حزبِ جمهوری خواهِ ترامپ

نویسنده: ریک ویلسون

شاید «تد کروز» و «جان کاسیچ» به اعداد و ارقام می‌نگریستند که میدان را واگذار کردند یا احتمالا بزرگان جمهوری‌خواه تصمیم گرفته اند که زمان باقی مانده تا انتخاباتِ مقدمات نهایی، دونالد ترامپ را از اکسیژن لازم برای کارزارش محروم کنند اما چند هفته طول می‌کشد تا وی خود را بازیابد. در عوض، شکنندگیِ به تدریج در حال افزایش حزب اکنون به یک شکاف برطرف نشدنی تبدیل شده است. بوش‌ها، میت رامنی، پاول رایان و لیندسی گراهام همگی می‌توانند نفس‌های خود را حبس کنند تا زمانی که وقت بیرون دادن این نفس فرا برسد. تقبیح و سرزنش ترامپ از سوی آنها باعث تقویت جایگاه وی در چرخه اخبار و تشویق بیشتر هوادارانش شد.

او نامزدی است که تنها یک زبان می‌فهمد: برتری عریان حیوانی. ترامپ پیروز شده است. نسلی از جمهوری‌خواهان بی ذوق اما محق که عاشق این حزب بودند بازنده شده‌اند. این حزب اکنون به «حزب جمهوری خواه ترامپ» تبدیل شده است.آنچه درکش مهم‌تر است این است که ترامپ به دنبال جذب «سلبریتی» هاست اما جاذبه انتخاباتی‌اش - لااقل تاکنون- همچنان ضعیف است. حمایت از او را نمی‌توان جنبش نامید؛ او فقط در امتداد لبه‌های خشم دائمی جناحی پیش می‌رود - عمدتا سفیدپوستان و عمدتا مردان- که به‌طور مداوم در صحنه سیاسی ما به‌صورت‌های مختلف از زمان کارزار جورج والاس در سال ۱۹۶۸ حضور داشته است. اغلب، جناح خشمگین به جمهوری خواهان رأی می‌دهد و این مرهون تحریکات راجر آلیس از فاکس نیوز و نمایندگان جمهوری‌خواه مدرسه لی آتواتر/ راجر استون است که با سیاست‌های جهت‌دارِ جریان اصلی و استخواندار جمهوری‌خواه مانند ریگان و بوش‌ها مورد حمایت قرار می‌گیرد. گاهی، اگر عبارات جهت‌دار آنقدر بلند نباشد، جناح خشمگین در خانه می‌ماند و موضعی نمی‌گیرد، درست همان‌طور که در سال ۲۰۱۲ چنین کردند. گاهی، با یک نامزد معترض مانند راس پتروت متحد می‌شود، اما همیشه با ماست. نگاهی به آمار و ارقام ترامپ در انتخابات مقدماتی نهایی (۹ درصد برای هر نامزد در آرای خام) بیندازید. یکی از برجسته‌ترین حقایق در سیاست آمریکا- که فراموشی آن در این روزهای در حال تغییرِ حساس آسان است- این است که انتخابات مقدماتی تقریبا همیشه رویدادی با مشارکت اندک بوده است. بسیاری از آمریکایی‌ها منتظر به پایان رسیدن آن هستند و امسال هم مثل گذشته است.

