رد پای دو غریبه (بخش چهارم)
ترجمه: محمدحسین باقی
گفته میشود بخشی از مشکلات خاورمیانه برخاسته از توافقاتی است که قدرتهای پیروز در جنگ جهانی دوم به آن دست یافتند. پس از پایان جنگ دوم جهانی امپراتوری عثمانی که مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود بهواسطه تبانی فرانسه و بریتانیا تجزیه شد. از دل این تجزیه مهمترین توافق قرن بیستم زاده شد که همان سایکسپیکو بود. این توافق مبنای خطکشیهای مرزی کشورهای خاورمیانه را تشکیل داد و ریشه بسیاری از مشکلات کنونی در خاورمیانه عربی به همین توافق بازمی گردد.
ترجمه: محمدحسین باقی
گفته میشود بخشی از مشکلات خاورمیانه برخاسته از توافقاتی است که قدرتهای پیروز در جنگ جهانی دوم به آن دست یافتند. پس از پایان جنگ دوم جهانی امپراتوری عثمانی که مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود بهواسطه تبانی فرانسه و بریتانیا تجزیه شد. از دل این تجزیه مهمترین توافق قرن بیستم زاده شد که همان سایکسپیکو بود. این توافق مبنای خطکشیهای مرزی کشورهای خاورمیانه را تشکیل داد و ریشه بسیاری از مشکلات کنونی در خاورمیانه عربی به همین توافق بازمی گردد. کتاب مذکور که بهصورت پاورقی در این صفحه منتشر و ترجمه میشود مبتنیبر ریشهیابی دلایل بحران خاورمیانه با نگاه به قرارداد سایکسپیکو است.
در حالی که سرمایهگذاران بریتانیایی- در غیاب عثمانی- آنچه از پول و تجهیزاتشان باقی مانده بود را ستاندند، فرانسویها آمدند تا جایگزین آنها شوند. فرانسویها قبل از آن و به واسطه نهادهای مذهبیشان نفوذ و احترام قابل توجهی در عثمانی داشتند زیرا آنها دهها مدرسه را اداره میکردند که بهتر و شلوغتر از مدارس عثمانی بود. فرانسویها در تلاش برای بهرهبرداری از فرتوتی و نزاری ترک ها، بسیاری از بدهیهای دولت عثمانی را خریدند و بیش از درآمد سالانه دولت خودشان بر روی بقای عثمانی قمار کردند. اما «ترکهای جوان» که در کودتای سال ۱۹۰۹ قدرت را به دست گرفتند نتوانستند مانع این روند فاسدشدگی شوند. آنها لیبی را از دست دادند و باقی مانده داراییهای اروپایی امپراتوری در بالکان را هم سه سال بعد از دست دادند.
نقطه ثقل امپراتوری عثمانی اکنون بهطور قابل توجهی در حال تغییر به سوی شرق بود. امپراتوری عثمانی غیر از خود ترکیه، تنها سوریه، فلسطین و حاشیههای ساحلی شبه جزیره عربی را اکنون در کنترل خود داشتند. با این حال و با وجود فرسایش عثمانی، سلطان در سرتاسر جهان مسلمان سنی بهعنوان خلیفه یا جانشین پیامبر و خادم و نگهبان سه شهر مقدس در اسلام یعنی مکه و مدینه و بیتالمقدس همچنان تاثیرگذار بود. این آخرین میراث خلیفه بود اما حتی در آنجا نیز عثمانی با نارضایتی فزاینده از سوی اعراب خودسری مواجه بود که خواهان خودمختاری یا استقلال بیشتر از سوی سلسلهای بودند که ۴۰۰ سال بر آنها حکم رانده بود.
