آسیب شناسی کسب و کارهای فامیلی در کشورمان چه نکاتی دارد؟
درسهای ایرانی برای خانوادههای اقتصادی
دکتر علی اصغر سعیدی
پژوهشگرصنایعخانوادگیایران
در ایران ساختار بیشتر بنگاههای کوچک اقتصادی، خانوادگی است؛ به این معنا که پدر خانواده به همراه فرزندان در بنگاهی به کسب و کار میپردازند. با این تعریف، حتی اگر این کسب و کارها توسط دو نفر نیز اداره شود، کسب و کار خانوادگی محسوب میشود. با چنین تعریفی، از گذشته تا کنون بیش از ۹۹ درصد کسب و کارها در ایران خانوادگی بوده است. اما با یک تعریف مشخصتر یعنی انتقال کسب و کار از یک نسل به نسل دیگر، متوجه خواهیم شد که در این کسب و کارها در ایران مشکلاتی وجود داشته و دارد.
دکتر علی اصغر سعیدی
پژوهشگرصنایعخانوادگیایران
در ایران ساختار بیشتر بنگاههای کوچک اقتصادی، خانوادگی است؛ به این معنا که پدر خانواده به همراه فرزندان در بنگاهی به کسب و کار میپردازند. با این تعریف، حتی اگر این کسب و کارها توسط دو نفر نیز اداره شود، کسب و کار خانوادگی محسوب میشود. با چنین تعریفی، از گذشته تا کنون بیش از 99 درصد کسب و کارها در ایران خانوادگی بوده است. اما با یک تعریف مشخصتر یعنی انتقال کسب و کار از یک نسل به نسل دیگر، متوجه خواهیم شد که در این کسب و کارها در ایران مشکلاتی وجود داشته و دارد. در موارد محدودی است که کسب و کارها توانستهاند از یک نسل به نسل دیگر منتقل شوند. به عبارتی مشکل کسب و کارهای خانوادگی در ایران انتقال نیافتن فعالیتهای آن خانواده از نسلی به نسل دیگر است و همین امر باعث میشود که این نوع بنگاهها بزرگ نشوند. معمولا همزمان با فوت پدر خانواده، اموال وی بین وراث تقسیم میشود و فرزندان نیز پیوندهای خانوادگی را بر انباشت سرمایه و منفعت طلبی را به بیشینهسازی ترجیح میدهند. بهطور عامیانه گفته میشود که بهتر است برادری ما سر جایش باشد و اموال خودمان را جدا کنیم.
از سال 1320 به بعد، بنگاههای خانوادگی نیز رشد کردند. اما اینها خانوادههایی نبودند که بنگاههایشان از نسل اول به نسل دوم منتقل شود. شاید بتوان شاخصترین این بنگاهها را از آن خانواده «لاجوردی» دانست که در آن «حاج سید محمود» خود را در سن پنجاه و اندی سالگی بازنشسته میکند، ولی بهعنوان پدر معنوی فرزندان در بنگاه میماند و سعی میکند که اتحاد خانوادگی را حفظ کند. یکی از چالشهای کسب و کار خانوادگی در ایران، قانون وراثت است. ورود افراد تازه وارد مثل دامادهاو عروسها به خانوادهها برخی اوقات موجب میشود که تفکر به خطر افتادن منافع آن بنگاه نیز ایجاد شود. یکی از دلایلی که حاج سید محمود لاجوردی نیزکسب و کارش را از پدر جدا کرد و مستقل شد، همین امر بود. او معتقد بود که پدر، دختران و دامادهای زیادی دارد و با فوت پدر ممکن است که این سرمایه تقسیم شود و با تقسیم شدن این سرمایه، به کسب و کارش لطمه وارد خواهد شد. بررسی بنگاه خانوادگی لاجوردی به بسیاری از تئوریهایی که در مورد تداوم بنگاههای خانوادگی وجود دارد، پاسخ خواهد داد.