هیچ تفاوتی در این مساله دیده نمی‌شود و باز هم مردم می‌خواهند این انتخابات مقدماتی تمام شود. برای مثال، پیروزی ترامپ در ایالت محل سکونتم - کانکتیکات- در ۲۶ آوریل از زمانی که تد کروز و کاسیچ را به صورت درصدی تار و مار کرد به‌طور گسترده‌ای قریب به یقین تصور می‌شد. اما این فقط به این دلیل است که- حتی در مورد توجه‌ترین انتخابات مقدماتی در چند دهه- اکثریت قریب به اتفاق جمهوری‌خواهان کانکتیکات در خانه ماندند و رای ندادند. از ۴۲۹ هزار جمهوری‌خواه ثبت نام کرده در ایالتی با ۱/ ۲ میلیون رای‌دهنده ثبت شده ترامپ کانکتیکات را با ۱۲۳ هزار رأی به دست آورد. به تعبیر دیگر، او چیزی را تضمین کرد که براساس ادعایش آن را «فرمانی از رای‌دهندگان» از کمتر از ۶ درصدِ انتخاب‌کنندگان کانکتیکاتی توصیف می‌کند. همین الگو برای مرحله نهایی رقابت‌ها در ایندیانا به‌کار گرفته شد: ترامپ ۵۹۰ هزار «هوسی یر» [لقب مردم استان ایندیانا] را ترغیب کرد تا به او رأی دهند؛ این بیش از آرایی بود که رامنی ۴ سال پیش به دست آورد. اما آیا این رأی زیادی است، آنگاه که ۶/ ۴ میلیون رأی‌دهنده ثبت شده در آن ایالت وجود داشت که هر یک از آنها می‌توانست خود را در روز انتخابات و تحت قوانین ایالتی جمهوری‌خواه اعلام کند؟ ضربه فنی ترامپ در ایندیانا از سوی فقط ۱۳ درصد از رأی‌دهندگان اولیه واجدشرایط صورت گرفت. آیا این نگران کننده است که بیگانه‌ستیزی آشکار ترامپ و کمپین نژاد ستیزانه او، رأی‌دهندگان بیشتری را واداشته تا از او به جای جمهوری‌خواهان دیگری که مودبانه‌تر بر لبه همان خشم به رقص در آمده‌اند حمایت کنند؟ البته. اما پیروزی مقدماتی ترامپ نماینده هیچ گونه استبداد اکثریت نیست بلکه «وتوی هوچی ها»ست. اگر سوال این باشد که آیا آینده دموکراسی آمریکایی برای بقا به چیزی نیاز دارد، این باعث می‌شود همه چیز متفاوت شود.

در عین حال، قطعا احمقانه است اصرار کنیم که ترامپ نمی‌تواند پیروز شود. او می‌تواند به‌ویژه اگر - همان‌طور که توماس.بی.ادسال در نیویورک تایمز مطرح کرد- رای‌دهندگان بیشتر سفیدپوست مشتاق باشند تا اهرم را به نفع ترامپ بکشند و رای بدهند به جای اینکه آن را به نظرسنجی‌ها بسپارند. مسیر بعید اما قابل تصور ترامپ به سوی پیروزی در همان اجتماع اندکی نهفته است که جایگاه او به عنوان نامزد احتمالی جمهوری خواهان را تقویت کرد. ترامپ تنها از طریق سرکوب روانی رأی دهندگان پیروز می‌شود: کمپین مستمری از چنین پلشتی هایی- که قبلا نامزد دموکرات ها را هدف گرفته بود که به شدت مورد نفرت بوده و نسبت به او بی‌اعتمادی وجود داشت- باعث می‌شود که تعداد زیادی از رای دهندگان در ایالت‌های مهم از سیاست - بیش از آنچه اکنون هستند -بیگانه شوند و در ماه نوامبر در خانه بمانند. مسیر ترامپ به سوی کاخ سفید از طریق آن چیزی است که «جسی جکسون» آن را «حاشیه ناامیدی ما» می‌نامد که توضیح می‌دهد چگونه مشارکت پایین دموکرات‌ها و آفریقایی- آمریکایی‌ها به انتخاب نیکسون و ریگان کمک کرد.ترامپ کاملا همه اینها را می‌فهمد. اگرچه او تنها نامزد به شدت ضد روشنفکری است که تاکنون توانسته در تاریخ احزاب سیاسی آمریکا سر بر آورد اما نامزدی او کمپین ایده‌هاست. او می‌داند که محافظه کاری ریگان- اتحادیه سه راهی اقتصاد بازار آزاد، محافظه کاری فرهنگی و یکجانبه‌گرایی نظامی - ایده‌آل ابدی جمهوری خواهان نیست بلکه محصول پنج دقیقه آخر تاریخ است که در اوایل دهه ۸۰ از سوی عوامل ریگان و با پالایش مقام‌های میانه روی حزبی و طرفدار انتخاب ضمانت شد. آن پنج دقیقه اکنون تمام شده است. در سال ۲۰۱۶، جمهوری خواهان غیر از ترامپ ممکن بود برنده شوند، اگر کسی به این مساله توجه می‌کرد که در مسائل فرهنگی، جهانی سازی شرکت‌ها و نظامی‌گری، زمین زیر پای ریگانیسم مدت‌هاست از میان رفته است.

