مهدی غبرایی از مهمترین مشکلات اهالی قلم میگوید
دیوار بیاعتمادی سانسور
یاسین نمکچیان مهدی غبرایی یکی از مترجمان مهم ادبیات داستانی کشور است که تا کنون آثار قابل تاملی را به علاقهمندان هدیه کرده است. شاید یکی از مهمترین رازهای تفاوت ترجمههای این چهره ادبی، در این نکته نهفته است که او، آثار برجسته نویسندگان سرشناس و گاه مهجور مانده دنیا را در تنهاییهایش کشف میکند و طعمشان را میچشد و وقتی که توانست نبض اثر را در دستهایش بگیرد لذت متن را با مخاطبان ایرانی قسمت میکند. از این مترجم تاکنون کتابهای زیادی منتشر شده است که در یک فرصت مناسب به آنها خواهیم پرداخت.
یاسین نمکچیان مهدی غبرایی یکی از مترجمان مهم ادبیات داستانی کشور است که تا کنون آثار قابل تاملی را به علاقهمندان هدیه کرده است. شاید یکی از مهمترین رازهای تفاوت ترجمههای این چهره ادبی، در این نکته نهفته است که او، آثار برجسته نویسندگان سرشناس و گاه مهجور مانده دنیا را در تنهاییهایش کشف میکند و طعمشان را میچشد و وقتی که توانست نبض اثر را در دستهایش بگیرد لذت متن را با مخاطبان ایرانی قسمت میکند. از این مترجم تاکنون کتابهای زیادی منتشر شده است که در یک فرصت مناسب به آنها خواهیم پرداخت. غبرایی هم پنجشنبه گذشته به کتابفروشهای پایتخت آمده بود تا همراه کمپین کتابخوانان شود. به همین بهانه با او حرف زدهایم و اولین سوال کافی بود تا سفره درد دل را باز کند.
با طرحی که هفته گذشته اتفاق افتاد تا چه اندازه موافقید؟
حرکت ابتکاری پنجشنبه گذشته برای تشویق مردم به کتابخوانی کار پسندیدهای بود. مردم و اهالی قلم رودر روی هم قرار گرفتند و دیدارها تازه شد اما با همه این حرفها، چنین اتفاقهایی علاج کار نیست. من تا حالا چند بار به این نکته اشاره کردهام که مشکل اساسی ما در عرصه کتاب، مساله ممیزی است. موضوعی که بارها دربارهاش حرف زدهایم و مطلب نوشتهایم و برای بهبود شرایط خواهش کردهایم و در مقابل نتیجه کمتری گرفتهایم.
یعنی شرایط نسبت به دوره گذشته فرق نکرده است؟
واقعیت این است که زمان رسیدگی و پروسه صدور مجوز نسبت به دوره قبل کمتر شده است اما بسیاری از کتابها که در سالهای گذشته با مشکل روبهرو شدند همچنان بلاتکلیف باقی ماندهاند. بهعنوان مثال میخواهم بگویم درعالم ادبیات چند نویسنده مشهورتر از همینگوی با چنین جایگاه خاص و مهمی وجود دارد که ترجمه کتابش بیش از پنج سال در صف دریافت مجوز گیر کرده است؟
من این کتاب را در دولت قبل به ارشاد فرستادم که مجوز نگرفت و حالا هم همان حرفهای سابق درباره این اثر تکرار میشود. مسوولان تنها وعده بررسی را میدهند و در عمل اتفاقی نمیافتد. حداقل جواب رد هم نمیشنوم تا تکلیفم روشن شود. اگرچه شنیدن جواب منفی سخت است و برای ترجمه این اثر، یکسال از عمرم را گذاشتهام اما از بلاتکلیفی بهتر است. کتاب دیگری هم از موراکامی با عنوان «جنگل نروژی» ترجمه کردهام که آن هم از دوسال پیش تاکنون در وضعیت نامشخصی به سر میبرد. هر زمان هم به ارشاد مراجعه میکنیم یک تکهاش را حذف میکنند و در این چرخه، به بعضی از حذفها تن میدهیم و بعضی را هم قبول نمیکنیم. با این حال درباره این کتاب هم جواب مشخصی ندادهاند و نمیدانیم چه سرنوشتی پیدا میکند.
بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم خبرهای زیادی درباره روند صدور مجوزها منتشر شده است اما انگار در بر همان پاشنه قبلی میچرخد.
تغییراتی که در این حوزه به وجود آمد جزئی است. اگر شرایط مطلوب را صد درصد در نظر بگیریم تنها 30 درصد نسبت به گذشته تغییر کرده است. ممیزها، همان ممیزهای سابق هستند و دگرگونی اساسی شکل نگرفته است.
واقعا گفتن بعضی حرفها درست نیست و آدم ناچار میشود بعضی مسائل را مطرح کند. بوسیدن سر و دست در یک داستان چه مشکلی به وجود میآورد و به تریج قبای چه کسی برخواهد خورد که به خاطر چنین چیزهایی یک کتاب با مشکل روبهرو میشود. این اشکال تراشیها کدام درد جامعه را دوا میکند؟
وجود مشکلات جدی در حوزه کتاب برکسی پوشیده نیست و با این حال میخواهیم کمی درباره نفس چنین حرکتهایی که اتفاق افتاد حرف بزنیم. آیا در نقاط دیگر جهان هم چنین برنامههایی برای کتاب شکل میگیرد.
من واقعا در این فکرها نیستم که سروگوش آب بدهم تا متوجه شوم در کشورهای دیگر چه اتفاقی میافتد ولی میدانم ژاپنیها برای خرید آخرین کتاب موراکامی که اخیرا منتشر شده است ساعتها صف ایستادند و در یک هفته یک میلیون نسخه از کتاب به فروش رسیده است. حالا حساب کنید اگر از فروش هر کتاب فقط یک دلار به نویسنده برسد، موراکامی در یک هفته یک میلیون دلار درآمد کسب کرده است. چنین اتفاقی در آرزوهای محال ما هم نمیگنجد و در مقابل ما با مشکلاتی همچون ممیزی، تغییر ناشر و رسمالخط، توزیع و... دست و پنجه نرم میکنیم که هر کدام آنها مبحث جداگانه و پیچیدهای است.
به نظر شما اگر مشکل ممیزی برطرف شود آمار مطالعه در جامعه ما بهبود پیدا میکند؟
اینکه مردم تا چه اندازه به کتاب توجه نشان میدهند و این کالا چقدر در سبد مصرفی خانواده جادارد مسالهای تاریخی است.
با این حال من کتابهایی منتشر کردهام که بیشتر از پانزده بار تجدید چاپ شدهاند و بعضیها هم به 20 چاپ رسیدهاند. همین نکته نشان میدهد که مردم به خواندن کتاب علاقه دارند. اگر میانگین تیراژ هر چاپ را 2000 نسخه در نظر بگیریم و فکر کنیم که نیمی از خریداران، کتاب را مطالعه کنند آمار بسیار قابل ملاحظهای به دست میآید. به همین خاطر باید سپاسگزار مخاطبان ناشناس بود. من واقعا از این بابت گلهای ندارم و این بحث را هم درست نمیدانم که میگویند مردم کتاب نمیخوانند. در همین شرایط اما معتقدم که سانسور، بیاعتمادی به وجود میآورد. شما اغلب این صحنه را در کتابفروشیها دیدهاید که مخاطبان از کتابفروش یا مترجم سوال میکنند فلان کتاب چقدر حذف شده است؟ همین سوالها دیوار بیاعتمادی را شکل میدهد و باعث میشود از یکسو کتابهای جلد سفید سابق در خیابانها و کتابفروشیها نمایان شوند و از سویی دیگر فرهنگ فارسی آسیبهای غیر قابل جبرانی ببیند.
