رد پای دو غریبه (بخش سوم)

ترجمه: محمدحسین باقی

گفته می‌شود بخشی از مشکلات خاورمیانه برخاسته از توافقاتی است که قدرت‌های پیروز در جنگ جهانی دوم به آن دست یافتند. پس از پایان جنگ دوم جهانی امپراتوری عثمانی که مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود به‌واسطه تبانی فرانسه و بریتانیا تجزیه شد. از دل این تجزیه مهم‌ترین توافق قرن بیستم زاده شد که همان سایکس‌‌پیکو بود. این توافق مبنای خط‌کشی‌های مرزی کشورهای خاورمیانه را تشکیل داد و ریشه بسیاری از مشکلات کنونی در خاورمیانه عربی به همین توافق بازمی گردد. کتاب مذکور که به‌صورت پاورقی در این صفحه منتشر و ترجمه می‌شود مبتنی‌بر ریشه‌یابی دلایل بحران خاورمیانه با نگاه به قرارداد سایکس‌پیکو است.

بخش اول، شکاف: 1919- 1915

1- سیاست بسیار عملی

در اواخر صبح ۱۶ دسامبر ۱۹۱۵، یک سیاستمدار جوان و متعهد به نام «سر مارک سایکس» برای یک دیدار به «داونینگ استریت۱ » شتافت. نخست‌وزیر این بارون ۳۶ ساله را فراخوانده بود تا به او و کابینه جنگی‌اش در مورد چگونگی پرداختن به آینده امپراتوری عثمانی مشورت دهد؛ امپراتوری‌ای که گویی به دنبال متلاشی کردن ائتلاف شکننده بریتانیا با فرانسه بود. پس از این سخنان سایکس گفت:«با نهایت خوشبختی، به من اجازه داده شد تا در حضور شورای جنگ نظرم را بگویم». آنچه او گفت شکل‌دهنده خاورمیانه مدرن بود. تعجب سایکس در فراخواندن به خانه شماره ۱۰ داونینگ استریت واقعی بود زیرا او موفق شد نقش مشاور اصلی دولت در مسائل خاورمیانه را ظرف ۴ سال به دست آورد. او که به‌عنوان عضو محافظه کار پارلمان از «پورت هالِ» یورکشایر در سال ۱۹۱۱ انتخاب شد، در سخنرانی جدید خود ادعا کرد که کارشناس امپراتوری عثمانی است.

در این سخنرانی او به سفر اخیر خود به شمال آفریقا اشاره کرد - که در آن زمان هنوز در دست عثمانی بود- و اعلام کرد که به اعتقادش «یک امپراتوری قدرتمند و متحد ترک» برای «تجارت و استراتژی انگلیس اکنون مهم است»، درست همان‌طور که ۳۰ سال در دوران دیزراییلی چنین بود. اما وقتی در سال ۱۹۱۴ جنگ شروع شد، عثمانی‌ها برای نبرد با بریتانیا و فرانسه به آلمان پیوستند و سایکس مجبور شد ذهن و نگاه خود را تغییر دهد. برای دیدار با شورای جنگ، سایکس یک نقشه و چکیده‌ای سه صفحه‌ای از آنچه می‌خواست بگوید را با خود آورده بود. این سند سه صفحه‌ای آنگاه که ۳ سال بعد در ۳۹ سالگی به‌دلیل آنفلوآنزا درگذشت در میان کارهای قلمی او باقی ماند. دستخط متمایز اما در عین حال نوجوانانه‌اش چنین می‌گوید که گویی همچون یک بچه مدرسه‌ای در حال نت برداری در دقایق آخر بود اما این مهمترین چیزی بود که وی تا آن زمان نوشته بود.

این دست‌نوشته‌ها به او کمک کرد تا کابینه جنگ را متقاعد کند که باید فورا با فرانسه در مورد نحوه تقسیم امپراتوری عثمانی میان خود به توافق برسند و او مغز متفکر این معامله بود. یکی از وزرا پس از آن در مورد سایکس چنین گفت:«او بی تردید یک همکار بسیار با ظرفیت بود با ایده‌های فراوان اما در عین حال زحمت‌کش و دقیق». اما در حقیقت این نماینده پارلمان در مورد سوژه‌ای که باعث شد کابینه به آن باور پیدا کند تخصص چندانی نداشت. شهرت سایکس به‌عنوان یک منبع یا مرجع در مورد خاورمیانه به چند کتابی متکی است که او در مورد این منطقه منتشر کرده بود که جدیدترین کتابش یک کتاب قطور دوجلدی بود که در اوایل همان سال منتشر شده بود. «آخرین میراث خلیفه» هم در مورد تاریخ ظهور اسلام به‌عنوان یک نیروی سیاسی است و هم خاطرات ناگوارش طی سفرهای پیش از جنگ او از طریق امپراتوری عثمانی. این کتاب که آمیخته با عبارات و جملات عربی و دیالوگ‌های طنزآمیز است درکی عمیق‌تر به دست می‌دهد تا آنچه نویسنده‌اش به راستی می‌گفت. سایکش تلاشی نکرد تا آن توهم را تغییر دهد. آن روز وی نخست‌وزیر و همکارانش را در حالی ترک کرد که ادعا می‌کرد بر زبان‌های عربی و ترکی تسلط دارد که در واقع، او هیچ شناختی از این دو زبان نداشت.