اما ترامپ فهمید که یک جمهوری‌خواه در این دوره دردناک و بی سابقه نابرابری اقتصادی با خارج کردن دستور کار جمهوری‌خواهان - سقط جنین، توسعه نظامی و تجارت آزاد جهانی- پیروز است. مساله البته این است که بدون آن مسائل محافظه‌کارانه کلاسیک، تنها چیزهایی که جمهوری‌خواهان رها کرده‌اند عبارت است از نژادپرستی، بحث‌های ضد مهاجرتی، زن‌ستیزی و خشمی عمومی که به نمایندگی از محافظه کاری بسیج می‌شود. این فرمول همان چیزی است که ترامپ آماده و مشتاق بهره‌برداری از آن است. پیروزی ترامپ و بحران هویت جمهوری خواهان لحظه‌ای اساسی برای هیلاری کلینتون و «دبی واسرمن شولتز» [رئیس کمیته ملی دموکرات و نماینده حوزه انتخابیه فلوریدا از حزب دموکرات در مجلس نمایندگان. او برای نخستین‌بار در ۲۵ ژانویه ۲۰۰۵ میلادی به‌عضویت این مجلس درآمد] از حزب دموکرات است. دموکرات‌های «قدیمی» مانند کلینتون‌ها دوست دارند به سبک «قدیم» پیروز شوند: با سازمان‌های رأی‌دهنده‌ای که می‌توانند آنها را کنترل کنند و به ماشین حزب-دولت کاملا پیوند خورده است. این دقیقا سرکوب رأی دهندگان نیست اما دقیقا استقبال از حوزه‌های جدید و مردمی رأی دهی و کمپین نام‌نویسی از رأی‌دهندگان نیز نیست. همین طرز عمل است که باعث شد حزب دموکرات خطاهای تاکتیکی آغازینی در مورد برنامه‌ریزی در مناظرات ریاست جمهوری در شب‌های آخر هفته با حضاری اندک داشته باشد. به همین دلیل است که بیل کلینتون هفته‌های پیش چشمانش را بست و در مورد حامیان جوان برنی سندرز با تحقیری آشکار سخن گفت هرچند همسرش اکنون به این جوانان نیاز دارد. اما امسال، یک عملیات دموکراتیک سنتی کاری از پیش نمی‌برد. در چهره مردم خسته و بدبین، مشارکتی بالا با ترکیبی قوی و متنوع در حوزه‌های بسیار با انگیزه - و در امتداد شکاف نسلی- وجود خواهد داشت تا پیروزی هیلاری را ضمانت کند.

خردشدگی جمهوری‌خواهان آسایشی برای کلینتون‌ به ارمغان می‌آورد. او می‌داند که ترامپ، جمهوری خواهان را سرشکسته کرده و این کارتی برای بازی بهتر به هیلاری می‌دهد. او اکنون شعار وحدت سر می‌دهد و می‌خواهد آرای جمهوری خواهان سرگردان را نیز به سبد خود بریزد. هیلاری در انتخابات مقدماتی ایندیانا گفته بود: «بیایید تیم آبی یا قرمز را کنار بگذاریم. بیایید تیم آمریکا شویم». حرکت زیگزاگی به سوی راست، کلیدی برای موفقیت انتخاباتی بیل کلینتون در سال ۱۹۹۲ در برابر جورج بوشی بود که محبوبیت نداشت. این یک راهکار وسوسه انگیز و قابل درک برای هیلاری هم هست. اما امسال، این اقدام اشتباهی فاحش خواهد بود و حزب دموکرات و کشور را در «بحران جمهوری‌خواهان» غرق خواهد کرد. هیلاری و بیل کلینتون مدت‌ها پیش سیاست خود را بر مبنای ترس خود تعریف می‌کردند. دوره پسا مک گاورن(سناتور دمکرات رقیب ریچارد نیکسون در انتخابات ۱۹۷۲) و ریگان این اصول را به همراه داشت: کلینتون هنگام ریاست جمهوریش مدافع قوانین و برنامه‌های متنوعی بود که بسیاری از آنها تبدیل به قانون شدند یا از سوی قوه مجریه پیاده شدند. سیاست‌های او مخصوصا قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی و اصلاحات رفاهی به فلسفه حکومتی «شیوه سوم میانه روانه» منتسب شده است. او به محض در اختیار گرفتن پست ریاست جمهوری، قانونی را امضا کرد که به موجب آن:

