کتاب در اتاق پذیرایی؟
مجله را که ورق می زدم، در هر صفحه نشانی از کتاب یا روزنامه بود، حالا میخواهد اتاق پذیرایی باشد یا اتاق خواب، یا حتی کنار وان حمام یا میز آشپزخانه؛ گویی عکاس یا دکوراتور عمدی داشته در بیان ضرورت حضور کتاب در فضای خانه. اما در طراحی خانه ما و همسایههایمان و دوستانمان هیچ نشانی از مکانی برای کتاب نبود، زیربوفهها گاهی مجلهای یافت میشد که در آن را به دقت قفل کرده بودند مبادا که حضور این کالای فرهنگی چیدمان خانه را به هم بریزد و برق ظروف بوفه را کمرنگ کند. با دوستی درباره معماری خانههای ایران و کشورهای دیگر حرف میزنیم.
مجله را که ورق می زدم، در هر صفحه نشانی از کتاب یا روزنامه بود، حالا میخواهد اتاق پذیرایی باشد یا اتاق خواب، یا حتی کنار وان حمام یا میز آشپزخانه؛ گویی عکاس یا دکوراتور عمدی داشته در بیان ضرورت حضور کتاب در فضای خانه. اما در طراحی خانه ما و همسایههایمان و دوستانمان هیچ نشانی از مکانی برای کتاب نبود، زیربوفهها گاهی مجلهای یافت میشد که در آن را به دقت قفل کرده بودند مبادا که حضور این کالای فرهنگی چیدمان خانه را به هم بریزد و برق ظروف بوفه را کمرنگ کند. با دوستی درباره معماری خانههای ایران و کشورهای دیگر حرف میزنیم. استدلال من این است که در معماری اروپایی کتاب به واسطه ارزش فینفسه خود، در معرض عموم قرار میگیرد و در معماری خانه، مکانی برای آن در نظر میگیرند. جایگاهی که لزوما در یک اتاق مجزا و تاریک نیست، بلکه در دسترسترین محل خانه را شامل میشود. او مخالف این مقایسه است و فقدان فضا برای کتابخانه را در استفاده از بیشترین فضا برای معماران میداند. استدلال او برچیده شدن طاقچهها و دکورهایی است که در گذشته ظروف قیمتی خانه در آن جای میگرفت و امروز آنها به واسطه کمبود فضای خانگی حذف شدهاند. بر این مبنا
است که بوفهها جای دکورهای قدیمی را گرفتهاند و خانوادهها اقدام به خرید آنها برای جای دادن ظروف بلور جهیزیه خانم خانه کردهاند. از نگاه من از آنجا که کتاب از همان ابتدا جزو ضرروتهای زندگی ایرانی نبود، جایگاهی برای این کالای فرهنگی تعبیه نشد و به ناچار اگر کتابی هم در خانه بود یا به انبار رفت، یا گوشهای دنج و تاریک که هرازگاهی صاحبخانه به طور اتفاقی نگاهی به آن بیندازد و یادی از گذشتهها کند. دوست ما اما همچنان مخالف است و استدلالش بر مبنای کتابخانههایی است که در خانه اطرافیان خود میبیند، کسانی که با کتاب به مثابه یک شیء اضافی برخورد نمیکنند و آن را همچون باری که در هر اسبابکشی باید هزینهای افزون بر هر کالای خانگی برای آن بپردازند نمینگرند. آمار سرانه مطالعه در ایران اما همچنان نشانی از مهجور بودن این کالای فرهنگی در سبد خانوارهاست. مردمی که در طول سالیان سال عادت به کتابخوانی نکردند و آن را به مثابه ضرورت زندگی خویش ننگریستند. حال چه فرهنگ شفاهی به واسطه دیر وارد شدن صنعت چاپ به ایران را بهانه کنیم یا محدود بودن دوره کتابخوانی به واسطه ورود دنیای دیجتیال را عذری بر آن بیاوریم. میشود تقصیر را گردن
معلمان ترکه به دست مدارس انداخت و آنان را مسبب و در عین حال قربانی فقدان فرهنگ مطالعه در جامعه برشمرد که با وجود بالا رفتن سطح سواد افراد در جامعه ایران، نتوانستند کتابخوانی را به عنوان یک فرهنگ در دانشآموزان خود درونی کنند، اما در دنیای مدرن که خانوادهها با همه ابزارهای آن آشنا هستند، تنها نمیتوان باگرفتن انگشت اتهام بهسوی دیگری تقصیر را از گردن خویش باز کرد. ما سالهاست عادت کردهایم بخشهای ساده و راحتطلبانه را از آن ور آبیها بگیریم، اما شاید لازم است نگاهی به خانه بیندازیم و مقایسهای داشته باشیم در جای خالی کالاهای فرهنگی میان خانه خود و خانه آنها وبدانیم ضرورت یک کالای فرهنگی و کتاب در خانه به اندازه یک کالای مصرفی است و باید برای هر دو بخشی از هزینه خانوار را در نظر گرفت.
ارسال نظر