ما زحمت میکشیم و آثار شاخص را ترجمه میکنیم و ظرایف را به تصویر میکشیم ولی نتیجه کار با اعمال سلیقه حذف میشود. این حذفها چیزی از زبان باقی نمیگذارد. زبان نماینده فرهنگها است و زیبایی و زشتی را در کنار هم قرار میدهد. آقایان میگویند فقط زیباییها را ترجمه کنید و اصلا توجه نمیکنند که زندگی دو وجه کلی دارد و این دو در کنار هم، به یک اثر هویت میبخشند. آنها روی میآورند به حذف زشتیها و آنچه باقی میماند نشانی از فرهنگ در خود جای نداده است و فقط نیمه شسته رفته داستان است که در دسترس مخاطبان قرار میگیرد. حالا اینکه در این میان چقدر شاعر، نویسنده و مترجم آسیب میبیند ماجرای دیگری است.
با طرحی که هفته گذشته اتفاق افتاد تا چه اندازه موافقید؟
حرکت ابتکاری پنجشنبه گذشته برای تشویق مردم به کتابخوانی کار پسندیدهای بود. مردم و اهالی قلم رودر روی هم قرار گرفتند و دیدارها تازه شد اما با همه این حرفها، چنین اتفاقهایی علاج کار نیست. من تا حالا چند بار به این نکته اشاره کردهام که مشکل اساسی ما در عرصه کتاب، مساله ممیزی است. موضوعی که بارها دربارهاش حرف زدهایم و مطلب نوشتهایم و برای بهبود شرایط خواهش کردهایم و در مقابل نتیجه کمتری گرفتهایم.
یعنی شرایط نسبت به دوره گذشته فرق نکرده است؟
واقعیت این است که زمان رسیدگی و پروسه صدور مجوز نسبت به دوره قبل کمتر شده است اما بسیاری از کتابها که در سالهای گذشته با مشکل روبهرو شدند همچنان بلاتکلیف باقی ماندهاند. بهعنوان مثال میخواهم بگویم درعالم ادبیات چند نویسنده مشهورتر از همینگوی با چنین جایگاه خاص و مهمی وجود دارد که ترجمه کتابش بیش از پنج سال در صف دریافت مجوز گیر کرده است؟
من این کتاب را در دولت قبل به ارشاد فرستادم که مجوز نگرفت و حالا هم همان حرفهای سابق درباره این اثر تکرار میشود. مسوولان تنها وعده بررسی را میدهند و در عمل اتفاقی نمیافتد. حداقل جواب رد هم نمیشنوم تا تکلیفم روشن شود. اگرچه شنیدن جواب منفی سخت است و برای ترجمه این اثر، یکسال از عمرم را گذاشتهام اما از بلاتکلیفی بهتر است. کتاب دیگری هم از موراکامی با عنوان «جنگل نروژی» ترجمه کردهام که آن هم از دوسال پیش تاکنون در وضعیت نامشخصی به سر میبرد. هر زمان هم به ارشاد مراجعه میکنیم یک تکهاش را حذف میکنند و در این چرخه، به بعضی از حذفها تن میدهیم و بعضی را هم قبول نمیکنیم. با این حال درباره این کتاب هم جواب مشخصی ندادهاند و نمیدانیم چه سرنوشتی پیدا میکند.
بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم خبرهای زیادی درباره روند صدور مجوزها منتشر شده است اما انگار در بر همان پاشنه قبلی میچرخد.
تغییراتی که در این حوزه به وجود آمد جزئی است. اگر شرایط مطلوب را صد درصد در نظر بگیریم تنها 30 درصد نسبت به گذشته تغییر کرده است. ممیزها، همان ممیزهای سابق هستند و دگرگونی اساسی شکل نگرفته است.