۱- کارفرمایان را مجبور می‌کرد به کارمندان خود اجازه بدهند برای حاملگی یا وضعیت پزشکی جدی مرخصی بدون حقوق بدهند-۲- به همجنس‌گرایان مرد و زن اجازه داد که بتوانند در نیروهای نظامی آمریکا خدمت کنند. البته با سیاست «نپرس، نگو»، این قانون را محدود کرد، به این ترتیب که همجنسگرایان آمریکایی می‌توانستند تا زمانی که علایق جنسی‌شان مخفی باشد در ارتش مشغول به خدمت باشند-۳- کلینتون از توافق‌نامه تجارت آزاد آمریکای شمالی(نفتا) حمایت می‌کرد و برای به دست آوردن حمایت جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها با آنان مذاکره کرد و در نهایت توافق‌نامه تایید شد-۴- کلینتون همچنین قانونی را تصویب کرد که به موجب آن خریداران اسلحه برای خرید اسلحه دستی باید پنج روز صبر کنند.در واقع، ترس از رفاه اجتماعی، حقوق همجنسگرایان و پیشبرد چشم‌انداز اجتماعی باعث شد که دولت او از کارت حقوق مدنی استفاده کرده و مقررات زدایی از بازار را تحکیم کرد. این ترس بود که باعث شد سناتور هیلاری کلینتون به حمله به عراق رأی دهد و همین ترس بود که باعث شد بر خلاف جان کری، در برابر بهبود رابطه با ایران مقاومت نشان دهد.

اوباما اما کشور را ۸ سال به سبک دیگری هدایت کرد: عزمی پولادین برای تغییر شرایط گفت‌وگو در مورد مسائل کلیدی که منشأ آن در مجموعه‌ای از تعهدات اخلاقی فردی برای قرارداد اجتماعی آمریکاست. این مثالی قدرتمند و بسیار متفاوت است از هر چیز دیگری در فهرست اردوگاه کلینتون. واقعیت در اینجاست: رأی دهندگان جمهوری خواه که دل خوشی از ترامپ ندارند ممکن است همه شان در خانه بمانند یا ممکن است رأی بدهند اما سپس هیچ نقش دیگری ایفا نکنند و عنان ریاست جمهوری را به دوشش بیفکنند. تعدادی از جمهوری خواهان هم ممکن است به هیلاری رأی دهند. اما نفرت از کلینتون‌ها زیاد است و ریشه آن در اقدامات بی‌انصافانه جمهوری خواهان در قضایای بن غازی است. دلیل دیگر نفرت از هیلاری این است که او از قانون ۲۰۱۰ داد فرنک به‌منظور شدیدتر کردن مقررات مالی حمایت کرد ولی به‌دلیل پیوندهای گسترده خانواده‌اش با بخش مالی از جمله ایراد سخنرانی در قبال دریافت پول در وال استریت در معرض انتقاد است. رأی دهندگان جمهوری خواه یا مایل به جمهوری‌خواه، کلینتون (یا به همین دلیل برنی سندرز) را به کاخ سفید نمی‌فرستند یا باعث تضمینِ اکثریت دموکرات کنگره نمی‌شوند. اگر هیلاری کلینتون می‌خواهد «رئیس جمهور کلینتون» شود - و خواهان این است که حمایت کنگره برای حکومت کردن را به دست آورد-باید تمایز اساسی میان ۱۹۹۲ و امسال را درک کند. در سال ۲۰۱۶، پیام دو حزب دموکرات و جمهوری خواه این است:«مساله، نابرابری است احمق». [این سخن اشاره دارد به رقابت‌های بیل کلینتون در سال ۱۹۹۲ که گفته بود «اقتصاد مهم است، احمق»]. امسال رقابت‌های ریاست جمهوری «رقابت احمق‌ها» ست. در نهایت، پیروزی ترامپ حق را به طغیانگری افرادی مانند سندرز می‌دهد.