سفرهای سایکس در مسیر و از دل امپراتوری عثمانی دقیقا مصادف با این دوران بود و تعجبی ندارد که در آخرین کتابی که در مورد عثمانی نوشت و چهره این امپراتوری را ترسیم کرد از آن با عنوان امپراتوری در حال احتضار سخن گفت. برای تحکیم استدلال خود، او توصیفات بینظیری از فضاحتها و کثافت کاریهایی ارائه داد که در شهرهای معروف سرزمینهای شرقی عثمانی به چشم دیده بود. در حلب، شهری که «ساختمانهای مدرن ویرانش در کنار بناهای استوارتر و باستانیتر ایستاده»، سایکس دریافت که «کثافت و بیماری در میان مردمان و بازار زوال یافتهاش شایع است و فقر و بدبختی بارزترین ویژگیهایش بود». در دمشق او «از سوی گروهی از سگهای ولگرد... سربازان ژنده پوش، قاطر سوارانی که دائم فریاد میزدند و فروشندگان حریص عتیقه جات» مورد حمله قرار گرفت و از «هتلهای مخروبه، گوشت نپخته گوسفند و کرههای ترشیده» ابراز نگرانی و انزجار میکرد. او بدترین بدگوییها را از موصل کرد که «لانه ناپاک فساد، فسق، بی نظمی و بیماری بود» که در آن «خانههای جدید همچون خانههای قدیمی متعفن، غیربهداشتی، کثیف و نکبت بود؛ خانههای قدیمی هم به اندازه خانههای جدید زشت، زننده و گند بودند». بازارها در آنجا تا «مچ پا پر از امعا و احشا فاسد بود؛ جویها مملو بود از خونهای به جا ماندهای که سفت شده و بوی تهوع آور و نامطبوع آن مشام را به شدت میآزرد».
سایکس وحشت زده شده بود و در حقیقت نمیخواست این جامعه رنگارنگ اما در حال زوال ناپدید شود و او را از نگاه به جهانی قرون وسطایی که طی سفرهایش به آن دست یافته بود محروم سازد. زمانی که نفوذ قدرتهای خارجی نیرنگ باز شروع به خودنمایی کرد، او خوشحال بود که «پرگارهای تقسیم، خط کشهای T و تخته رسمهای مهندسان فرانسوی نتوانسته اصالت اعراب عامی سوری را تار و مار سازد». او این حقیقت را نادیده گرفت که خط آهنی که عثمانیها با کمک آلمانیها در حال ساخت آن بودند سفر ارزان را یک امکانی برای اعراب کرده بود اما افقهای این سفر ارزان با میزان مسیری که آنها میتوانستند سواره یا پیاده بپیمایند محدود شده بود. به عبارت دیگر، افق ساخت این خط آهن با طی مسیر از سوی اعراب با پای پیاده یا سوار بر اشتر و قاطر و غیره محدود شده بود. در عوض سایکس ادعا میکرد که این موتور بخار «نه تنها نفع یا فضیلتی نیاورد» بلکه تنها «فسق و فجورهای جدید با خود آورد» که از آن جمله این فسق و فجور میتوان به «الکل، تصاویر کثیف و مستهجن و سالنهای مشروبخوری» اشاره کرد.
اینکه چگونه و به چه میزان سرویس پست، تلگراف، خط آهن و صنعت پر رونق روزنامه و افزایش سواد میتوانست اعراب را تغییر دهد مسائلی است که یا سایکس نتوانست ببیند یا نمیخواست چیزی از آن بگوید. یک منتقد نوشت سایکس «اجازه میداد که پیشفرضهایش، قضاوت را بپذیرد» اما فراتر از حلقههای دانشگاهی، نقائص کتابش - بهطور خاص، دست کم گرفتن ترک ها- تا حد زیادی مورد چشم پوشی قرار گرفت. به گفته منتقدی دیگر، حقایقی که او جمعآوری کرد وقتی پای حل و فصل مساله شرق به میان میآمد با ارزش ترین حقایق بودند. «آخرین میراث خلیفه» به سایکس کمک کرد که عنوان «ملای دیوانه» در «وایت هال» [هیات حاکمه انگلیس] به او داده شود- وایت هال جایی در کمیتهای است که به آینده خاورمیانه میپردازد - و اکنون فراخوانی به «شماره ۱۰» است تا به «مساله شرق» پرداخته شود و این بحثی است قدیمی بر سر اینکه چه کسی در نهایت آنگاه که عثمانی از هم بپاشد چیره خواهد شد. بریتانیاییها و فرانسویها مطمئن بودند که خودشان پاسخی هستند به این سوال، یعنی هر یک تصور میکردند که با فروپاشی عثمانی، آنها چیره خواهند شد.
ادامه دارد...
ارسال نظر