یک تجربه دیگر در بررسی خانواده لاجوردیها نشان میدهد، وقتی که حاج سید محمود بنگاههای خود را با سه پسر و برادر کوچکتر خود تشکیل میدهد، آنها یک بانک خصوصی بهنام بانک آرجا ایجاد میکنند. منظور از تشکیل این بانک این بوده که هر کس سودی را که بهدست میآورد، آن را مستقلا برای ایجاد فعالیت جدید بهکار نگیرد. اصطلاحا مانعی برای امکان خطر اخلاقی بهوجود میآورند. به این معنی که اگر یک خانواده پنج نفر باشند، هریک درآمدی را در آن بنگاه بهدست میآورند. یک نفر ممکن است آن درآمد اضافی را با استفاده از اطلاعاتی که از کسب وکار خانوادگی کسب کرده، برای جذب مشتریان به نفع خود استفاده کند. حاج سید محمود با تشکیل بانک آرجا جلوی این اتفاق را نیز میگیرد. چند فرصت و چالش را میتوان برای بنگاههای خانوادگی متصور بود. اولین چالش توازنی است که بین کارایی و عدالت برقرار میشود. از یک طرف بزرگ خانواده و صاحب بنگاه باید به فرزندان خود توجه کند. اما از سوی دیگر ممکن است که کارایی این بچهها پایینتر از یک نیرویی باشد که غیر از عضو خانواده است. این یکی از مشکلات بوده که باید پدر خانواده بین این دو، توازن بوجود آورد. نمونههای مشاهده شده نشان میدهد که پدر خانواده تا یک جایی میتواند سود بنگاه را نادیده بگیرد و فرزند کمکار و کمبازده خود را بهکار گیرد. اما در بیشتر تجربه ها، در چنین شرایطی از یک مدیر توانمند استفاده میشده و چنین فرزندانی کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند.
بهعنوان مثال، علی خسرو شاهی سعی میکرده که اگر مدیر بهتری در بنگاه اقتصادیاش کار میکرد، بیش از فرزندان به او میدان میدهد. میتوان گفت که اکثر بنگاههای خانوادگی در ایران این موضوع را رعایت نمیکنند و فرزند خود را به یک مدیر کاراتر ترجیح میدهند. دومین چالش، توازن بین جانشینی و شایستگی است. یکی از علل شکست خوردن بنگاههای خانوادگی در ایران به این دلیل است که فرزندان جانشین بزرگ خاندان میشوند، نه مدیران حرفه ای. در بنگاه خانوادگی لاجوردی این موضوع نیز مد نظر قرار گرفته و آنها مدیران حرفهای و شایسته به کار میگرفتند و حتی به آنها سود سهام میدادند. در برخی مواقع سود سهام آنها از بعضی از فرزندان نیز بیشتر بود. توازن دیگر بین پدر سالاری و عاملیت است. منظور از عاملیت این است که عوامل دیگری ممکن است وجود داشته باشد که عاطفه پدر خانواده، شامل آنها نیز بشود. در برخی شرکتها همچون ایروانیها با استفاده از بعضی مفاهیم مثلا «ما عضو یک خانواده هستیم» یا «ما سر یک سفره هستیم» سعی میکنند تضادی را که بین اعضای خانواده و کارکنان وجود دارد از بین ببرند و آنها هم احساس کنند که عضو خانواده هستند. اما در اکثر شرکتهایی که شکست میخورند، این موضوع بهوجود نمیآید.
مثلا در مورد لاجوردی ها، بچههای نسل سوم که به آمریکا میرفتند و درس میخواندند و میخواستند برگردند، بلافاصله رئیس شرکتها نمیشدند. به آنها گفته میشد بروند و در کارخانهها کار کنند که موجب تضاد بین مدیران کارآمد با فرزندان تحصیلکرده نشوند. البته ترجیح ندادن فرزندان به مدیران توانمند نیز خود مشکلاتی را درون خانواده بنگاه دار بوجود میآورد. این موارد به مدیریت و تضادهای داخل بنگاههای خانوادگی برمیگردد. عوامل بیرونی تاثیرگذار دیگر، بیشتر به عدم اعتمادی برمیگردد که خانواده به محیط بیرون دارد. مثلا به بانک، قوانین کار و غیره. به نظر میرسد یکی از دلایلی که این شرکتها اجازه نمیدهند مدیران در راس امور قرار بگیرند، همین است. بهعنوان مثال این تفکر وجود دارد که اگر من مدیری را استخدام کنم، مشخص نیست که قانون در صورت بروز مشکل از آن مدیر حمایت میکند یا از مالک. بنابراین آنها تعهدی به اینکه بین مالکیت و مدیریت تفکیک قائل بشوند ندارند و همیشه سعی میکنند که حاکم بر مالکیت و سهام شرکت باشند و همین باعث میشود که کارایی آنها کم شود. وقتی که شما مدیری را استخدام میکنید و از شرکت سهمی را به او نمیدهید، میزان کارایی کاهش و ریسک پذیری او در مدیریت افزایش پیدا میکند. این در اکثر شرکتها معمول است. مثلا شرکت راکفلر، برند متعلق به خانواده راکفلر است و مدیران در آنجا سهامداران اصلی هستند. امکان ندارد که بشود یک شرکتی را راه برد، بدون اینکه مدیران بخشی از سهام شرکت را نداشته باشند.