واقعا گفتن بعضی حرفها درست نیست و آدم ناچار میشود بعضی مسائل را مطرح کند. بوسیدن سر و دست در یک داستان چه مشکلی به وجود میآورد و به تریج قبای چه کسی برخواهد خورد که به خاطر چنین چیزهایی یک کتاب با مشکل روبهرو میشود. این اشکال تراشیها کدام درد جامعه را دوا میکند؟
وجود مشکلات جدی در حوزه کتاب برکسی پوشیده نیست و با این حال میخواهیم کمی درباره نفس چنین حرکتهایی که اتفاق افتاد حرف بزنیم. آیا در نقاط دیگر جهان هم چنین برنامههایی برای کتاب شکل میگیرد.
من واقعا در این فکرها نیستم که سروگوش آب بدهم تا متوجه شوم در کشورهای دیگر چه اتفاقی میافتد ولی میدانم ژاپنیها برای خرید آخرین کتاب موراکامی که اخیرا منتشر شده است ساعتها صف ایستادند و در یک هفته یک میلیون نسخه از کتاب به فروش رسیده است. حالا حساب کنید اگر از فروش هر کتاب فقط یک دلار به نویسنده برسد، موراکامی در یک هفته یک میلیون دلار درآمد کسب کرده است. چنین اتفاقی در آرزوهای محال ما هم نمیگنجد و در مقابل ما با مشکلاتی همچون ممیزی، تغییر ناشر و رسمالخط، توزیع و... دست و پنجه نرم میکنیم که هر کدام آنها مبحث جداگانه و پیچیدهای است.
به نظر شما اگر مشکل ممیزی برطرف شود آمار مطالعه در جامعه ما بهبود پیدا میکند؟
اینکه مردم تا چه اندازه به کتاب توجه نشان میدهند و این کالا چقدر در سبد مصرفی خانواده جادارد مسالهای تاریخی است.
با این حال من کتابهایی منتشر کردهام که بیشتر از پانزده بار تجدید چاپ شدهاند و بعضیها هم به 20 چاپ رسیدهاند. همین نکته نشان میدهد که مردم به خواندن کتاب علاقه دارند. اگر میانگین تیراژ هر چاپ را 2000 نسخه در نظر بگیریم و فکر کنیم که نیمی از خریداران، کتاب را مطالعه کنند آمار بسیار قابل ملاحظهای به دست میآید. به همین خاطر باید سپاسگزار مخاطبان ناشناس بود. من واقعا از این بابت گلهای ندارم و این بحث را هم درست نمیدانم که میگویند مردم کتاب نمیخوانند. در همین شرایط اما معتقدم که سانسور، بیاعتمادی به وجود میآورد. شما اغلب این صحنه را در کتابفروشیها دیدهاید که مخاطبان از کتابفروش یا مترجم سوال میکنند فلان کتاب چقدر حذف شده است؟ همین سوالها دیوار بیاعتمادی را شکل میدهد و باعث میشود از یکسو کتابهای جلد سفید سابق در خیابانها و کتابفروشیها نمایان شوند و از سویی دیگر فرهنگ فارسی آسیبهای غیر قابل جبرانی ببیند.
ما زحمت میکشیم و آثار شاخص را ترجمه میکنیم و ظرایف را به تصویر میکشیم ولی نتیجه کار با اعمال سلیقه حذف میشود. این حذفها چیزی از زبان باقی نمیگذارد. زبان نماینده فرهنگها است و زیبایی و زشتی را در کنار هم قرار میدهد. آقایان میگویند فقط زیباییها را ترجمه کنید و اصلا توجه نمیکنند که زندگی دو وجه کلی دارد و این دو در کنار هم، به یک اثر هویت میبخشند. آنها روی میآورند به حذف زشتیها و آنچه باقی میماند نشانی از فرهنگ در خود جای نداده است و فقط نیمه شسته رفته داستان است که در دسترس مخاطبان قرار میگیرد. حالا اینکه در این میان چقدر شاعر، نویسنده و مترجم آسیب میبیند ماجرای دیگری است.
ارسال نظر