به مردم شهر وارد شود.
بازگشت به کویر
پس از شهر اوویی برنامه دیگری برای مسافران چیده بودم. از آنجایی که همسفران من با هزار شوق و ذوق و به قصد دیدن کویر از شهر و دیار خود سفر کرده بودند، اگر بدون رسیدن به آرزویشان بازمیگشتیم خاطره خوبی برای آنها باقی نمیماند. پس بخش دیگری از کویر را از طریق مشورت با راهنمایان محلی بررسی کردم و مطمئن شدم که توفان هنوز به آنجا نرسیده. کویر ابوزید آباد؛ این کویر هم جزئی از شهرستان آران و بیدگل است و تا جایی که ما قرار داشتیم فاصله زیادی نداشت. پس دوباره به اتوبوس برگشتیم و پس از توضیحات درباره برنامه سفر برای مسافران به سمت ابوزیدآباد حرکت کردیم. ما کمتر از یک ساعت بعد در حدود ساعت 1 بعد از ظهر به کاروانسرایی در ابوزیدآباد رسیدیم. این کاروانسرا پلانی چهار ایوانه دارد و بسیار تمیز و مرتب است. قبل از ما یک گروه کویرنورد به کاروانسرا رسیده بودند. از آنها درباره آب و هوا پرسیدم و آنها گفتند که مرنجاب در حال تخلیه است و وضعیت آب و هوا لحظه به لحظه بدتر میشود. خوشحال شدم که هنوز هوا روشن بود و اگر کسی در کویر بود میتوانست با اطمینان بیشتری راه بازگشت را پیدا کند.
چند حجره کاروانسرا را انتخاب کردیم و برای ناهار سفره انداختیم، تمام همسفران کنار هم ناهار را میل کردند. بعد از ناهار و کمیاستراحت در میانه حیاط کاروانسرا دور هم دوباره جمع شدیم تا من تمام کاروانسرا را به همسفرانم نشان بدهم. از حیاط و حجرهها و معماری خاص اقلیم کویری برایشان گفتم و پس از آن مهیا شدیم تا به سمت تپههای شنهای روان یا رملها برویم. قبل از حرکت مسوول کاروانسرا که مرمت و محافظت از کاروانسرا را بر عهده داشت به من اطلاع داد که یگ گروه موسیقی به کاروانسرا خواهند آمد و از ما دعوت کرد پس از دیدن رملها به این برنامه ملحق شویم. از کاروانسرا تا رملها حدود 20 دقیقه با ماشین راه بود. رملهای ابوزیدآباد بسیار خوشرنگ و زیبا بودند. از دور آفتاب روی آنها تابیده بود و رنگ طلایی همه جا به چشم میخورد. از ماشین که پیاده شدیم مسیری را انتخاب کردیم و به سمت رملها رفتیم. رمل از شنهای روان کویری ساخته شده است. بسیار سبک و دوست داشتنی و دویدن و خوابیدن روی آنها به یاد ماندنی است.وقتی روی زمین کویر دراز بکشید، همه جا پر از سکوت است؛ آسمان یکدست و فضایی است که تجربه آن ناب است. ما روی شنها دویدیم، من درختان گز و تاق را از نزدیک به همسفرانم نشان دادم و رد پای یک سوسک سرگین غلتان را دنبال کردیم. از روباه شنی و پرندههای خاص کویری برایشان گفتم و لحظاتی از همه خواستم تا فقط به صدای سکوت کویر گوش کنند تا آرامش محیط به جان آنها نفوذ کند. شاید همیشه از شب کویر شنیده باشید اما در روزهای کویر هم جادو فراوان است. در نهایت قبل از بازگشت به کاروانسرا برای گردشگران توضیح دادم که برای سفر به کویر چه اقداماتی حیاتی است و اگر در کویر گم شدیم باید چهکار کنیم. پس از این کلاس آموزشی کوچک و مفرح ما به سمت برنامه موسیقی کویری در کاروانسرا رفتیم.
نوای موسیقی در کویر
گروه کوچک محلی با سازهای خوش صدایی چون گیتار، تنبور، سه تار و کمانچه در کاروانسرا غوغا کرده بودند. صدای موسیقی با آسمانی که حالا داشت خود را برای رفتن خورشید آماده میکرد تلفیق زیبایی ساخته بود. آجر به آجر کاروانسرا انگار گوش میداد و شاید خاطراتی را مرور میکرد که قرنها قدمت داشتند. حین برنامه با دمنوش و کلوچههای محلی از همسفرانم پذیرایی کردم و کم کم برای رفتن آماده شدیم. سفر ما که گرفتار یک توفان کویری شده بود با موسیقی و رملهای طلایی پر از آرامش شد. برای من این سفر تجربه بسیار دوستداشتنی است؛ چرا که به من یاد داد در اوج بحران هم حتما راه حلی وجود خواهد داشت. تنها باید تغییر را بپذیریم تا بتوانیم جادههای دیگر را پیدا کنیم. در آخر من و همسفران نام این سفر را «ابومرنجاب» گذاشتیم؛ تا هم به یاد مرنجاب باشیم و هم از زیبایی ابوزیدآباد غافل نشویم.
ارسال نظر