گفتوگو با نویسنده «من پیش از تو» به بهانه اکران اقتباس سینمایی کتاب
نویسنده باید با شخصیتهایش همدلی کند
ترجمه مهشید فهیم
رمان «من پیش از تو» نوشته جوجو مویز با ترجمه مریم مفتاحی چندی پیش توسط نشر آموت وارد بازار کتاب شد و به سرعت مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و در چند نوبت تجدید چاپ شد. شاید همین استقبال باعث شد تا مفتاحی ادامه این رمان را هم ترجمه کند و کتاب «پس از تو » را به بازار بفرستد تا باز هم اثر این نویسنده انگلیسی مورد توجه مخاطبان ایرانی قرار بگیرد. نکته قابلتوجه اما این است که نسخه سینمایی فیلم چند روز پیش برای اولین بار اکران شد. «امیلیا کلارک» که همگان او را با نقشآفرینی در سریال «بازی تاج و تخت» میشناسند نقش «لوسیا» را ایفا میکند و «سام کلافلین» نقش «ویل ترینر» را به عهده دارد.
ترجمه مهشید فهیم
رمان «من پیش از تو» نوشته جوجو مویز با ترجمه مریم مفتاحی چندی پیش توسط نشر آموت وارد بازار کتاب شد و به سرعت مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و در چند نوبت تجدید چاپ شد.شاید همین استقبال باعث شد تا مفتاحی ادامه این رمان را هم ترجمه کند و کتاب «پس از تو » را به بازار بفرستد تا باز هم اثر این نویسنده انگلیسی مورد توجه مخاطبان ایرانی قرار بگیرد. نکته قابلتوجه اما این است که نسخه سینمایی فیلم چند روز پیش برای اولین بار اکران شد. «امیلیا کلارک» که همگان او را با نقشآفرینی در سریال «بازی تاج و تخت» میشناسند نقش «لوسیا» را ایفا میکند و «سام کلافلین» نقش «ویل ترینر» را به عهده دارد. فیلمنامه این نسخه سینمایی را نیز خود «جوجو مویز» به نگارش درآورده است. تنها ایرادی که منتقدان به نسخه سینمایی این فیلم دارند این است که نقش «ویل» را فردی ایفا میکند که از نظر جسمی سالم است و بهتر بود فردی برای این نقش انتخاب میشد که شرایط مشابهی با شخصیت «ویل» در داستان دارد. جوجو متولد انگلیس است و با همسرش چارلز آرتور، ویراستار فنی «گاردین»، و سه فرزندش در مزرعهای در حوالی کمبریج زندگی میکند. علاوه بر رماننویسی، جوجو مویز برای «دیلی تلگراف» و «دیلی میرر» نیز مینویسد. آنچه میخوانید ترجمه گفتوگوی یک نشریه مشهور خارجی با این نویسنده است.
برای ما بگویید که چگونه شخصیتها و داستانهایشان به ذهنتان راه پیدا میکنند.
داستانها را از محیط اطرافم دریافت میکنم، به واسطه صحبتهایی که با افراد میکنم و چکیده خبرهایی که میخوانم، مطالبی در ذهنم نقش پیدا میکنند که دیگر از ذهنم دور نمیشوند. گاهی شخصیتهایی بهطور مجزا به ذهنم راه پیدا میکنند، سپس این شخصیتها را به هم مرتبط میسازم و به هم گره میزنم. شاید «من پیش از تو» مفهومیترین و اندیشهمدارترین رمانی باشد که تاکنون نوشتهام. درباره این کتاب میتوانم بگویم از آنجا که دو تن از نزدیکان خودم به مراقبتهای شبانهروزی نیاز دارند، «کیفیت زندگی» مهمترین نکته در ذهنم برای نگارش این کتاب بود. میتوان گفت آنها نیز با شرایطی روبهرو هستند که میتوانند انتخابی برای خود داشته باشند.
در رمان «من پیش از تو» شما با کدامیک از شخصیتها بیش از همه احساس همدلی میکنید و خود را جای او میگذارید؟
شاید بشود گفت لوسیا، خودم وقتی بچه بودم عاشق جورابشلواری راهراه بودم. اما فکر میکنم یک نویسنده باید با تمام شخصیتهای داستانش همدلی داشته باشد و خودش را جای تک تک آنها بگذارد، اگر غیر از این باشد نمیتواند به درستی شخصیتهایش را بپروراند. از طرفی میتوانم بگویم تا حدودی هم کامیلا. من بهعنوان یک مادر نمیتوانم تصور کنم که چگونه میتوان برای موضوعی به این مهمی تصمیمگیری کرد. فکر میکنم در چنین شرایطی باید به دور از هیجان و احساسات تصمیم خود را گرفت.