در حال حاضر این بی اعتمادی به عواملی مانند دولت، قوانین و بانک در ایران زیاد است که بنگاههای خانوادگی سعی میکنند به خودشان متکی شوند تا اینکه به نیروهای دیگر. با تحقیقی که در مورد ارزشیابی وامهای زودبازده کردهایم، به این نتیجه رسیدهایم که اکثر بنگاههایی که این وامها را دریافت کردهاند، آن را در گردش نقدینگی خودشان خرج میکردند، نه برای استخدام نیرو. چون ورود یک نیرو ممکن بود اتحاد خانوادگی را بههم بزند. به نظر میرسد اینها عوامل مهمی هستند که بویژه بعد از انقلاب در این نوع کسب و کار تاثیر گذاشتهاند. غیر از این، قوانین ارث هم در ایران خیلی تاثیرگذار است. یعنی اگر شما یک شرکت خانوادگی داشته باشید، حتی اگر یک منشور خانوادگی را تدوین کنید و اعضا موافقت کنند، کافی است که یک عضو خانواده بعد از اینکه پدر فوت میکند، طلب ارث کند یا بین فرزندان اختلاف بیفتد. میبینید که آن شرکت از بین میرود. در اکثر شرکتهای خانوادگی در ترکیه، عربستان، انگلستان و آمریکا درصد زیادی از سود ناخالص داخلی را این شرکتها تهیه میکنند. آنها توانستهاند تدابیری را در این خصوص بیندیشند. اما در ایران مراکزی برای حل این مشکلات و ارائه راه حل نیست.
یکی دیگر از مشکلاتی که موجب از بین رفتن بنگاههای خانوادگی میشود این است که نسل جدید تمایلی به ادامه دادن راه نسل گذشته خود ندارند. چراکه بعضا شاهد تحصیل نسل دوم خانواده در کشورهای پیشرفته هستیم و تنوع کسب وکارها موجب شده است که فرزندان تحصیلکرده با کسب و کار پدر ارتباط برقرار نکنند. در نتیجه اینها از بیزینس خانوادگی فاصله گرفته و راه خود را در پیش میگیرند. در حالی که در گذشته فرزندان، حتی در تابستان هم از خانواده دور نمیشدند. گفته میشود حتی مدیر مدرسه قاسم لاجوردی (پسر حاج سید محمود لاجوردی) میگفت که استعداد او در چیز دیگری است. اما پدرش توانسته بود کسب و کار خانوادگیشان را به قاسم، تحمیل کند. در اینجا منافع خانواده و منافع بنگاه خانوادگی اصلیترین موضوع محسوب میشود. نه اینکه منفعت و خواستههای تک تک افراد مورد نظر باشد. اکثر فرزندان دریانی به کسب و کارهای نسلهای قبل خود توجهی نداشتند و به آمریکا رفتهاند. حالا که برگشتهاند هنگامی که به آنها میگویند چرا کار پدرتان را دنبال نمیکنید و به کار تولیدی روی نمیآورید، از علاقهمندیهای شخصی خود در کسب و کار و تفریح صحبت میکنند. اگر به شرکتهای غربی نیز نگاه کنید، میبینید که فرزندان سه الی چهار نسل از خانواده جدا نمیشدند.
مثلا یک خانواده همیشه کشاورز بودند. اگر لازم بود که بروند و دورهای را ببینند، در حین کار این دوره را میگذراندند. به ندرت در گذشته میبینید که پدران اجازه تحصیل به فرزندان داده باشند. یک نمونه آن در ایران فقط آقای سادات تهرانی بود که رفت و دکترا گرفت. فرزندان اکثر بنگاه داران قدیمی درس نمیخواندند. البته خیلی تجربه داشتند. ولی در حین کار یک دوره دو ماهه در موسسات بازاریابی نیز میرفتند. اما بیشتر این تجربیات را در عمل کسب میکردند. به نظر من این موضوع بسیار اساسی است و صاحبان بنگاههای خانوادگی نباید بچهها را از خودشان جدا کنند. ولی در حال حاضر متاسفانه فرزندان برای ادامه تحصیل یا زندگی از خانواده جدا میشوند و خواستههای دیگری پیدا میکنند. یکی از مسائلی که باید به آن توجه کرد، این است که باید به سمتی پیش رفت که خانوادههایی که دارای پسر یا برادر نیستند، بیزینس را به دست دختران خانواده بسپارند. البته در ایران این موضوع چندان عرف نیست اما برخی خانوادهها که توانستهاند این کار را بکنند، موفق شدهاند کسب و کار را حفظ کنند. یعنی بهخاطر نداشتن پسر یا برادر این بنگاه تعطیل نمیشود و رشد میکند. به نظر من بنگاههای ما آموزش میخواهند، اینکه این مشکلات را بشود حل کرد و بتوانند تدبیرهایی را داشته باشند. اکثر مواقع اینها نمیدانند که چگونه باید شرکتها را با این وضعیت خانوادگی هدایت بکنند. لذا شرکتها به نسل دوم نمیکشند. تقریبا میشود گفت شرکتهای خانوادگی در ایران به نسل دوم نکشیدهاند و از بین رفتهاند.
ارسال نظر