این کتاب و خودپسندی شادی آور نویسنده‌اش محصول تربیت استثنایی اوست. سایکس در یک خانواده زمین دارِ از هم گسیخته در یورکشایر متولد شد و اولین سفر خود به خاورمیانه را در کنار والدین «غیرعادی‌اش» یعنی سِر (Sir) تاتون و مادر الکلی‌اش جسیکا در ۱۱ سالگی انجام داد. سِر تاتون دغدغه‌اش معماری کلیساها، مراقبت دائمی از بدن و تغذیه‌اش و پودینگ شیر بود، ۶۴ ساله بود؛ بانو جسیکا که تقریبا نصف سن شوهرش را داشت روابط و سَر و سِری با راهنمای توری داشت که با آن آمده بودند. مارک سایکس تنها فرزند آنها بود. سال ۱۸۹۰ بود. خانواده سایکس از مصر دیدن کردند- که بریتانیا ۸ سال پیش از امپراتوری عثمانی گرفته بود- سپس به بیت المقدس و لبنان رفتند که در آن زمان هنوز در دست عثمانی بود. برای سایکسِ جوان، حس سفر در آن زمان مسحور کننده بود. همچنین باعث می‌شد ذهن او از ازدواج ناخوشایند والدینش به جاهای دیگر معطوف شود؛ امری که در سال ۱۸۹۷ به اوج خود رسید و منجر به طرح پرونده‌ای شرم آور در دادگاه شد که نشان از لغزش‌های آنان داشت. طی این دوره زمانی، سایکس بارها برای فرار از این وضعیت به سفرهای خاورمیانه‌ای می‌رفت: ابتدا به‌عنوان دانشجو و سپس به‌عنوان وابسته افتخاری سفارت بریتانیا در قسطنطنیه پایتخت عثمانی.

او با یادآوری اینکه چگونه به تنهایی قفل یک کاروانسرای متروک را می‌شکست و شب را در آنجا به سر می‌آورد شهرت و اعتبار یک توریست بی باک - اگر نگوییم بی‌هزینه- را از خود بر جای می‌گذاشت. همچون بسیاری از نویسندگان جهانگرد، سایکس دوست داشت اظهار کند که به سرزمین‌های ناشناخته سفر می‌کند. او ادعا می‌کرد که «با برقرار کردن خط مستقیم میان نوک بینی خود با بخش‌هایی از نقشه که سفیدتر بوده یا در یادداشت برداری و خطوط نقطه نقطه پررنگ‌تر بودند» مسیر خود را انتخاب می‌کند. نگاه دیگر اروپاییان این نگرش را خراب می‌کرد. درحالی‌که «گرترود بل» - زن سیاحی که سایکس در سفر به بیت المقدس با وی آشنا شد- همچون بسیاری دیگر از معاصران- سایکس را «بسیار شوخ طبع و خونگرم» می‌دید اما سایکس چندان تمایلی به ارتباط گرفتن با خانم «بل» نداشت. سایکس برای همسرش چنین روایت می‌کرد: «او [بل] یک الاغ وراجِ پرگوی متکبرِ احساساتیِ سینه تخت و لاغر اندام بود که در جهان ولگردی می‌کرد و هیکل گنده‌اش را تکان می‌داد و مزخرف گویی می‌کرد». سایکس در اولین نطق پارلمانی‌اش گفت امپراتوری عثمانی «در حال افول است». پس از اینکه سلطان در سال ۱۸۷۶ ورشکسته شد، دولت بریتانیا سیاست ۵۰ ساله خود مبنی بر حمایت از انسجام و استقلال عثمانی به مثابه سدی در برابر امیال دیگر قدرت‌ها را به کناری نهاد. در سال ۱۸۷۸ بریتانیا، قبرس را تسخیر کرد و ۴ سال بعد مصر و کانال سوئز را به تصرف در آورد تا مسیر هند را امن سازد. وقتی این کانال به شاهرگ مهمی در تجارت روزافزون بریتانیا در شرق تبدیل شد مصر نیز به اهرم امپراتوری بریتانیا مبدل گشت.

پاورقی:

۱- دفتر محل استقرار نخست‌وزیر انگلیس در خیابان دهم داونینگ استریت قرار دارد.

ادامه دارد...

رد پای دو غریبه (بخش سوم)