چه شد که در رمان «من پیش از تو» شهر تاریخی کوچکی را با مرکزیت یک قلعه انتخاب کردید؟
برای نگارش این کتاب موارد متعددی را امتحان کردم. به تمام اسکاتلند سفر کردم تا قلعه و شهر کوچکی بیابم که مناسب داستانم باشد. ضروری بود که لوسیا متولد و بزرگشده یک شهر کوچک باشد. من خودم متولد یک شهر کوچک هستم و میدانم که بزرگشدن در یک شهر کوچک میتواند چقدر آرامشبخش باشد و در عین حال به طرزی باورنکردنی خفقانآور. قلعه را انتخاب کردم چون در مقابل مردم عادی مثال خوبی از ثروت و دارایی روزگاران گذشته است. در بریتانیا هنوز با موضوعی مثل طبقه اجتماعی برخوردی تنگنظرانه میشود و ما فقط زمانی متوجه آن میشویم که به جایی مثل آمریکا یا استرالیا که چنین برخوردی وجود ندارد، سفر کنیم. در داستان «من پیش از تو» مجبور بودم اختلاف طبقاتی بین لوسیا و ویل ترینر را نشان دهم.
هیچ وقت پیش آمده موقع نوشتن خودتان به گریه بیفتید؟
همیشه. اگر خودم موقع نوشتن یک صحنه حساس احساسی و پرهیجان به گریه نیفتم، میفهمم صحنه را بهخوبی پردازش نکردهام. هر وقت میخواهم در خواننده هنگام خواندن حسی برانگیخته شود، اول از همه این حس باید در خودم برانگیخته شود. اگر این در حس خودم برانگیخته شود، میفهمم از عهده کار برآمدهام، این روش من برای ارزیابی نوشتههایم است.
آیا ساعت خاصی را برای نوشتن تعیین کردهاید یا اینکه هر وقت چیزی به ذهنتان رسید و الهاماتی داشتید، قلم را به دست میگیرید؟
من برای خودم ساعت کاری تعیین کردهام، ولی با سه فرزند و حیواناتی که نگهداری میکنم، چارهای ندارم جز اینکه کمی انعطافپذیر باشم. اگر مشکلی وجود نداشته باشد، صبح که از رختخواب بیرون میآیم میروم پشت میز کارم مینشینم و مشغول نوشتن میشوم؛ از ساعت ۶ تا ۷:۳۰ صبح. بعد وقتی کارهایم را انجام دادم دوباره برمیگردم از ساعت ۱۰ تا ۲:۳۰ بعدازظهر مینویسم. زمان ایدهال من ساعت ۳ بعدازظهر تا ۱۰ شب است، اما متاسفانه فقط زمانی میتوانم این کار را بکنم که بروم هتل و خودم را در آنجا پنهان کنم.
وقتی شخصیتهای داستانهایتان را مینویسید، آیا از آدمهای دور و اطرافتان الگوبرداری میکنید؟
بله، ولی اغلب خودم متوجه آن نیستم. خوشبختانه وقتی یک شخصیت منفی را مینویسید، افراد به ندرت میفهمند از آنها الگوبرداری شده است. البته در بیشتر موارد خودم چیزهایی اضافه میکنم که کمکم شخصیت مستقلی ایجاد میشود و هویت خودش را مییابد، برای مثال لوسیا شخصیتی بود که اگر من با مردی که در هفده سالگی با او نامزد شده بودم، ازدواج میکردم، تبدیل به چنین آدمی میشدم و زندگیام کاملا فرق میکرد.
دوست دارید با کدام نویسندگان ملاقات کنید؟ کجا بنشینید و درباره چه موضوعهایی صحبت کنید؟
خُب، اگر میتوانستم از میان زندهها و درگذشتگان انتخاب کنم، ارنست همینگوی، انیس نین، کسنوفون، هاروکی موراکامی، جسیکا میتفورد و نورا افرون و در یکی از کافههای پردود پاریس، من هم فقط مینشستم و گوش میدادم.
ارسال نظر